درس خارج اصول استاد رضازاده

89/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خلاصه

مفهوم لغةً: ما یفهم من لفظ و غیره و فی اصطلاح اصولیین: ما یقابل المنطوق برای منطوق و مفهوم تعریفهای زیادی بیان شد شاید که اخصر التعاریف، تعریف صاحب عنایة الاصول باشد که منطوق: ما نطق به و مفهوم: ما لا ینطق به،بر این تعریف اشکالات کمتری وارد است ملازمه ثبوتا یدور بین الوجود و العدم بین دو شی یا ملازمه هست یا نیست اما اثباتا گفتیم دارای سه قسم است لازم غیر بیّن و لازم بیّن اعم و لازم بیّن اخص از این اقسام ثلاثه ملازمه، لازم اخص محل نزاع می باشد و نزاع هم صغروی است به این معنا که نزاع در این است که این لازم هست یا نیست نه اینکه کبروی باشد به این معنا که بعد از قبول این که ملازمه وجود دارد بحث شود حجت می باشد یا نه، نزاع در حجیت نیست بلکه در ثبوت و عدم ثبوت میباشد مفهوم دو قسم است الف) موافق: مفهوم سنخاً از حیث سلب و ایجاب موافق با حکم منطوق باشد ب) مخالف: مفهومی که در ایجاب وسلب با منطوق متفاوت است و مصادیق زیادی دارد مانند مفهوم وصف و مفهوم شرط قضیه ای که مستلزم مفهوم است منحل به دو قضیه می شود یک: قضیه ی لفظیه ی موجبه و منطوقیه دو: قضیه سالبه ی معنویه که همان مفهوم باشد مرکز نزاع در بحث مفهوم عقدالوضع است یا عقد الحمل؟ به عبارت دیگر موضوع در قضیه شرطیه محل نزاع است یا محمولش؟ مشهور می گویند مرکز نزاع عقد الوضع است و محقق عراقی فرمودند محل نزاع عقدالحمل است ثمره نزاع، ثمره مهمی می باشد این ثمره عبارت است از اخذ به دلیل مخالف اگر مفهوم نباشد و رجوع به باب تعارض و قواعد این باب اگر مفهوم باشد صاحب منتقی رحمة الله علیه فرمودند منطوق در همه لوازمش حجت است چه اخص چه اعم و چه غیر بیّن نهایت نسبت به اخص منطوق حجت است چون ظهور در آن دارد و اخص مدلول التزامی منطوق است و هر لفظی کما اینکه در مدلول مطابقی اش حجت است در مدلول التزامی اش نیز حجت می باشد اما در لازم اعم یا لازم غیر بیّن منطوق حجت است چون منطوق از امارات است و مثبتات امارات حجت است یعنی اماره لازم عقلی خودش را نیز ثابت می کند بخلاف اصول مفهوم موافق از محل نزاع خارج است زیرا همه آن را قبول دارند و مفهوم مخالف است که محل نزاع می باشد برای شرط معانی متعددی بیان شده است از جمله شرط عند النحویین: چیزی است که بعد از حرف شرط واقع می شود و عند الاصولیین: مایوجب انتفائه انتفاء المشروط یعنی نبودش موجب نبود مشروط است اما وجودش موجب بودن مشروط نیست اگر شرط قید هیئت باشد مبحث مفهوم شرط، مبحثی است مستقل اما اگر این شرط یا هر قیدی، قید ماده باشد مفهوم شرط یک بحث مستقل نخواهد بود بلکه داخل در مبحث مفهوم وصف می باشد تقریر محل نزاع: نزاع ممکن است لفظی باشد یعنی بحث در این باشد که خود ادات شرط وضع شده است برای انتفاء عند الانتفاء یا نه؟ یا اینکه بحث شود خود هیئت جمله شرطیه وضع شده است برای انتفاء عند الانتفاء یا نه؟ در این دو صورت نزاع لفظی می باشد یعنی موضوع له این دو انتفاء می باشد و ممکن است غیر لفظی باشد یکی اینکه خود تعلیق تالی بر مقدم -ولو این تعلیق به غیر لفظ باشد مانند اشارات -دلالت بر انتفا دارد یا نه؟ دوم اینکه تقیید تالی به مقدم دال بر انتفاء می باشد یا نه؟ اگر بحث در تعلیق و تقیید باشد نزاع غیر لفظی می باشد قضیه شرطه اگر بدون قرینه باشد دو قسم بیشتر ندارد الف) محققة الموضوع: به قضیه ای گفته می شد که ترتب جزا بر شرط به حکم عقل باشد ب) غیر محققة الموضوع: به قضیه این گفته می شود که ترتب جزا بر شرط به حکم شرع یا عرف می باشد و جمله شرطیه ای که مفسر کلام دیگر متکلم می باشد این جمله شرطیه ی مفسر جزء مواردی است که دارای قرینه می باشد و از محل بحث خارج است مرحوم آقای میلانی رحمة الله علیه فرمودند که محققة الموضوعی که لبّا برگردد به غیر محققة الموضوع داخل در محل نزاع می باشد نیتجه این است که غیر محققة الموضوع داخل در محل نزاع است که لبّا غیر محققة الموضوع باشد و یا هم لبّا و هم ظاهراً قضیه غیر محققة الموضوع دلالتش بر مفهوم موقوف بر یک امر است یا بر سه امر؟ اگر سه امر باشد عبارتند از 1- تلازم بین مقدم و تالی باشد 2- تالی معلول مقدم باشد 3- شرط ما علت منحصره تالی باشد که البته مورد سوم جامع مورد اول و دوم نیز می باشد در مفهوم شرط، اصولیین بحث را در دو مقام قرار داده اند مقام اول: مدار بحث می باشد که عقد الوضع است یا عقد الحمل و اقوال در مساله و ادله اقوال مقام دوم: محلقات این بحث بود که مرحوم آخوند تعبیر به «بقی فی المقام» نمودند مثبتین مفهوم شرط اختلاف کردند که مدار بحث عقد الوضع است یعنی شرط منحصر بودن شرط یا عقد الحمل است یعنی منحصر بودن حکمی که از جزا فهمیده می شود خلاصه مفهوم زمانی است که حصری در کار باشد چه حصر حکم و چه حصر شرط طبق مسلک مشهور در معنای جمله -که جمله دال بر نسبت است- مرحوم آقای خوئی رحمة الله علیه تبعاً للکفایه جزء منکرین مفهوم شرط است منطقیین شرطیه را به لزومیه و اتفاقیه تقسیم کرده اند ولی این تقسیم صحیح نیست زیرا متفاهم عرفی در قضیه ی شرطیه همان لزومیه می باشد و اتفاقیه را عرف داخل در شرطیه نمی داند