درس خارج اصول استاد رضازاده

91/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: اشکال بر وجه سوم
 در جلسه قبل بیان مرحوم حضرت امام رحمة الله علیه بیان شد که فرمودند که فعل متجری به بر همان عنوان اولیه اش باقی است و تجری باعث تغییر آن نمی شود بر این بیان اشکالاتی شده است.
  1. تجری و انقیاد از یک باب هستند اگر حسن انقیاد عقلا مورد اتفاق می باشد تجری هم باید قبیح باشد.
  2. شما فرمودید تلازمی بین هتک و ظلم با تجری نیست و از طرفی اعتراف کردید که این هتک و ظلم بر فعل متجری در خارج منطبق است بر این بیان هم اشکال می شود که تجری مصداق هتک و ظلم است و محقق این دو است نه اینکه بین این دو تلازم باشد تا شما بگویید تلازمی نیست کما اینکه انقیاد مصداق عدل است زیرا عدل یعنی استقامت در جاده شریعت و انقیاد نیز استقامت در جاده شریعت می باشد.
 و اما اشکال بر کلام غرر و درر
 فاسق ولو اقدامش بر عمل فسق بخاطر غلبه شهوت باشد اگر خوف از مولایش داشت تحت تاثیر غلبه شهوت قرار نمی گرفت در نتیجه این عمل فرد مصداق ظلم است(وقایة الاذهان 457)
 گفتیم وجه سوم در بیان حکم عقل بر قبح تجری متشکل از دو بخش است بر بخش اول-قبح فعل متجری به- مرحوم نائینی و صاحب کفایه اشکال کرده اند بیان مرحوم نائینی ذکر شد اما کلام مرحوم آخوند:
 مرحوم آخوند از بخش اول این دلیل تارة با وجدان جواب داده اند و اخری با برهان
 و اما وجدانا:
 می فرمایند وجدان هر کسی حکم می کند که مثلا کشتن فرزند مولی مبغوض مولاست ولو اینکه این عبد قاتل، در وقت کشتن علم و قطع داشته باشد که این شخص دشمن مولاست کما اینکه وجدان حکم می کند کشتن دشمن مولی محبوب مولاست ولو اینکه عبد در وقت کشتن این دشمن قطع داشته باشد که این شخص فرزند مولاست و او را بکشد این قطع عبد باعث نمی شود که خوشحالی مولی از بین برود.
 كفايةالأصول، صفحه 260« ضرورة أن القطع بالحسن أو القبح لا يكون من الوجوه و الاعتبارات التي بها يكون الحسن و القبح عقلا و لا ملاكا للمحبوبية و المبغوضية شرعا ضرورة عدم تغير الفعل عما هو عليه من المبغوضية و المحبوبية للمولى بسبب قطع العبد بكونه محبوبا أو مبغوضا له فقتل ابن المولى لا يكاد يخرج عن كونه مبغوضا له و لو اعتقد العبد بأنه عدوه و كذا قتل عدوه مع القطع بأنه ابنه لا يخرج عن كونه محبوبا أبدا»
 و فیه:
 اگر عقلاء متوجه شوند که عبدی شخصی را به این عنوان که پسر مولی است کشته است و بعد مشخص شده است که دشمن مولی بوده است در این صورت عقلاء این عبد را مذمت می کنند و می گویند این عبد کسی است که اگر بتواند دست به کشتن خود مولی هم خواهد زد و این مذمت عقلاء نشان می دهد که این فعل قبیح است.
 و اما برهانا:
 مرحوم آخوند در مقام اشکال بر وجه سوم می فرمایند فعل «متجری به» به عنوان اولیه که شرب الماء باشد قبیح نیست لذا اگر قبیح شده باشد باید از ناحیه قطع متجری آمده باشد و از طرفی عنوانی باعث حسن و قبح می شود که اختیاری فرد باشد در حالیکه در ما نحن فیه، شرب الخمر اختیاری این فرد نیست یا بخاطر اینکه در هنگام ارتکاب این مایع را به قصد مقطوع الخمریه نخورده است یا بخاطر اینکه التفات به خمریت این مایع نداشته است اگر چه داعی او شرب الخمر بوده در نتیجه این شرب اختیاری او نیست لذا باعث تغییر فعل از حیث حسن و قبح نمی شود نتیجه اینکه قطع این شخص باعث قبح فعل نمی شود.
 المصدر«هذا مع أن الفعل المتجرأ به أو المنقاد به بما هو مقطوع الحرمة أو الوجوب لا يكون اختياريا فإن القاطع لا يقصده إلا بما قطع أنه عليه من عنوانه الواقعي الاستقلالي لا بعنوانه الطارئ الآلي بل لا يكون غالبا بهذا العنوان مما يلتفت إليه فكيف يكون من جهات الحسن أو القبح عقلا و من مناطات الوجوب أو الحرمة شرعا و لا يكاد يكون صفة موجبة لذلك إلا إذا كانت اختيارية»
 العنوان:
 و فيه اولاً تقدم آنفاً ان العقلاء لا خلاف بينهم في حسن الفعل المنقاد به لديهم عقلاً و مدح فاعله عليه فلابد و ان يكون قبح الفعل المتجري به عندهم ايضاً مورد اتفاقهم حفظاً لتقابلهما و كونهما من باب واحد
 و ثانياً ما ذكره من عدم التلازم بين عنواني الهتك و الظلم مع التجري مع اعترافه بانطباقهما علي الفعل خارجاً ايضاً مخدوش لان التجري مصداق للهتك و الظلم و محقق لهما في الخارج لا انه ملازم لهما.( وقاية الاذهان ص457)
 فالتجري و مخالفة القطع مصداق للظلم سواء كان القطع موافقاً مع الواقع ام لا كما ان الانقياد مصداق للعدل اي للاستقامة في جادة الشريعة الذي هو معني العدل فيكون حسناً عند العقل .
 و اما صاحب الكفاية فقد اجاب عدم الصغري الدليل الثالث- قبح الفعل المتجري به عقلاً -تارة بالوجدان و اخري بالبرهان.
 اما الوجدان حاصله ان الوجدان قاض لعدم خروج قتل ابن المولي عن كونه مبغوضاً له بواسطة اعتقاد العيد بانه عدوّ المولي و كذالك قتل عدوه لا يخرج عن المحبوبية بواسطه اعتقاد العيد انه ابن المولي فمن هنا يعلم بعدم تغير الفعل المتجري به عما هو عليه من الحسن و القبح بواسطه قطع العيد.
 و فيه ان الوجدان علي خلاف ما ذكره فانه يسأل هل يذم ذاك العبد لدي العقلاء و يعاقبونه و يعدون فعله مصداقاً للظلم علي المولي ام لا . لا شبهة في مذمته علي هذا الفعل من ناحيتهم مع ان الفعل لا قبح في ذاته لأنه قتل عدو المولي ، فلا محالة يكون القبح العارض عليه عقلاً من ناحية قطع العبد و انه ابن المولي.
  و اما البرهان اشار اليه ص13 بقوله:‹‹ هذا مع ان الفعل المتجري به او المنقاد به بما هو مقطوع الحرمة او الوجوب لايكون اختياراً...››الذي اقامه صاحب الكفاية علي عدم تغير الفعل المتجري به و عدم صيرورته قبيحاً عقلاً .
 ملخصة ان الفعل المتجري به بعنوانه الاولي لايكون قبيحاً علي الفرض لانه شرب الماء مثلاً و لو صار قبيحاً لكان من ناحية قطع المتجري بانه خمر يعني من ناحية تعنونه بعنوان المقطوع الخمرية يعني من ناحية العنوان الطاوي عليه و العنوان المقبح او المحسّن لابد و ان يكون اختياراً متعلقاً لارادة المكلف مثل عنوان نجات المؤمن او هتكه مع ان العنوان المذكور في المقام لايكون اختياراً اما لعدم قصده من ناحية المتجري لأنه يقصد شرب الخمر لاشرب خمر المقطوع الخمرية و اما لعدم التفاتة اليه غالباً كما لايلتفت غالباً حين الشرب الي قبحه او حسنه و حرمته او وجوبه و عليه فلايتغير الفعل المتجري به عما هو بواسطه القطع والعنوان الجائي من قبل قطع المتجري بانه خمر.