درس خارج اصول استاد رضازاده

92/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجيت ظن/حجيت ظواهر/ قول چهارم/ ادله اخباريين بر عدم حجيت ظاهر قرآن و رد آن/تحريف قرآن/استدلال به روايات
در چند جلسه قبل اشاره شد براي رد تحرين قرآن هم به آيات  استدلال شده است و هم به روايات، آيات را بيان کرديم.
اما السنة
منها: حديث ثقلين
اين حديث به نقل مرحوم آقاي خوئي در البيان[1]به نظر فريقين متواتر مي باشد.
اين روايت را از قرن دوم تا قرن سيزدهم به نقل خلاصه عبقات الانوار[2] 187 رواي از روات اهل سنت نقل کرده اند و از طريق شيعه در کافي در باب الاشارة و النص علي امير المومنين عليه السلام حديث را چنين نقل مي کنند:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ...«عن ابي عبدالله قال... وَ قَالَ : إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا : كِتَابَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي...».[3] و در ص 287 حديث مفصلي نقل مي کنند تا به اينجا مي رسند که حضرت فرمودند
« فَإِنِّي سَأَلْتُ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ، فَأَعْطَانِي ذلِكَ...».[4] حضرت رسول مي فرمايند اين دو ثقلي که از خود بجا مي گذارم از خدا خواسته ام از هم جدا نشوند تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند و خداوند هم اين دعاي من را اجابت کرده است.
بحار الانوار[5] نيز اين روايت را متعدد با اسناد مختلف نقل مي کند.
پس معلوم شد که اين حديث از حيث سند مشکلي ندارد.
اما از حيث دلالت:
چگونه از اين حديث استفاده مي شود که اين حديث دلالت بر عدم تحريف قرآن دارد؟
از دو ناحيه مي توان به اين روايت بر عدم تحريف استدلال کرد:
1-  قول به تحريف مستلزم اين است که تمسک به قرآن جايز نباشد زيرا بوسيله تحريف لامحالة قرآن تغيير مي کند و معناي آيات عوض مي شود لذا به هر آيه اي که بخواهيم عمل کنيم اين احتمال در آن وجود دارد و تمسک به آن آيه واجب نيست در حاليکه مستفاد از اين حديث اين است که تا روز قيامت بايد به قرآن عمل کنيم در نتيجه تحريف با خواست پيامبر به عمل به قرآن سازگاري ندارد و از طرفي ديگر با توجه به جمله حضرت که فرمودند من از خدا سوال کردم که خداوند بين اين دو جدائي نياندازد و خداوند هم اجابت کرد اين هم شاهدي است که قرآن نبايد تغيير کند زيرا آنچه را خداوند اجابت کرده است که باقي باشد و از عترت جدا نشد قرآن غير محرَّف مي باشد.
2-  لازمه قول به تحريف سقوط کتاب از حجيت مي باشد و احذ به کتاب جايز نيست مگر بعد از اين معصوم اين قرآن محرف را امضاء کنند پس حجيت قرآن بعد از امضاء معصوم مي باشد در حاليکه ظاهر حديث ثقلين اين است که قرآن بنفسه حجت مي باشد و در عرض عترت يا مقدم بر عترت مي باشد[6]و از طرفي از اينکه ائمه عليهم السلام اصحابي را که مي توانستند از قرآن حکم مورد نياز خود را استفاده کنند را به قرآن ارجاع داده اند؛ ظاهرش اين است که به حجت عمل کن نه اينکه با ارجاع من حجت مي شود پس قرآن بايد محرف باشد و الا حجتش بعد از ارجاع خواهد بود و هو خلف
حاصل آنچه بيان شد اين است که تحريف در نظر اهل سنت -با قطع نظر آيات نسخ تلاوت- مردود است مگر حشويه که قائل به تحريف قرآن مي باشند اما با توجه به نسخ تلاوت که مشهور اهل سنت به آن قائلند که در جلسه 5/8/92 ذکر شد مي گوييم که مشهور اهل سنت قائل به تحريف قرآن مي باشند زيرا همانطور که اشاره شد نسخ تلاوت همان تحريف قرآن مي باشد لذا اهل سنت که بر شيعه اشکال مي کنند شما قائل به تحريف قرآن هستند مشهور خودشان قائل به تحريف مي باشند.
اما در نزد شيعه بعضي از اخباريين قائل به تحريف شده اند و بعضي از غير اخباريين هم احتمال تحريف را داده اند.
تا کنون بحث نسبت به صغري بود که آيا تحريف در قرآن واقع شده است يا نه.
قبلا اشاره شد که نسبت به کتاب فصل الخطاب بعضي با لحن بسيار شديدي با اين کتاب برخود کرده اند لذا نکته اي هم نسبت به اين کتاب بيان خواهد شد.
اما مختار ما نسبت به اصل تحريف و کتاب فصل الخطاب
اصل تحريف:
در بعضي موارد تصور شيء موجب تصديق به عدم شيء مي باشد و تحريف قرآن نيز از اين قبيل است.
زيرا قرآن کتابي است که هم مربوط به امور دنيوي مسلمين مي باشد و هم امور اخروي و به عبارت ديگر قانون اساسي مسلمانان مي باشد و مسلمانها تمام شئون خود را بايد طبق قرآن تنظيم کنند حال چنين کتابي را چگونه مي توان قائل به تحريف آن شد  از طرف ديگر ائمه اصحاب خود را ارجاع به قرآن داده اند و ارجاع به شيء غير ججت معنا ندارد و از طرف ديگر وقتي آيه اي نازل مي شد کتاب وحي که هجده يا سي و نه  يا چهل نفر بودند اين آيه را مي نوشتند حال چگونه مي توان تصور کرد قرآني که با اين دقت نوشته مي شده است تحريف شده باشد و به تعبير بعضي ثلث قرآن از بين رفته باشد!
و از طرف ديگر عده اي از صحابه حافظ قرآن بوده اند.
همه اين امور نشان مي دهد که تحريف قرآن اصلا قابل تصور نيست.
التقرير العربي
و اما السنة:
استدل بروايات عديدة علي عدم تحريف القرآن:
منها: حديث ثقلين الذي نقل من طرق متواترة، من طرق الفريقين مما نص به البيان[7] و غيره.
و رواه 187 راوٍ، من قرن الثاني الي قرن الثالث عشر من اهل السنة.[8]
کافي: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ...«عن ابي عبدالله قال... وَ قَالَ : إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا : كِتَابَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي...».[9]
و قريب ص287 و فيه: « فَإِنِّي سَأَلْتُ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ، فَأَعْطَانِي ذلِكَ...».[10]
بحار[11] تجد حديث ثقلين في بعضها اولهما «کتاب الله» «و اتخذوا بکتاب الله و...».
تقريب الاستدلال به من ناحيتين:
الناحية الاولي:ان القول بالتحريف يستلزم عدم وجوب التمسک بالکتاب، لضياعه علي الآية، مع ان المستفاد من حديث الثقلين هو وجوب التمسک بالقرآن الي يوم القيامة.
اقول: بل يستفاد من «ان لا يفرق بينهما...» حفظه عن التحريف، لقوله «فاعطاني ذلک» فلا يقع تحريف للتنافي بين «اعطاني» و بين «التحريف»و لو لم يکن الکتاب حجة  لا يجب العمل به.
الناحية الثانية: ان القول بالتحريف يقتضي سقوط الکتاب عن الحجية، و عدم امکان الاخذ به الا بعد امضاء من الائمة المعصومين الرجوع اليه، فتکون حجيته فرع امضاء المعصومين، مع ان ظاهر حديث الثقلين هو حجية القرآن بنفسه و استقلاله في الحجية مثل العترة.[12]
کما ان المستفاد من الرجاع الائمة عليهم السلام اصحابهم الي الاخذ بالقرآن و الاستدلال به، هو حجية ظواهر القرآن بنفسه و مستقلا، لا انهم يريدون اثبات الحجية له بذلک، ابتداءا.
فتخلص ان حديث ثقلين مثل آيتين المتقدمين: آية الذکر و آية نفي الباطل، مناف للقول بتحريف القرآن.
و حاصل ما تقدم بالنسبة الي التحريف:
هو ان التحريف عند اهل السنة مع قطع النظر عن روايات نسخ تلاوت القرآن، لا يکون مقبولا عند اکثرهم و القائل به خصوص «الحشوية».
و اما مع التوجه الي روايات نسخ التلاوت، يکون التحريف مقبولا عند مشهور علماء السنة.[13]
و اما عند الشيعة فالقائل بعض الاخباريين و المحدثين، و احتمله قليل من غيرهم.
هذا علي ما افاده الاعاظم بالنسبة الي الصغري، و بالنسبة الي فصل الخطاب، و صاحبه حسين النوري.
و اما بيان المختار بالنسبة اليهما:
اصل التحريف و فصل الخطاب و صاحبه.
فيحتاج الي مجال اوسع، انشاءالله.
و لکن مختصرا اقول:
اما اصل التحريف،
يکفي لتصوره عن التصديق بعدمه، اذ القرآن بمنزلة قانون اساسي المملکت، بل اهم منه، لانه يوجب سعادة الدنيا بجميع شئونه، سياسيا، اقتصاديا، اجتماعيا او غيرها و يکون نظاما لدنيا المسلمين، و سعادة الآخرة ايضا کما هو واضح، و کان عند الاصحاب بحيث جمعه جمع منهم، و کان کتاب الوحي عند نزول کل آية 18 نفرا او 39، او 40 نفرا، و... فکيف يتصور تحريفه و حذف آيات متعددة عنه و ينقل بعض ثلثه مع کونه محفوظا بتمامه عند بعض الاصحاب، و کيف لم ينتقد عن الاصحاب محرفي القرآن، کما تقدم عن الانوار و البيان.


[1]البيان، محقق خويي، ص211 و 213.
[2]عبقات الانوار، ج1، ص17.
[3]الکافي، شيخ کليني، ج2، ص 25، باب الاشارة و النص علي اميرالمومنين عليه السلام.
[4]الکافي، شيخ کليني، ج2، ص8 ، باب الاشارة و النص علي اميرالمومنين عليه السلام.
[5]بحارالانوار، علامه مجلسي، ج23، ص104.
[6]البيان، محقق خويي، ص213 و 214.
[7]البيان، محقق خويي، ص211 و 213.
[8]عبقات الانوار، ج1، ص17.
[9]الکافي، شيخ کليني، ج2، ص 25، باب الاشارة و النص علي اميرالمومنين عليه السلام.
[10]الکافي، شيخ کليني، ج2، ص8 ، باب الاشارة و النص علي اميرالمومنين عليه السلام.
[11]بحارالانوار، علامه مجلسي، ج23، ص104.
[12]البيان، محقق خويي، ص213 و 214.
[13]البيان، محقق خويي، ص201.