درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری-کتاب خمس

94/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
اصلاح تباهی‌ها
وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي [1]
در تبیین این فراز از دعای نورانی مکارم الاخلاق، که از خداوند منان درخواست می‌کنیم که با قدرت و توانایی خودت آنچه از من فاسد شده را اصلاح کن، چهار سوال مطرح کردیم که به سه سوال پاسخ داده شد، اکنون به سوال و نکته چهارم اشاره می‌کنیم.
نکته چهارم: کافی نبودن دعا برای اصلاح
قطعاً دعا در پیشگیری و اصلاح همه مفاسد فردی، خانوادگی، سیاسی و اجتماعی مؤثر و لازم است. اما به تنهایی کافی نیست. در کنار دعا تلاش، کوشش و جدیت فرد در مسیر خودسازی و اصلاح نفس نیز لازم است. از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده است:
لَا تَتْرُكِ الِاجْتِهَادَ فِي إِصْلَاحِ نَفْسِكَ فَإِنَّهُ لَا يُعِينُكَ عَلَيْهَا إِلَّا الْجِد.[2]
تلاشت را براى خودسازى رها مكن؛ چرا كه جز جدّيت، تو را يارى نمى‏رساند.
بنا بر این، اولین چیزی که برای اصلاح مفاسد ضروری است اجتهاد و تلاش است؛ لذا دعای تنها در تهذیب و تعالی نفس مؤثر نیست؛ بلکه دعا باید در کنار کوشش و تلاش باشد.
افزون بر آن مجاهده و مبارزه با هوای نفس هم در کنار دعا به اصلاح نفس کمک می‌کند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
صَلَاحُ النَّفْسِ مُجَاهَدَةُ الْهَوَى‏[3]
خودسازى، مبارزه با خواسته‏هاى نفس است.
این که امیر المؤمنین علیه السلام از رنگ و بوی غذای خوشمزه‌ای تعریف می‌کنند اما با این که حلال بود از آن تناول نمی‌کردند و فرمودند: می‌ترسم به آن عادت کنم، از همین باب یعنی مخالفت با نفس است.
اگر انسان جلوی نفس خود را در افراط حلال‌خوری نگیرد، نمی‌تواند جلوی حرام‌خوری را بگیرد. اگر شخصی در مباحات دچار اسراف و یلگی شد، جلوی نفس خود را در مقابل هواهای نفسانی نمی‌تواند بگیرد.
سومین امر مفید برای خودسازی، قناعت است. این موارد در واقع مصادیق مجاهده به حساب می‌آیند.
اگر کسی در زندگی قانع نباشد، نمی‌تواند خودسازی کند. عبور از مرز قناعت یعنی افتادن به وادی جاه و مقام طلبی، رفاه طلبی، برتری طلبی و... و در چنین وادی‌ای خودسازی و اصلاح ممکن نخواهد بود. باز از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
أَعْوَنُ شَيْ‏ءٍ عَلَى صَلَاحِ النَّفْسِ الْقَنَاعَة[4]
کمک‌کننده‌ترین عامل در راه خودسازی قناعت است.
انسان‌هایی که در زندگی قانع هستند، می‌توانند خودسازی کنند؛ اما انسان حریص هیچ گاه نمی‌تواند به اصلاح خویش بپردازد. البته قانع بودن فقط به پول نیست، پست و مقام، مسائل خانه، زندگی، ماشین و... ؛ همه را شامل می‌شود.
خدا به همه ما توفیق عمل به این توصیه‌ها را عنایت کند ان شاء الله.
بحث فقهی
موضوع بحث: ششمین مورد خمس؛ ارض ذمی (3)
یادآوری
بحث در ششمین مورد از موارد متعلق خمس بود. نظر مشهور متأخرین مبنی بر وجوب خمس اصطلاحی در خود زمین گذشت و توضیح داده شد که اجماع و شهرت قدمایی بر این نظر وجود ندارد.
درباره تنها روایت موجود نیز گفتیم ظهور در خمس اصطلاحی ندارد و حتی قرائنی برای ظهور در مالیات می-توان ارائه کرد.
آیت الله شاهرودی قرائنی را جمع آوری و ارائه کرده‌اند که به سه قرینه اشاره شد و اکنون به قرینه چهارم یعنی  مهم‌ترین قرینه موجود، می‌پردازیم.
قرینه چهارم: روایات باب جزیه
از روایات باب جزیه دو روایت است که می‌تواند به بازشناسی مفهوم خمس در مسأله ما کمک کند. چه بسا فقهایی که به ضرس قاطع خمس را در این روایت به معنای اصطلاحی گرفته‌اند، به این دو روایت توجه نداشته‌اند.
روایت اول در وسائل الشیعه در دو باب از باب‌های کتاب الجهاد آمده است.
سند روایت صحیح و معتبر است و خدشه سندی بر آن وارد نیست. قسمت اول متن روایت مورد بحث ما نیست، قسمت پایانی روایت به فهم معنای خمس در این گونه روایات کمک می‌کند.
در بخش پایانی روایت محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام این سوال را می‌پرسد که حاکمان فعلی جامعه هم از زمین جزیه خمس می‌گیرند و هم مالیت سرانه‌ای را به تعداد افراد، از ملاکین می‌گیرند؛ آیا در اسلام میزان معینی برای جزیه وجود ندارد؟ امام علیه السلام در پاسخ می‌فرمایند میزان جزیه با توافق و اجازه خود آن‌ها تعیین شده است اما درباره نحوه اخذ جزیه، امام علیه السلام می‌تواند به اموال آنان جزیه قرار دهد و یا بر فرد فرد آنان؛ به تعبیر دیگر یا جزیه اموال و یا جزیه سرانه، اما گرفتن هر دو ـ جزیه اموال و جزیه سرانه ـ صحیح و مجاز نیست.
محمد بن مسلم سوال خود را این گونه ادامه می‌دهد که این خمس زمینی که از اهل ذمه گرفته می‌شود چیست؟ در واقع سوال وی مبتنی بر فرمایش قبلی امام علیه السلام است که اگر از اهل ذمه جزیه اموال یا جزیه سرانه گرفته می‌شود، پس خمس زمینی که در کنار جزیه سرانه گرفته می‌شود چیست؟
امام علیه السلام در جواب می‌فرماید این خمس، مقداری است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با اهل ذمّه بر آن مصالحه کرده بودند.
متن روایت چنین است:
قَالَ ابْنُ مُسْلِمٍ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ رَأَيْتَ مَا يَأْخُذُ هَؤُلَاءِ مِنْ هَذَا الْخُمُسِ مِنْ أَرْضِ الْجِزْيَةِ وَ يَأْخُذُ مِنَ الدَّهَاقِينِ جِزْيَةَ رُءُوسِهِمْ أَ مَا عَلَيْهِمْ فِي ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ مُوَظَّفٌ فَقَالَ كَانَ عَلَيْهِمْ مَا أَجَازُوا عَلَى‌أَنْفُسِهِمْ وَ لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَكْثَرُ مِنَ الْجِزْيَةِ إِنْ شَاءَ الْإِمَامُ وَضَعَ ذَلِكَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ شَيْ‌ءٌ وَ إِنْ شَاءَ فَعَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى رُءُوسِهِمْ شَيْ‌ءٌ فَقُلْتُ فَهَذَا الْخُمُسُ فَقَالَ إِنَّمَا هَذَا شَيْ‌ءٌ كَانَ صَالَحَهُمْ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص. [5]
همانطور که ملاحظه می‌شود این روایت تصریح دارد که خمسی که از زمین جزیه گرفته می‌شود مالیاتی است که از زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  بر همین مقدار (خمس یا دو دهم)، از اهل ذمه گرفته می‌شده است. فهم معنای خمس اصطلاحی از این عبارت منتفی و مردود است.
نتیجه آن که خمس زمینی که از اهل ذمه گرفته می‌شده است نوعی مالیات بر عواید حاصل از زمین به میزان دو برابر مسلمانان بوده است و ارتباطی با خمس اصطلاحی پیدا نمی‌کند.
از این روایت نکته دیگری نیز استفاده می‌شود و آن این که این خمس زمین جزیه، از زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و پس از ایشان بوده است؛ این که آیت الله شاهرودی در مقدمه دوم به سیره خلفا و حاکمان اسلامی با استناد به تاریخ اشاره می‌کنند، در این روایت سیره عملی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  ارائه شده است.
روایت دوم، حدیث پنجم در همان بخش از وسائل الشیعه است. سند روایت مرسل است.
متن روایت چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ الرِّضَا ع إِنَّ بَنِي تَغْلِبَ أَنِفُوا مِنَ الْجِزْيَةِ وَ سَأَلُوا عُمَرَ أَنْ يُعْفِيَهُمْ فَخَشِيَ أَنْ يَلْحَقُوا بِالرُّومِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى أَنْ صَرَفَ ذَلِكَ عَنْ رُءُوسِهِمْ وَ ضَاعَفَ عَلَيْهِمُ الصَّدَقَةَ فَعَلَيْهِمْ مَا صَالَحُوا عَلَيْهِ وَ رَضُوا بِهِ إِلَى أَنْ يَظْهَرَ الْحَقُّ.[6]
شیخ صدوق مرسلاً از امام رضا علیه اسلام نقل می‌کند که حضرت فرمود: در زمان خلیفه دوم، بنی تغلب که در مرزهای کشور اسلامی با روم زندگی می‌کردند از پرداخت جزیه ناراحت بودند فلذا از خلیفه درخواست کردند آنان را از پرداخت جزیه معاف کند، خلیفه با ملاحظه نگرانی از پیوستن اینان به رومیان، این گونه با آنان مصالحه کرد که جزیه سرانه برداشته شود و در مقابل جزیه اموال (زکات) دو برابر شود یعنی دو دهم یا همان خمس. اینان تا ظهور امام بر حق، مکلف به پرداخت همان چیزی هستند که با حاکم اسلامی توافق کرده بودند.
ممکن است سوال شود آنچه خلیفه با آنان مصالحه کرده، چیست؟ از کجا معلوم که موضوع این مصالحه زمین‌های خریداری شده توسط ذمَیان باشد؟ شاید همان زمین‌های جزیه مورد مصالحه قرار گرفته است؟
می‌توان پاسخ داد زمین‌های اهل ذمه که همه ارض جزیه حساب شده و جزیه آن گرفته می‌شود، درباره زمین-های تازه خریداری شده باید قانون و حکمی وضع می‌شد که همان پرداخت خمس عوائد برای این زمین‌ها نیز وضع شده است.
البته این جواب آیت الله شاهرودی قابل خدشه است اما برای بحث ما مهم این است که معنای خمس زمین ذمی، همان خمس اصطلاحی نباشد و این از روایت به خوبی فهمیده می‌شود.
این روایت نیز به روشنی نشان می‌دهد مراد از خمس زمین ذمی، همان دو عشر مالیات از عوائد زمین است نه خمس اصطلاحی. این روایت گرچه مرسله است اما در کنار روایت قبلی قرینه مهم و محکمی را برای مسأله ما تشکیل می‌دهد.
نظریه مختار
به نظر ما معنای خمس در این روایت خمس اصطلاحی نیست و این مورد از موارد خمس محسوب نمی‌شود و به تبع فروعاتی که پس از آن شمرده شده است، هیچکدام برای ما جای بحث ندارد زیرا از اساس و مبنا خمس بودن را نفی می‌کنیم. این خمس زمین خریداری شده توسط ذمّی تحت عنوان مالیات قرار می‌گیرد.
فقهایی نیز که احتمال تقیه را در روایت جاری می‌دانند، قادر به صدور فتوا نبوده و در مسأله توقف می‌کنند مانند آیت الله منتظری و دیگران.
حضرت امام در تحریر الوسیلة در ذیل این مورد خمس، سه مسأله را مطرح کرده‌اند. با توجه به تفاوت مبنایی نظر ما و فتوای ایشان در اصل مورد خمس بودن زمین ذمی، صرفاً این سه مسأله را مطابق فتوای ایشان مرور می-کنیم.
مسأله 25 تحریر الوسیلة
متن مسأله چنین است:
انما يتعلق الخمس برقبة الأرض‌، و الكلام في تخييره كالكلام فيه على ما مرّ قريبا، و لو كانت مشغولة بالغرس أو البناء مثلا ليس لولي الخمس قلعه، و عليه أجرة حصة الخمس لو بقيت متعلقة له. و لو أراد دفع القيمة في الأرض المشغولة بالزرع أو الغرس أو البناء تقوّم مع وصف كونها مشغولة بها بالأجرة، فيؤخذ خمسها‌ [7]
به شکل خلاصه این مسأله حاوی چهار نکته است:
1.      خمس به خود زمین (رقبة ارض) تعلق می‌گیرد.
2.      مانند آنچه در مسأله 23 گذشت، پرداخت نقدی معادل خمسی که بر وی واجب شده است، امکان-پذیر است اگر چه اشکالاتی بر آن وارد شد.
3.      اگر در آن زمین درخت کاشته شده باشد یا ساختمانی بنا شده باشد، صاحب خمس حق تصرف در آن‌ها را نداشته و اجاره زمین را از وی می‌گیرد.
4.      برای تعیین قیمت زمین، باید زمین را به همان حالی که هست قیمت کنند، یعنی مثلاً اگر درخت یا بنایی در آن هست، در همان وضعیت قیمت گذاری می‌شود.
مسأله 26 تحریر الوسیلة
متن مسأله چنین است:
لو اشترى الذمي الأرض المفتوحة عنوة فان بيعت بنفسها في مورد صح بيعها كذلك‌كما لو باعها وليّ المسلمين في مصالحهم- فلا إشكال في وجوب الخمس عليه، و أما إذا بيعت تبعا للآثار فيما كانت فيها آثار من غرس أو بناء، و كذا فيما إذا انتقلت إليه الأرض الزراعية بالشراء من المسلم المتقبل من الحكومة الذي مرجعه الى تملك حق الاختصاص الذي كان للمتقبل فالأقوى عدم الخمس و إن كان الأحوط اشتراط دفع مقدار الخمس إلى أهله عليه.‌ [8]
در این مسأله نیز به سه نکته مهم اشاره شده است:
1.      در جای خود روشن شده است که زمین‌هایی که عنوان (المفتوحة عنوة) بر آن صدق می‌کند، متعلق به همه مسلمانان است، شبیه نوعی وقف برای همه مسلمانان تا قیامت؛ حال اگر حاکم جامعه اسلامی مصلحت مسمانان را در فروش این زمین ببیند و آن را به خریدار ذمی بفروشد آن هم به شکل مستقل یعنی خود زمین به شکل مستقل مورد معامله قرار بگیرد نه به تبع چیز دیگر، پس از انجام معامله، پرداخت خمس این زمین بر ذمی واجب است.
2.      اگر زمین دارای زراعت یا درخت یا بنای ساختمانی باشد و به تبع خرید بنا یا درخت یا زراعت، زمین هم مورد معامله قرار گیرد، بر خریدار ذمی پرداخت خمس زمین واجب نیست.
3.      اگر صرف سرقفلی زمین زراعی مورد معامله قرار بگیرد، باز هم بر خریدار ذمی پرداخت خمس الزامی نخواهد بود.
البته احتیاط مستحب است که فروشنده یعنی حاکم جامعه اسلامی، پرداخت خمس زمین را به عنوان شرط ضمن عقد قرار دهد.


[1]الصحيفه السجاديه، ص128، الدعاء20.
[2]عيون الحكم و المواعظ، علي بن محمد الليثی الواسطی، ج1، ص526، ح9573.
[3]غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، ج1، ص416، ح14.
[4]عيون الحكم و المواعظ، علي بن محمد الليثی الواسطی، ج1، ص204، ح367.
[5]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج15، ص149، کتاب الجهاد، ابواب جهاد العدو و مایناسبه، باب 68، ح1، ط آل البیت.
[6]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج15، ص152، کتاب الجهاد، ابواب جهاد العدو و مایناسبه، باب68، ح5، ط آل البیت.
[7]تحرير الوسيلة، امام خمینی، ج1 ‌، ص362‌.
[8] تحرير الوسيلة، امام خمینی، ج‌1، ص362‌.