درس خارج اصول استاد رضازاده

90/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: مجمل و مبین
 کفایة الاصول ج 1 ص 397 «فصل فی المجمل و المبین و الظاهر ان المراد من المبین فی موارد اطلاقه الکلام الذی له ظاهر و یکون بحسب متفاهم العرف قالبا لخصوص معنی و المجمل بخلافه...»
 می فرمایند مراد از مبین کلامی است که ظهور در معنایی داشته باشد و بحسب متفاهم عرفی قالب برای معنایی باشد اگر لفظی چنین ظهوری داشت و در نظر عرف قالب برای این معنا بود به آن مبین گفته می شود و مجمل کلامی است که ظهور در معنایی ندارد و قالب برای معنایی نیست.
 مرحوم مشکینی در معنای ظهور و قالب می فرمایند:
 حواشي‏المشكيني، ج 2، صفحه 525
 «المراد من الظهور قالبيّة اللفظ للمعنى بحيث يكون وجوده وجوده»
 وقتی لفظی در یک معنا ظهور پیدا می کند که وجود آن لفظ وجود این معنا باشد.
 صاحب کفایه در ادامه می فرمایند:
 «فما لیس له ظهور مجمل و ان علم بقرینة خارجیة ما ارید منه»
 می فرمایند: لفظی که ظهوری ندارد اگر چه با قرینه بفهمیم که متکلم از این لفظ چه معنایی را اراده کرده است مجمل محسوب می شود.
 «کما ان ما له الظهور مبین و ان علم بالقرینة الخارجیة انه ما ارید ظهوره و انه معول»
 مبین لفظی بود که ظاهر در یک معنا باشد و اگر ظاهر در یک معنا بود مبین است اگر چه از قرینه خارجیه بفهمیم که این ظهور را از این کلام اراده نکرده است.
 مرحوم آخوند در فصل مبین و مجمل که آخرین فصل از جلد اول کفایه است چهار امر بیان کرده اند:
 الاول:
 تعریف مجمل و مبین می باشد به همین عبارتی که نقل کردیم. حاصلش این است که لفظ مبین لفظی است که به حسب معنای عرفی ظهور در معنایی دارد و قالب برای آن معنا می باشد و مجمل هم چیز است که چنین نباشد بنابر این تعریف مبین هم شامل صریح می شود و هم شامل ظاهر.
 از این تعریفی که مرحوم آخوند برای مبین و مجمل بیان کرده اند دو امر بدست می آید:
  1. مبین و مجمل اختصاص به لفظ دارد زیرا در تعریف فرمودند «المبین... الکلام الذی» در نتیجه مبین شامل فعل نمی شود اگر فعلی از فردی صادر شد و مقصود او از این فعل مشخص بود به این فعل مبین گفته نمی شود.
  2. مراد از ظهور که فرمودند مبین کلامی است که ظهور در معنایی دارد، دلالت تصوریه و خطور معنی در ذهن نیست یعنی به خطور معنی در ذهن ظهور گفته نمی شود زیرا این خطور اعم از ظهور می باشد ممکن است معنایی به ذهن خطور کند اما لفظ ظاهر در این معنا نباشد شاهدش هم این است که در استعمالات مجازی معنای حقیقی به ذهن خطور می کند با اینکه ظهور لفظ در معنای مجازی آن است در «رایت اسدا یرمی» با شنیدن لفظ اسد حیوان مفترس به ذهن خطور می کند اما اسد در رجل شجاع ظهور دارد و هم چنین مراد به ظهور دلالت تصدیقیه نمی باشد یعنی تصدیق سامع بر اینکه کدام معنا مراد متکلم می باشد. ظهور تصدیق مخاطب، مراد متکلم را نیست زیرا تصدیق مباین است با قالبیت لفظ برای معنا و در این عبارت، مرحوم آخوند فرمود ظاهر آن لفظی است که قالب برای آن باشد و دلالت تصدیقیه غیر قالب یک معنی است زیرا دلالت تصدیقیه متفرع بر قالبیت و مسبب از آن است وقتی یک لفظی برای یک معنا قالب بود این قالبیت سبب می شود سامع از این قالب بفهمد که معنای این کلام متکلم چیست.
 الثانی:
 امر دومی که صاحب کفایه در این فصل بیان کرده اند این است که بعضی از آیات و روایات یقینا داخل در مبینات می باشند و بعضی در مجملات و قسم سومی هم در بین آیات و روایات وجود دارد که مردد است که داخل در مبینات می باشند یا مجملات مانند «حرمت علیکم امهاتکم» ممکن است این آیه مجمل باشد زیرا نفرموده چه امری در رابطه با مادر حرام است آیا نگاه به مادر حرام است و یا مسافرت با مادر و ... و ممکن است مبین باشد بنابر اینکه مراد ازدواج با مادر می باشد و هم چنین هر جائی که عینی از اعیان متعلق حکم قرار گرفته باشد ممکن است مبین باشد و ممکن است مجمل باشد و هم چنین جائی است که خبر لای نفی جنس محذوف باشد مانند لاصلاة الا بطهور آیا خبر، صحیحة می باشد یا کاملة لذا ممکن است از مجملات باشد و ممکن است از مبینات باشد بنابر اینکه از صدر و ذیل کلام استفاده می شود که خبر آن صحیحة می باشد.
 صاحب کفایه به این امر دوم در ص 398 با این عبارت اشاره کرده اند:
 «و لکل منهما فی الآیات و الروایات و ان کان افراد کثرة لاتکاد تخفی الا ان لهما افراد مشتبة»
 الثالث:
 امر سومی که مرحوم آخوند در این فصل اشاره کرده اند این است که اثبات اجمال یا بیان نیاز به برهان ندارد زیرا یک امر وجدانی می باشد با وجدان می فهیم که این معنای قالب برای این لفظ است یا نه زیرا ملاک در اجمال و بیان ظهور می باشد و ظهور با وجدان ثابت می شود نه برهان.
 صاحب کفایه در ص 398 به این امر سوم با عبارت اشاره کرده اند:
 «و لایذهب علیک...»
 الرابع:
 اجمال و بیان دو وصف اضافی هستند نه دو وصف حقیقی اگر دو وصف حقیقی باشند یعنی هیچ گاه این دو وصف از کلام جدا نمی شوند اما اگر اضافی باشند نسبت به اشخاص فرق خواهند کرد ممکن است یک لفظ برای یک فرد مبین باشد و نسبت به شخص دیگر مجمل باشد.
 به امر رابع با این عبارت اشاره کرده اند:
 «ثم لا يخفى أنهما وصفان إضافيان ربما يكون مجملا عند واحد لعدم معرفته بالوضع أو لتصادم ظهوره بما حف به لديه و مبينا لدى الآخر لمعرفته و عدم التصادم بنظره»
 می فرمایند این دو وصف اضافی هستند لذا ممکن است کلامی نزد فردی بخاطر اینکه علم به وضع ندارد مجمل باشد مانند کسی که علم به زبان فارسی ندارد کلمه قالی برای او مجمل می باشد و یا بخاطر اینکه برای فردی در کلام قرینه حالیه یا مقامیه وجود دارد که مانع ظهور است لذا کلام برایش مجمل است ولی همین کلام برای شخصی دیگر بخاطر علمش به وضع و عدم وجود قرینه مبین است.