درس خارج فقه استاد رضازاده

کتاب النکاح

91/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: حد مهر از حیث کثرت
 بحث در ادله این جهت بود که آیا می توان مهر را بیشتر از مهر السنة تعیین کرد یا نه؟
 در این زمینه قائلین به جواز به سه دلیل تمسک کردند.
  1. اجماع
  2. آیات
  3. روایات
 اجماع و آیات برسی شد و گفتیم هیچ یک از این دو دلالت بر جواز نمی کنند.
 یکی از آیات مورد استدلال آیه قنطار بود که گفته شد با دو وجه دلالت بر جواز مهر زیاد نمی کند یک وجهش این بود که مراد از قنطار در آیه مهر نبوده است بلکه مراد مازاد بر مهر می باشد که مرد به زن می دهد.
 یکی از شواهد این وجه بیانی است که مرحوم راغب در مورد معنای قنطار بیان کرده اند.
 المفردات في غريب القرآن، ص: 677«قوله:
 وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً [النساء/ 20] و الْقَنَاطِيرُ جمع القَنْطَرَةِ، و القَنْطَرَةُ من المال: ما فيه عبور الحياة تشبيها بالقنطرة، و ذلك غير محدود القدر في نفسه، و إنما هو بحسب الإضافة كالغنى، فربّ إنسان يستغني بالقليل، و آخر لا يستغني بالكثير، و لما قلنا اختلفوا في حدّه فقيل: أربعون أوقيّة. و قال الحسن: ألف و مائتا دينار، و قيل: مل‏ء مسك ثور ذهبا إلى غير ذلك، و ذلك كاختلافهم في حدّ الغنى»‏
 می فرمایند قنطار از قنطره به معنای پل می باشد زیرا که زندگی انسان هم نیاز به پلی دارد که به سر منزل مقصود برسد و آن پل مال و ثروتی است که حیات انسان به آن بستگی دارد و این مال حد معینی ندارد مانند غنی می ماند که به نسبه با افراد فرق می کند چه بسا مقدار کمی برای شخصی موجب غنی شود و چه بسا مقدار زیادی برای فردی دیگر موجب بی نیازی او نشود و با آن غنی محسوب نگردد روی همین جهت در حد قنطار اختلاف کرده اند و بعضی تا به این حد گفته اند که مقدار آن پوست گاوی است که پر از طلا شده باشد.
 نتیجه کلام راغب این است که قنطار مالی است که پل حیات انسان است و ارتباطی به مهر ندارد در نتیجه استدلال به آیه قناطیر بر جواز مهر زیاد صحیح نیست در نتیجه استدلال به آیات مانند اجماع بر جواز مهر زیاد ناتمام خواهد بود.
 اما روایات
 روایات سندا و دلالة صحیح می باشند.
 سندشان درست است بخاطر وثوقی که به صدور این روایات داریم و قبلا گفتیم ملاک وثوق به صدور می باشد چه روای ثقه باشد و چه نباشد و این وثوق بخاطر تعدد روایات و عمل مشهور بدست آمده است.
 اما از حیث دلالت نیز تمام هستند زیرا اگر نگوییم این روایات صریح در عدم وجود حد برای مهر می باشند لا اقل ظهور در این معنا دارند دلیل بر این صراحت یا ظهور بخاطر جملاتی مانند «قل او کثر» بعد از جمله«الصداق ما تراضیا علیه» می باشد که در این روایات ذکر شده است.
 نتیجه اینکه روایات هم دلالت بر عدم جواز مهر زیاد ندارند بلکه ظهور در این دارند مهر آن چیز است که طرفین به آن راضی باشند قل او کثر.
 ان قلت: از روایات مختلفی استفاده می شود که مذاق شریعت بر این است که مهر باید کم باشد کما فی الجواهر جواهر ج 31 ص 47
 دسته اول از این روایات:
 منها: وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 250 باب 1 من ابواب المهور«عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه ع قَالَ تَذَاكَرُوا الشُّؤْمَ عِنْدَ أَبِي فَقَالَ الشُّؤْمُ فِي ثَلَاثٍ فِي الْمَرْأَةِ وَ الدَّابَّةِ وَ الدَّارِ فَأَمَّا شُؤْمُ الْمَرْأَةِ فَكَثْرَةُ مَهْرِهَا وَ عُقْمُ
 امام صادق فرمود نزد پدرم امام باقر از شوم بودن شخن به میان آمد پدر فرمودند شوم در سه چیز است یکی در زن یکی در مرکب و یکی در خانه و شومی زن زیادی مهر او و نازا بودن او می باشد.
 المنجد ص380 «الشئوم ضد الیمن و البرکة»
 شوم بودن به این معنا است که مهر زن اگر زیاد بود موجب بدبختی این زندگی خواهد بود.
 دسته دوم:
 منها: المصدر ص: 253 باب 5 از ابواب مهور «الْحَسَنُ الطَّبْرِسِيُّ فِي مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ‏ نَوَادِرِ الْحِكْمَةِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ لَا تُغَالُوا بِمُهُورِ النِّسَاءِ فَتَكُونَ عَدَاوَة»
 حضرت علی علیه السلام فرمودند مهر زنها را زیاد نکنید زیرا موجب عداوت بین مرد و زن خواهد شد.
 التبه شوم بودن یک زن ملازم است با حصول عداوت، زنی که شوم باشد در زندگی با او عداوت هم وجود دارد.
 دسته سوم:
 منها: المصدر ص 284 باب 26 ح 1 « عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص أَيُّمَا امْرَأَةٍ تَصَدَّقَتْ عَلَى زَوْجِهَا بِمَهْرِهَا قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهَا بِكُلِّ دِينَارٍ عِتْقَ رَقَبَةٍ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ بِالْهِبَةِ بَعْدَ الدُّخُولِ قَالَ إِنَّمَا ذَلِكَ مِنَ الْمَوَدَّةِ وَ الْأُلْفَة»
 حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند هر زنی که مهر خودش را بر شوهرش قبل از مقاربت ببخشد خداوند عالم در مقابل هر دیناری که به شوهرش بخشیده است ثواب یک عتق رقبه به او می دهد و سوال شد اگر بعد مقاربت باشد حضرت فرمودند که این علامت مودت و الفت بین زن و شوهر می باشد(و اجر بیشتری دارد).

 العنوان: حد المهر کثرة
 اضف علی ذلک ما فی مفردات الراغب:
 المفردات في غريب القرآن، ص: 677«قوله:
 وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً [النساء/ 20] و الْقَنَاطِيرُ جمع القَنْطَرَةِ، و القَنْطَرَةُ من المال: ما فيه عبور الحياة تشبيها بالقنطرة، و ذلك غير محدود القدر في نفسه، و إنما هو بحسب الإضافة كالغنى، فربّ إنسان يستغني بالقليل، و آخر لا يستغني بالكثير، و لما قلنا اختلفوا في حدّه فقيل: أربعون أوقيّة. و قال الحسن: ألف و مائتا دينار، و قيل: مل‏ء مسك ثور ذهبا إلى غير ذلك، و ذلك كاختلافهم في حدّ الغنى»‏
 و اما الروایات فالظاهر تمامیتها للاستدلال بها سندا و دلالة.
 اما سندا للوقوق بصدورها لتعددها و عمل المشهور لو لا الاجماع بها کما تقدم الاشارة الیها عند بیانها دلیلا لقول المشهور.
 و اما دلالة فلظهورها بل صراحتها علی عدم تقدیر للمهر قلة و کثرة کما یظهر من جملة«قل او کثر» و اضرابها بعد کلمة«الصداق ما تراضیا علیه» و نظیرها الواردة فی روایات متعددة کما فی الوسائل ج 21 ص 240 باب 1 من ابواب المهور و تقدم واحدة منها عند بیان الروایات.
 ان قلت: یستفاد من الروایات المتعددة، ان مذاق الشارع هو قلة المهر-یاتی الاشارة الی بعضها جواهر ج 31 ص 47 .
 منها: وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 250 باب 1 من ابواب المهور«عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه ع قَالَ تَذَاكَرُوا الشُّؤْمَ عِنْدَ أَبِي فَقَالَ الشُّؤْمُ فِي ثَلَاثٍ فِي الْمَرْأَةِ وَ الدَّابَّةِ وَ الدَّارِ فَأَمَّا شُؤْمُ الْمَرْأَةِ فَكَثْرَةُ مَهْرِهَا وَ عُقْمُ»
 منها: المصدر ص: 253 باب 5 از ابواب مهور «الْحَسَنُ الطَّبْرِسِيُّ فِي مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ‏ نَوَادِرِ الْحِكْمَةِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ لَا تُغَالُوا بِمُهُورِ النِّسَاءِ فَتَكُونَ عَدَاوَة»
 منها: المصدر ص 284 باب 26 ح 1 « عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص أَيُّمَا امْرَأَةٍ تَصَدَّقَتْ عَلَى زَوْجِهَا بِمَهْرِهَا قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهَا بِكُلِّ دِينَارٍ عِتْقَ رَقَبَةٍ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَيْفَ بِالْهِبَةِ بَعْدَ الدُّخُولِ قَالَ إِنَّمَا ذَلِكَ مِنَ الْمَوَدَّةِ وَ الْأُلْفَة»
 و من البداهة ان لازم الشوم و التشأم هو العداوة و الالم اذ الشوم ضد الیمن و البرکة و عند عدم الیمن یکون العنا.