درس خارج اصول استاد رضازاده

91/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: خلاصه جهت اول از تقسیم اول
 -قطع گاهی موافق با واقع است و گاهی مخالف، از این قسم تعبیر به محبث تجری می شود.
 -قطع یا موضوع حکمی می باشد و یا موضوع حکمی نیست.
 -با توجه به اینکه قطع یک امر حادثی است یا از سبب متعارف حاصل می شود یا از سبب غیر متعارف که اگر از سبب غیر متعارف باشد از آن تعبییر به مبحث قطع قطاع می شود.
 -مقطوع و متعلق قطع یا معین است و یا اینکه معین نیست که اگر معین نباشد از آن تعبیر به علم اجمالی می شود.
 تقیسیم اول که مبحث تجری بود بیان شد و اما خلاصه تقسیم دوم
  1. در این تقسیم دوم چهار جهت و یک خاتمه مورد بحث خواهد بود جهت اول این است که عدد این اقسام چند تا می باشد یعنی قطعی که موضوع واقع می شود چند قسم است و این عدد با توجه به خود قطع است و کاری با متعلقش نداریم.
  2. گفته شد که در عدد اقسام در دو مقام بحث خواهد شد مقام اول کیفیت. تصور اقوالی که در این تقسم وجود دارد که پنج قول بود و مقام دوم در نقد و خدشه هایی که بر این اقوال وجود داشت.
  3. برای قطع سه بعد تحلیلی عقلیه وجود دارد:
 -قیام قطع به نفس قاطع یعنی قطع یکی از صفات نفسانیه است مانند شجاعت و بخل.
 -کاشفیت قطع یعنی قطع نشان دهنده متعلق خودش می باشد.
 -کمال این کاشفیت یعنی ظن هم کاشف است اما کاشفیتش ناقص است بخلاف قطع که کاشفیتش کامل است و احتمال خلاف در آن وجود ندارد.
 اشاره شد که منشا این اقوال خمسه جهات ثلاثه قطع می باشد باضافه جهت منجز بودن قطع که جهت چهارمی بود که مرحوم نائینی آن را اضافه کردند.
  1. محقق اصفهانی و محقق ایروانی قائل هستند به اینکه قطع بما هو صفة ممکن نیست که موضوع واقع شود قطعی که موضوع واقعی می شود بما هو کاشف است این دو محقق در مدعا شریک هستند اما در اینکه چرا قطع بما هو صفة موضوع واقع نمی شود با هم اختلاف دارند محقق اصفهانی فرمودند قطع صفتی موضوع واقع نمی شود زیرا قطع بما هو صفة اگر موضوع واقع شود کاشفیت از آن گرفته شده است و قطعی که کاشفیت از آن گرفته شود دیگر قطع نخواهد بود زیرا ماهیت قطع به کاشفیت آن می باشد اما محقق ایراوانی فرمودند که اگر کاشفیت از قطع را بگیریم و قطع به عنوان صفت موضوع واقع شود این حکمی که برای قطع بما هو صفة ثابت شده است مخصوص قطع نیست بلکه باید در بقیه صفات نفسانیه هم باشد زیرا بخل هم یک صفت نفسانیه است در حالیکه اینچنین نیست.
  2. مختار ما این شد که آنچه این دو محقق اشکال کردند بر اینکه قطع بما صفة موضوع واقع نمی شود، این اشکال وارد است و حاصل مطلب این شد که قطعی که موضوع واقعی می شود همیشه باید همراه با کاشفیت باشد زیرا اگر کاشفیت نباشد قطع هم نیست.
  3. مصالح و مفاسد که در متعلقات احکام می باشند از قبیل آثار تکوینه می باشند که با علم و ظن و شک تغییر نمی کنند آن اثر و خاصیت که در پیاز یا در سیب است چه ما عالم به آن اثر باشیم یا نباشیم این اثر ثابت است همچنین است آنچه در متعلقات احکام می باشد.
  4. از عبارت کفایه ج 2 ص 20 استفاده می شود که قطعی که بما هو صفة موضوع واقع می شود به دو نحو ممکن است یکی اینکه جهت کاشفیت از آن گرفته شود دوم اینکه جهت کاشفیت از آن گرفته نشود ولی یک خصوصیت دیگری به آن اضافه شود که آن خصوصیت اطمینان و رکون نفس می باشد و از عبارت مرحوم نائینی از فوائد ج 2 ص 7 استفاده می شود که معنای اینکه قطع بما هو صفة موضوع واقعی می شود این است که قطع از جهت معلوم بالذاتش، موضوع می باشد یعنی همان صورتی که از شیئ در نفس انسان حاصل می شود(معلوم بالعرض قطع چیزی است که ما به آن قطع پیدا کرده ایم.
  5. گفتیم که ایرادی که از محقق اصفهانی و محقق ایروانی بر قطع صفتی بیان کردیم این اشکال اگر قطع را به نحوی اولی که مرحوم آخوند بیان کرده اند بگیریم این اشکال وارد است اما اگر قطع صفتی را به نحو دوم کفایه معنا کنیم این اشکال وارد نیست زیرا کاشفیت قطع باقی است و همچنین اگر صفتییت را به نحوی که مرحوم نائینی فرمودند، بیان کنیم باز هم اشکال وارد نیست زیرا کاشفیت قطع باقی است.
  6. مرحوم مشکینی در حاشیه ج 2 کفایه ص 19 فرمودند مقصود از اینکه قطع موضوع واقعی شود موضوع نحوی نیست که مبتدا باشد و خبری داشته باشد بکله مراد این است که قطع ما در علت حکم دخالت دارد و از اجزا علت است وحیثیت تعلیله حکم می باشد نه اینکه حکم روی خود قطع وارد شود و حیثیت تقییدیه داشته باشد.
  7. مختار ما این شد که قطع بما هو کاشف موضوع واقعی می شود چه تمام الموضوع و چه جز المووضوع اما بما هو صفه اشکال محقق اصفهانی و ایروانی در اگر به نحو اول کفایه معنای شود وارد است و موضوع واقع نمی شود.

 العنوان: الخلاصة
  1. تقدم ان اقسام القطع اربعة: 1- کونه موافقا للواقع او مخالفا- مبحث التجری- 2- موضوعا للحکم و عدمه 3- الحاصل من سبب متعارف او غیر المتعارف 4- متعلقه معین او غیر معین و تقدم التقسیم الاول و خلاصته و الآن خلاصة التقسیم الثانی.
  2. فی التقسیم الثانی اربع جهات من البحث و خاتمة، الجهة الاولی منها: عدد الاقسام باعتبار نفس القطع دون متعلقه.
  3. قلنا ان البحث فی عدد الاقسام فی مقامین 1- کیفیة تصور الاقوال الخمسة فی الاقسام 2- نقد الاقوال.
  4. قلنا للقطع جهات ثلاثة تحلیلیة عقلیة: 1- قیامه بالنفس مثل الشجاعة 2- کاشفیته3- کماله فی الکاشفیة.
  5. الاقوال الخمسه فی عدد الاقسام: ثلاثة، اربعة، خمسة، ستة، سبعة، الحاصلة من جهات القطع الثلاثة المذکورة او باضافة منجزیته.
  6. ذهب المحققان الاصفهانی و الایروانی الی عدم امکان اخذ القطع فی الموضوع بما هو صفة اما لعدم بقاء القطع قطعا عند الغاء جهة کشفه لان قوامه بالکشف التام کما افاده الاصفهانی و اما لشمول حکمه سائر الصفات النفسانیه لاشتراک الجمیع فی الصفتیة للنفس کما اختاره الایروانی.
  7. و المختار ما افاده المحققان الاصفهانی و الایروانی علی اقسام القطع الموضوعی آنفا و الحاصل وقوع القطع موضوعا بما هو کاشف فقط
  8. المصالح و المفاسد من قبل آثار التکوینة للاشیاء لایتغیران بالعلم و الظن و عدمهما.
  9. یستفاد من عبارة کفایة ج 2 ص 20 ان اخذ القطع بما هو صفة خاصة فی الموضوع علی نحوین: 1- الغاء جهة الکشف عنه 2- اضافة خصوصیة رکون النفس و الاطمینان الذی لایکون فی غیره علیه مع التحفظ علی جهة کشفه و من عبارة الفوائد ج 2 ص 7 ان معناه: اخذه من جهة الصورة التی هی المعلوم بالذات و اخذه بما هو کاشف اخذه من جهة ذی الصورة و ما هو المعلوم بالعرض.
  10. قلنا لاموقع للایراد المذکور رقم 6 بناء علی تفسیر اخذ القطع بما هو صفة بالنحو الثانی المذکور فی الکفایة او بالنحو المذکور فی الفوائد المذکوران ذیل رقم 9 آنفا.
  11. المشکینی فی تعلقته علی الکفایة ج 2 ص 19: لیس المراد من موضوعیة القطع، کون القطع موضوعا نحویا بل المراد کونه من اجزاء علة الحکم فیکون من الحیثیات التعلیلیة لا التقییدیة.
  12. و المختار وقوع القطع موضوعا بما هو کاشف مطلقا کان تمام الموضوع او جزئه، لا بما هو صفة تبعا للمحقق الاصفهانی و الایروانی