درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - غسل جمعه

92/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
زنده شدن دل با یاد خدا
« عن النّبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم): بِذِكْرِ اللَّهِ تَحْيَا الْقُلُوبُ وَ بِنِسْيَانِهِ مَوْتُهَا»[1]
در جلسات گذشته صحبت درباره روایاتی بود که اشاره به آثار و برکات یاد خدا در سازندگی روح و روان انسان دارند. گفته شد از نظر روایات، ذکر و یاد خدا علاوه بر تخلیه قلب از انواع رذائل و آفات اخلاقی، موجب تحلیه قلب به انواع مکارم و تجلیه آن به وسیله انواع اعمال نیک است. قلبی که پس از آفت­زدایی، مزیّن به مکارم اخلاق شود و با اعمال نیک، جلا پیدا کند، در حقیقت زنده شده است. چرا که در این حالت، طبق روایتی که در جلسه قبل بیان شد، علائم حیات یعنی، شنوایی، بینایی و فرمان­بری، در آن نمایان می­شود.
بنابراین، اولین اثر یاد خدا زنده شدن دل است که در روایتی که در آغاز سخن مطرح شد، به آن تصریح شده است. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «به وسیله یاد خدا دل‌ها زنده می‌شوند و با فراموشی او می‌میرند.» یاد خدا همچون آب حیاتی است که به جان، حیات انسانی می­بخشد. تا زمانی که انسان به یاد خدا نیست، زندگی او زندگی حیوانی است. آنچه زندگی انسان را متحول می­سازد و موجب حیات انسانی می­شود، یاد خداست. هر کس بیشتر به یاد خدا باشد، از زندگی معنوی افزون‌تری برخوردار است و هر کس کمتر از خدا یاد کند، از زندگی معنوی کمتری برخوردار می­شود تا آنجا که اگر خدا را فراموش کرد، اصلاً زنده نخواهد بود؛ بلکه به تعبیر روایاتی که از امیر مؤمنان (علیه السّلام) نقل شده، «میّت الأحیاء»[2] است. افرادی هستند که به حسَب ظاهر زنده‌اند، می‌خورند، می‌خوابند، تولید مثل می‌کنند؛ ولی حیات انسانی ندارند و در واقع، مُرده­ای بیش نیستند.
نشانه حیات انسانی این است که گوش باطن می­شنود؛ چشم دل می‌بیند؛ شامّه معنوی او معنویت را استشمام می‌کند نه بوی تعفّن گناه را. از محدّث قمی (رحمة الله علیه) نقل شده است که می­فرماید: داشتم از کنار قبرستان وادی السلام نجف عبور می­کردم که صدای ناله­ای شنیدم، صدایی مثل صدای شتری که داغ می­زنند. از بعضی از اطرافیان پرسیدم که این صدای ناله را می‌شنوید؟ گفتند: نه! آنها این صدا را نمی‌شنیدند. به سمت جایی که صدا می­آمدم رفتم تا رسیدم به وادی السلام، دیدم صدای ناله از مُرده­ای است که مشغول تجهیز او هستند. از همراهان او کسی صدای ناله­اش را نمی­شنید، ولی من صدای او را که گرفتار عذاب برزخی بود، شنیدم.
این معانی را کسانی که اهل باطن هستند و روح‌شان از معنویت و حیات کامل برخوردار است، احساس می‌کنند. این که در روایت قبلی فرمود: «تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ»[3] اشاره به همین معناست. همچنان که روایت دیگری که می­فرماید: «الذِّكْرُ نُورُ الْعَقْلِ وَ حَيَاةُ النُّفُوسِ‏ وَ جِلَاءُ الصُّدُور؛[4] یاد خدا روشنایی‌عقل و حیات جان‌ها و جلای سینه­ها است» یا آنچه در دعای ابو حمزه از امام سجاد (علیه السّلام) وارد شده است که فرمود: «بِذِكْرِكَ‏ عَاشَ‏ قَلْبِي‏؛[5] خدایا! با یاد تو دل من زنده شد»، همه بیان­گر همین مطلب است که اولین اثر یاد خدا زنده شدن دل­ است.
خداوند با یاد خودش دل ما را زنده بدارد.



بحث فقهی
موضوع: ادامه نقد ادلّه قائلین به عدم اجزای مطلق غسل از وضو
بحث درباره ادلّه قائلین به عدم اجزاء مطلق غسل از وضو بود. ششمین دلیل صاحب جواهر، دلیل روایی بود. دو روایتی که یکی با تعبیر «كل غسل قبله وضوء إلا غسل الجنابة» و دیگری با تعبیر «في كل غسل وضوء إلا الجنابة» بود را نقل کرد و ضعف سندی و اشکال عدم صراحت در وجوب آن را به خاطر عمل مشهور جبران شده دانست. در جواب، مناقشه صاحب مدارک و آیت الله خویی در مورد این روایات را ذکر کردیم. اینک نظر صاحب وسائل را نیز در این باره می­خوانیم.
نظر صاحب وسائل
صاحب وسائل در باب 35 از ابواب الجنابة با عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ الْوُضُوءِ قَبْلَ الْغُسْلِ فِي غَيْرِ الْجَنَابَة» (که معلوم می­شود نظر ایشان هم اجزای مطلق اغسال از وضو است)، پس از نقل آن دو روایت، و روایت سومی که بیان خواهیم کرد، می­نویسد:
أَقُولُ: هَذَانِ الْحَدِيثَانِ مَعَ مُوَافَقَتِهِمَا لِلتَّقِيَّةِ لَا تَصْرِيحَ فِيهِمَا بِالْوُجُوبِ بَلْ حَمْلُهُمَا عَلَى الِاسْتِحْبَابِ قَرِيبٌ جِدّاً لِمَا مَرَّ وَ يَحْتَمِلُ الْحَمْلُ عَلَى التَّقِيَّةِ وَ يَحْتَمِلُ الْأَوَّلُ الِاسْتِفْهَامَ الْإِنْكَارِيَّ وَ يُرَادُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي غَيْرِ غُسْلِ الْجَنَابَةِ أَيْضاً وُضُوءٌ نَصّاً عَلَى غَيْرِ غُسْلِ الْجَنَابَةِ لِأَنَّهُ لَا يَحْتَاجُ إِلَى نَصٍّ لِمَا عُلِمَ مِنْ مَذْهَبِهِمْ فِيهِ. [6]
یعنی اولاً این روایات موافق با تقیّه هستند، ثانیاً تصریحی به واجب بودن وضو نکرده­اند، پس اگر مستحب بودن منظور باشد، با نظر ما منافاتی ندارد. زیرا ما هم قائل به استحباب هستیم. بلکه حمل آنها بر استحباب به جهت روایاتی که قبلاً بیان شد که وضو گرفتن در مطلق غسل را لازم نمی­دانست، بسیار نزدیک است. یعنی در جمع میان این دو دسته از روایات، روایات دال بر لزوم وضو را حمل بر استحباب می­کنیم. این وجه اول بود که صاحب وسائل احتمال داد. وجه دوم همان است که آنها را حمل بر تقیّه کنیم. وجه سوم این که، احتمال دارد روایت اول، استفهام انکاری باشد، به این صورت که امام (علیه السّلام) با تعجب، سؤال می‌کند: «آیا قبل از همه غسل‌ها وضو لازم است مگر جنابت؟» پس در واقع حضرت می­خواهند تصریح بفرمایند که در بقیه غسل­ها هم مانند غسل جنابت وضو لازم نیست. چون در غسل جنابت که نیازی به تصریح ندارد چون عدم لزوم وضو در غسل جنابت در مذهب اهل بیت (علیهم السّلام) کاملاً مشهور است، لذا با این استفهام انکاری، عدم لزوم وضو در سایر اغسال را هم مورد تصریح قرار می­دهد.
در ادامه به این مطلب اشاره می­کند که آیا از این روایات تقدیم یا تأخیر وضو استفاده می­شود یا خیر؟ در این باره می­نویسد:
ثُمَّ لَا تَصْرِيحَ فِيهِمَا أَيْضاً بِجَوَازِ تَأْخِيرِ الْوُضُوءِ وَ قَدْ تَقَدَّمَ أَنَّ الْوُضُوءَ بَعْدَ الْغُسْلِ بِدْعَةٌ فَيَتَعَيَّنُ تَقْدِيمُ الْوُضُوءِ أَوْ تَرْكُهُ وَ أَمَّا مَا تَقَدَّمَ مِنْ أَنَّ الْوُضُوءَ قَبْلَ الْغُسْلِ وَ بَعْدَهُ بِدْعَةٌ فَهُوَ مَخْصُوصٌ بِغُسْلِ الْجَنَابَةِ أَوْ بِقَصْدِ الْوُجُوبِ وَ يَحْتَمِلُ الْحَمْلُ عَلَى إِرَادَةِ إِثْبَاتِ الْوُضُوءِ قَبْلَ الْغُسْلِ وَ نَفْيِهِ بَعْدَهُ بِأَنْ يَكُونَ قَبْلَ الْغُسْلِ خَبَرَ الْمُبْتَدَإِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ‏.[7]
در هیچ یک از دو روایت فوق تصریحی به جواز تأخیر وضو از غسل وجود ندارد. در روایت دومی که اصلاً قبل و بعد بودن مطرح نشده و در اولی هم تصریح به تقدیم شده است. از طرفی تأخیر آن در روایت دیگر بدعت شمرده شده است. بنابراین، کسی که می­خواهد این عمل مستحبی را انجام دهد، باید قبل از غسل وضو بگیرد، یا اصلاً به آن عمل نکند و وضو را ترک کند. اگر گفته شود، در روایتی آمده بود که «أَنَّ الْوُضُوءَ قَبْلَ الْغُسْلِ وَ بَعْدَهُ بِدْعَة؛[8] وضو گرفتن قبل و بعد از غسل بدعت است»، پس طبق آن تقدیم وضو نیز جایز نیست، در جواب می­گوییم: آن روایت مخصوص غسل جنابت است که هم قبل و هم بعد از آن وضو گرفتن بدعت است اما در سایر اغسال، تقدیم وضو مستحب است. این فتوای صاحب وسائل است، لذا در عنوان باب هم استحباب وضو قبل از غسل را بیان فرمود.
البته ایشان در مورد این روایت که وضوی قبل و بعد از غسل را بدعت دانست، دو احتمال دیگر هم مطرح می­کند. و این نشانه تبحر و جولان ذهن ایشان در فهم روایات است. احتمال اول آن که مراد به قصد وجوب انجام دادن باشد. یعنی اگر کسی همراه غسل چه قبل و چه بعد از آن به نیت واجب بودن وضو بگیرد، بدعت و حرام است. اما مشروع بودن آن به نیت استحبابی از این روایت برداشت نمی­شود. پس می­ماند روایاتی که مشروعیت آن را فقط قبل از غسل دانسته­اند.
احتمال دوم اینکه مراد از این روایت هم مانند دیگر روایات، اثبات وضو قبل از غسل و نفی آن بعد از غسل باشد، به این صورت که عبارت «قبل الغسل» خبر «الوضوء» باشد. یعنی «الوضوء» اسم «أنّ» و «قبل الغسل» خبرش باشد و ادامه روایت جمله دیگر باشد که در این صورت، روایت این طور معنا می­شود که «وضو قبل از غسل است و وضوی بعد از غسل بدعت است.»
به هر حال، صاحب وسائل هم مانند صاحب مدارک و آیت الله خویی، از دو روایتی که صاحب جواهر به آنها برای اثبات وجوب وضو در سایر اغسال، استدلال کرده بود، وجوب استفاده ننمود. بلکه در مورد آنها سه احتمال: حمل بر تقیه، حمل بر استحباب و استفهام انکاری بودن را مطرح کرد.
ادامه ادله روایی
روایت سوم
صاحب جواهر در ادامه بیان ادله روایی بر عدم اجزا، دو روایت فوق را با خبری از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در عوالی اللئالی نقل شده است، تأیید می­کند. در این خبر حضرت می­فرماید: «كُلُّ غُسْلٍ لَا بُدَّ فِيهِ مِنَ الْوُضُوءِ إِلَّا مَعَ الْجَنَابَة»[9].
جواب
در مورد این روایت نیز علاوه بر مرسله بودن، می­توان همان جواب­هایی که به دو روایت قبلی داده شد را بیان کرد.
روایت چهارم
افزون بر روایت فوق، روایت دیگری که علی بن یقطین از امام هادی (علیه السلام) درباره غسل جمعه نقل کرده است را نیز به عنوان مؤید قول به عدم اجزاء بیان می­دارد:
و التأييد... بخبر علي بن يقطين عن أبي الحسن الأول (عليه السلام) قال: «إذا أردت أن تغتسل للجمعة فتوضأ و اغتسل» مع تتميمه بعدم القول بالفصل بناء على المشهور من النقل عن المرتضى و أبي علي من الاجتزاء بكل غسل عن الوضوء.[10]
این روایت، سومین روایتی است که صاحب وسائل در باب 35 از ابواب غسل الجنابة آورده است. متن روایت که قبلاً هم خوانده شده چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ‏ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنَ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَغْتَسِلَ لِلْجُمُعَةِ فَتَوَضَّأْ وَ اغْتَسِل[11]
شیخ طوسی از «محمد بن الحسن الصفار» و او از «یعقوب بن یزید» که هر دو «إمامیٌّ ثقةٌ جلیل» هستند، و او از «سلیمان بن الحسن» از «علی بن یقطین» نقل می‌کند که حضرت موسی بن جعفر (علیهما السّلام) فرمود: اگر خواستی غسل جمعه انجام دهی، اول وضو بگیر بعد غسل کن.
«سلیمان بن الحسن» که در برخی نقل­ها «سلیمان بن الحسین» ضبط شده است، کاتب «علی بن یقطین» است. در کتب رجال مدح یا ذمّی ندارد و فردی است مجهول الحال. به همین جهت، از نظر سند مشکل دارد. ولی از نظر دلالت با اضافه کردن این مطلب که کسی از فقها میان غسل جمعه و دیگر غسل­ها غیر جنابت، فرقی نگذاشته، بر عدم اجزای مطلق اغسال دلالت روشنی دارد. البته چنانچه گذشت، از سید مرتضی دو قول نقل شده است، یکی این که مطلق اغسال را مجزی از وضو می­داند، دیگر اینکه تنها غسل­های واجب را مجزی می­داند. بنا بر قول اول ایشان، این عدم فصل میان اغسال تکمیل کننده استدلال به روایت خواهد بود، اما بنا بر قول دومشان، ایشان یکی از کسانی می­شود که قائل به تفصیل شده لذا قول به عدم فصل ناتمام خواهد شد. از این رو، صاحب جواهر این نکته را بیان می­کند که تأیید قول به عدم اجزا با این روایت در کنار قول به عدم تفصیل، بنا بر نظر اول سید است که مشهور نقل کرده­اند.
جواب
در نقد این دلیل نیز از مناقشه آیت الله خویی استفاده می­کنیم. ایشان می‌فرماید:
الرواية الثّالثة إنّما وردت في غسل الجمعة، و هو من المستحبّات و لا يجري فيها قانون الإطلاق و التقييد، بل يحمل المقيّد منها على أفضل الأفراد، فيكون غسل الجمعة الّذي قبله أو بعده وضوء من أفضل أفراد غسل الجمعة، لا أنّ الغسل يعتبر أن يكون مع الوضوء، فلا دلالة لها على أنّ الغسل لا يغني عن الوضوء.[12]
روایت سوم درباره غسل جمعه است که از مستحبات است، و قانون اطلاق و تقیید در مستحبات جاری نیست. بلکه مقیّد از این روایات را بر افضل افراد آن حمل می‌کنیم. پس غسل جمعه­ای که قبل یا بعدش وضو باشد افضل افراد است نه این که همراه غسل جمعه حتماً باید وضو هم باشد.
این سخن صحیحی است چرا که اگر در روایتی دعا خواندن به صورت مطلق مستحب دانسته شد و در روایت دیگر خواندن دعای کمیل در شب جمعه سفارش شد، این بدین معنا نیست که دعای کمیل را نمی‌شود شب شنبه خواند، بلکه به این معناست که خواندن دعای کمیل طبق روایت مطلق، در شب شنبه هم مستحب است ولی در شب جمعه فضیلت بیشتری دارد. پس بحث اطلاق و تقیید در واجبات جاری است نه در مستحبات.
نظر مختار در رابطه با این چهار روایت
هر چند سند روایت اول از نظر ما صحیح است، زیرا طبق مبنای ما مرسلات ابن ابی عمیر و بزنطی و صفوان مورد قبول هستند، ولی به لحاظ دلالی همه آنها را ـ چنانچه یکی از احتمالات صاحب وسائل بود ـ حمل بر استحباب می­کنیم. یعنی در مقام جمع میان این روایات که دالّ بر عدم اجزای غسل­های غیر از جنابت از وضو هستند؛ و روایات دالّ بر اجزای مطلق اغسال از وضو، روایات دسته اول را حمل بر استحباب می­کنیم.
دلیل هفتم: روایات باب استحاضه
آخرین دلیل صاحب جواهر برای قول به عدم اجزای مطلق اغسال از وضو، روایتی است در باب استحاضه، وی می­نویسد:
ربما يؤيد المختار مضافا الى ذلك ببعض ما سيأتي في باب الاستحاضة مما دل على وجوب الوضوء مع الأغسال الثلاثة، بل في الروض هناك ان فيه أخبارا صحيحة.[13]
یعنی، علاوه بر دلایلی که گذشت، آنچه در باب استحاضه نیز خواهد آمد، چه بسا قول مختار (عدم اجزای مطلق اغسال از وضو غیر از جنابت) را تأیید می­کند. این روایات که شهید ثانی آنها را صحیح دانسته، بر وجوب وضو همراه با غسل­های سه گانه استحاضه دلالت دارند.
روایت مورد نظر ایشان چنین است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ الْمُسْتَحَاضَةُ إِذَا ثَقَبَ الدَّمُ الْكُرْسُفَ اغْتَسَلَتْ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ وَ لِلْفَجْرِ غُسْلًا وَ إِنْ لَمْ يَجُزِ الدَّمُ الْكُرْسُفَ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ لِكُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً وَ الْوُضُوءُ لِكُلِّ صَلَاةٍ...[14]
«محمد بن الحسین ابی الخطاب» که «إمامیٌ ثقة جلیل» است از «عثمان بن عیسی» که غیر امامی بوده و بعداً امامی شده است، لذا موثق است، از «سماعة بن مهران» که او هم «ثقة جلیل» است، نقل می­کند. بنابراین، روایت از نظر سند صحیح است. می‌فرماید: مستحاضة کثیره که خون از پارچه عبور می­کند، برای هر دو نمازی و برای نماز صبح یک غسل می‌کند، یعنی سه تا غسل می‌کند؛ و اگر خون از پارچه عبور نکرد (مستحاضه متوسطه)، باید هر روز یک غسل انجام دهد و برای هر نمازی وضو بگیرد...
 طبق این روایت مستحاضه متوسطه همراه غسل باید وضو هم بگیرد، لذا ضمیمه شدن وضو با غسل در این بحث، علامت این است که غسل به تنهایی برای نماز کافی نیست.
جواب
نظر بسیاری از فقها از جمله آقای خویی، تبریزی، سیستانی، زنجانی و... در اینجا این است که این مورد با دلیل خاص خارج شده است. یعنی همه اغسال را مکفی از وضو می­دانند مگر غسل استحاضه متوسطه را. ولی گروهی از فقها مانند: آقای مکارم، نوری و وحید می­گویند: در استحاضه کثیره که غسل مکفی است، ولی خون استحاضه متوسطه مبطل وضو است، لذا چون دائماً در جریان است، وضوی او باطل می­شود و باید وضو بگیرد. پس اگر بعد از غسل خونی نیامد همان غسل کافی است، ولی چون خون دائماً می­آید، باید وضو هم بگیرد. به عبارت دیگر وجوب وضو به جهت عدم اجزای غسل استحاضه از وضو نیست، بلکه به جهت ابطال آن به خاطر حدث اصغر است که پس از غسل صادر شده، نظیر شخص جُنبی که پس از غسل جنابت، بول کند که با اینکه غسلش مکفی است، اما چون حدث اصغر از او صادر شده، باید وضو هم بگیرد. 
با این توضیح روشن می­شود که این روایت به جای آنکه دلیلی برای قائلین به عدم اجزاء باشد، به قائلین به اجزاء کمک می­کند. چرا که علاوه بر توضیح بالا در مورد مستحاضه متوسطه که آن را مکفی از وضو دانستیم ولی چون بعد از غسل دوباره خون می­آید، وضو باطل می­شود، وضو را در غسل استحاضه کثیره بیان نفرموده یعنی چنین غسلی از وضو مکفی است. شاید به همین جهت است که صاحب جواهر نیز این دلیل را با تعبیر «ربما» ذکر کرد.



[1] مجموعة ورام، ورام بن ابی فراس، ج‏2، ص120.
[2] نهج البلاغة، الصبحي صالح، خطبه 87، ص119.
[3] نهج البلاغة، الصبحي صالح، خطبه 222، ص342.
[4] غرر الحكم و درر الكلم، تمیمی آمدی، ص111.
[5] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، الشیخ الطوسی، ج‏2، ص592.
[6] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ابواب الجنابة، باب 35، ج‏2، ص249.
[7] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ابواب الجنابة، باب 35، ج‏2، ص249.
[8] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ابواب الجنابة، باب 33، ح5، ج‏2، ص245.
[9] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ابن ابی جمهور، ج‏2، ص203. البته در متن کتاب به جای کلمه «غسل»، کلمه «الاغسال» آمده است.
[10] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، الشیخ محمد حسن نجفی، ج‏3، ص242.
[11] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‏2، ص248، ابواب الجنابة، ب35، ح3، (ط آل البیت).
[12] موسوعة الإمام الخوئي، ج‏7، ص: 406.
[13] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، الشیخ محمد حسن نجفی، ج‏3، ص243.
[14] وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‏2، ص374، ابواب الاستحاضة، ب1، ح6، (ط آل البیت).