درس خارج فقه استاد رضازاده

کتاب النکاح

92/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر سوم/ شقاق/ خلاصه
12-موضوع پنجم: در مخاطب به «بعث» چند قول است:
الف: مخاطب کسی است که از طرف حاکم شرع برای این کار نصب شده است.
ب: مخاطب زوجین هستند.
ج: مخاطب صلحاء از امت هستند.
د: مخاطب زوجین هستند به شرط اینکه حَکمین از بستگانشان باشد. 9/9/92
13-جواهر نسبت به قول دوم که مخاطب به «فابعثوا» زوجین هستند مناقشه کرده و فرموده که این قول منافات با ضمائری که در این آیه است، دارد. عبارت ایشان این است:
«وفيه أنه مناف لاختلاف الضميرين بالغيبة والحضور والتثنية والجمع، وليس المقام مقام التفات، على أن المأمور بالبعث الخائف من شقاقهما، وهو غيرهما، والانسان لا يبعث أحدا إلى نفسه،».[1]
می فرمایند: اینکه مخاطب آیه زوجین باشد:
الف: مخالف با ضمائر است که بعضی با غیبت و بعضی با حضور و بعضی با جمع و یا تثنیه آمده. و مقام التفات هم نیست.
ب: مامور به بعث کسی است که از شقاق آنها می ترسد نه خود آنها.
ج: انسان نمی تواند برای خودش یکی را انتخاب کند. 9/9/92
14- از مطول کلامی را نقل کردیم که خلاصه آن این است: کلام باید مطابق مقتضای حال بیان شود و گاهی است که مطابق مقتضای حال بیان نمی شود، مثلا به جای ضمیر حاضر، ضمیر غائب می آید، دلیل این کار بخاطر نکته ای لطیف است مثل برانگیختن توجه مخاطب. 10/9/92
15- بیان شد که از قاعده کلی که مطول فرمود که کلام باید مطابق حال باشد، دو چیز خارج است که به یکی التفات گفته می شود و به دیگری قلب گفته می شود.
قلب این بود که جای کلمه عوض شود.
التفات هم در شماره 14 بیان شد.
همچنین گفته شد که التفات در آیات قرآن فراوان است. 12/9/92
16- مختار ما به تبع اکثر این است که مخاطب به بعث حاکمی است که برای این کار نصب شده و اگر حاکم نبود عدول مسلمین این کار را می کنند. 12/9/92
17- مثال التفات از تکلم به خطاب در قرآن کریم این است:﴿و ما لی لا اعبد الذی فطرنی و الیه ترجعون﴾، در اینجا طبق مقتضای حال باید «الیه اَرجِعُ» باشد. در حالی که از آن التفات به خطاب شده که «ترجعون» باشد.
مثال التفات از تکلم به غیبت در قرآن کریم این است: ﴿انا اعطیناک الکوثر فصل لربک﴾ در اینجا علی القاعده باید «فصل لنا» باشد اما التفات به «لربک» شده است.
مثال التفات از خطاب به غیبت در قرآن کریم این است: ﴿حتی اذا کنتم فی الفلک و جرین بهم﴾ در اینجا طبق قاعده این است که «بکم» بیاید در حالی که «بهم» آمده است.
مثال التفات از غیبت به خطاب در قرآن کریم این است: ﴿مالک یوم الدین یاک نعبد﴾در اینجا طبق قاعده باید «ایاه نعبد» باشد در حالی که ضمیر خطاب به جای آن آمده است.
صدر الافاضل می فرماید که التفات علاوه بر اینکه باید دارای نکته لطیف باشد، شرط دیگری هم دارد که باید مخاطب قبل و حین التفات یک نفر باشد. 10/9/92
18-اگر چنانچه حاکم شرع برای رفع شقاق نبود و همچنین صلحاء هم نیز وجود ندارند، در این صورت زوجین باید دو حَکم را مشخص کنند تا بین آنها قضاوت کنند و زمانی که این دو حَکم را معین کردند، وکیل هستند نه حاکم و به اندازه دایره وکالت خود قضاوت می کنند، مثلا اگر فقط وکیل در اصلاح هستند، حق تفرقه ندارند. 12/9/92
19-گفته شد که اگر اختلاف به وسیله دو حَکم از بین نمی رود و باید حَکم بیشتری وجود داشته باشد، باید حَکم بیشتری معین کردند.
همچنین اگر بستگان زوجین صلاحیت حَکم بودن را نداشتن از غیر بستگان آنها انتخاب می شود. 20/9/92
20- بیان شد که اگر حَکمین پس از بررسی توافق بر اصلاح کردند، نیاز به اجازه زوجین نیست، اما اگر بر طلاق توافق کردند، باید رضایت در آن وجود داشته باشد. 16/9/92
21- اگر حَکمین برای اصلاح، شرایطی را معین کردند که شرعا جایز باشد مثلا به زوج گفتند که خانه زن باید عوض شود، باید به این شروط شرعی عمل شود چون ادله اطلاق دارد و شامل جایی که شرط شود هم می شود، اما اگر شرطی باشد که شرعی نیست مثل منع ازدواج مجدد مَرد، در این صورت لازم نیست به آن عمل شود.16/9/92
22- اگر مَرد از دادن حقوق مستحبی زن امتناع کرد و زن مقداری پول به او می دهد تا شوهر طلاق خلع بدهد، این کار صحیح است و جزء اکراه محسوب نمی شود. 16/9/92
التقریر العربی
12- الخامس من الموضوعات، المخاطب بالبعث من هو، اقوال:
الف: المنصوب لذلک نسب الی الاکثر،
ب: الزوجان،
ج: کل واحد من صلحاء الامة،
د: الزوجان فان امتنعا فالحاکم.9/9/92
13- ناقش الجواهر فی القول الثانی، بقوله: «وفيه أنه مناف لاختلاف الضميرين بالغيبة والحضور والتثنية والجمع، وليس المقام مقام التفات، على أن المأمور بالبعث الخائف من شقاقهما، وهو غيرهما، والانسان لا يبعث أحدا إلى نفسه،».[2]
14- المطول مبحث علم المعانی ما حاصله:کون اللفظ مطابقا لمقتضی الحال، یبحث فی المعانی، و قد یخرج الکلام علی خلاف مقتضی الظاهر من الظاهر الی الضمیر و من الخطاب الی الغیبة و هکذا، لحسن عام و هو احداث النشاط فی السامع و لحن خاص. 10/9/92
15- خرج من قاعدة مقتضی الظاهر و الحال، موردان:
الف: ما یسمی عند علماء المعانی بالالتفات؛
ب: بالقلب «جعل احد اجزاء الکلام ماکان الاخر و بالعکس».
و المجوز للخروج نکتة عامة و قد یزداد علیها نکتة خاصة ایضا، و الالتفات فی آیات القرآن کثیر. 12/9/92
16- المختار تبعا للاکثر ان المخالف ببعث الحکمین، هو الحکام المنصوبین لذلک، و لو تعذر الحاکم، عدول المسلمین. 12/9/92
17- الالتفات من التکلم الی الخطاب فی القرآن قوله: ﴿و ما لی لااعبد الذی فطرنی و الیه ترجعون﴾مکان «ارجع».
و منه الی الغیبة: ﴿انا اعطیناک الکوثر فصل لربک﴾مکان «لنا».
و من الخطاب الی الغیبة: ﴿حتی اذا کنتم فی الفلک و جرین بهم﴾ مکان «بکم».
و من الغیبة الی الخطاب: ﴿مالک یوم الدین ایاک نعبد﴾مکان «ایاه نعبد».
و ذکر صدر الافاضل: ان من شرط الالتفات، ان یکون المخاطب بالکلام فی الحالین، واحد. یعنی مضافا الی ما ذکر فی رقم 14 من کونه موجبا لایجاد النشاط فی السامع و کونه اکثر ایقاظا للاصفاء، و یکون من محسنات الکلام، شرطه وحدة المخاطب. 10/9/92
18- و لو تعذر الحاکم و الصلحاء من المسلمین، یبعث الزوجین و کان مبعوثهما وکیلا، لا حاکما فیفعل ما تقتضیه الوکالة عموما او خصوصا. 12/9/92
19- قلنا لو لم یکن الحکمان وافیا للمقصود، یبعث ازید منهما، کما انه لو لم یکن فی اهلهما صالح لذلک، یتعین البعث من غیر اهلهما. 12/9/92
20- نفوذ حکم الحکمین بالصلح لایتوقف علی اذنهما بخلاف الحکم بالتفرقة، و علیه لایعتبر حضور الزوجین لتحقق الصلح بخلاف التفرقة. 16/9/92
21- شروط الحکمین للصلح، لو کان جائزا مثل تغییر محل السکونة لازم الرعایة بلاخلاف لاطلاق ادلة الحکمین و الا فلا، مثل عدم التزویج الزوج. 16/9/92
22- لو منعها شیئا من حقوقها المستحبة، و بذلت الزوجة بذلا للزوج لیخلصها، صح، و لم یکن ذلک اکراها. 16/9/92


[1]جواهر الکلام، محمد حسن جواهری، ج31، ص 213.
[2]جواهر الکلام، محمد حسن جواهری، ج31، ص 213.