درس خارج اصول استاد رضازاده

92/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: رد ادله ابن قبه/حجیت ظن
 محقق عراقی بر جواب دوم شیخ اشکال کردند تفصیل بین اینکه اساس شریعت بر خبر واحد باشد با اینکه اساس شریعت بر ادله قطعیه می باشد صحیح نیست بلکه اشکال یا این است که اخبار عن الله عن حدس می باشد یا بخاطر قبحی است که در خبر واحد است.
 و اگر ملاک منع از عمل به اخبار عن الله جهت اول باشد که این خبر حدسی است، این جهت در اخبار معصوم نیست زیرا اخبار معصوم، اخبار عن حس می باشد و اگر جهت منع قبحی باشد که در اخبار عن الله وجود دارد لامحاله این جهت و ملاک در اخبار عن النبی هم وجود دارد پس نباید اخبار عن النبی هم صحیح و حجت باشد پس علی ای حال تفصیل صحیح نیست.
 اشکال بر کلام محقق عراقی
 و فیه:
 اولا:
 مرحوم شیخ از ابن قبه سه جواب داده است نه دو جواب و جواب سوم مرحوم شیخ از کلمه «بعد تسلیم صحة الملازمة» فهمیده می شود که ما ملازمه را قبول نداریم
 و ثانیا:
 تفصیلی که شیخ فرمودند بین جائی که اساس شریعت بر خبر واحد باشد یا بر ادله قطعیه، این تفصیل مربوط به خبر عن النبی صلی الله علیه و آله می باشد در حالیکه شما این تفصیل را به اخبار عن الله نسبت دادید و این غیر کلام شیخ است.
 چرا که مرحوم شیخ فرمودند:«مع ان عدم الجواز قیاسا عن الاخبار عن الله...» بعد فرمودند این در جائی است که اساس شریعت بر خبر واحد باشد.
 ثالثا:
 لازمه اینکه شما تفصیل مرحوم شیخ را به اخبار عن الله مرتبط کردید، این است که قائل شوید که شیخ قائل به صحت اخبار عن الله است در جائی که اساس شریعت ادله قطعیه می باشد یعنی اگر اساس شریعت ادله قطعیه باشد شیخ قائل است اخبار عن الله صحیح است در حالیکه جناب شیخ اساسا اخبار عن الله را قبول ندارد زیرا لازمه اش ادعای نبوت است چه اساس شریعت بر ادله قطعیه باشد یا بر خبر واحد.
 جواب محقق عراقی از ادله ابن قبه
 محقق عراقی از دلیل اول ابن قبه- تلازم بین خبر عن النبی و عن الله- سه جواب داده اند و بعد از جوابشان استدراک کرده اند
 جواب اول محقق عراقی:
 مقدمة:
 اخبار عن الله یا به توسط وحی است که بر مخبر وحی شده است یا به توسط نزول ملک می باشد و هر دوی این امور از مختصات نبی می باشد پس وحی الهی با قوای حسی درک نمی شود لذا اگر نزد پیامبر صد نفر هم باشند وقتی که وحی بر پیامبر می شود این افراد از این وحی چیزی نمی فهمند زیرا وحی با قوای حسی درک نمی شود بلکه بر قلب پیامبر القاء می شود.
 بعد از این مقدمه می گوییم جواب اول این است که تلازمی بین این اخبار عن النبی صلی الله علیه و آله و اخبار عن الله سبحانه وجود ندارد زیرا اخبار عن الله مخصوص پیامبر است پس اگر کسی عن الله سبحانه خبر دهد معنایش این است که وی پیامبر است پس لازمه اخبار عن الله سبحانه ادعای نبوت مخبر می باشد ولی این لازم در اخبار عن النبی صلی الله علیه و آله وجود ندارد.
 به بیان دیگر خبر چه عن الله باشد و چه عن النبی و المعصوم، مخبر به(حکمی که از خبر بدست می آید) در هر دو یک حکم تکلیفی می باشند و از این جهت اشکالی وجود ندارد اما این خبر عن الله عز و جل لازمی دارد که ادعای نبوت می باشد و این لازم در اخبار عن النبی وجود ندارد و اجماعی هم که بر بطلان اخبار عن الله وجود دارد بخاطر مفاد آن نیست بلکه بخاطر لازمه آن که ادعای نبوت مخبر است، می باشد و این لازم در اخبار عن النبی صلی الله علیه و آله وجود ندارد.
 جواب دوم:
 جواب دوم از کلام ابن قبه این است که اصول عقاید با علم ثابت می شود و نمی توان با خبر واحد آنها را ثابت کرد و نبوت از اصول دین و اصول اعتقادات می باشد پس با توجه به اینکه اثبات نبوت با علم است نه با خبر واحد، ملازمه بین خبر عن النبی صلی الله علیه و آله و خبر عن الله از حیث مدلول مطابقی ملازمه است زیرا در هر دو یک حکم تکلیفی را بیان می کنند مثلا می گویند روزه ماه رمضان واجب است و اجماع بر بطلان، مربوط به مدلول مطابقی نیست بلکه این اجماع مربوط به مدلول التزامی است که ادعای نبوت مخبر عن الله سبحانه می باشد و این مدلول التزامی با خبر واحد ثابت نمی شود پس آنچه که ثابت نمی شود مدلول التزامی اخبار عن الله سبحانه است نه مدلول مطابقی آن.
 ان قلت:
 لازمه این جواب تفکیک بین لازم و ملزوم می باشد چرا که شما با این بیان قائلید که ملزوم- مدول مطابقی- حجت است اما لازم- ادعای نبوت مدعی- حجت نیست.
 قلت:
  بله ما قبول داریم که چنین تفکیکی وجود دارد ولی تفکیک اشکال ندارد و از حیث حجیت تلازمی بین این دو مدلول نیست مثلا در باب تعارض وقتی دو دلیل با هم معارضه می کنند در باب تعارض ثابت شد از حیث مدلول مطابقی هر دو ساقط می شوند زیرا عمل به هر کدام ترجیح بلا مرحج می باشد اما در مدلول التزامی حجت می باشند زیرا مدلول التزامی این دو دلیل، نفی قول ثالث می باشد و این مدلول التزامی این دو دلیل حجت است.
 جواب سوم:
 بعدا خواهد آمد که خبر واحد در وقتی حجت است که عن حس باشد اما اگر مخبر عن حدس اخبار کند این خبر حجت نیست حال با توجه به این نکته آقا ضیاء عراقی می فرمایند:
 «مضافا الی انه یمکن ان یکون وجه الاجماع علی عدم قبول الخبر الواحد فی الاخبار عن الله سبحانه هو استناد اخباره فی ذلک الی الحدس المحض الذی لیس معتبرا عند العقلاء ایضا» [1]
 می فرمایند اجماعی که بر بطلان حجیت اخبار عن الله داریم وجهش این است که این اخبار مستند به حدس مخبر می باشد لذا حجت نیست و خبری که مستند به حدس باشد از معصوم هم باشد حجیت نیست حتی عقلاء هم که به خبر ثقه عمل می کنند در صورتی است که عن حس باشد نه حدس و در ما نحن فیه اخبار عن الله عن حدس می باشد و اخبار عن النبی اخبار عن حس می باشد در نتیجه ملازمه ای بین اخبار عن الله و عن النبی وجود ندارد اگر چه مفاد هر دو یک حکم تکلیفی باشد پس قیاس این دو اخبار به یکدیگر صحیح نیست زیرا بین این دو فرق وجود دارد اخبار عن الله عن حدس می باشد و اخبار عن النبی صلی الله علیه و آله عن حس می باشد.
 العنوان: رد ادلة ابن قبة
 اقول: ما استفاده من كلام الشيخ يرد عليه:
 اولا: ان ما اجاب الشيخ من هذا الدليل ثلاثه، يستفاد ثالثها من قوله «هو تسليم صحة الملازمة» لا اشكالین كما افاده.
 و ثانيا: ان تفصيل الشيخ بين ما كان اساس الشريعة مطلقا، اصلا و فرعا علي الخبر الواحد، و بين ما كان الاساس الادلة القطعية، مربوط بعدم جواز العمل التعبد بالخبر عن النبي -اي المقيس- لا بعدم جواز التعبد بالخبر عن الله تعالي -اي المقيس عليه- كما هو صريح كلام هذا المحقق حيث اضاف الخبر في موضعين من كلامه و قيّده بالخبر عن الله سبحانه في موضع و بالخبر عن الله في موضع آخر كما هو واضح.
 تدبر في هذا الكلام من الشيخ: «مع ان عدم الجواز قياسا علي الاخبار عن الله...» تعرف ما ذكرناه.
 و ثالثا: لازم ارتباط التفصيل الي الخبر عن الله تعالي انما هو قبول الشيخ جواز الخبر عن الله اذا كان اساس ثبوت الشريعة، الادلة القطعية و هو كما تراه.
 و لا يخفي ان محقق العراقي ايضا اجاب عن دليل اول «ابن قبه» باجوبة ثلاثه، و استدرك عن الجواب بعد الاجوبة.
 اما جوابه الاول:
 مقدمة:
 اخبار عن الله تعالي لايكون الا بتوسيط الوحي، او نزول الملك عليه و هما من مختصات النبي و يكون نزول الوحي علي قلب النبي صلي الله عليه و آله، فلايكون الوحي مدركا بالقوي الحسية و لذا لايسمع الوحي من كان قرب النبي حين الوحي.
 فنقول:
 حاصل جوابه الاول عدم التلازم بين الخبرين، اي الخبر عن النبي و الخبر عن الله لثبوت الفرق بينهما من حيث لازم الخبر عن الله، لان لازم الاخبار عن الله هو الاخبار عن نبوة نفسه، و ببيان آخر يكون المخبر به هو الحكم التكليفي في كلا الخبرين و لكن الخبر عن الله له لازم و هو الاخبار عن نبوة نفسه لما ذكر آنفا من اختصاص الوحي بالنبي و ليس في الخبر عن المعصوم عليه السلام ذاك اللازم، فيكون الاجماع علي بطلان الخبر عن الله ناظرا الي ذاك اللازم و حيث انه ليس ذاك اللزوم في الخبر عن النبي فلايكون الاجماع عليه شاملة للخبر عن النبي و يكون القياس مع الفارق.
 و اما جوابه الثاني:
 مقدمه:
 اثبات اصول الاعتقاد يحتاج الي العلم الوجداني و لايثبت بالخبر الواحد، و النبوة من الاصول العقائد.
 فنقول:
 حاصل جوابه الثاني، هو ثبوت الملازمة بين خبر النبي ص و بين مدلول المطابقي للخبر عن الله اي الخبر عن حكم تكليفي عن الله تعالي و تخصيص الاجماع علي البطلان بالمدلول الالتزامي له اعني الاخبار عن بنوة نفسه و عليه فلايكون منع عن الاخبار عن الحكم التكليفي مطلقا كان المخبر عنه هو النبي ص او كان هو الله سبحانه و تعالي.
 ان قلت: لازم هذا الجواب هو التفكيك بين الملزوم و اللازم، و الحكم بحجية الملزوم و بطلان اللازم.
 قلت: نعم و لكنه غير عزيز في مرحلة التعبد كما في الخبرين المتعارضين حيث یحكم بسقوطهما عن الحجية بالنسبة الي مدلولها المطابقي، و البناء علي الحجية بالنسبة الي المدلول الالتزامي اعني نفي الثالث.
 و اما جوابه الثالث،
 مقدمة:
 خبر الواحد الثقة حجة اذا اخبر عن حس، و اما لو اخبر عن حدس فلايكون خبره بما هو خبر حجة.
 فنقول: نصه في المقام الجواب الثالث:
 «مضافا الي انه يمكن ان يكون وجه الاجماع علي عدم قبول خبر الواحد في الاخبار عن الله سبحانه، هو استناد اخباره في ذلك الي الحدس المحض الذي ليس معتبرا عند العقلاء ايضا» [2]
 اقول تقدم في مقدمة المذكورة في ذيل جوابه الاول، ان الوحي لايكون مدركا بالقوي الحسية، و عليه فلا يشمله ادلة خبر الثقه.
 و حاصل هذا الحواب الثالث مثل جوابه الاول هو عدم الملازمة بين الخبر عن النبي ص و بين الخبر عن الله و ان كان المخبر به في كليهما هو الحكم التكليفي، فيكون القياس مع الفارق لان المنع عن خبر الواحد عن الله تعالي يكون وجهه او فقل مدركه هو استناد الخبر الي الحدس و هذا الوجه ليس في الخبر عن النبي ص لان استناده الي الحس بقول الرواي: مثلا سمعتُ رسول الله ص يقولك كذاه و نظاهره.


[1] نهاية الافكار، آقاضياء عراقي، ج2، ص 58
[2] نهاية الافكار، آقاضياء عراقي، ج2، ص 58