درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

94/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی

اقسام هدایت

در فرازی دیگر از دعای نورانی مکارم الاخلاق می‌خوانیم:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِيقَةِ حَقٍّ لَا أَزِيغُ عَنْهَا، وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكُّ فِيهَا‌.[1]

خدایا! بر محمد و آل محمد درود بفرست و مرا از هدایت شایسته‌ای بهره‌مند کن که آن را با هیچ چیز دیگر عوض نکنم و به راه حقّی راهنما شو که از آن منحرف نشوم و به نیت درستی راهنمایی فرما که در آن تردید نکنم.

با توجه به این درخواست، این سؤال مطرح می‌شود که این چه نوع هدایت و راهنمایی است که هیچ‌گاه به راه دیگر منحرف نمی‌شود؟ و چه نوع نیتی است که هیچ‌گاه در صحت آن تردید نمی‌شود؟

اگر بخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم، اجمالاً باید بدانیم که هدایت افراد مکلف از نظر قرآن و حدیث سه نوع است:

یک) هدایت فطری، یعنی همه انسان‌ها به طور فطری خوب و بد را تشخیص می‌دهند. این نوع از هدایت در این آیات و شبیه آن آمده است:

﴿وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ﴾[2] یا ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[3]

«و آيا به او دو راه (خير و شرّ) را نشان نداديم؟» یا «پس به او نافرمانى و پرهيزگارى را الهام كرد»

دو) هدایت عقلی که در این آیه بدان اشاره شده است:

﴿فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ﴾[4]

پس به بندگان من مژده بده! كسانى كه گفتار را مى‌شنوند آنگاه از بهترين آن پيروى مى‌كنند، آنانند كه خداوند راهنمايى‌شان كرده است و آنانند كه خردمندند.

سه) هدایت تشریعی، یعنی انسان به وسیله انبیاء و فرستادگان الهی راه صحیح را تشخیص می‌دهد. چنانچه در این آیه بدان اشاره شده است :

﴿ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبين‌ * یَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾[5]

به راستى، روشنايى و كتابى روشن از سوى خداوند نزد شما آمده است [که] خداوند با آن هر كسى را كه پى خشنودى وى باشد به راه‌هاى بى‌گزند، راهنمايى مى‌كند.

چهار) هدایت پاداشی. سه نوع هدایتی که بیان شد، هدایت‌های همگانی بودند؛ ولی غیر از این هدایت‌های همگانی، خداوند هدایت ویژه‌ای هم دارد که شامل برخی از افراد می‌شود. به این هدایت ویژه الهی، هدایت پاداشی گفته می‌شود به این معنا که اگر انسان از یکی از هدایت‌های عمومیِ فطری، عقلی یا تشریعی استفاده کرد، استحقاق این هدایت ویژه را هم پیدا می‌کند. پس هدایت ویژه، پاداش عمل به هدایت عمومی است.

هدایت ویژه نیز ، متناسب با هدایت‌شدگان به سه قسم تقسیم می‌شود: یکی هدایت ویژه پیامبران مثل وحی که اختصاص به آنان دارد، دیگری هدایت ویژه اوصیا و اولیا مثل الهام و سوم هدایت ویژه مؤمنان.

هدایتی که در این دعا از خداوند طلب شده است که قابل تبدیل نیست، همین هدایت پاداشی مخصوص مؤمنان است[6] ، زیرا کسی که این دعا را می‌خواند، حتماً از هدایت همگانی برخوردار شده است، پس وقتی دوباره درخواست هدایت می‌کند، معلوم می‌شود مراد هدایت ویژه‌ای را طلب می‌کند که او را به مطلوب برساند و این همان ایصال به مطلوب است.

این هدایت در این آیه آمده است:

﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[7]

یعنی کسی که ایمان آورده و به لوازم ایمان عمل کرده، خدا قلب او را هدایت می‌کند، یعنی او را به مقصد می‌رساند.

همچنین هدایت دوم در این آیه، هدایت پاداشی است:

﴿وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً﴾[8]

یعنی کسانی که هدایت اول را قبول کردند، خداوند به آنها به عنوان پاداش هدایت اضافه‌ای عنایت می‌فرماید.

پس مراد از هدایتی که با چیز دیگر عوض نمی‌شود همین هدایت ویژه الهی است که موجب می‌شود هرگز از راه مستقیم منحرف نگردد و در نیت صحیحش هیچ شکی وارد نشود.

 

بحث فقهی

موضوع: فوریت وجوب حجّ

یادآوری

بحث در این بود که آیا حج فقط یک بار واجب است یا هر سال بر کسی که استطاعت داشته باشد واجب است؟ گفتیم روایات صحیحی بر هر دو مطلب دلالت دارد، ولی چون روایات دال بر وجوب هر ساله، خلاف اجماع است باید به نحوی توجیه شوند که به نظر ما طبق قواعد جمع عرفی ، بر استحباب حمل می‌شوند، چه‌اینکه کلمه «فرض» که در اکثر این روایات به کار رفته،[9] در لسان قرآن و روایات اعم از واجب اصطلاحی است.

مفهوم «فرض» در لسان آیات و روایات

این کلمه در بسیاری از موارد، معنای واجب دارد، اما در مواردی در معنای جواز و در برخی موارد هم ـ که کم هم نیستند ـ در معنای استحباب به کار رفته است. در اینجا به نمونه‌هایی از آن در قرآن و روایات اشاره می‌کنیم.

خداوند در سوره مبارکه تحریم، هنگامی که پیامبر صلّی الله علیه و آله به خاطر جریاناتی که پیش آمده بود، به جهت کسب رضایت برخی همسرانشان قسم خوردند که دیگر نوعی خاص از عسل نخورند، پس از نهی ایشان از چنین کاری، می‌فرمایند:

﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ﴾[10]

خداوند، براى شما گشودن ‌سوگندهايتان را اجازه داده است.

فرض در این آیه دلالتی بر وجوب ندارد، بلکه به معنای جواز است، یعنی شکستن قسمی که عمل کردن به آن راجح نیست، جایز است.

این کلمه در روایاتی که می‌آید نیز به معنای استحباب به کار رفته است:

روایت اول

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ الْكُوفِيِّ عَنْ سَعْدٍ أَبِي عَمْرٍو الْجَلَّابِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَكْعَتَا الْفَجْرِ تَفُوتُنِي أَ فَأُصَلِّيهَا قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لِمَ فَرِيضَةٌ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَنَّهَا فَمَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فَهُوَ فَرْضٌ.[11]

روای می‌گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: دو رکعت نماز نافله صبح از من فوت شد، آیا آن را بخوانم؟ فرمود: بله. گفتم: چرا آیا واجب است؟ راوی می‌گوید: پس حضرت فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن را سنت کردند، و چیزی را که پیامبر سنت کنند، فرض است.

فرض در این روایت چنانچه صاحب وسائل هم از قول شیخ طوسی نقل کرده است به معنای مقدر و ثابت شده است نه اینکه واجب باشد به گونه‌ای که تارک آن مستحق عقاب باشد، می‌فرماید:

قَالَ الشَّيْخُ قَوْلُهُ فَرْضٌ مَعْنَاهُ مُقَدَّرٌ لِأَنَّ الْفَرْضَ هُوَ التَّقْدِيرُ وَ لَيْسَ يُرِيدُ أَنَّهُ فَرْضٌ يَسْتَحِقُّ تَارِكُهُ الْعِقَابَ‌. [12]

روایت دوم

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ الرِّضَا ع فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى النَّاسِ فِي الْوُضُوءِ أَنْ تَبْدَأَ الْمَرْأَةُ بِبَاطِنِ ذِرَاعَيْهَا وَ الرَّجُلُ بِظَاهِرِ الذِّرَاعِ.[13]

امام رضا علیه السلام می‌فرماید: خداوند فرض کرده است بر مردم در وضو که زن از طرف داخل دستش شروع به آب ریختن کند و مرد از طرف بیرون آن.

روایت سوم

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَحْصَيْتُ فِي الْبَيْتِ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَعَطَسَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَا تَكَلَّمَ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَلَّا تُسَمِّتُونَ فَرْضُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ إِذَا مَرِضَ أَنْ‌ يَعُودَهُ وَ إِذَا مَاتَ أَنْ يَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَطَسَ أَنْ يُسَمِّتَهُ أَوْ قَالَ يُشَمِّتَهُ وَ إِذَا دَعَاهُ أَنْ يُجِيبَهُ.[14]

«داود بن الحصین» می‌گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودیم، شمردم دیدم چهارده نفر در خانه هستیم، پس حضرت عطسه کردند ولی هیچ‌یک از ما چیزی نگفتیم، حضرت فرمود: چرا دعایی نمی‌کنید؟ فرض است بر مؤمن که وقتی مؤمنی مریض می‌شود او را عیادت کند، و هنگامی که می‌میرد در تشیع جنازه‌اش شرکت کند و هنگامی که عطسه می‌کند برای او دعای خیر کند و هنگامی که او را دعوت می‌کند، دعوتش را بپذیرد.

«فرض» در این روایت نیز به معنای استحباب است زیرا هیچ یک از کارهایی که حضرت فرمودند، واجب نیست.

روایت چهارم

الإمامُ علي‌ ع: إنّ اللَّهَ فَرَضَ علَيكُم زكاةَ جاهِكُم‌ كما فَرَضَ علَيكُم زكاةَ ما مَلَكَت أيمانُكُم.[15]

خداوند همچنان كه زكات دارايى‌هايتان را بر شما واجب كرد، زكات جاه و مقام را نيز بر شما واجب فرمود.

روایت پنجم

امام صادق علیه السلام در معرفىِ سخت‌ترين چيزهايى كه خدا بر خلقش واجب كرده است، به يكى از ياران خود مى‌فرمايد:

ألا أُخبِرُكَ‌ بِأَشَدِّ ما فَرَضَ‌ اللّهُ عز و جل عَلى خَلقِهِ؟ قُلتُ: بَلى. قالَ: إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ، ومُؤاساتُكَ أخاكَ، وذِكرُ اللّهِ في كُلِّ مَوطِنٍ.[16]

آيا تو را از سخت‌ترين فرائضی كه خدا بر خلقش واجب كرده آگاه نكنم؟ گفتم: چرا. فرمود: انصاف دادنت به مردم از جانب خودت، و سهيم كردن برادرت [در مال و دارايى‌ات‌] و ذكر خدا در هر جا.

روایات دیگری نیز وجود دارد که در آنها کلمه «فرض» به کار رفته ولی معنای استحباب دارد نه وجوب. به عبارت دیگر معنای اصلی «فرض» ثبوت است و باید با قرائن ثابت شود که در معنای وجوب به کار رفته یا استحباب. بنا بر این، در بحث ما نیز اینکه فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْحَجَّ عَلَى أَهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ» به قرینه روایاتی که آن را یکبار واجب کرده‌اند، فرض در معنای استحباب است.

نظیر آنچه درباره ﴿أَقِيمُوا الصَّلاةَ﴾ یا ﴿آتُوا الزَّكاةَ﴾ می‌گوییم که شامل نماز واجب و مستحب؛ و زکات واجب و مستحب می‌شود، ولی با قرینه وجوب یا استحباب آن مشخص می‌شود.

و اگر گفته شود، امر ظهور در وجوب دارد، می‌گوییم در این بحث اصولی به نظر ما امر بر مطلق طلب دلالت دارد و وجوب یا استحبابش از قرائن به دست می‌آید.

فرع دوم: فوریت وجوب حجّ

پس از بیان فرع اول که گفتیم وجوب حج یکبار است و در بقیه سال‌ها استحباب دارد، سراغ فرع بعدی این مسئله یعنی فوریت وجوب حج می‌رویم. عبارت تحریر چنین است:

وجوبه مع تحقق شرائطه فوري بمعنى وجوب المبادرة إليه في العام الأول من الاستطاعة، و لا يجوز تأخيره، و إن تركه فيه ففي الثاني و هكذا.[17]

وجوب حج با تحقّق شرايطش فوريّت دارد به اين معنى كه در همان سال اول استطاعت بايد به آن اقدام نمايد و تأخير آن جايز نيست و اگر در آن سال، آن را ترک کرد، بايد در سال دوم استطاعت برود، و همچنين...

پس به نظر امام خمینی وجوب حج وجوب فوری است. دلیل فوری بودن آن را از کلام شیخ طوسی استفاده می‌کنیم.

ایشان در الخلاف ابتدا نظر خود و فقهای اهل سنت را بیان می‌کنند و می‌نویسند:

الحج وجوبه على الفور دون التراخي، و به قال مالك، و أبو يوسف، و المزني. و ليس لأبي حنيفة فيه نص، و قال أصحابه: يجي‌ء على قوله انه على الفور كقول أبي يوسف. و قال الشافعي: وجوبه على التراخي و معناه انه بالخيار ان شاء قدم و إن شاء أخر و التقديم أفضل و به قال الأوزاعي، و الثوري، و محمد.[18]

وجوب حج فوری است نه به صورت تراخی. [از فقهای اهل سنت] مالک، ابو یوسف و مزنی هم همین نظر را دارد. ابو حنیفه نیز هرچند تصریحی بدان ندارد ولی اصحاب او گفته‌اند نظر او مثل نظر ابو یوسف علی الفور است. اما شافعی قائل به وجوب با تراخی است به این معنا که مکلف مختار است و اگر خواست آن را زودتر انجام می‌دهد و اگر خواست با تأخیر، اگر چه انجام فوری آن افضل است، چنانچه اوزاعی و ثوری و محمد هم این نظر را پذیرفته‌اند.

سپس در مقام تعلیل می‌فرمایند:

دليلنا: إجماع الفرقة فإنهم لا يختلفون، و أيضا طريقة الاحتياط تقتضيه. و أيضا فقد ثبت أنه مأمور به، و الأمر عندنا يقتضي الفور على ما بيناه في أصول الفقه. و روي عن ابن عباس ان النبي صلى الله عليه و آله قال: «مَن‌ أرادَ الحَجَ‌ فَليَتَعَجَّل»[19] فقد أمر بتعجيله. و أيضا روى أبو إسحاق عن عاصم بن ضمرة عن علي عليه السلام ان النبي صلى الله عليه و آله قال: «مَن مَلَكَ زادًا و راحِلَةً تُبَلِّغُهُ إلى‌ بَيتِ اللّهِ و لَم‌ يَحُجَ‌ فَلا عَلَيهِ‌ أن يَموتَ يَهودِيًّا أو نَصرانِيًّا».[20] فتوعده على التأخير، فلو لا أنه يقتضي الفور لم يتوعده على تأخيره.[21]

دلیل ما اجماع شیعه است، آنها در فوری بودن وجوب حج اختلافی ندارند، همچنین احتیاط چنین اقتضایی دارد [زیرا انجام حج بر او واجب شده و اگر شک کنیم وجوب آن فوری است یا نه ، مقتضای احتیاط فوری بودن و انجام دادن زودتر آن است ] دلیل دیگر این است که امر به حج تعلق گرفته و امر هم نزد ما اقتضای فوریت دارد چنانچه در اصول فقه توضیح دادیم [البته طبق مبنای ما امر اقتضای مطلق طلب دارد و فوریت یا تراخی تنها از قرائن به دست می‌آید]. همچنین از ابن عباس روایت شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده‌اند: «هركس مى‌خواهد به حج برود، پس بشتابد.» که در این روایت امر به تعجیل در انجام حج شده است [البته این روایت دلالتی بر وجوب ندارد، زیرا نظیر آنجاست که می‌فرماید اگر می‌خواهی صدقه‌ای بدهی، عجله کن زیرا ممکن است شیطان تو را منصرف کند، که دلالتی بر وجوب ندارد]. همچنین ابو اسحاق از عاصم بن ضمرة از امام علی علیه السلام روایت کرده که یامبر فرمودند: «هركس ره‌توشه و مركبى داشته باشد كه او را به خانه خدا برساند، ولى حج نرود، فرقى نيست كه يهودى بميرد، يا نصرانى»، پس اینکه حضرت تهدید کرده‌اند که اگر چنین شخصی حج نرود، یهودی یا نصرانی بمیرد، تهدید برای تأخیر انداختن است، زیرا اگر حج فوری نبود تهدید به تأخیر انداختن آن نمی‌شد.

بنا بر این، ایشان در مجموع پنج دلیل بر وجوب فوری اقامه کردند: اجماع، احتیاط، اقتضای امر بر وجوب و دو روایت نبوی از طریق اهل سنت.

دلیل عدم فوریت

در اینجا قبل بیان ادله فوریت، ببینیم دلیل کسانی که تأخیر در حج را جایز می‌دانند مثل شافعی چیست؟

مرحوم علامه در این باره می‌نویسد:

لأنّ فريضة الحجّ نزلت سنة ست من الهجرة، و قيل: سنة خمس، و أخّره النبي صلّى اللّٰه عليه و آله من غير مانع، فإنّه خرج إلى مكة سنة سبع لقضاء العمرة و لم يحج، و فتح مكة سنة‌ ثمان، و بعث الحاج سنة تسع، و حجّ هو عليه السلام سنة عشر، و عاش بعدها ثمانين يوما، ثم قبض صلّى اللّٰه عليه و آله.[22]

چون [آیه مربوط به] فریضه حج در سال شش هجری نازل شد و حتی گفته شده در سال پنجم؛ ولی پیامبر بدون هیچ مانعی آن را به تأخیر انداختند. ایشان در سال هفتم به سمت مکه آمدند، ولی بدون انجام حج واجب فقط عمره مفرده انجام دادند. در سال هشتم هم مکه فتح شد ولی حاجی‌ها در سال نهم فراخوانده شدند و خود ایشان در سال دهم حج انجام داد که بعد از آن هم بعد از هشتاد روز رحلت فرمودند.

ایشان در ادامه به این دلیل این طور جواب می‌دهند:

و الجواب: المنع أوّلا من تمكّنه من الحجّ، فإنّه عليه السلام أحرم بالعمرة عام الحديبية فأحصر. و ثانيا بالمنع من تأخير النبي عليه السلام عن عام الوجوب، فإنّ الآية نزلت- و هي قوله تعالى ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ الآية- سنة تسع، و قيل: سنة عشر، فبادر رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله بالحجّ من غير تأخير.[23]

ولی چنین چیزی مورد پذیرش نیست، زیرا اولا حضرت نمی‌توانست حج انجام دهد وگرنه انجام می‌داد، چه اینکه در سالی که به صلح حدیبیه انجامید، ایشان به قصد عمره احرام بستند، ولی کافران مانع شدند. ثانیا ایشان از سال وجوب حج، انجام آن را تأخیر نیانداختند، زیرا آیه وجوب یعنی ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ در سال نهم نازل شد و حتی گفته شده در سال دهم، پس حضرت بلافاصله و بدون تأخیر حج انجام دادند.

ما نیز اضافه می‌کنیم، وجوب فوری در صورت امکان انجام حج است، و بر فرض ثبوت تأخیر از طرف پیامبر، ما نمی‌دانیم شاید حضرت عذری داشته‌اند که آن را تأخیر انداخته‌اند. بنا بر این، دلیلی بر عدم فوریت نداریم.

ادله اثبات فوریت

اما در مورد ادله اثبات فوریت به چند دلیل تمسک شده است، چنانچه برخی از آنها را در کلام شیخ خواندیم.

دلیل اول اجماع شیعه است. برخی گفته‌اند چون اجماع مدرکی است، پس قابلیت استدلال ندارد، ولی به نظر ما همانگونه که چندین بار تکرار کردیم، حجیت اجماع به کاشفیت آن از قول معصوم است، پس اگر کاشف بود چه مدرکی و چه غیر مدرکی فرقی ندارد و حجیت دارد.

دومین استدلالی که برای اثبات فوریت شده این است که انجام فوری حج از مرتکزات متشرعه است.

در جواب گفته می‌شود: این ارتکاز از کجا برای متشرع حاصل شده است؟ طبیعتا از همین فتوای فقها حاصل شده، پس ارتکاز متشرعه چیز جدایی از آنچه فقها می‌گویند نیست .

دلیل سوم اقتضای فوریت امر به وجوب است که گفتیم طبق مبنای ما چنین اقتضایی ندارد.

بنا بر این، این ادله، ادله محکمی نیست یا حداقل مبنایی است و طبق مبنای ما عمده دلیل این بحث روایاتی است که بر وجوب فوری حج دلالت دارند.

روایات دال بر فوریت

صاحب وسائل این روایات را در باب ششم از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» تحت این عنوان آورده است:

بَابُ وُجُوبِ الْحَجِّ مَعَ الِاسْتِطَاعَةِ عَلَى الْفَوْرِ وَ تَحْرِيمِ تَرْكِهِ وَ تَسْوِيفِهِ.[24]

روایت اول

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ قَالَ هَذِهِ لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ وَ إِنْ كَانَ سَوَّفَهُ لِلتِّجَارَةِ فَلَا يَسَعُهُ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ إِذَا هُوَ يَجِدُ مَا يَحُجُّ بِهِ الْحَدِيثَ.[25]

شیخ طوسی به اسنادش از «حسین بن سعید» که «امامی ثقة جلیل» است و او از «فضالة بن أیوب» که طبق قولی از اصحاب اجماع است و او از «معاویة بن عمار» که «ثقة جلیل» است نقل می‌کند. پس روایت صحیحه است. می‌گوید: امام صادق علیه السلام ذیل آیه وجوب حج فرمود: این درباره کسی است که مال دارد و سالم است، پس اگر کسی حج را به خاطر تجارت به تأخیر انداخت و دیگر نتوانست آن را به جا آورد، اگر در همین حالت بمیرد، شریعتی از شرایع اسلام را ترک کرده است، چون می‌توانست انجام دهد و انجام نداد.

هرچند صاحب وسائل از این روایت فوریت را برداشت کرده است، ولی از آنجا که حضرت می‌فرماید اگر در این حال بمیرد چنان می‌شود، مفهومش این است که اگر تا قبل از مردن آن را انجام دهد مشکلی ندارد، پس روایت به روشنی بر فوریت دلالتی ندارد.

روایت دوم

بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ لَهُ مَالٌ وَ لَمْ يَحُجَّ قَطُّ قَالَ هُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ أَعْمىٰ قَالَ قُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْمَى قَالَ أَعْمَاهُ اللَّهُ عَنْ طَرِيقِ الْحَقِّ.[26]

سند این روایت هم صحیح است. زیرا «موسی بن القاسم» هم مثل «معاویة بن عمار» «ثقه جلیل» است. معاویه می‌گوید: از امام صادق علیه السلام درباره مردی سؤال کردم که با اینکه مال دارد، ولی هرگز حج نرفته است؟ فرمود: او از کسانی که خداوند درباره‌شان فرمود: «و روز قیامت او را کور محشور می‌کنیم.» می‌گوید گفتم: سبحان الله کور؟! فرمود: خداوند او را از دیدن راه حق کور می‌سازد.

در این روایت هم چون فرمود: «قط» یعنی هرگز حج انجام ندانده، ممکن است توبیخ به خاطر ترک آن باشد نه به جهت تأخیر آن، پس دلالتی بر فوریت ندارد.

روایت سوم

عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَى مَا يَحُجُّ بِهِ ثُمَّ دَفَعَ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَهُ شُغُلٌ يَعْذِرُهُ بِهِ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ الْحَدِيثَ.[27]

«حلبی» در این روایت صحیح السند از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمود: هركس توان حج رفتن داشته باشد، ولى نرود، بى‌آن‌كه كارى داشته باشد كه عذر او به حساب آيد، يقيناً دستورى از دستورهاى اسلام را ترك كرده است.

در این روایت چون بحث موت نیامده است، می‌توان گفت ترک شریعت به جهت تأخیر در حج است، لذا دلالتش بر مطلب خوب است.

بقیه روایات این باب را در جلسه آینده می‌خوانیم.

 


[1] الصحيفة السجّاديّة: الدعاء 20.
[2] بلد/سوره90، آیه10.
[3] شمس/سوره91، آیه8.
[4] زمر/سوره39، آیه17 و 18.
[5] مائده/سوره5، آیه15 و 16.
[6] 3. البنه در صورتی که امثال ما این دعا را بخواند ولی اگر معصومان بخوانند، مقصود هدایت ویژه متناسب با آنها خواهد بود.
[7] تغابن/سوره64، آیه11.
[8] محمد/سوره47، آیه17.
[9] از هفت روایتی که در این باب قرار دارد، در پنج موردش از کلمه «فرض» استفاده شده و مضمون آنها چنین است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْحَجَّ عَلَى أَهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ»، ر. ک: وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج11‌، ص:16‌، ابواب وجوب الحج و شرائطه، ب2، ح1 تا 5.
[10] تحریم/سوره66، آیه2.
[11] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج‌4، ص104، ابواب اعداد الفرائض، ب33، ح4.
[12] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج4‌، ص104.
[13] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج1، ص467، ابواب الوضوء، ب40، ح2.
[14] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج12، ص88، ابواب احکام العشرة فی السفر، ب57، ح5.
[15] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج74، ص223، ح7.
[16] الكافى، شیخ کلینی، ج2، ص145، ح8.
[17] تحرير الوسيلة، امام خمینی، ج‌1، ص: 370.
[18] الخلاف، شیخ طوسی، ج‌2، ص257.‌.
[19] سنن أبي داود، ج2، ص: 141، ح1732.
[20] سنن الترمذي، ج3، ص: 176 ح812.
[21] الخلاف، شیخ طوسی، ج2‌، ص257.‌.
[22] تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)، علامه حلی، ج7‌، ص18.
[23] تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)، علامه حلی، ج‌7، ص18.
[24] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج‌11، ص: 25‌.
[25] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج11‌، ص25‌، ابواب وجوب الحج و شرائطه، ب6، ح1.
[26] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج11‌، ص25‌، ابواب وجوب الحج و شرائطه، ب6، ح2.
[27] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج‌11، ص26، ابواب وجوب الحج و شرائطه، ب6، ح3.