درس خارج اصول استاد رضازاده

91/03/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: قطع بما هو کاشف
 در جلسات قبل به برسی اشکالات اینکه قطع بما هو کاشف اگر موضوع قرار گیرد پرداختیم اما اگر قطع بما هو صفت موضوع قرار گیرد نیز محل اشکال برخی قرار گرفته است که در این جلسه به آن خواهیم پرداخت
 قبل از ورود به بحث به بیان دو مقدمه می پردازیم
 دو مقدمه
 فخر رازی می گوید برای عالم یک صورت و یک معلوم بیشتر نیست زیرا علم عبارت است از همان اضافه نفس به خارج بدون وساطت صورت اخری و به تعبیر دیگر علم میل نفس است امور خارجیه را و واسطه ای در کار نیست ولی عده ای هم قائلند که دو صورت برای عالم وجود دارد یکی در ذهن ودیگری در خارج.
 در این زمینه اقوالی می باشد:
 قول اول:
 مرحوم آخوند در کفایه ج 2 ص 20 در رابطه با معنای این جمله می فرمایند: «لان القطع لما کان من الصفات الحقیقیة ذات الاضافة و لذا کان العلم نورا لنفسه و نورا لغیره صح ان یوخذ فیه بما هو صفة خاصة و حالة مخصوصة بالغاء جهة کشفه او اعتبار خصوصیة اخری فیه معها کما صح ان یوخذ بما هو کاشف عن متعلقه و حاک علیه»
 می فرمایند قطع چون از صفات حقیقیه ای است که مضاف به خارج هم می باشد( نه مانند شجاعت که اضافه به خارج ندارد) لذا علم نور برای غیر خودش هم می باشد و می توان آن را در موضوع حکمی اخذ کرد و جهت کشف آن لحاظ نشود بلکه موضوع واقع شود بما هو صفة خاصة باینکه جهت کشفش الغاء شود و یا اینکه خصوصیت دیگری در قطع با این حیث صفتیتش لحاظ شود و بعد موضوع واقع شود.
 حاصل فرمایش ایشان این است که قطع بما هو صفت به دو شکل ممکن است:
  1. الغاء جهت کشفش
  2. اضافه کردن خصوصیت اخری به این قطع با حفظ جهت کاشفیتش و آن جهت اخری مثل خصوصیت اطمینانی که برای نفس در صورت قطع پیدا می شود و اعتماد و رکونی که برای قاطع پیدا می شود این خصوصیت در قطع وجود دارد اما در بقیه کاشفها مانند ظن و احتمال وجود ندارد.
 قول دوم:
  مرحوم حائری در غرر و درر ج 3 ص 5 می فرمایند: «و المراد من کونه ملحوظا علی انه صفة خاصة ملاحظته من حیث انه کشف تام و من کونه ملحوظا علی انه طریق ملاحظته من حیث انه احد مصادیق الطرق المعتبرة»
 می فرمایند مراد از اینکه قطع بما هو صفة موضوع واقع می شود این است که قطع لحاظ می شود از حیث اینکه کاشف تام است بخلاف ظن که کاشفیتش تام نیست و مراد از ایکه قطع بما هو طریق موضوع واقعی می شود ملاحظه قطع است از حیث اینکه یکی از مصادیق طرق معتبرة می باشد این طریق معتبر مصادیقی دارد که یکی از از مصادیق آن قطع می باشد و علت اینکه اسم قطع آورده شده است بخاطر این است که اکمل افراد می باشد.
 مرحوم فیروزآبادی نیز در عنایة الاصول ج 3 ج 28 نیز همین بیان را فرموده اند.
 حاصل فرمایش این دو بزرگوار این است که جهت کشف در هر دو رعایت می شود چه قطع بما هو صفة موضوع واقع شود و چه قطع بما هو طریق در هر دو صورت بعد کاشفیت همراه قطع می باشد الا اینکه اگر بما هو طریق موضوع واقع شد قطع بما هو کاشف لحاظ می شود و اگر بما هو صفة موضوع واقع شود لحاظ می شود قطع بما هو کاشف تام که احتمال خلاف در آن نیست.
 نتیجه اینکه در هر دو صورت کاشفیت قطع باقی است وجای این اشکال که کاشفیت قطع ذاتی است و نمی توان از قطع جدا شود بر این نظریه نخواهد بود.
 قول سوم:
 مرحوم نائینی در فوائد الاصول ج 2 ص 7 می فرمایند مراد از صفتیت قطع همان صورتی است که در ذهن قاطع وجود دارد و معلوم بالذات قاطع می باشد و مراد از کاشفیت معلوم بالعرض این قاطع می باشد که در مقدمه گفتیم برای عالم دو ملعوم وجود دارد یکی معلوم بالذات و یکی بالعرض.
 مرحوم آقای خوئی در مصباح ج 2 ص 34 و 35 و دراسات ص 31 نیز مانند مرحوم نائینی معنای قطع بما هو صفة به همین نحو بیان می کنند.
 مرحوم اصفهانی در نهایة الدرایة ج 3 ص 47 و مرحوم ایروانی در نهایة النهایة ج 2 ص 25 بر اینکه قطع بما هو صفت موضوع واقع شود اشکال کرده اند.
 العنوان:
 و اما الايراد علي اخذ القطع موضوعا بما هو صفة
 مقدمة:
 محل الكلام ان العلم من مقولة الكيف او الفعل او الانفعال او الاضافة.
 و ايضا عند وصول العلم هل تكون صورتان و معلومان :
 احدهما الصورة الذهنية الحاکية عن الصورة الخارجية و بعبارة اخري المعلوم بالذات
 و ثانيهما المعلوم بالعرض و الموجود الخارجي نظیر ما يقال في باب الوضع من ان الملحوظ صنفان ملحوظ بالذات الذي يكون في الذهن و يكون جزئياً و ملحوظ بالعرض الذي لم يكن في الذهن و كلية الوضع و بعبارة اخري عموم الوضع و خصوصية انما هو بملاحظة الملحوظ بالعرض ام لا.
 مختار فخر رازي هو الثاني اذ العلم عنده ليس إلا میل النفس الامور الخارجية و اضافته اليها بلاوساطة صورة اخري و مختار جمع آخر هو الاول.
 مقدمة الثاني ،
  ما معني كون القطع صفة للقاطع و ماخوذاً في الموضوع علي وجه الصفتية : فيه اقوال:
  و مثله في تعليقه علي الرسائل ص10
 حاصله ان اخذه بما هو صفة يكون بنحوين : احدهما بالغاء جهةكشفه ، و ثانيهما اضافة خصوصية اخري فيه مع حفظ كشفه مثل خصوصية كون النفس و اطمينانها الذي لايكون في غير القطع.
 و مثله عناية ج3 ص28 و حاصله رعاية جهة الكشف في كليهما إلا انه في الطربقي يلاحظ مطلق الكشف و في الصفتي الكشف التام الذي لايكون معه احتمال الخلاف.
 3- فوائد ج2 ص7 حاصله المراد من الصفتية نفس الصورت التي هي المعلوم بالذات و المراد من الكاشفية هو المعلوم بالعرض و ذي الصورت ، و اخذ العلم علي نحو الصفتية اي اخذه موضوعاً من جهة الصورت و المعلوم بالذات و اخذه علي نحو الكاشفية اي اخذه موضوعا من جهة ذي الصورت و المعلوم بالعرض او فقل من جهة المعلوم بالذات باعتبار كشفه عن المعلوم بالعرض.
 و مثله ايضا في المصباح ج2 ص34و 35 و الدراسات ص31