درس خارج اصول استاد رضازاده

91/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: رد اشکال بر روایت ابان
 اما ایراد دوم مرحوم آقای خوئی بر روایت ابان- که فرمودند از این روایت استفاده نمی شود که ابان علم داشته است بلکه از روایت استفاده می شود که برای ابان اطمینان حاصل شده بود که در قطع چهار انگشت باید چهل شتر دیه پرداخت شود ولی مرحوم نائینی فرمودند از این روایت برای ابان علم حاصل شده بود- براین کلام مرحوم آقای خوئی هم ممکن است اشکال شود به اینکه تعبیراتی که در روایت است و شخصیت بی نظیر ابان با اطمینان سازگاری ندارد زیرا در اطمینان احتمال خلاف است در حالیکه ابان وقتی حکم امام را شنید گفت که ما در عراق اگر کسی این حرف را می زد از او دوری می کردیم و می گفتیم این کلام از سوی شیطان القاء شده است و این تعبیرات با اطمینان سازگاری ندارد زیرا وی اگر احتمال خلاف آنچه را به آن اعتقاد پیدا کرده بود می داد چنین تعبیراتی را نمی کرد و ثانیا بر فرض بگوییم این روایت ظهور در علم ندارد می گوییم امر دائر مدار این است که ظهور روایت در اطمینان باشد یا علم و این موجب اجمال روایت خواهد شد.
 اما اشکال مرحوم آقای خوئی که فرمودند امام در مقام این هستند که علم ابان را مخدوش کنند نه اینکه با وجود علم به آن عمل نکن در حالیکه مرحوم نائینی فرمودند امام ابان را از عمل به علمش نهی کردند به نظر ما این اشکال ایشان بر مرحوم نائینی وارد است.
 کما اینکه کلام مرحوم آقای خوئی که فرمودند اهمال در مقام اثبات می باشد اما در مقام ثبوت اهمال وجود ندارد نیز صحیح است.
 حاصل اشکالات مرحوم آقای خوئی بر استدلال به روایت ابان توسط مرحوم نائینی
 بعضی از اشکالات ایشان قابل خدشه است اما اشکال ایشان نسبت به امر دوم و سوم و پنجم که در کلام فوائد الاصول بود و همچنین اشکال ایشان که امام در مقام این هستند که قطع ابان را از بین ببرند نه اینکه او را از عمل به قطع منع کنند مورد قبول ما می باشد.
 تذنیب:
 تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 372 و تفسیر المیزان ج 2 ص 395 در ذیل داستان حضرت ابراهیم در سوره بقره آیه 260 «اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تومن قال بلی ولکن لیطمن قلبی» به مناسبت اطمینان قلبی که حضرت ابراهیم فرمودند این دو تقسیر مطالبی را بیان کرده اند.
 می فرمایند ما دو نوع علم داریم:
 1- یک علمی است که اگر این علم حاصل شد برای عالم سکون و آرامشی ایجاد می شود صاحب مجمع از این علم تعبیر به علم عیان می کند که با حصول آن شک و تردید در اطراف آن معنا ندارد.
 2- علم دیگر علمی است عالم در عین اینکه عالم است تردیدهایی برایش بوجود می آید بعد می فرمایند این علم دوم، علمی است که از راه برهان واستدلال برای فرد حاصل می شود.
 در المیزان می فرمایند این تردیدها و خطورها که با علم نوع دوم می باشد منافاتی با ایمان و تصدیق خداوند و قیامت ندارد بعد می فرمایند این علم دوم که همراه با وسوسه ها و خطورات می باشد موجب اذیت نفس این عالم می باشد و آرامش را از وی سلب می کند و این خطورات از بین نمی روند مگر با حس کردن یا مشاهده کردن لذا گفته شده است برای معاینه و دیدن اثری است که با علم پیدا نمی شود و بعد می فرمایند -از اینکه با مشاهده این وسوسه های از بین می رود- وجه درخواست حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند متعال که کیفیت احیاء را به او نشان دهد در حالیکه به آن ایمان داشت، مشخص می شود.
 این مطالب را مجمع نیز تایید می کند.
 ممکن است بگوییم اینکه عقلاء به علم عمل می کنند بخاطر این است که موجب سکون و آرامش است و الا اگر کسی عالم باشد ولی سکون واطمینان خاطر برای او نباشد به این علم عمل نمی کند شاهدش هم این است در عین اینکه افراد می داند که مرده به انسان ضرری نمی زند ولی حاضر نیستند در کنار مرده بخوابند.
 عنایة الاصول ص 250 همین مطالبی که از مجمع و المیزان نقل کردیم با عبارتی زیباتر بیان کرده اند:
 «و ان لایبعد کون عملهم بالعلم و الیقین هو بملاک الوثوق والاطمینان فلو فرض انفکاک العلم و الیقین فی مورد عن سکون النفس و الاطمینان لم یعلموا علی طبقهما و لم یتحرکوا علی وفقهما و لعل من هنا لایقدمون علی الدخول فی الاماکنة الموحشة مع العلم بنفی الضرر... و لعل من هذا الباب کان سوال ابراهیم علیه السلام من ربه ان یریه کیف یحیی الموتی...»
 می فرمایند اینکه عقلاء به علمشان عمل می کنند بعید نیست که از این باب باشد که برای آنها موجب سکون و اطمینان و آرامش می شود و الا اگر موجب سکون و آرامش برای آنها نشود به آن عمل نمی کنند لذا انسانها حاضر نیستند در کنار مرده بخوابند...
 العنوان: النقد علی کلام السید الخوئی
 و اما ما اورد السید الخوئی ثانیا علی المحقق النائینی -من ان روایة ابان لایستفاد منه حصول العلم للابان بل حصل الاطمینان و الظن- فنقول یرد علیه اولا ظهورها فی حصول العلم الوجدانی للابان اذ التعبیر بالفاظ مثل قوله: «سبحان الله» و قوله«نبرء ممن قاله» و قوله «نقول ان الذی جاء به شیطان » لایجامع ما دون العلم الوجدانی لان ابان مع مکانته من العلم و الفضیلة و اخلاق الحسنة لو احتمل صحة ما سمعه من اقلیة دیة اربع اصابع من ثلث اصابع ولو احتمالا ضعیفا لم یتفوه بهذه الالفاظ و التعبیرات.
 و ثانیا لو تنزلنا عما ذکرنا من الظهور فلا اقل من عدم کونها ظاهرا فی الاطمینان ایضا فتکون مجملة.
 هذا و اما ما افاد من انه علیه السلام فی مقام ازالة قطع و کذلک ما افاده من عدم اهمال الدلیل ثبوتا فلایصل النوبة الی نتیجة الاطلاق و التقیید فالظاهر تمامیتها.
 تذنیب:
 یظهر من تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 372 و المیزان ج 2 ص 395 ذیل آیة 260 من سورة بقرة«اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الوتی قال اولم تومن قال بلی ولکن لیطمن قلبی»: ان العلم علمان:
  1. ما یترتب علیه سکون النفس و الاطمینان عبر عنه فی المجمع بعلم العیان الذ یترتب علیه زوال الخواطر و وساوس الشیطان.
  2. ما یجمع مع الخواطر والوساوس و هو ما یحصل له من الاستدلال و البرهان و افاد فی المیزان ج 2 ص 395 ان هذه الخطورات لاتنافی الایمان و التصدیق غیر انها توذی النفس و تسلب السکون و القرار و لاتزل الا بالحس و المشاهدة وقال لذلک قیل:« للمعاینة اثرا لایوجد مع العلم».
 و من هنا ظهر وجه سوال ابراهیم علیه السلام عن مشاهدة کیفیة احیاء تعالی للموتی مع کونه عالما باحیاء الموتی و مومنا به و قواه فی المجمع ج 1 ص 372 .
 بل یمکن القول بان عمل العقلاء بالعلم ینحصر بصورة ترتب الاطمینان و السکون علیه لا مطلقا و لذا نری انّ من کان عالما بان المیت لایضر باحد مع ذلک لایبیت عنده و لو بات کان مع الوحشة و الاضطراب و کذا بیتوتة فی المغتسل او القبرستان کما اشار الیه المیزان ج 2 ص 365.
 و لایخفی انه بعد ما کتبت ما ذکر آنفا راجعت عنایة الاصول ج 3 ص 250 فرأیت فیه ما ذکر آنفا بنحو احسن نصه:
 «و ان لایبعد کون عملهم بالعلم و الیقین هو بملاک الوثوق والاطمینان فلو فرض انفکاک العلم و الیقین فی مورد عن سکون النفس و الاطمینان لم یعلموا علی طبقهما و لم یتحرکوا علی وفقهما و لعل من هنا لایقدمون علی الدخول فی الاماکنة الموحشة مع العلم بنفی الضرر... و لعل من هذا الباب کان سوال ابراهیم علیه السلام من ربه ان یریه کیف یحیی الموتی...»