درس خارج فقه استاد رضازاده

کتاب النکاح

91/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: شرائط استحقاق متعه برای زن
 امر سوم:
 شرائط زنی که مستحق متعه می باشد چیست؟
 جامع المقاصد ص 432 می فرمایند مراد از استحقاق، استحباب نیست بلکه وجوب می باشد یعنی برای چه زنی واجب است متعه داده شود بعد می فرمایند:«يدل على ذلك قوله تعالى بقره 236«لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ»
 می فرمایند از این آیه استفاده می شود که استحقاق به معنای وجوب می باشد زیرا معنای آیه نفی جناح می باشد و مراد به این جناح منفی، مهر یا نصف مهری است نسبت به زنی که او را طلاق داده اند مگر اینکه زن مدخوله باشد یا مهری برایش در نظر گرفته باشند و بعد می فرمایند در «متعوهن» امر به متعه شده است یعنی اگر زن مدخوله نباشد و مهری برایش تعیین نشده باشد باید به او متعه دند و ظهور امر هم در وجوب می باشد.
 و بعد می فرمایند متعه برای غیر زنی که در آیه آمده است واجب نیست بلکه در بعضی موارد مستحب می باشد.
 نتیجه اینکه زنی که مطلقه باشد و مدخوله نباشد و مهری برایش تعیین نشده باشد پرداخت متعه واجب است
 نظیر کلام جامع المقاصد ، کلام صاحب جواهر رحمة الله علیه می باشد، صاحب جواهر ج 31 ص 58 می فرمایند:« كل ذلك للإجماع بقسميه، و النصوص على اختصاص الوجوب بالمطلقة المفوضة التي لم يفرض لها و لم يدخل بها...»
 می فرمایند هم اجماع منقول بر وجوب داریم و هم محصل و روایاتی هم داریم که می فرمایند: متعه برای زنی که مطلقه باشد و غیر مدخوله باشد و مهری برایش تعیین شده باشد واجب است.
 بعد صاحب جواهر رحمة الله علیه علت وجوب متعه را هم بیان می کنند.
 نصه:
 «باعتبار عدم إصابتها شيئا، فناسب إكرامها بالمتعة جبرا لما أصابها من الخجل و الهوان‏»
 می فرمایند علت اینکه متعه برای این زن واجب است این است که برای زن از این ازدواج نفعی حاصل نشده است لذا مناسب است با متعه او را اکرام کنند تا جبران کند حجالت و کسر شانی که برایش به واسطه این ازدواج حاصل شده است.
 ممکن است کلام صاحب جواهر رحمة الله علیه اشاره به این روایت داشته باشد.
 وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 310 باب 49 ح 6«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏:«فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا» [1] قَالَ مَتِّعُوهُنَّ جَمِّلُوهُنَّ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُنَّ يَرْجِعْنَ بِكَآبَةٍ وَ حَيَاءٍ وَ هَمٍّ عَظِيمٍ وَ شَمَاتَةٍ مِنْ أَعْدَائِهِنَّ فَإِنَّ اللَّهَ كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي وَ يُحِبُّ أَهْلَ الْحَيَاءِ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَشَدُّكُمْ إِكْرَاماً لِحَلَائِلِهِم‏»
 جابر می گوید امام باقر در تفسیر آیه«فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا »فرمودند متعوهن معنایش این است که به زن احسان کنید به مقداری که قدرت دارید زیرا این زنی که با این کیفیت عقد شده و بعد طلاق داده شده است با حیاء و غم عظیم به خانواده اش بر می گردد و دشمنانش او را شماتت می کنند و خداوند کریم است و اهل حیاء است و اهل حیاء را دوست دارد و بهترین شما کسانی هستند که به زنان خود بیشتر احسان کنند.
 روایاتی که در باب متعه بیان شده است سه دسته می باشد.
 طائفه اولی:
  روایاتی هستند که مفادشان این است که سه قید مطلقه، مفوضه، غیر مدخوله برای متعه لازم است.
 منها: وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 307باب 48 ح 7«عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يُطَلِّقُ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا قَالَ عَلَيْهِ نِصْفُ الْمَهْرِ إِنْ كَانَ فَرَضَ لَهَا شَيْئاً وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَرَضَ لَهَا شَيْئاً فَلْيُمَتِّعْهَا عَلَى نَحْوِ مَا يُمَتَّعُ بِهِ مِثْلُهَا مِنَ النِّسَاء»
 حلبی می گوید امام صادق علیه السلام در مورد مردی که همشرش را قبل از دخول طلاق داده است فرمودند باید نصف مهرش را به او بدهد و اگر برای او مهری تعیین نکرده است باید به عنوان متعه به مقدار متعه امثال این زن به او بدهد.
 در این روایت هر سه قید آمده است.
 و منها: المصدر ص 314باب 51 ح 3 روایتی که از حلبی نقل شده است الا اینکه بجای «یطلق» کلمه «طلق» ذکر شده است.
 و منها: المصدر باب 48 ص 321 ح 8«عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا فَلَهَا نِصْفُ مَهْرِهَا وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَمَتَاعٌ بِالْمَعْرُوف‏...»
 امام صادق علیه السلام فرمودند اگر مرد زنش را قبل از دخول طلاق دهد باید نصف مهرش را به او بدهد و اگر برای او مهری تعیین نکرده است باید به او متاع دهد.
 در این روایت هم متاع بر سه امر متفرع شده است.
 منها: المصدر ص 311 باب 49 ح 8« الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا قَالَ فَقَالَ إِنْ كَانَ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَلَهَا نِصْفُهُ- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَلَا مَهْرَ لَهَا وَ لَكِنْ يُمَتِّعُهَا إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين [2] ‏»
 حسن بن زیاد می گوید امام صادق علیه السلام در مورد مردی که زنش را قبل از دخول طلاق داده است فرمودند اگر مهر برای او تعیین شده است نصف آن را به او بدهند و اگر مهر تعیین نشده است مهری ندارد لکن باید به او متعه دهند و بعد حضرت به این آیه تمسک کردند: «وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين [3] »
 منها: المصدر ص: 314باب 51 ح 1«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا فَقَدْ بَانَتْ (وَ تَزَوَّجُ) إِنْ شَاءَتْ مِنْ سَاعَتِهَا وَ إِنْ كَانَ فَرَضَ لَهَا مَهْراً فَلَهَا نِصْفُ الْمَهْرِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَرَضَ لَهَا مَهْراً فَلْيُمَتِّعْهَا»
 ابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودنند اگر مرد زنش را قبل از مقاربت طلاق دهد این طلاق بائن می باشد و زن می تواند سریعا ازدواج کند و اگر مهری تعیین شده است نصف آن را بگیرد و اگر مهری برایش تعیین نشده است به عنوان متعه باید به این زن چیزی داده شود.
 العنوان: شرائط وجوب المتعة
 و الامر الثالث المستحق للمتعة-
 صرح جامع المقاصد ص 432:« المراد بالاستحقاق وجوبها لها، يدل على ذلك قوله تعالى لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ فإن المعنى- و اللّه اعلم- نفي الجناح.
 و المراد به هنا المهر أو نصفه عمن طلق إلّا أن يمس، أي يدخل أو يفرض المهر و أمر بالمتعة حينئذ و الأمر للوجوب‏...و لاتجب المتعة لغیر المذکور لکن یستحب...»
 و مثله فی الحکم بوجوب المتعة للمرئة الجامعة بقیود ثلاثة:1- کونه مطلقة 2- غیر المدخولة 3- غیر المفروضة لها المهر، جواهر ج 31 ص 58 نصه:« كل ذلك للإجماع بقسميه، و النصوص على اختصاص الوجوب بالمطلقة المفوضة التي لم يفرض لها و لم يدخل بها...»
 ثم زاد وجه لزوم المتعة لها بقوله:« باعتبار عدم إصابتها شيئا، فناسب إكرامها بالمتعة جبرا لما أصابها من الخجل و الهوان‏»
 و لعل وجه المذکور فی الجواهر اشارة الی ما فی روایة:
 وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 310 باب 49 ح 6«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏:«فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا» قَالَ مَتِّعُوهُنَّ جَمِّلُوهُنَّ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُنَّ يَرْجِعْنَ بِكَآبَةٍ وَ حَيَاءٍ وَ هَمٍّ عَظِيمٍ وَ شَمَاتَةٍ مِنْ أَعْدَائِهِنَّ فَإِنَّ اللَّهَ كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي وَ يُحِبُّ أَهْلَ الْحَيَاءِ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَشَدُّكُمْ إِكْرَاماً لِحَلَائِلِهِم‏»
 و بالجملة النصوص الواردة من جهة بیان قیود الدخیلة فی المتعة طوائف ثلاثة:
 1- ما تدل علی دخالة قیود ثلاثة: المذکورة آنفا عن الجواهر:
 وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 307باب 48 ح 7«عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يُطَلِّقُ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا قَالَ عَلَيْهِ نِصْفُ الْمَهْرِ إِنْ كَانَ فَرَضَ لَهَا شَيْئاً وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَرَضَ لَهَا شَيْئاً فَلْيُمَتِّعْهَا عَلَى نَحْوِ مَا يُمَتَّعُ بِهِ مِثْلُهَا مِنَ النِّسَاء»
 و منها: ایضا عن الحلبی المصدر ص 314باب 51 ح 3 و لکن فیها «طلق» بدل «یطلق»
 و منها: المصدر ص 321 ح 8«عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا فَلَهَا نِصْفُ مَهْرِهَا وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَمَتَاعٌ بِالْمَعْرُوف‏...»
 و منها: المصدر ص 311 باب 49 ح 8« الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا قَالَ فَقَالَ إِنْ كَانَ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَلَهَا نِصْفُهُ- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ سَمَّى لَهَا مَهْراً فَلَا مَهْرَ لَهَا وَ لَكِنْ يُمَتِّعُهَا إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين [4] ‏»
 و منها: المصدر ص: 314باب 51 ح 1«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا فَقَدْ بَانَتْ (وَ تَزَوَّجُ) إِنْ شَاءَتْ مِنْ سَاعَتِهَا وَ إِنْ كَانَ فَرَضَ لَهَا مَهْراً فَلَهَا نِصْفُ الْمَهْرِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَرَضَ لَهَا مَهْراً فَلْيُمَتِّعْهَا»


[1] احزاب آیه 49
[2] سوره احزاب ص 49
[3] سوره احزاب ص 49
[4] سوره احزاب آیه 49