درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری-کتاب خمس

94/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
عوامل عزت حقیقی
وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ[1].
در تبیین این فراز نورانی سه نکته در جلسه قبل بیان شد.
چهارمین نکته پاسخ به این سؤال است که چه چیزهایی موجب عزت حقیقی انسان می‌شوند؟
یک: عبودیت
اولین چیزی که به انسان عزت حقیقی می‌دهد بندگی و عبودیت خداست. قبلاً مطلبی را از «عامر شعبی» که از بزرگان تابعین است نقل کردیم[2]  که وی می‌گوید: امير مؤمنان علیه السلام بى مقدّمه و بدون تأمّل، نُه سخن گفت كه با آن، چشم بلاغت را در آورد و گوهرهاى حكمت را يتيم ساخت و همگان را از رسيدن به يكى از آنها ناكام نمود. سه تا از اين حكمت‏ها که درباره ادب بود را نقل کردیم، سه تای دیگر درباره مناجات است که چنین است:
إلهي كَفى لي عِزّاً أن أكونَ لَكَ عَبداً. و كَفى بي فَخراً أن تَكونَ لي رَبّاً. أنتَ كَما احِبُّ فَاجعَلني كَما تُحِبُّ.[3]
خداى من! عزّت، همين برايم بس كه بنده توام. و فخر، برايم همين بس كه تو پروردگار منى. تو آن گونه‏اى كه من دوست دارم، پس مرا آن‏سان ساز كه تو دوست دارى.
بنابراین عبودیت، اساس و پایه ارزش و عظمت انسان و بالاترین عزت اوست، این گوهر ناب حتی از رسالتی که برای انبیاست هم مهم‌تر است، چه اینکه در تشهد نماز، اول مسئله عبودیت مورد اقرار قرار می‌گیرد بعد مسئله رسالت: «أشهَدُ أنَ‏ مُحَمَّدًا عَبدُهُ‏ و رَسولُه‏» [4]
در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که می‌فرماید:
مَن أرادَ الغِنى‏ بِلا مالٍ، والعِزَّ بِلا عَشيرَةٍ، والطّاعَةَ بِلا سُلطانٍ، فَلْيَخرُجْ مِن ذُلِّ مَعصِيَةِ اللَّهِ إلى‏ عِزِّ طاعَتِهِ؛ فإنَّهُ واجِدٌ ذلكَ كُلَّهُ.[5]
هر كه مى‏خواهد بدون داشتن مال و ثروت، بى‏نياز باشد و بدون داشتن ايل و تبار، عزتمند و بدون برخوردارى از قدرت، فرمانش برده شود، پس بايد از خوارى معصيت خدا به عزّت طاعت او در آيد؛ در اين صورت، همه آنها را مى‏يابد.
عزتی از این بالاتر نمی‌باشد که خداوند منان که آفریدگار هستی است، طبق آن حدیث قدسی نقل شده راجع به ماه رجب، می‌فرماید:
أنَا جَليسُ مَن جالَسَني، و مُطيعُ‏ مَن‏ أطاعَني. ‏[6]
من، همنشين آنم كه با من همنشينى كند و فرمان‏بُردار آنم كه از من، فرمان ببَرد.
نقل می‌کنند پیرمردی در بازار تبریز حمالی و بارکشی می‌کرد. یک روز می‌بیند بچه‌ای که روی پشت بام مشغول بازی است از سوراخی که برای تهویه هوا در سقف ایجاد می‌کردند به پایین پرت می‌شود. پیرمرد همان لحظه فریاد می‌زند «نگهش دار!». مردم با تعجب می‌بینند بچه میان آسمان و زمین معلق ماند و پیرمرد هم به آرامی او را گرفت و گذاشت روی زمین.
مردم جمع می‌شوند و هر کس چیزی می‌گوید، یکی می‌گوید: تو از اولیاء الله هستی، دیگری می‌گوید: تو حضرت خضر هستی... ولی حمّال با خونسردی می‌گوید: نه، من کار مهمی نکردم، فقط شصت سال است که هر چه خدا فرموده بود؛ گفتم چشم و اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او هم اجابت کرد.
بحث فقهی
موضوع: مالکیت خمس
یادآوری
بحث در مسئله تقسیم خمس بود که آیا خمس باید تنصیف شود یعنی نصف آن سهم امام و نصف دیگر برای سه صنف دیگر باشد یا همه آن ملک امام به عنوان حق حاکمیت و امارت است و سه صنف دیگر مصرف خمس هستند؟ یعنی امام خمس را بنا بر مصالح مسلمین مصرف می‌کند از جمله اینکه سادات فقیر را تأمین می‌کند.
این مسئله‌ای است که در عصر غیبت، هم برای متصدیان امر خمس از مراجع تقلید یا ولیّ فقیه اهمیت دارد و هم مبتلا به کسانی است که آن را مصرف می‌کنند.
در جلسه قبل ده روایت نقل کردیم که اثبات می‌کرد، به تبع آنچه از ظاهر آیه استفاده شد، همه خمس ملکِ امام است، البته حق حکومتی نه حق شخصی او، به عبارت دیگر، ملکِ جهت است، ملک امام به سبب امامت است و به همین دلیل به ارث نمی‌رسد، بلکه به امام بعدی منتقل می‌شود.
ادامه روایات
در اینجا چند روایت دیگر در این باره بیان می‌کنیم تا مطلب بهتر روشن شود.
روایت یازدهم
بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع إِنَّا نُؤْتَى بِالشَّيْ‌ءِ فَيُقَالُ هَذَا كَانَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع عِنْدَنَا فَكَيْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ مَا كَانَ لِأَبِي ع بِسَبَبِ الْإِمَامَةِ فَهُوَ لِي وَ مَا كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَهُوَ مِيرَاثٌ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ[7].
در این روایت صحیح السند «ابو على بن راشد» می‌گويد: به حضرت هادى علیه السلام عرض كردم چيزى نزد ما آورده مى‌شود، و گفته مى‌شود: اين براى امام جواد علیه السلام است كه نزد ما بوده، چه‌كار كنيم؟ حضرت فرمود: آنچه براى پدرم به عنوان مقام امامت بوده مال من است، و آنچه غير اين بوده، ميراثى است كه بايد بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبرش عمل شود.
در این روایت به روشنی بیان شده که آنچه مال منصب امامت است باید به امام بعدی برسد و میان ورثه تقسیم نمی‌شود.
روایت دوازدهم
عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: قَالَ: إِنْ رَأَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يُعْطِي كُلَّ مَا فِي بَيْتِ الْمَالِ رَجُلًا وَاحِداً فَلَا يَدْخُلَنَّ فِي قَلْبِكَ شَيْ‌ءٌ فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَعْمَلُ بِأَمْرِ اللَّهِ.[8]
این روایت موثقه است. «ابی خالد کابلی» می‌گوید: امام فرمود: اگر دیدی صاحب این امر [یعنی امام] هرچه در بیت المال است را به یک نفر داد، چیزی در دلت خلجان نکند [که چرا اموال را تقسیم نکرد و این خلاف عدالت است]، چرا که به دستور خدا عمل کرده است.
این روایت هم دلالت دارد که اموال بیت المال که از خمس و زکات و انفال تشکیل می‌شده، در اختیار امام است و او بنا بر مصلحت هر طور که می‌خواهد مصرف می‌کند. اگر بیت المال ملک امام نبود، چطور چنین اختیاری داشت؟
روایت سیزدهم
این روایت همان صحیحه «علی بن مهزیار» است. امام جواد علیه السلام در انتهای این روایت بلند به مورد استثنای زمین‌های کشاورزی و باغات که قبلاً فرمودند نیازی به پرداخت خمس آنها نیست، این طور اشاره می-فرمایند:
فَأَمَّا الَّذِي أُوجِبُ مِنَ الضِّيَاعِ وَ الْغَلَّاتِ فِي كُلِّ عَامٍ فَهُوَ نِصْفُ السُّدُسِ مِمَّنْ كَانَتْ ضَيْعَتُهُ تَقُومُ بِمَئُونَتِهِ وَ مَنْ كَانَتْ ضَيْعَتُهُ لَا تَقُومُ بِمَئُونَتِهِ فَلَيْسَ عَلَيْهِ نِصْفُ سُدُسٍ وَ لَا غَيْرُ ذَلِكَ.[9]
اما آنچه هر سال واجب است از غلات و ضياع پرداخت شود، یک دوازدهم است و اين بر كسانى واجب است كه ضيعه آنها مؤونه زندگيشان را كفايت كند؛ اما بر كسانى كه ضيعه آنها مؤونه‌شان را كفايت نمى‌كند، چيزى واجب نيست، نه یک دوازدهم و نه کمتر از آن.
اینکه حضرت هم میان اموال و هم میان افراد تفصیل می‌دهند و برای برخی خمس را واجب و برای برخی تحلیل می‌کنند، نشان دهنده این است که ایشان مالک خمس هستند و هر طور مصلحت بدانند، مصرف می‌کنند.
این نکته از همه روایات تحلیل قابل برداشت است.
روایت چهاردهم
علاوه بر روایاتی که تا کنون در این باره خواندیم و مربوط به بحث خمس بود، مطلب فوق را می‌توان از روایات مربوط به بحث انفال هم استفاده کرد. زیرا انفال هم مانند خمس ملک امام به عنوان امام می‌باشد. از جمله این روایت:
عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ ع بَعْدَ مَا ذَكَرَ الْخُمُسَ وَ أَنَّ نِصْفَهُ لِلْإِمَامِ ثُمَّ قَالَ‌إِنَّ لِلْقَائِمِ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ ذَلِكَ الْأَنْفَالَ الَّتِي كَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفٰالِ قُلِ الْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ.[10]
سید مرتضی در رساله محكم و متشابه به نقل از تفسير نعمانى به سند خود از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می‌کند که پس از آنكه حضرت خمس را ذكر كرده و گفته است نيمى از آن مال امام است فرمود: پس از اين براى كسى كه اداره ی مسلمانان را بر عهده دارد انفالى است كه براى پيامبر خدا بود، خداوند متعال مى‌فرمايد: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفٰالِ، قُلِ الْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ»[11]
در این روایت نیز منصب امامت و ولایت را مطرح کرده است و آن را مالک انفال دانسته است. عبارت «بعد ما ذکر...» در ابتدای روایت نیز کلام امام نیست، بلکه جمله‌ای است که راوی بیان کرده است.
آیه فیء
علاوه بر آیه خمس و این روایاتی که بیان شد، آیه فیء هم مؤید این مطلب است که مالک فیء امام به عنوان امام است. خداوند متعال در آیه ششم و هفتم سوره مبارکه حشر می‌فرماید:
﴿وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لاَ رِكَابٍ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ * مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[12]
ترجمه: و آنچه را خدا از آنان ‌[یهودان بنی النضیر] به رسولش بازگردانده چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مى‌سازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است. آنچه را خداوند از اهل اين آبادي‌ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [اين اموال عظيم] در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است.
«فیء» در لغت به معنای «رجوع» است. فیء بخشی از انفال است و به غنایمی اطلاق می‌شود که بدون جنگ، نصیب مسلمانان شده است. از آنجا که اموالی که در دست مردم است همه در اصل برای اهل ایمان است؛ ﴿هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَة﴾[13]، که رأس آنها اشرف کائنات حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌باشد، لذا وقتی بدون جنگ و با تسلیم شدن از دست کفار به مسلمانان می-رسد، در حقیقت به مالک اصلی آنها بازگردانده شده است. از این رو، به این اموال «فیء» اطلاق شده است.
این آیه بعد از بیرون رفتن یهود «بنی النضیر» از مدینه و باقی گذاشتن باغ‌ها و خانه‌ها و بخشی از اموالشان، نازل شد. چه اینکه عده‏ای از رسول خدا تقاضا داشتند که طبق سنت عصر جاهلیت مقداری (یک چهارم) از برگزیده‏ترین این غنائم را ایشان بردارد و بقیه آن را به آنها واگذارد تا در میان خود تقسیم کنند. ولی در آیات فوق با صراحت اعلام شد که چون مسلمانان برای به دست آوردن این غنائم و اموال زحمتی نکشیده‏اند، تمام آن، متعلق به رسول خداست و او هرگونه که صلاح بداند تقسیم می‏کند. ایشان هم تمام اموال را در میان مهاجرین که در سرزمین مدینه تهی‏دست بودند و چند نفر از انصار که نیازمند بودند تقسیم کرد.
در این آیه نیز شبیه آیه خمس، سه صنف اول همراه با «لام» اختصاص آمده و سه صنف بعدی بدون «لام» عطف شده است و این بیانگر این است که همه این اموال حق حاکمیت الهی است که آن را به خلیفه خود یعنی پیامبر داده و بعد از او هم برای ائمه است.
از سوی دیگر، اینکه حضرت این اموال را به خویشان خود نداند، بلکه آن را میان مهاجرین و تعدادی از انصار تقسیم کردند، نشان می‌دهد که نحوه مصرف آن در اختیار خودشان بوده و در آن زمان مصلحت این بوده که به مهاجرین بدهند.
نتیجه‌گیری
نتیجه‌ای که از همه این مباحث ـ که طی دو سه جلسه بیان کردیم ـ می‌گیریم این است که:
اولاً: خمس و انفال کلّاً از اموال امام است به عنوان امام نه اموال شخصی او. در تعلیلی هم که در ادامه آیه بیان شده به روشنی دلالت می‌کند که این اموال مال شخص امام نیست. می‌فرماید: ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُم﴾[14]، اگر مال شخص امام یا مال شخص فرد دیگری باشد، تبادل ثروت در دست اغنیا می‌شود.
ثانیاً: اموال حکومت هر چند که اختیارش به دست امام است؛ ولیکن مصرف آن بنا بر مصالح مسلمین است.
ثالثاً: اصناف سه‌گانه «یتامی»، «مساکین» و «ابن سبیل» هر چند که طبق روایات باید سادات باشند؛ ولیکن این به این معنا نیست که امام حق ندارد این اموال را به غیر سادات بدهد، بلکه اگر سادات فقیر بودند، باید آنها را تأمین کند، چون گرفتن زکات برای آنها حرام است و باید از خمس تأمین شوند، و در غیر این صورت، می‌تواند طبق مصلحت آن را هر طور که بخواهد مصرف نماید.
بنابراین، لازم نیست سهم فقرای سادات را نگه دارد، مثلاً در بانک ذخیره کند تا وقتی سید فقیری پیدا شود، بلکه اگر سید فقیر نبود یا از نیازهای آنها بیشتر بود، می‌تواند طبق مصالح مسلمین خرج کند.
اشکالات و جواب آنها
در اینجا چند اشکال به این نظریه وارد شده که باید آنها را جواب دهیم.
اشکال اول
اینکه کل خمس مال امام باشد‌با دسته‌ای از روایات مستفیضه که می‌گویند باید خمس به شش سهم تقسیم شوند،‌منافات دارد. از جمله این دو روایت در باب سوم از ابواب «قسمة الخمس» که تصریح به تقسیم شش‌گانه دارند.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: وَ لَهُ يَعْنِي لِلْإِمَامِ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ فِي سَنَتِهِمْ فَإِنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شَيْ‌ءٌ فَهُوَ لِلْوَالِي فَإِنْ عَجَزَ أَوْ نَقَصَ عَنِ اسْتِغْنَائِهِمْ كَانَ عَلَى الْوَالِي أَنْ يُنْفِقَ مِنْ عِنْدِهِ بِقَدْرِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ وَ إِنَّمَا صَارَ عَلَيْهِ أَنْ يَمُونَهُمْ لِأَنَّ لَهُ مَا فَضَلَ عَنْهُمْ.[15]
شیخ کلینی از «على بن ابراهيم» و از «ابراهیم بن هاشم» که هر دو «امامی ثقة جلیل» هستند و او از «حماد بن عيسى» که از اصحاب اجماع است و او از بعضى اصحاب نقل می‌کند، پس روایت مرسله است. می‌گوید امام کاظم علیه السلام در حدیثی طولانی فرمود: ... و نصف خمس به صورت کامل برای امام است و نصف ديگرش بين اهل بيت پيامبر تقسيم مى‌شود: سهمى براى يتيمانشان و سهمى براى مستمندانشان و سهمى براى واماندگانشان در راه كه بين آنان بر اساس كتاب و سنت قسمت مى‌شود، به مقدارى كه در طول سال بى‌نياز باشند. پس اگر چيزى از آن زياد آمد براى والى و حاكم است، و اگر قابل قسمت نبود يا كم آمد و به حدى نبود كه آنان را بى‌نياز سازد بر والى است كه از اموالى كه نزد اوست به حدى كه آنان را بى‌نياز كند مخارج آنان را تكميل نمايد و اين لزوم تكميل مخارج آنان از اين نظر به عهده حاكم گذاشته شده كه مقدار اضافه از سهم آنان نيز به حاكم تعلق دارد.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ: فَالنِّصْفُ لَهُ يَعْنِي نِصْفُ الْخُمُسِ لِلْإِمَامِ خَاصَّةً وَ النِّصْفُ لِلْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ الَّذِينَ لَا تَحِلُّ لَهُمُ الصَّدَقَةُ وَ لَا الزَّكَاةُ عَوَّضَهُمُ اللَّهُ مَكَانَ ذَلِكَ بِالْخُمُسِ فَهُوَ يُعْطِيهِمْ عَلَى قَدْرِ كِفَايَتِهِمْ فَإِنْ فَضَلَ شَيْ‌ءٌ فَهُوَ لَهُ وَ إِنْ نَقَصَ عَنْهُمْ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَتَمَّهُ لَهُمْ مِنْ عِنْدِهِ كَمَا صَارَ لَهُ الْفَضْلُ كَذَلِكَ يَلْزَمُهُ النُّقْصَانُ.[16]
شیخ طوسی به اسنادش از «محمد بن الحسن الصفار» و او از «احمد بن محمد بن عیسی» که هر دو «امامی ثقة جلیل» هستند و او از برخی از اصحاب نقل کرده که وی به صورت مرفوعه روایت کرده است. پس علاوه بر مرسله بودن مرفوعه نیز هست. می‌گوید حضرت فرمود: نصف آن برای اوست یعنی نصف خمس مخصوص امام است و نصف دیگرش برای یتیمان و مساکین و در راه ماندگان از خاندان محمد است از کسانی که نه صدقه برایشان حلال است و نه زکات. خداوند به جای صدقه و زکات، خمس را برای آنان قرار داد. پس به آنها به اندازه کفایتشان داده می‌شود. پس اگر چيزى از آن زياد آمد براى امام است، و اگر كم آمد و به حدى نبود كه آنان را بى‌نياز سازد، امام آن را از طرف خودش برایشان کامل می‌کند. چون همان طور که زیادی برای امام است، کمبودش نیز بر عهده اوست.
پس طبق این دو روایت، خمس تنصیف می‌شود و نصفش برای امام است، در حالی که شما گفتید همه آن برای امام است.
جواب این اشکال در جلسه آینده مطرح خواهد شد.


[1] الصحيفة السجّاديّة، الدعاء 20.
[2] ر. ک: جلسه شماره 391 ارائه شده در تاریخ 15 اردیبهشت 1394.
[3] الخصال، شیخ صدوق، ج1، ص420.
[4] الصلاة في الكتاب و السنة، محمدی ری­شهری، ج1، ص 106.
[5] تنبيه الخواطر، ورّام بن ابی فراس، ج1، ص51.
[6] الإقبال، ابن طاووس، ج3، ص174، ط الحدیثة.
[7] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج9‌، ص537، ابواب الانفال و مایختص بالامام، ب2، ح6، ط آل البیت.
[8] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج 9‌، ص520، ابواب قسمة الخمس، ب2، ح3، ط آل البیت.
[9] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج9، ص501، ابواب ما یجب فیه الخمس، ب8، ح5، ط آل البیت.
[10] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج9، ص531، ابواب الانفال و مایختص بالامام، ب1، ح19، ط آل البیت.
[11] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج9، ص531، ابواب الانفال و مایختص بالامام، ب1، ح19، ط آل البیت.
[12] حشر/سوره59، آیه6.
[13] اعراف/سوره7، آیه32.
[14] حشر/سوره59، آیه7.
[15] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج‌9، ص520، ابواب قسمة الخمس، ب3، ح1، ط آل البیت.
[16] وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج9‌، ص521، ابواب قسمة الخمس، ب3، ح2، ط آل البیت.