درس خارج اصول استاد رضازاده

91/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهت کلامی مبحث تجری
 قبلا اشاره شد در بحث تجری هم جهت اصولی ست هم کلامی و هم فقهی، جهت اصولی آن توضیح داده شد و اما جهت کلامی مبحث تجری
 قهرا بحث ما در این جهت در دو مقام خواهد بود:
  1. تجری موجب استحقاق عقاب می باشد یا نه؟
  2. اگر موجب استحقاق عقاب باشد استحقاق عقاب بر خود فعل خارجی است که اصطاحا به آن «متجری به» گفته می شود یا بر عزم نفسانی می باشد.
 اما مقام اول:- استحقاق عقاب و عدمه-
 آنچه از رسائل جناب شیخ و منتقی ج 4 ص 57 و تبیان الاصول ج 3 ص 30 استفاده می شود این است که در تجری استحقاق عقاب وجود ندارد.
 خلاصه کلام مرحوم شیخ در رسائل این است که تجری کاشف از سوء سریره متجری است و این متجری بر این سوء سریره مذمت می شود ولی مستحق عقاب نیست بخاطر اینکه سوء سریره امر اختیاری نیست و فطری انسان می باشد اگر بگوئید که اگر چه سوء سریره اختیاری نیست ولی مذمت بر سوء سیره ملازم با استحقاق عقاب بر فعل متجری به می باشد در جواب می گوییم اگر ملازمه ثابت باشد این کلام درست است اما ملازمه ای وجود ندارد.
 عبارت جناب شیخ در نفی ملازمه
 فرائد الاصول ص 5 «و من المعلوم ان الحکم العقلی باستحقاق الذم انما یلازم استحقاق العقاب شرعا اذا تعلق بالفعل لابالفاعل»
 می فرمایند این ملازمه ای که درست کرده اید اگر یک طرفش فعل متجری به باشد به این معنا که عقل حکم به مذمت فعل متجری به کند ملازمه صحیح است اما یک طرف ملازمه شخص فاعل است نه فعل خارجی و مذمت بر سوء سیره ملازمه با استحاق عقاب بر فعل خارجی ندارد در نتیجه متجری مستحق عقاب نیست.
 در مقابل این علماء عده ای دیگر از علماء می فرمایند متجری مستحق عقاب است مانند مرحوم آخوند در کفایه ود محقق اصفهانی و مرحوم آقای خوئی در مصباح ج 2 ص 28 و دراسات ص 20 و نهایة الافکار ج 3 ص 31 و نهایة الدرایة ج 3 ص 35- 39
 اما کفایة ج 2 ص 10
 «الحق انه یوجبه لشهادة الوجدان...لکن ذلک مع بقاء الفعل المتجری به او المنقاد به علی ما هو علیه»
 می فرمایند به حکم وجدان متجری مستحق عقاب است اما این استحقاق عقاب بر فعل خارجی نیست.
 مقام دوم: استحقاق عقاب بر فعل خارجی است یا عزم نفسانی
 مرحوم آخوند می فرمایند استحقاق عقاب بر عزم نفسانی می باشد نه بر فعل خارجی
 حاصل کلام مرحوم آخوند در ضمن بیان اینکه استحقاق عقاب بر عزم نفسانی است چند مطلب است
  1. صفتی که در نفس انسان پنهان می باشد به حکم وجدان مادامی که ظاهر نشود فقط موجب مدح و ذم است و استحقاق ثواب و عقاب ندارد.
  2. وقتی که متجری این صفت نفسانی را اظهار کرد مستحق عقاب می شود بر فعل نفسانی که اختیاری هم می باشد(زیرا قابل ترک است) که آن فعل نفسانی عزم بر عصیان و طغیان بر مولی می باشد.
  3. استحقاق عقاب بر فعل متجری به نیست بلکه بر عزم نفسانی است.
  4. منشا تجری متجری و یا طغیان عاصی و منشا انقیاد منقاد و اطاعت مطیع، طینت و سریره می باشد.
  5. (حال که منشا طینت است کسی نگوید پس ارسال رسل لغو است)بعث رسل و انزال کتب لغو نیست و فایده اش این است که پیامبران صاحب طینت را به کما می رسانند و آن را شکوفا می کنند.
 دلیل امر اول و دوم که فرمودند که صفات مادامی که اظهار نشده اند، انسان فقط مستحق ذم یا مدح می باشد و بعد از اظهار مستحق عقاب می باشد، وجدان می باشد.
 و بر امر سوم که استحقاق عقاب بر فعل خارجی نیست به وجدان و برهان استناد کرده اند که قبلا بیان شد و اشکال آن هم ذکر شد.
 اما نست به امر چهارم و پنجم دلیلی در این بحث ذکر نکرده اند
 بر کلام مرحوم آخوند در نهایة الافکار و نهایة النهایة و نهایة الدرایة اشکال شده است.
 اما کلام نهایة الافکار ج 3 ص 28
 مرحوم آقا ضیاء عراقی می فرمایند شما گفتید عزم چون معنایش طغیان بر مولی است و طغیان بر مولی موجب عقاب است اشکال این بیان این است که این ملاک که طغیان باشد در فعل متجری به هم می باشد چرا شما می گوید بر عزمش استحاق عقاب دارد اما نیست به فعل می گوید نسبت به آن استحقاق عقاب ندارد در حالیکه در هر دو ملاک استحقاق عقاب می باشد.
 اقول
 بر این اشکال ممکن است خدشه شود به همان بیانی که بر کلام مرحوم آقای خوئی بر اینکه در فعل متجری به التفات وجود دارد، خدشه شد.
 1- در فعل خارجی اگر چه عنوان طغیان صادق است اما این عنوان مورد التفات تفصیلی مکلف نیست و التفات اجمالی هم برای استحقاق عقاب کافی نیست اما بر عزم نفسانی التفات تفصیلی وجود دارد لذا استحقاق عقاب هم محقق است.
 2- مرحوم محقق اصفهانی نهایة الدرایة در ج 2 ص 32 می فرمایند لازمه اشکال مرحوم آقا ضیاء این است که این فرد باید دو عقاب شود یک عقاب بر عزم نفسانی و یک عقاب هم بخاطر عمل خارجی در حالیکه همه می گویند متجری یک عقاب دارد.
 العنوان: جهة کلامیة مسالة تجری
 و اما جهة كلامية مسألة تجري و هو استحقاق العقاب لدي التجري و عدمه و الكلام فيه في مقامين:
 1- التجري يوجب استحقاق العقاب ام لا؟
 2- و علي الاول استحقاق العقاب هل هو علي فعل المتجري به ام علي العزم.
 اما مقام الاول :
  المستفاد من الشيخ في رسائله عدم استحقاق العقاب ملخص كلامه ان التجري كاشف عن سوء سريرة المتجري و يكون مذموماً علي هذه السريرة و لايكون مستحقاً للعقاب لعدم اختيارية سوء سريرة و لاملازمة بين الذم علي سوء السريرة و العقاب علي نفس الفعل الاختيار.
 نصه : رسائل ص5:‹‹ و من المعلوم ان الحكم العقلي باستحقاق الذم انما يلازم استحقاق العقاب شرعاً اذا تعلق بالفعل لابالفاعل››.
 و هذا هو ايضاً مختار منتقي ج4 ص57 و تبيان الاصول ج3 ص30.
 ولكن ذهب صاحب الكفاية و محقق الاصفهاني و الخوئي و صاحب نهاية الافكار و امثالهم الي ثبوت استحقاق العقاب ، كفاية ج2 ص10 ،‹‹الحق انه يوجبه لشهاده الوجدان...و لكن ذلك مع بقاء الفعل المتجري [به‏] أو المنقاد به على ما هو عليه من الحسن››.‏
 نهاية الدراية ج3 ص9-35 و ص41 ، نهاية الافكار ج3 ص31 ، مصباح ج2 ص21 دراسات ص20
 و اما المقام الثاني:
  ذهب صاحب الكفاية الي الثاني و حاصل ما افاده صاحب الكفاية عبارة عن:
 1- الصفة الكامنة في النفس ما لم تظهر لايوجب الّا المدح او الذم بحكم الوجدان ص10و11
 2- عند اظهار الصفة و سوء السريرة في المتجري يستحق العقاب علي الفعل النفساني الاختياري اي العزم علي العصيان و الطغيان عليه المولي.
 3- استحقاق العقاب ليس علي الفعل المتجري به الخارجي.
 4- منشاء تجري المتجري و العاصي و انقياد المنقاد و المطيع هو الطينة و السريرة.
 5- بعث الرسل و انزال الكتب لايكون لغواً و فائدته بلوغ من كان له حسن السريرة الي اخذ الكمال و اتمام الحجة علي من كان له سوء السريرة . النهاية ص22
 و استدل علي الاول و الثاني بحكم الوجدان ص11
 و علي الثالث بما تقدم مفصلاً من الوجدان و البرهان و تقدم ايضاً الاشكال عليه ولكنه لم يقم دليلاً علي الرابع و الخامس.
 اما ما قاله من ثبوت استحقاق العقاب علي نفس العزم اورد عليه نهاية الافكار و نهاية النهاية و نهاية الدراية.
 اما نهاية الافكار ج3 ص28 بان المناط الثابت في العزم الموجب لاستحقاق العقاب عليه اعني الطغيان علي المولي بعینه ثابت في الفعل المتجري به فلم لايكون العقاب علي الفعل.
 و اقول يرد عليه ما تقدم في الخدشة علي كلام المحقق الخوئي من ان الفعل المتجري به غالباً لايكون مصداقاً للهتك و الطغيان علي المولي لعدم الالتفات الي القطع بحرمته الّا اجمالاً و الالتفات الاجمالي لايكون موجباً للقبح حتي يكون طغياناً عليه.
 هذا مضافاً الي ما في نهاية الدراية ج3 ص32 من ان لازم ما ذكره في الانكار هو ترتب العقابين احدهما علي القصد و الآخر علي الفعل لثبوت الملاك علي الفرض في كليهما و كونهما مقولتان متباينان ليس بينهما اتصال ليكون هتك واحد.