درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - صلاة الجمعه

92/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 حدیث روز :
 عن الصادق علیه السلام : « القلب حَرَمُ الله فلا تُسکِن حَرَمَ الله غیرَ الله » [1]
 امام صادق می فرماید :« دل حرم خداست پس در حرم خدا جز خدا را جای مده .»
 چند نکته در این روایت شریفه قابل توجه است :
  1. قلب انسان می تواند مَجلای انوار جلال و جمال خدا باشد همانطور که در روایتی نقل شده است « قلب المومن عرش الرحمن» بحارالانوار، ج58، ص39
  2. ظرفیت قلب انسان نامحدود است چرا که خداوند متعال نا محدود است اگر ظرفی بخواهد جایگاه خداوند باشد باید آنهم حد نداشته باشد همچنانکه در حدیث قدسی آمده است :
 « لا یَسَعُنی ارضی و لا سَمائی و لکن یَسَعُنی قلبُ عبدِیَ المُؤمن » [2]
 **********
 موضوع : ((وقت نماز جمعه))
 سخن در رابطه با وقت نماز جمعه بود که گفتیم درباره اول وقت نماز جمعه اتفاق نظر وجود دارد که اول وقت آن ، زوال آفتاب است امّا در مورد پایان وقت نماز جمعه اختلاف نظر وجود داشت که مجموعاً 5 نظریه در اینجا وجود داشت و یکی از نظرها ، خودش دو قول بود که مجموعاً 6 قول در مسئله وجود دارد .
 قول اول این بود که وقت نماز جمعه مضیّق است و به اندازه خود واجب است یعنی به گونه ای که بتواند دو خطبه معمولی و نماز جمعه بخواند . در جلسه گذشته ادله این قول که روایات صحیحه ای بود ذکر کردیم . مرحوم آیت الله خویی اعلی الله مقامه به دلالت این روایات بر قول اول اشکال کرده اند .ایشان می فرماید :
 « و لکن الاستدلال بهذه الروایات لا یتم اما اولاً : فلانَّ التضییق المذکور فیها اِن ارید الحقیقی کما هو الظاهر منها فهو لایمکن الالتزام به لا متناع ایقاع العمل عادة فی زمان یقارن مبدؤه الزوال التحقیقی بحیث لا یتقدم و لا یتأخر عنه آناًما فانّ هذا انما یتیسّر لِمثل النبی صلی الله علیه و آله باخبار جبرئیل کما ورد فی بعض الاخبار أنّه کان یخطب فیقول جبرئیل : یا محمد قد زالت الشمس فانزل فصلَّ و امّا بالنسبه الی عامة الناس فلا شک انه تکلیف متعسِّر بل متعذر لعدم العلم غالباً بدخول الزوال الاّ بعد مضیّ دقیقةٍ او دقیقتین من الاوحدی الممارس علی الاوقات الذی هو اقل القلیل من المکلفین فتشریع وجوب غیر القابل للا متثال بالاضافه الی عامة الناس قبیح علی الشارع الحکیم ... و ان ارید به الضیق العر فی غیر المنافی للتأخیر بالمقدار المزبور فهو خلاف الظاهر من هذه الروایات جداً فان المتبادر منها هو التضییق الحقیقی » [3]
 می فرماید : استدلال به این روایات برای قول اول ، تمام نیست زیرا اولاً:
 اگر مقصود از تضییق در این روایات ، تضییق حقیقی [4] باشد ، امتثال این تکلیف امکان ندارد زیرا تشخیص تضییق حقیقی برای عامه مردم متعسِّر بلکه متعذر است بله تشخیص حقیقی اول زوال برای پیامبر اکرم میسّر است زیرا بنابر برخی از روایات جبرئیل او را از زوال شمس باخبر می کرده است .
 بنابراین قبیح است شارع حکیم ، عامه مردم را به غیر مقدور تکلیف کرده باشد و اگر مقصود ازتضییق در این روایا ت ، تضییق عرفی باشد ، این خلاف ظاهر روایات است زیرا متبادر از روایات ضیق عرفی است .
 اگر کسی اشکال کند چطور در باب صوم ، که وقت آن از فجر صادق [5] تا مغرب شرعی است می شود ما مکلف به تضییق حقیقی باشیم و حال آنکه شما در بحث وقت نماز جمعه می گویید که تشخیص تضییق حقیقی امکان ندارد ؟
 مرحوم آیت الله خویی در پاسخ به این اشکال می فرمایند :
 « فان الواجب هناک هو الامساک و الکف عن المفطرات و المطلوب هو الترک فیمکن الامساک قبل طلوع الفجر بدقائق اواکثر من باب المقدمة العلمیه و اما فی المقام فالمطلوب هو الفعل و الواجب امر وجودی و المفروض عدم جواز تقدیمه علی الوقت و لا تأخیره حتی آنّاً ما فیرد حینئذٍ ما عرفت من المحذور .» [6]
 می فرماید : در صوم مکلف به ، امساک و کف از مفطرات است اما در صلاة الجمعه مکلّف به ، اتیان و انجام فعل صلاة جمعه است . در صوم می توان چند دقیقه قبل از وقت ، امساک کرد یا چند دقیقه بعد از وقت افطار کنند بنابراین امتثال تکلیف در وقت واقعی، امکان دارد و چنین تکلیفی قبیح نیست اما در صلاة جمعه اگر تضییق حقیقی را از ما بخواهد به گونه ای که تقدیم و تأخیر آن و لو آناًما جایز نباشد این امکان ندارد زیرا قدرت بر بدست آوردن اول وقت زوال بصورت حقیقی وجود ندارد .
 اشکالی که به این نظریه وارد است همچنانکه مقّرر کتاب در حاشیه مطرح کرده است این است که شما می گویید تضییق حقیقی امکان ندارد بعد می گویید تضییق عرفی هم خلاف ظاهر است ، این که اگر تضییق حقیقی امکان ندارد قرینه است که پس منظور تضییق عرفی است به عنوان نمونه در آیه شریفه می فرماید :« یدالله فوقَ ایدیهم » وقتی ما ثابت کردیم که امکان ندارد خداوند جسم داشته باشد پس باید معنای کنایی آن را بگیریم ، نمی شود که آیه را کنار گذاشت بلکه باید یک معنایی را در نظر گرفت که امکان دارد .
 مرحوم آقای خویی یک استدلال دیگر هم دارد مبنی بر اینکه نمی توان در آن روایات یادشده تضییق حقیقی و ضیق عرفی را در نظر گرفت می فرمایند :
 « هذا مضافاً الی ان المستفاد من بعض الاخبار جواز التأخیر بمقدار ینا فی التضییق مطلقا ففی صحیحة عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال :« کان رسول الله ص یصلی الجمعه حین تزول الشمس قدر شراک الحدیث» فان التأخیر عن الزوال بمقدار شراک النعل المساوق لعرض الا صبع تقریباً لا یجامع الضیق »
 می فرمایند : از برخی از روایات استفاده می شود که تأخیر بیش از تضییق عرفی هم اشکال ندارد مانند صحیحه عبدالله ابن سنان که در این روایت پیامبر اکرم زمانی نماز جمعه می خواند که به اندازه بند کفش از زوال شمس گذشته بود یعنی به اندازه عرض یک انگشت تقریباً (یک سانتی متر) از سایه شاخص گذشته بود که این مقدار از ضیق عرفی هم بیشتر است .
 ما به این فرمایش آقای خوئی نیز اشکال داریم :
  1. مقصود از این روایت عبدالله بن سنان با توجه به توضیحاتی که بیش از این مطرح کردیم مجمل است چرا که در این روایت چند احتمال وجود دارد یک معنا این است که بگوئیم : خطبه پیامبر در ظل اول ( قدر شراک ) بود و وقتی سایه به اندازه شراک می رسید نماز را شروع می کرد و با این معنا ، نماز جمعه از همان اول زوال شروع می شده و هیچ منافاتی وجود ندارد .
  2. اگر وقت نماز ضییق نبود ، پس چرا جبرئیل نازل می شود و عرض می کرد : یا محمد زوال محقق شد ، از این معلوم می شود که وقت نماز جمعه ضیق است .
 مرحوم آقای خوئی به روایت محمد ابن ابی عمر هم استدلال می کند مبنی بر اینکه دلالت بر تأخیر بیش از تضییق عرفی دارد چرا که در آن روایت آمده است که راوی می گوید من بعد از زوال شمس در روز جمعه دو رکعت نماز نافله می خوانم بعد نماز جمعه را می خوانم در پاسخ امام علیه السلام می فرماید وقتی زوال آفتاب می شود من نافله نمی خوانم بلکه نماز واجب را می خوانم .
 مرحوم آقای خویی می فرمایند این روایت دلالت می کند که می توان بعد از زوال دو رکعت نماز مستحبی خواند هرچند افضل نخواندن دو رکعت نماز مستحبی است و این با ضیق عرفی جمع نمی شود .
 ما به این استدلال هم اشکال داریم :
 اولاً : این روایت ضعیف است .
 ثانیاً : دو رکعت نماز مستحبی با تضییق عرفی منافاتی ندارد حتی ده دقیقه بعد از زوال هم با تضییق عرفی منافات ندارد .
 در پایان مرحوم آیت الله خویی یک اشکال دیگر هم به قول اول می کنند می فرمایند :
 « ثانیاً ان مثل هذا التعبیر اعنی التوقیت بالزوال الواقع فی تلک الاخبار قد ورد فی غیرها بالاضافه الی صلاة الظهر یوم الجمعه و فی بعضها بعنوان مطلق المکتوبة یوم الجمعه الاعم من صلاتی الجمعه و الظهر و لا شک فی عدم التضییق فی صلاة الظهر مطلقا فیکون ذلک قرینة علی عدم ارادته بالنسبه الی صلاة الجمعه ایضاً و اَنّ المراد بالتضییق فی مجموع هذه الاخبار معنی آخر ستعرف » [7]
 می فرمایند : تضییقی که در روایات آمده فقط برای نماز جمعه نیست بلکه در برخی از روایات نماز ظهر هم به نماز جمعه اضافه شده است و در برخی دیگر به عنوان « مکتوبه » که مطلق است آمده است و شکی نیست که وقت نماز ظهر مضیّق نیست بنابراین ، این مطلب قرینه است که تضییق در روایات به یک معنای دیگری است .
 حالا آن روایاتی که در آن وقتِ نماز ظهر را مضیّق کرده است عبارتند از :
 « قال : قال وقت الظهر یوم الجمعه حین تزول الشمس» [8]
 « عن ابی عبدالله علیه السلام : قال وقت الظهر یوم الجمعه حین تزول الشمس » [9]
 « قال ابوعبدالله علیه السلام اذا زالت الشمس یوم الجمعه فابدأ بالمکتوبه» [10]
 مرحوم آقای خویی می فرماید از این سه روایت فهمیده می شود وقت نماز ظهر هم مضیق است و حال آنکه وقت نماز ظهر مضیّق نیست پس باید یک معنای دیگری را برای تضییق وقت در نظر بگیریم .
 البته روایت اول و دوم دلالت بر اختصاص وقت ظهر در روز جمعه به اول زوال می کرد اما روایت سوم دلالت بر توقیت به عنوان مطلق المکتوبه می کرد که هم نماز جمعه را در بر می گیرد و هم نماز ظهر را.
 ایشان بعد از این یک معنای دیگری برای تضییق در این روایت بیان می کنند به این مضمون که تضییق در این روایات یعنی چون در ظهر جمعه بعد از زوال نافله نیست پس از همان اولِ زوال نماز جمعه یا نماز ظهر را شروع کن .
 توضیح بیشتر این مطلب برای جلسه آینده ان شاءالله .
 


[1] جامع الاخبار، ص518
[2] عوالی اللالی، ج4، ص7
[3] الموسوعة الامام خویی، ج11، ص138
[4] تضییق حقیقی آن است که دقیقاً به هنگام زوال شمس نماز جمعه آغاز شود به گونه ای که هیچ تأخیر و تقدیمی ولو آناًما در کار نباشد .
[5] «کُلُوا و اشرَبُوا حتّی یتبیَّنَ الخیطُ الابیض من الخیط الاسوَد من الفجر ثم اتموا الصیام الی الّیل » بقره 187
[6] موسوعة الامام الخویی، ج11، ص138
[7] موسوعة الامام الخویی، ج11، ص139
[8] وسایل الشیعه، ج7، ص317، ح8
[9] وسایل الشیعه، ج7، ص318، ح14
[10] وسایل الشیعه، ج7، ص319، ح15