درس خارج اصول استاد رضازاده

89/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع:خلاصه و مفهوم وصف

9- مرحوم آخوند بر سه طریقی که برای حل مشکل قول به تداخل بیان شد اشکال کردند و فرمودند که این طرق خلاف ظاهر می باشد بخلاف طریقی که خودشان برای حل مشکل انتخاب نمودند که خلاف ظاهر نبود.

10- گفته شد که در کلام کفایه مناقشه شده است اما طرح آن و نقد آن مهم نیست بلکه مهم بیان دو مطلب است یک اینکه مقتضای قاعده و اصل فظی نسبت به اسباب و مسببات چیست و دوم اینکه مقتضای اصل عملی چیست؟

  11- مختار ما نسبت به اسباب این است که مقتضای قاعده در تعدد شرط عدم تداخل اسباب می باشد زیرا ظهور جمله شرطیه در استقلال هر کدام از شروط می باشد و اینکه جزا مترتب بر هر کدام از این شرائط می باشد علاوه بر این که وقتی شرائط از جنس واحد باشد جمله شرطیه منحل می شود و به عدد هر شرطی جزایی است پس تداخل در اسباب نیست زیرا اگر تداخل در اسباب باشد معنایش این است که برای همه سببها یک جزا بیشتر نمی باشد.

12- مختار ما در مسببات این است که تداخل در مسببات وجود ندارد زیرا هر تکیفی اقتضا می کند امتثال خودش را به بیان دیگر هر بعثی انبعاثی لازم دارد نمی شود دو بعث باشد و یک انبعاث مگر اینکه دلیلی داشته باشیم که یک فعل واحد مجزی می باشد اگر چه اسباب متعدد می باشد مانند باب غسل که بعضی می گویند دلیل داریم اگر چه اسباب متعدد است ولی یک عمل وغسل کافی است.

  بر تقدیر تنزل به تداخل در اسباب در مقام عمل احتیاط این است که به عدد هر سببی عمل متعدد انجام شود تا یقین کند ذمه اش بری می باشد.

اما متقضای اصل عملی در اسباب برائت می باشد زیرا ثبوت یک تکلیف مسلم است نسبت به زائد بر یک تکلیف شک داریم اگرتداخل در اسباب باشد تکلیف زائد نیست واگر تداخل نباشد تکلیف زائد میباشد و در شک در تکلیف،برائت جاری می شود اما در مسببات متقضای اصل علمی اشتغال می باشد زیرا فرض این است که مسببات متعدد می باشند و با اتیان یک تکلیف، ما شک می کنیم ذمه ما فارغ شده است یا نه و در شک در فراغ ذمه قاعده اشتغال جاری می گردد نتیجه اینکه اصل لفظی در اسباب یکی می باشد اما مفتضای اصل عملی در اسباب برائت و در مسببات اشتغال است .

14- مختار ما درجمله شرطیه این شد که جمله شرطیه مفهوم دارد به دلیل ارتکاز عرفی و استدلال امام در بعضی از موارد که به مفهوم جمله شرطیه استناد نموده اند و درجائی که شرط متعدد بود مقتضای قاعده و اصل لفظی هم در اسباب و هم در مسببات عدم تداخل می باشد و متضای اصل عملی در اسباب تداخل و برائت و در مسببات عدم تداخل و اشتغال می باشد-.

مفهوم وصف

  قبلا بیان شدکه برای مفهوم مخالف مصادیقی بیان شده است یکی مفهوم شر ط بود که بیان شد دیگری مفهوم وصف می باشد.

قبل از بیان اصل موضوع و اقول و ادله اقول مقدماتی را بیان می کنیم .

قبلا در مبحث لواحق جمله شرطیه بیان شد که مفهوم در هر جا که باشد معنایش انفاء سنخ حکم می باشد نه انتفاء شخص حکم زیرا انتفاء شخص حکم به حکم عقل است که با نتفاء موضوع شخص حکم عقلا منتفی می شود و ایضا بیان شد که بحث ما در جائی است که دلیل خارجی بر مفهوم یا عدم آن وجود نداشته باشد . آیا مرکز نزاع در مفهوم وصف انتفاء حکم است از موضوع در وقت انتفاء وصف یا انتفاء حکم است به انتفاء وصف چه موضوع وجود داشته باشد یا نباشد به عبارت دیگر مرکز بحث ممکن است این باشد که وقتی وصف نبود سنخ حکم از موضوع منتفی می شود به انتفا وصف یا انتفاء سنخ حکم است به انتفا خود وصف چه موضوعی باشد چه نباشد ثمره این دو مبنا این است که اگر فرض اول باشد مرکز بحث وصف معتمد بر موصوف می باشد اما اگر فرض دوم باشد شامل وصف غیر معتمد هم می شود به عبارت دیگر در فرض دوم لقب را هم که وصف در آن بدون موصوف می باشد نیز در بر خواهد داشت بخلاف فرض اول که لقب را شامل نمی شود خلاصه این مقدمه این شد که آیا مرکز نزاع عند انتفاء وصف، حکم از موضوع منتفی می شود یا عند انتفاء وصف، حکم منتفی می شود و قید موضوع وجود ندارد . مراد از وصف چیست؟ در اینجا سه احتمال است .

اول اینکه مراد وصف نحوی باشد مانند اکرم رجلا عادلا یعنی جائی که عنوانی صفت قرار گرفته باشد .

دوم مراد مشتق نحوی باشد هر چیزی که از یک مبدا مشتق شده باشد در این صورت شامل اسم فاعل و مفعول حال و تمییز و نسبت می شود در این صورت وصف عبارت است از عنوانی که از یک ذات انتزاع می شود بخاطر تلبس این ذات به مبدا این عنوان مانند ضارب که انتزاع از زید می شو د بخاطر تلبس این زید به مبدا ضارب که ضرب می باشد و مانند اسم مفعول و اسم زمان و مکان.

سوم وصف اصولی

  نوعا علماء می فرمایند آنچه محل بحث است مشتق نحوی است که اعم از دو مورد دیگر می باشد .