درس اصول استاد رشاد
94/02/21
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس الأصول (79)
(مسلسل 469)
(السنهي السّادسة من الدّورة الثّانية/93 ـ 94 الشّمسيّة)
(جلسهي هفتادونهم، سال ششم؛ دوشنبه ـ 21/2/94)
موضوع: تتميم البحث عن عنوانات تُوُهِّم خروجها عن محل النّزاع / ومنها اسماء المکان
درخصوص آن دسته از هيئاتي كه خروج آنها از محل نزاع توهم شده بحث ميكرديم. از اين جمله است اسم زمان، اسم آلت و... و ازجمله اسم مكان و سپس مصادر مزيد و افعال. اينها مواردي هستند كه بعضي مطرح كردهاند از محل نزاع بيرون هستند.
گفتهاند در جايي كه امكان فرض وضعيتهاي متفاوت نباشد و نتوان ذاتي را فرض كرد كه مفروض باشد و صفت از آن زائل شود و يا فعليت داشته باشد طبعاً مشمول بحث و محل نزاع نخواهد بود. چنانكه راجع به اسم زمان، اسم مفعول و اسم آلت نيز كه تا اينجا بحث كرديم چنين مشكلي مطرح بود. درخصوص اسم آلت گفتيم درواقع بايد ببينيم حيث انتساب صفت به ذات چگونه است و ملاك تلبس چيست. مشخص شد كه ملاك تلبس دستكم در يك دستهبندي كلي دو نوع است: ملاك فعليت و ملاك شأنيت. يكبار به اعتبار اينكه تلبس بالفعل هست، آن را متلبس ميانگاريم و يكبار هم بالفعل متلبس نيست و ملاك آن فعليت نيست، بلكه شأنيت است؛ يعني تا وقتي كه شأنيت هست تلبس هم محقق هست؛ اگر شأنيت ازبين برود محل بحث ميشود؛ يعني حال كه شأنيت ازبين رفته است آيا اطلاق حقيقي است يا مجازي؟ همچنين هنگامي كه هنوز شأنيت پديد نيامده آيا ميتوانيم اطلاق كنيم و اگر اطلاق كرديم مجازي است يا نه؟
در مسئلهي اسم مكان نيز همين بحث قابل طرح است و به همين شيوه هم ميتوان جواب داد. آيا مكان ميتواند متصور شود كه در يك وضعيتي متلبس باشد و در وضعيتي، بهرغم اينكه مكان هست تلبس نباشد؟ مثلاً وقتي راجع به مسكن و يا مطبخ صحبت ميكنيم، قبل از آنكه مطبخ شأنيت و يا فعليت پيدا كند يك وضعي دارد؛ مثلاً ساختماني در حال ساختهشدن است و در گوشهاي از اين ساختمان ميگويند كه در نقشه در نظر گرفتهايم كه اينجا مطبخ باشد. در اينجا سه وضعيت متصور است؛
اول وضعيت اين است كه هنوز شأنيتي هم نيست تا چه رسد به فعليت؛ پيها را زدهاند و ديوارها هم بالا رفته بعد ميگويند اينجا مطبخ است. اگر بگوييم مطبخ است مجازاً اطلاق ميكنيم؛ يعني چيزي است كه بعداً تجهيز ميشود و كاربرد آشپزخانهاي پيدا ميكند و الان ميخواهيم بگوييم كه در نقشه محلي است كه بناست بعداً كاربرد آشپزخانه پيدا كند؛ يعني حتي هنوز شأنيتي هم بهوجود نيامده؛ به همين دليل اگر كسي وارد ساختمان شود و متخصص نباشد، نميتواند تشخيص دهد. پس آن مسئله كه درخصوص ساير مشتقات مطرح است كه نسبت به مستقبل حتماً مجازي هستند، اينجا نيز نسبت به مستقبل كه متلبس بالفعل و يا متلبس شأني خواهد شد، متصور است. الان در اين وضعيت كه نسبت به آينده صحبت ميكنيم معلوم است كه مجازي است.
وضعيت ديگر اين است كه شأنيتي پيدا كرده؛ يعني مثلاً اتاقي كه بهعنوان مطبخ درنظر گرفته شده گازكشي شده، وسايل پخت و پز نصب شده، تجهيزات لازمه فراهم شده و همين الان اگر بخواهند در آنجا غذا بپزند ميشود؛ و البته هنوز كسي در آنجا غذا نپخته ولي شأنيت پيدا كرده و شأناً اين مكان مطبخ است. همچنين زماني است كه آشپزها در آنجا مشغول پخت و پز هستند؛ در اينجا بالفعل مطبخ است و مكاني است كه همين الان آشپز در آن به آشپزي مشغول است و فعليت يافته است. بنابراين براي تحقق تلبس هر دو ملاك در اينجا قابل تصوير است يعني ملاك شأني و ملاك فعلي.
وضعيت سوم نيز متصور است كه اينجا آشپزخانه بوده و احياناً نقشهي ساختمان تغيير كرده، و قرار است آشپزخانه در گوشهي ديگري از ساختمان ساخته شود، تجهيزات اين قسمت را هم جمع كردهاند. حال اگر گفته شود كه از آشپزخانه فلان ابزار را بياور؛ اين اطلاق كه به آن محل صورت ميگيرد مجازاً انجام ميگيرد يا حقيقتاً؟ ظاهراً اينجا ديگر نميتوان گفت اطلاق حقيقي است و بايد به آن مجازي بگوييم؛ زيرا صفت مطبخيت از آن مكان منقضي شده است و الان حقيقتاً اينجا ديگر آشپزخانه نيست. وقتي لولههاي گازكشي جمع شده اگر فرش بياندازيم اتاق ميشود و نه آشپزخانه و كسي اگر بخواهد اين ساختمان را بخرد آنجا را بهعنوان يك اتاق درنظر ميگيرند و هرگز به او گفته نميشود كه اين ساختمان دو تا آشپزخانه دارد. وقتي از حالت آن هيئت و كاربرد خارج شده، آن صفت ديگر منتفي شده و تلبس به آن صفت وجود ندارد. بنابراين درخصوص مكان هم ميتوان تصوير سه وضعيت را داشت و اينكه بگوييم اسم مكان از محل بحث خارج است حرف دقيقي نيست.
در اينجا برخي بحث مفصلي طرح كردهاند كه اصلاً چه نسبتي بين اسم مكان و اسم زمان وجود دارد؟ ما ميگوييم مقتل يكبار از آن زمان قتل و بار ديگر مكان قتل را اراده ميكنيم. مذبح به همين ترتيب. آيا در اينجا زمان و مكان دو موضوعٌله مستقل هستند و دو معناي مستقل از يكديگر هستند؟ و كلمهي مذبح و مقتل بهصورت اشتراك لفظي در ازاي هريك مستقلاً وضع شده است؟ چنانكه كلمهي «عين» اگر شصت معنا دارد، شصت بار در قبال شصت نوع معناي متفاوت قرار گرفته و وضع انجام شده است؛ آيا از اين قسم است؟ يعني يكبار گفتهاند ما مقتل را وضع ميكنيم براي اداي معناي زمان قتل؛ بعد همين واضع يا واضعي ديگر گفته كلمهي مقتل و يا وزن مفعل را وضع ميكنيم براي اداي معناي كه اشاره به مكان وقوع قتل و يا هر فعل ديگري دارد. و به اين ترتيب وضع بهصورت جداگانه انجام شده است. يا اينكه اينها افراد يك جامعاند و در آن جمع ميشوند؟ درواقع كلمهي مقتل وضع شده براي وعاء وقوع قتل؛ يعني ظرفي كه در آن قتل واقع شده است. منتها يكبار اين ظرف با لحاظ مكان ظرف انگاشته ميشود (ظرف مكاني) كه يكنوع وعاء است؛ يكبار نيز با لحاظ زمان و ظرف زماني؛ يعني عرفاً گويي كه زمان هم يك جايگاه و يك ظرفي است كه در آن فعل واقع ميشود. گويي كه زمان يك حقيقت خارجيِ جاري است كه در داخل آن قتل واقع شده است؛ بنابراين وعاء و ظرف است. بعضي معتقدند كه بين زمان و مكان اصولاً يك جامعي وجود دارد و درواقع جعل كلمهي «المقتل» براي وعاء (ظرف) قتل است؛ حال اين ظرف يكوقت زمان است و يكوقت مكان. ولذا از نظر ادبي نيز هر دو را ظرف تعبير ميكنند.
آنگاه بعضي خواستهاند از اين نظر دوم كمك بگيرند براي حل مسئله در موضوع مكان. گفتهاند همانطور كه در زمان به اين اعتبار كه يك ظرف است مسئلهاي وجود ندارد، مكان هم يك ظرف است و محل شبهه نيست. تا زماني كه اين ظرفيت به لحاظ شأني هست و يا اين ظرفيت به لحاظ فعلي هست ما ميتوانيم بگوييم اطلاق اين عنوان به آن محل اطلاق حقيقي است؛ اما ماقبل آن مشخص است كه مجازي است و از وقتي كه فعليت ازبين ميرود و شأنيت نيز باقي نيست، ميتواند محل اختلاف باشد. در هر حال ما راجع به مسئلهي مكان چندان مشكلي نخواهيم داشت. البته با اين اطلاقي كه گفته ميشود اگر كسي در بعضي موارد تشكيك كرد ما حرفي نداريم؛ يعني ممكن است بعضي از كلمات و يا بعضي از اطلاقات وضعيت ديگري پيدا كنند؛ به اين صورت كه همانطور كه راجع به اسم مفعول عرض كرديم كه ميتوان تصوير فعلي و حدوثي كرد و بايد اينها را متفاوت قلمداد كنيم، در اينجا نيز همينگونه است. يكبار شما اطلاق حدوثي ميكنيد؛ مثلاً كلمهي مضروب را به اين معنا كه الان ضرب بر او واقع ميشود اراده ميكنيد، ولي الان چنين نيست و البته حالت وصفي باقي است. آنگاه اگر بخواهيد در وضعيت وصفيه ارادهي حدوثي كنيد مجازي ميشود.
در مسئلهي مكان نيز همينگونه است، يكبار شما تصوير فعلي ميكنيد و بار ديگر تصوير شأني ميكنيد. مطبخ را از آن جهت كه شأنيت طبخ در آن هست و طباخ ميتواند در آنجا انواع غذاها را بپزد مطبخ ميگوييد، و ارادهي فعليت نميكنيد كه به اين اعتبار (شأنيت) حقيقي است؛ يكبار نيز ميخواهد الان كه آشپز در آن مشغول است و از آن حيث كه تلبس بالفعل است و طبخ بالفعل در آن جريان دارد اراده ميكنيد كه باز هم حقيقي است؛ اما اگر نه به اين جهت كه شأنيت طبخ دارد به اين مكان مطبخ بگوييد و همينكه شأنيت طبخ دارد اراده ميكنيد كه بگوييد الان در اينجا بهصورت بالفعل طبخ در جريان است، كه يك اطلاق لغوي است. الان اسم محل نيست، بلكه معناي لغوي آن است. يكوقت در ساختمان يكجايي ميشود اسم آنجا. براي مثال در مسير مشهد مكاني هست به اسم آشخانه. در آنجا ظاهراً يك زماني لشكركشي پادشاهي بوده و در آنجا اردو زده و مدتها كه در آنجا بودند غذاي خود را در آنجا ميپختند و الان بهصورت يك دشت است ولي اسم روي آنجا باقي مانده است، چنين اسمي اعتبار ندارد و كاربرد اشتقاقي ندارد، بلكه علم شده.
يكبار نيز نه به اعتبار اينكه اسمي روي جايي مانده بلكه به اعتبار اينكه شأناً آنجا مطبخ است ميگوييد مطبخ؛ يكبار نيز ولو به اعتبار شأني آشپزخانه است ولي به قصد اشاره به شأنيت نميگوييد «هنا مطبخ»، بلكه ميگوييد به اعتبار فعليت طبخ اطلاق كنيد، ولي الان فعليت نيست و آشپزي هم در آن نيست؛ به اين صورت نيز مجازي ميشود.
لهذا بحث ملاك امكان اطلاق حقيقي، ولو دو گونه باشد و يا گونههاي ديگري از شأنيت كه در جلسه پيش مطرح كرديم و ممكن است موارد ديگري را هم بتوانيم پيدا كنيم، به هريك از انواع ملاكهاي شأني كه گفته شد و ممكن است گفته شود، به آن اعتبار مكان آن چيز هست، اما اگر فرض كنيد نه به آن اعتبار بلكه به اعتبار اينكه جريان آن كاربرد مكاني فعليت دارد شما تعبير بكنيد قاعدتاً مجاز خواهد شد.
كما اينكه بعضي از اسماء مكان نيز ممكن است نوع اسم اصولاً بهگونهاي باشد كه فعليت را اقتضاء كند. براي مثال بهمعناي لغوي بگوييد «مأكل»؛ كه اين عبارت مثل مطبخ و مطعم نيست و به جايي نميگويند مأكل و حيث كاملاً لغوي دارد، اگر فرض كنيد كه عدهاي به تفرجگاهي ميروند بعد جايي را هم مشخص ميكنند كه اينجا غذا بخوريم و اينجا مأكل ما باشد، هيچ شأنيتي هم در اينجا مطرح نيست. در اينجا همان زماني كه اكل در آن صورت ميپذيرد ميتواند اطلاق مأكل شود، و اگر مثلاً ده روز ديگر بگوييم اينجا مأكل است معني ندارد؛ مگر اينكه اين قصد را بكنيم و به اين صورت بگوييم كه آن روزي كه ما به اينجا آمديم اينجا مأكل بود. گاهي بعضي از كلمات نيز از اين قبيل است و ممكن است از يك چهارچوب كلي كه ما درخصوص ورود اسم مكان در محل نزاع بعضي از كلمات خاص تفاوت كنند و بالنتيجه مثل مطلق اسماء مكان نباشند و راجع به آنها شأنيت متصور نباشد و تنها بتوان فعليت را فرض كرد و در صورت فعليبودن بودن آن كاربرد و كارآيي بتوانيم به نحو حقيقي به آن مكان اطلاق كنيم؛ والا شأنيتي نيست و درنتيجه به ملاك شأنيت نميتوانيم اطلاق كنيم.
بنابراين جمعبندي بحث اينگونه ميشود كه اصولاً اسم مكان نيز در محل نزاع دخيل است، منتها اين ذيل را داريم كه بعضي از اسماء و ازجمله در اسماء مكان ممكن است وضعيت خاصي داشته باشند و ملاك اتصافشان با عموم آن نوع از اسماء متفاوت باشد؛ كه در آنجا استثناء است، ولي در مجموع نسبت به اصل اسماء مكان ميتوان گفت كه در محل نزاع وارد ميشوند.
تقرير عربي
فقد تكفي الشأنية لصدق التلبس حقيقة، كالمسكن و المطبخ فتصدق قبل الفعلية، و لكن لا تصدق قبل الشأنية الا مجازا. و بعد زوالها تكون محل الخلاف.
كما ان بعض المبادئ يؤخذ فيها الفعلية، كالمأكل و الملبس و المقتل. و معه يأتي كلام الشيخ النائيني قدس سره، من انه قبل الفعلية يكون إطلاقها مجازا. و بعد انقضائه يكون محلا للخلاف في هذا الباب.
و الأمر نفسه بالنسبة الى الافراد و صفاتهم. فتارة تفرض فيها الشأنية، و أخرى تفرض فيها الفعلية. حسب الذوق العرفي، فالصفات الشأنية كالكاتب و المفكر، و الفعلية، كالقاتل و الضارب. والسلام.