درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

96/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی

شرایط اکمال زیورهای متقین (6)

و رَفضِ أهلِ البِدَعِ، و مُستَعمِلِي الرأيِ المُختَرَع‌.[1]

بحث در اموری بود که موجب کمال صفاتی نیکی می‌شود که در مقطع مورد بحث از دعای مکارم الاخلاق، مطرح شد. امر اول «دوام طاعت» و امر دوم «همراهی اکثریت» بود که در جلسات قبل بیان شد. امر سوم که پایان‌بخش این مقطع است، طرد اهل بدعت و پیروان آرای اختراعی است.

واژه «البِدَع» جمع «بدعت» است که مصدر ماده «بَدَع» است. این ماده به معناى نوآورى و پديد آوردن چيزى است كه پيش‌تر وجود نداشته و نامى از آن نبوده و شناخته نبوده است.[2] «بدیع» به معنای کسی که نوآوری می‌کند، از همین ماده است و یکی از اسمای الهی است.[3]

بدعت در لسان شارع، مفهومى اصطلاحى دارد، و آن، عبارت است از افزودن به دين و يا كاستن از آن، کسی که چیزی در احکام دین، از خود اختراع کند، اهل بدعت است، زیرا احكام و قواعد دين، توقيفى هستند و بايد از سوى خداوند متعال، مشخّص شوند و هيچ كس حق ندارد آنها را كم و زياد كند. حتی در دعاهای مأثور نیز این مطلب باید رعایت شود، چنانکه وقتی امام صادق (علیه السّلام) دعای «غریق» را به «عبدالله بن سنان» آموخت و فرمود بگو:

يا أللَّهُ يا رَحمنُ يا رَحيمُ، يا مُقَلِّبَ القُلوبِ، ثَبِّت قَلبي عَلى‌ دينِك‌.[4]

ولی او به جای «يا مُقَلِّبَ القُلوبِ» گفت: «يا مُقَلِّبَ القُلوبِ وَ الأَبصار»؛ حضرت به وی تذکر داد که همان را بگو كه من مى‌گويم‌.

بنا بر این، افزودن یا کاستن از دین، مطلقاً مذموم و ممنوع است. از اين رو، تقسيم بدعت به بدعتِ خوب و بد، چنان كه خليفه دوم، نماز تَراويح را به «بدعتى خوب» توصيف كرد و پس از وى، براى توجيه اين اقدام، بدعت، به خوب و بد تقسيم شد،[5] صحيح نيست.

پایه‌گذاری نماز تراویح به گونه‌ای بود که امیر المؤمنین (علیه السّلام) هر کاری کرد که آن را در زمان حکومت خود بربیاندازد، نشد و متأسفانه این بدعت هنوز هم در میان اهل سنت رواج دارد. طبق روایتی که در کافی نقل شده است، حضرت، خطاب به برخی از خاندان و خواص و شیعیانشان فرمودند:

زمامداران پيش از من، كارهايى كردند كه برخلاف راه و رسم پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود... من اگر مردم را وادار مى‌كردم كه آنها را ترك كنند، سپاهم متفرّق مى‌شد... به خدا سوگند، مردم را فرمان دادم كه در ماه رمضان، جز براى نماز واجب، اجتماع نكنند و به آنان اعلام كردم كه گردآمدنشان بر نافله‌ها [به صورت جماعت‌]، بدعت است. [ولی] برخى از لشكريانم كه همراه من پيكار مى‌كنند، فرياد برآوردند كه: اى مسلمانان! سنّت عمر، دگرگون شد؛ ما را از نماز مستحب در ماه رمضان، نهى مى‌كند.[6]

بنا بر این، کارها و صفات نیک اگر مطابق با آنچه در دین سفارش شده، باشد اجر و ثواب دارد؛ ولی اگر اختراعی و از روی بدعت باشد، نه تنها ثوابی ندارد، بلکه سزاوار دوزخ خواهد بود. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق نقل، می‌فرماید:

كُلُ‌ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ.[7]

هر بدعتى، گم‌راهى است و هر گم‌راهى‌اى در آتش است.[8]

بحث فقهی

موضوع: مسائل اقسام عمره (ادامه مسئله 1)

یادآوری

بحث در مسئله اول از مسائل اقسام عمره بود. حضرت امام فرمودند: عمره با شرايطی كه در حج معتبر است، در طول عمر يك بار واجب است و وجوب آن نیز مشروط به استطاعت برای حج نيست.

اقوال فقها را در این باره به تفصیل خواندیم و دیدیم که مشهور فقها مخصوصاً قدما، عمره را مانند حج مستقلا واجب می‌دانستند.

ادله وجوب عمره

در این جلسه به بررسی ادله‌ای می‌پردازیم که برای اثبات وجوب بالاصالة عمره به آنها تمسک شده است.

علاوه بر اینکه برخی برای این مطلب ادعای اجماع کرده‌اند، به برخی از آیات و روایات نیز استدلال شده است که در ادامه می‌آید.

دلیل اول

اولین دلیل آیه 97 از سوره مبارکه آل عمران است که می‌فرماید:

﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾.[9]

«حِجّ» به معنای مطلق قصد یا آهنگ جایی را کردن است یا آهنگ جایی که انسان می‌خواهد آن را بزرگ بدارد. و «حِجّ البیت» یعنی قصد و آهنگ خانه خدا کردن. در این آیه با عبارتی بالاتر از امر، بر عهده کسانی که استطاعت دارند، زیارت خانه خدا واجب شده است.

بنا بر این، مطلوب، زیارت خانه خداست و این امر ممکن است در قالب حج صورت بگیرد، ممکن است در قالب عمره. پس امر «قصد کردن بیت» عام است و هم شامل زیارت در ماه‌های خاص می‌شود که در قالب حج تمتع انجام می‌شود و هم شامل زیارت در همه سال که در قالب عمره مفرده انجام می‌شود.

استدلال آیت الله خویی به آیه فوق این گونه است:

قد استدل على وجوبها بالكتاب و السنّة. أمّا الكتاب فقوله تعالى ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾ لشموله للحج و العمرة، لأنّ المراد من حج البيت زيارة البيت و القصد إليه و ذلك يشمل الحج و العمرة، لأنّ كلّاً منهما زيارة إلى البيت و قصد إليه و يشتمل على طواف البيت.[10]

بر وجوب عمره به قرآن و روایات استدلال شده است. اما قرآن، این سخن خداست که می‌فرماید: «برای خداست به عهده مردم، حج خانه او». این آیه شامل حج و عمره می‌شود، زیرا مقصود از «حج البیت» زیارت خانه و قصد و آهنگ آنجاست و این شامل حج و عمره می‌شود، چرا که هر یک از آنها زیارت و قصد خانه خداست که مشتمل بر طواف کعبه است.

بنا بر این، ظاهر آیه هم حج را در بر می‌گیرد و هم عمره را، افزون بر آن روایت صحیحه‌ای نیز بر این مطلب تصریح دارد که مراد از آیه هم حج است و هم عمره. آیت الله خویی در ادامه این استدلال می‌فرمایند:

هذا مضافاً إلى الصحيحة المفسرة للآية الدالّة على أن المراد بها هو الحج و العمرة كصحيحة عمر بن أذينة.[11]

افزون بر آن، روایت صحیحه‌ای که در تفسیر آیه وارد شده، دلالت دارد که مراد از «حج البیت» حج و عمره هر دو می‌باشد، مانند صحیحه «عمر بن اذینة».

متن روایت چنین است:

وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ يَعْنِي بِهِ الْحَجَّ دُونَ الْعُمْرَةِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ يَعْنِي الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ جَمِيعاً لِأَنَّهُمَا مَفْرُوضَانِ.[12]

«عمر بن اذینة» می‌گوید: از امام صادق (علیه السّلام) درباره این سخن خدای متعال پرسیدم که «برای خداست به عهده مردم، حج خانه او، هركس كه بتواند راهى بِدان بيابد»، آیا مراد حج است و شامل عمره نمی‌شود؟ فرمود: نه؛ بلکه مراد هم حج است و هم عمره، چون هر دو از واجبات هستند.

اشکال

یکی از شاگردان آیت الله خویی که کرسی درس خارج هم دارند، این طور به استاد خود اشکال کرده‌اند که درست است که حج به معنای قصد است، قصد هم یا مطلق قصد است یا قصد «ما یراد تعظیمه»؛ ولی نکته این است که قبل از نزول قرآن، «حج» نامی برای مناسک خاص شده است، مناسکی که در آن عرفات و مشعر و منا و... وجود دارد و در «اشهر معلومات» انجام می‌شود. این مناسک از شریعت حضرت ابراهیم (علیه السّلام) باقی مانده است. بنابراین وقتی می‌فرماید: ﴿حِجُّ الْبَيْتِ﴾، ظهور در همان مناسک خاص دارد.

مؤید آن هم آیاتی است که در آنها کلمه «حج» در همان مناسک خاص استعمال شده است، مانند آیه:

﴿إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما﴾[13]

صفا و مروه، از شعائر خداست. پس هركس حجّ و عمره خانه خدا را به جا آورد، عيبى ندارد كه بين آن دو طواف [سعى] كند.

در این آیه به قرینه مقابله وقتی «حج» کنار «عمره» به کار رفته است، معلوم می شود مراد از «حج» همان مناسک خاصی است که در «اشهر معلومات» انجام می‌شود، در مقابل عمره که مخصوص زمان خاصی نیست.

همچنین است کلمه «حج» در آیه 196 بقره که در ابتدای آن می‌فرماید:

﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ﴾.[14]

حجّ و عمره را براى خدا تمام گردانيد.

و در بخش دیگری از آن نیز می‌فرماید:

﴿فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ﴾.

پس هر كه با تقديم عمره تمتّع به سوى حج تمتّع ‌رود...

در این دو مورد نیز، چون حج و عمره با هم آمده‌اند، معلوم می‌شود، مراد از حج، حجی است که در ماه‌های مشخص انجام می‌شود و شامل عمره نمی‌شود.

در آیه بعدی نیز آمده است:

﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ﴾.[15]

[زمان] حج ماه‌هاى معينى است (شوال، ذى قعده و ذى حجه).

در این آیه نیز چون حج را به ماه‌های معلومی محدود کرده است، در حالی که عمره وقت معیّنی ندارد، پس معلوم می‌شود، مراد از «حج» حج تمتع است و شامل عمره نمی‌شود.

جواب

اولاً ما هم قبول داریم که کلمه حج، در مناسک خاص استعمال می‌شود؛ ولی این به آن معنا نیست که به عمره نیز، حج اطلاق نشود، چه اینکه در روایات اهل بیت (علیهم السّلام) گاهی به عمره نیز حج، اطلاق شده است. مانند این روایت که می‌فرماید:

وَ [الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ] عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ يَوْمُ النَّحْرِ وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ.[16]

امام صادق (علیه السّلام) فرمود: روز حج اکبر، [حجی است که در آن] روز قربان است و حج اصغر، عمره است.

یا روایت بعدی که می‌فرماید:

وَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْحَجُّ الْأَكْبَرُ الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ وَ بِجَمْعٍ وَ رَمْيُ الْجِمَارِ بِمِنًى وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ.[17]

امام صادق (علیه السّلام) فرمود: حجّ اكبر، وقوف در عرفات و مشعر و رمى جمرات رد منا است و حجّ اصغر، عمره است‌.

همچنین در روایت بعدی آمده است:

وَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْهُ ع قَالَ: يَوْمُ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ يَوْمُ النَّحْرِ وَ يَوْمُ الْحَجِّ الْأَصْغَرِ يَوْمُ الْعُمْرَةِ.[18]

«عبدالرحمن» از امام (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: روز حج اکبر [حجی است که در آن] روز قربان است و روز حج اصغر، روز عمره است.

بنا بر این، کلمه «حج» هم بر حجی که در ایام مخصوص انجام می‌گیرد اطلاق می‌گردد و هم بر عمره که زمان معینی ندارد.

اشکال

اطلاق حج به عمره، موجب ظهور لفظ «الحج» بدون قرینه در حج عمره نیست. نظیر «الجهاد الاکبر» که در جهاد نفس استعمال می‌شود؛ ولیکن کلمه «الجهاد» ظهور در جهاد اصغر یعنی جهاد با دشمن دارد.

جواب

کلمه «حَجّ» غیر از «حِجّ» است. اولی ممکن است در حجی که در ایام مخصوص انجام می‌شود، ظهور داشته باشد؛ ولی دومی به معنای قصد است و در عبارت «حِجّ البیت» نیز به معنای زیارت خانه خداست که شامل حج و عمره می‌شود.

اشکال

بر فرض که قبول کنیم «حِجّ البیت» شامل هر دو می‌شود، دلالت آیه بر وجوب عمره قاصر است، زیرا بالاخره استفاده وجوب برای هر دو است یا یکی از آنها؟ آیه جامع بین حج و عمره را می‌خواهد و جامع میان آنها زیارت خانه خداست که بر هر دو تطبیق می‌شود و ما قدر مسلم، یعنی وجوب حج را استفاده می‌کنیم، ولی در وجوب عمره شک می‌کنیم. در اینجا رجوع به اصل عدم وجوب می‌شود. در نتیجه وجوب حج از آیه استفاده می‌شود، ولی بر وجوب عمره دلالتی ندارد.

جواب

ما می‌گوییم قدر مسلّم گرفتن وجهی ندارد، وقتی آیه دلالت دارد بر مطلق زیارت؛ دیگر ما شکی نداریم که عمره نیز که زیارت است واجب است.

بنابراین، به نظر ما ـ همان طور که آیت الله خویی فرمودند ـ این آیه، بر وجوب عمره دلالت دارد و اگر شکی هم در دلالت آیه باشد، با وجود روایتی که در تفسیر آن وارد شده، جایی برای شک باقی نمی‌ماند.

دلیل دوم

دلیل دوم آیه 196 سوره بقره است که می‌فرماید:

﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ﴾.[19]

حجّ و عمره را براى خدا تمام گردانيد.

مرحوم علامه در المنتهی این طور به آیه فوق استدلال کرده‌اند:

الأمر للوجوب. و لأنّ العطف بالواو يقتضي التسوية، قال ابن عبّاس: إنّها لقرينة الحجّ في كتاب اللّه.[20]

امر برای وجوب است، از طرفی عمره با «واو» بر حج عطف شده است که مقتضی تساوی آن دو است. ابن عباس گفته است: «عمره» در قرآن، قرین «حج» است.

شیخ طوسی نیز در الخلاف این طور استدلال کرده‌اند:

الإتمام لا يتم إلا بالدخول، فوجب الدخول أيضا. و روي عن علي عليه السلام و عمر أنهما قالا: إتمامها أن تحرم بها من دويرة أهلك.[21]

اتمام [در آیه] تمام نیست مگر با وارد شدن، پس وارد شدن نیز واجب است. و از علی (علیه السّلام) و عمر روایت شده که اتمام عمره به این است که از درب خانه‌ات محرم شوی.

اشکال

اشکالی که به فرمایش شیخ شده این است که آیه بر وجوب اتمام به طور مطلق دلالت ندارد، زیرا «اتمّوا» یعنی اگر شروع کردید، آن را تمام کنید و ناقص رها نکنید، نه اینکه حتما شروع کنید. در واقع «اتمام» واجب مشروط است نه مطلق.

جواب

در لغت عرب «اتموا» به معنای تمام کردن و اکمال نیست، بلکه به معنای انجام دادن است، چنانکه درباره روزه می‌فرماید:

﴿وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْل‌﴾.[22]

بخوريد و بياشاميد،تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه شب براى شما آشكار گردد؛ سپس روزه را تا شب، كامل كنيد.

اتمام صیام به این معنا نیست که اگر شروع کردید آن را تمام کنید، بلکه به این معناست که آن را به طور کامل انجام دهید.

در لسان العرب نیز آمده است:

قوله عز و جل: وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ‌؛ قيل: إتْمامهما تَأدِيةُ كلِّ ما فيهما من الوقوف و الطَّواف و غير ذلك.[23]

این سخن خدای عز و جل که «حج و عمره را برای خدا تمام کنید» گفته شده: اتمام حج و عمره به این است که همه اعمالی که در آنهاست از وقوف و طواف غیر آن را به طور کامل انجام دهی.

افزون بر آن در تأیید این مطلب روایت نیز داریم. صاحب وسائل در اولین باب از «ابواب العمرة» می‌فرماید:

بَابُ وُجُوبِهَا عَلَى الْمُسْتَطِيعِ‌.

پس، معلوم می‌شود نظر ایشان هم وجوب عمره است. روایت اول این باب که دارای سندی صحیح است، چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفَضْلِ أَبِي الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّٰهِ﴾ قَالَ هُمَا مَفْرُوضَانِ.[24]

امام صادق (علیه السّلام) درباره این سخن خدای عز و جل که «حج و عمره را برای خدا تمام کنید» فرمود: حج و عمره هر دو واجب هستند.

در روایت دوم نیز صریح‌تر آمده است:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: الْعُمْرَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى الْخَلْقِ بِمَنْزِلَةِ الْحَجِّ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ ﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّٰهِ﴾ وَ إِنَّمَا نَزَلَتِ الْعُمْرَةُ بِالْمَدِينَةِ.[25]

امام باقر (علیه السّلام) ضمن حدیثی می‌فرماید: عمره بر همه مردم واجب است، چونانکه حج، زیرا خداوند متعال می‌فرماید: «و حج و عمره را برای خدا تمام کنید»، و [تکلیف به] عمره در مدینه نازل شد.

بنا بر این، استدلال به این آیه نیز مانند آیه قبل برای اثبات وجوب عمره، تمام است.

غفر الله لنا و لکم ان شاء الله


[1] الصحيفة السجّاديّة، الدعاء 20.
[2] «البَدعُ: إحداثُ شَىþءٍ لَم يَكُن لَهُ مِن قَبلُ خَلقٌ وَ لا ذِكرٌ وَ لا مَعرِفَة» كتاب العين، خلیل بن احمد فراهیدی (175 ق)، جþ2، ص، 54.
[3] «بَدِيعُ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ؛ پديدآور آسمانþها و زمين است» سوره بقره: آيه 117 و انعام: آيه 101.
[4] كمال الدين، شیخ صدوق (381 ق)، ص352 ح49.
[5] ر. ك: فتح البارى، ابن حجر (859 ق) ج13 ص212.
[6] «قَد عَمِلَتِ الوُلاةُ قَبلي أعمالًا خالَفوا فيها رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله... مُغَيِّرينَ لِسُنَّتِهِ، و لَو حَمَلتُ النّاسَ عَلى تَركِها... لَتَفَرَّقَ عَنّي جُندي... وَ اللّهِ لَقَد أمَرتُ النّاسَ ألّا يَجتَمِعوا في شَهرِ رَمَضانَ إلّا في فَريضَةٍ، و أعلَمتُهُم أنَّ اجتِماعَهُم فِي النَّوافِلِ بِدعَةٌ، فَتنادى بَعضُ أهلِ عَسكَري مِمَّن يُقاتِلُ مَعي: يا أهلَ الإِسلامِ، غُيِّرَتþ سُنَّةُ عُمَرَ! يَنهانا عَنِ الصَّلاةِ في شَهرِ رَمَضانَ تَطَوُّعاً.» الكافي، شیخ کلینی (329 ق) ج8 ص58 ح21.
[7] الكافي، شیخ کلینی (329 ق) ج1 ص57 ح12.
[8] برای مطالعه بیشتر درباره بدعت و مباحث مرتبط با آن به جلد یازدهم دانشنامه قرآن و حدیث، عنوان «بدعت» مراجعه نمایید.
[9] سوره آل عمران، آیه 97.
[10] موسوعة الإمام الخوئي (1413 ق) ج‌27، ص، 133.
[11] موسوعة الإمام الخوئي (1413 ق) ج‌27، ص، 133.
[12] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی (1104)، ج14، ص، 297، ابواب العمرة، ب1، ح7 (ط آل‌البیت).
[13] سوره بقره، آیه 158.
[14] سوره بقره، آیه 196.
[15] سوره بقره، آیه 197.
[16] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی (1104)، ج14، ص، 298، ابواب العمرة، ب1، ح10 (ط آل‌البیت).
[17] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی (1104)، ج14، ص، 298، ابواب العمرة، ب1، ح11 (ط آل‌البیت).
[18] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی (1104)، ج14، ص، 298، ابواب العمرة، ب1، ح12 (ط آل‌البیت).
[19] سوره بقره، آیه 196.
[20] منتهى المطلب في تحقيق المذهب، علامه حلی (726 ق) ج‌10، ص، 17.
[21] الخلاف، شیخ طوسی (460 ق) ج‌2، ص، 263.
[22] سوره بقره، آیه 187.
[23] لسان العرب، ابن منظور (711 ق) جþ12، ص، 67.
[24] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی (1104)، ج14، ص، 295، ابواب العمرة، ب1، ح1 (ط آل‌البیت).
[25] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی (1104)، ج14، ص، 295، ابواب العمرة، ب1، ح2 (ط آل‌البیت).