موضوع: تصوير الجامع علی الاعم
راجع به تقارير مطرحشده در زمينهي
جامع براساس قول به صحيح بحث كرديم. هشت تقرير مطرح و ارزيابي شد. امروز تقرير
مختار و درواقع مخترع خود را مطرح ميكنيم.
اجمال تقرير عبارت است از اينكه
صلاة و مجموعاً عبادات داراي دو وجود و هويت هستند؛ «وجود مُلكي» اعتباري و ظاهري،
«وجود هويت ملكوتي» و حقيقي و باطني. ما نبايد عبادات را با ساير اعمال انساني
قياس كنيم. براي عبادت قلب و قالبي هست و سرّ و سريره و صورتي.
اين مسئله تنها درخصوص عبادات صادق نيست و بسياري وجودات ديگر هستند كه همين حالت
را دارند. كتاب خدا نيز همينگونه است؛ كتاب خدا يك ظاهر دارد كه ظاهر اعتباري آن
هست و مركب از مجموعهاي الفاظ است؛ يعني يك تركيب اعتباري كه از حروف و الفاظ
پديد آمده است؛ اما همين كتاب داراي حقيقتي است و يك وجود ملكوتي است. كتاب خدا به
لحاظ ظاهر نيز داراي امتيازاتي نسبت به ساير كتابهاست، اما تفاوت حقيقي درواقع در
حيث باطني كتاب با ديگر مكتوبات است؛ يعني آنچه كه از باطن وحينامهي الهي (در
قياس با همهي مكتوبات بشري) بهدست ميآيد.
در مسئلهي عبادات و ازجمله صلاة
نيز همينگونه است. درحقيقت صلاة داراي يك صورت اعتباريه است كه از مجموعهاي
اذكار، قرائات، حركات و سكنات تشكيل ميشود كه مجموعهي آنها عبارتند از مقولات
مختلفه و هركدام تحت مقولهاي از مقولات قرار ميگيرند؛ يعني مقولات متباينهي
مختلفه؛ اما حقيقت صلاة آنچه كه به مثابه لايه و سطح و زاويه و رويه و اعتباري آن
ميبينيم، نيست. اگر بنا بود صلاة همين قرائات و اذكار مختلفه باشد، در آن صورت
بسيار چيزهايي كه به صلاة نسبت داده شده نبايد نسبت داده ميشد و اگر چنين بود
طبعاً بايد بين افراد مختلفهي اين صلاة فرق اساسي وجود داشت. اگر حقيقت صلاة همين
بود كه ما مشاهده ميكنيم بايد بين آنها فرق واسع و شاسعي وجود داشت، و صلاتي كه از
بيش از بيست جزء و شرط و عنصر تشكيل شده، با صلاتي كه از يك يا دو جزء تشكيل شده
بايد برابر انگاشته نميشد. درحاليكه تفاوت نميكند و حتي ممكن است به لحاظ حكم
فقهي تفاوتي بين صلاة غرقاء و صلاة تامهي الاجزاء و الشرايطي كه از فرد مختارِ
حاضر در وطن با همهي شرايط و فرصتها فرقي وجود نداشته باشد و هر دو مسقط تكليف
هستند. به لحاظ معنوي نيز فرقي ندارند و بسا گاه آن حالت ابتهالي كه در فرد غرقاء
وجود دارد نماز دو جزئي بسيار باارزشتر از يك نماز چهار ركعتي با تمام اجزاء
باشد.
ثانياً: اگر صلاة تنها عبارت از
همين ظاهر باشد، با توجه به اينكه در ظاهر تفاوت بسيار زياد است و بحث تفاوت مختصر
و اختلاف و ماء نيست، آيا همهي انواع صلاة را ميتوان تنها با همين لفظ ناميد؟ به
نظر ميرسد كه اينگونه نيست و اين در حالي است كه به لحاظ استعمال لفظ صلاة در
تمام موارد، عين استعمال اسماء اجناس نسبت به افراد است و در مقام استعمال هيچ
تفاوتي بين انواع و اقسام صلواة در اطلاق كلمهي صلاة بر آنها وجود ندارد. پس به
اين ترتيب مشخص ميشود كه از انواع اطلاقات و استعمالاتي كه صورت ميپذيرد يك معنا
اراده ميشود.
ثالثاً: ما مشاهده ميكنيم كه بر
صلاة اثر مترتب است. اگر در اين صلاة وحدت حقيقي وجود نداشت و صلاة تنها عبارت از
اذكار و قرائات و حركات و سكنات بود، بسيار روشن است كه هريك از اعمال و اجزاء تحت
مقولات مختلفهي متباينهاي قرار دارند، و امكان اينكه مجموعهي اينها به وحدت
برسد وجود ندارد. محال است كه وحدت از مقولات متعدده حاصل شود؛ اما صلاة يك حقيقت
است و وجود دارد؛ اگر بنا بر اين بود كه صلاة، اين عناصر مختلفهي متباينه باشد،
وحدت نبود، پس وجود هم نداشت، زيرا وحدت مساوق با وجود است. لهذا بين مقولات
متباينه امكان ندارد كه وحدت حقيقيه حاصل شود، و به اين ترتيب وجود هم معني نخواهد
داشت و اگر وجود نداشت، نميتوانست منشأ اثر باشد.
حال به فرض كه بپذيريم منشأ اثر
باشد؛ آيا يك دسته حركات و سكنات قليله و اذكار و قرائات معروفه و مشهورهاي كه ميشناسيم،
ميتواند منشأ اين آثار عظيمهاي كه در كلمات معصومين عليهمالسلام و اصحاب معرفت
مطرح شده باشد؟ آيا از اين حركات اينهمه آثار برميآيد؟ به نظر ميرسد نميتواند
چنين باشد. احاديث فراواني در اين خصوص داريم كه ازجمله آنها حديث قرب نوافل است
كه در آن آمده است، آنچنان ميشود كه گويي وحدت بهوجود ميآيد و تقرب در قرب
نوافلي به حدي ميرسد كه يد آدمي يدالله ميشود و فعل آدمي فعلالله ميشود و عين
او عينالله و همه چيز به مشيت الهي و به عناصري كه منسوب به ساحت قدسي الهي است
اتفاق ميافتد. مجموعهي اين مسائل يك مقدمه را در اينجا به اثبات ميرساند و آن
اينكه كلاً حقيقت و باطن نماز چيزي فراتر از اين ظواهر است.
دوم اينكه قبول داريم در اينجا
مجموعهاي از آداب و احكام اعتباريه نيز وجود دارد؛ نميخواهيم بگوييم كه وجود
حقيقي صلاة همان وجود ملكوتي آن است و حيث و هويت ملكي آن را به حساب نياوريم؛ اين
ظواهر نيز به نحوي دخيل هستند. اين الفاظ و كلمات حتماً منشأ اثر هستند، چنانكه
در انسان نيز اگر قالب و كالبد و قلب و روحي هست، آنها نيز شأني دارند. در عبادات
و ازجمله صلاة نيز وضعيت همينگونه است. درواقع مصب حكم در علوم ظاهريه مانند فقه،
همين قالب صلاة است و اين مطلب منافاتي با مطلبي كه در مقدمهي اول عرض كرديم
ندارد. شكي نيست كه امور ظاهريه و اعتباريه هم در عرصهي عبادت شأني دارند و قسطي
از ثمن حقيقت به همين ظواهر برميگردد و اينها قالب هستند و درواقع ما از همين
قالَب به آن قلب منتقل ميشويم و از همين ملك به ملكوت منتقل ميشويم. در اين
مقدمه مدعا را تشبيه ميكنيم به نظير آنچه كه مرحوم صدرالمتألهين درخصوص «نفس»
فرمودهاند كه نفس «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» است. ما ميخواهيم عرض كنيم
كه گويي صلاة نيز چنين حالتي دارد. درواقع جسمانية الحدوث است ولي روحانية البقاء
و الاثر است. اگر اين صلاة بخواهد بماند، گويي به جز اين اذكار و افعال چيز ديگري
خلق ميشود و ميماند و آثار در پي آن است كه دوام و بقاء پيدا ميكند. درنتيجه بايد
بر مقدمهي دوم اين نكته را مترتب بدانيم كه همين ظواهر و قوالب بايد صحيح، مطابق
با جعل شارع و موافق با مشيت تشريعيهي الهيه واقع شود؛ والا اين ظواهر و قوالب
نميتواند آن روح را بيافريند.
مقدمهي سوم: افراد حقيقي صلاة هم
بر وزان واحد نيستند و وزن آنها فرق ميكند. در لسان اصحاب ملاحظه فرموديد كه بر
تفاوت و ذومراتب و متنوعبودن صلاة به حسب همين قالب و اجزاء و شرايط ظاهريه توجه
شده بود؛ ما ميخواهيم عرض كنيم كه خود حقيقت صلاة ـ اگر بنا باشد وجه و وجود
ملكوتي صلاة باشد ـ ذومراتب است. اشكالي كه بعضي از بزرگان كه ميگرفتيم همين بود
كه در ماهيات اعتباريه اطلاق تشكيك و ذومراتبي دقيق نيست، ولي اينجا ميخواهيم
بگوييم كه آن حقيقت ذومراتب است و آن را ميتوان گفت كه به صورت تشكيكي است، زيرا
يك حقيقت بسيط است و حقيقت بسيطه را ميتوان مرتبهمرتبه انگاشت و به نحو تشكيكي
عنوان را به آن اطلاق كرد.
حال اينكه مراتب مختلفهي حقيقت
صلاتي تفاوتهايي با هم دارند و بر وزان واحد نيستند، به چه برميگردد، جلوهها و
يا مناشي گوناگوني دارد كه در مجموع به مرتبهي عبد و مصلي بازميگردد، به اين
معنا كه عبد و مصلي چه مرتبهاي دارد كه آن حقيقت به تبع آن رتبه پيدا ميكند؛
نمازگزاري كه تنها به احكام ظاهريه مقيد است با آن كسي كه حالت خشوع دارد، نمازگزاري
كه از روي خوف صلاة را اقامه ميكند با نمازگزاري كه از سر طمع صلاة را اقامه ميكند
و با نمازگزاري كه از سر حريت و از آن جهت كه تنها خدا را براي معبوديت صالح مييابد
با يكديگر تفاوت ميكنند و اين تفاوت تا جايي است كه گويي حقايق مختلفهاي از صلاة
شكل ميگيرد. بنابراين مراتب مختلفهي مصلين است كه در صلاة منعكس ميشود. در لسان
بعضي از اعاظم هست كه به تبع افتراق عابد و مصلي، معبود هم متفاوت ميشود. حضرت
امام عبارتي دارند و ميفرمايند: «فان الحق بقامه الغيبي غيرمعبود»؛ يعني مقام
غيبي آن معبود نيست، زيرا معبود بايد معروف و مشهود باشد و معرفت مقدم بر عبادت
است و چون به آن مقام غيبي، معرفت تعلق نميگيرد، پس عبادت نيز به آن مقام غيبي حق
تعالي تعلق نميگيرد و مرتبهاي است كه در دسترس هر كسي نيست و تنها در دسترس آن
دسته از عباد و مصلين است كه از معرفت به مثابه حجاب نوراني عبور كنند، آنگاه
آنها ميتوانند ذات را عبادت كنند؛ والا همهي مصلين اسماء را عبادت ميكنند و حتي
كمّلين هم اسماء را عبادت ميكنند؛ منتها متعلقِ عبادت انسان كامل، اسم الله است
كه مستجمع جميع اسماء و صفات است، و ديگر مصلين ساير اسماء را عبادت ميكنند. در
اينجا نميتوان گفت كه متعلق عبادت ساحت الهي نيست، ساحت الهي است، منتها يك مرتبه
و وجه و اسمي از اسماءالله معبود قرار ميگيرد. لهذا به تفاوت عباد و مصلين، نهتنها
صلاة متفاوت ميشود، معبود نيز متفاوت ميشود. به تبع آن، اثر نيز تفاوت ميكند،
تصور نكنيم كه از هر صلاتي، هر اثري برميآيد؛ بر هر مرتبهاي از صلاة اثري از
آثار و مرتبهاي مراتب آثاري مترتب است و منشأ مرتبهاي از آثار ميتواند باشد.
احياناً نهي از فحشاء و منكر
مراتب نازلهي آثار است؛ قطعاً بحث معراج فراتر از انتهاء از فحشا و منكر است و
همينطور مفاد حديث قرب نوافل مرتبهي بسيار فراتري است. اين آثار را نميتوان بر
وزان واحد لحاظ كرد. بنابراين صلواة بر وزان واحد نيستند، مصلين بر وزان واحد
نيستند، معبود بر وزان واحد نيست، آثار هم بر وزان واحد نيستند؛ اما مهم اين است
كه در اينجا يك وحدت حقيقيه وجود دارد كه آن وحدت حقيقيه در همهي اينها هست و
اطلاق عنوان به نحو تشكيكي بر مراتب آن واحد حقيقي است.
نتيجتاً ما مسئله را براساس عطف
عنوان به معنون ظاهري صلاة و عبادات نميتوانيم حل كنيم و تصور ميكنيم اشكالاتي
كه بر ديگر تقريرها و حتي تقريرهايي كه قصد ارائهي حقيقتي بسيط از صلاة را داشتند،
بر تعبير ما وارد نيست.
اجمال نظريهي ما عبارت است از
اينكه: «صلاة در واقع و در حقيقت يك وجه ملكوتي دارد و آن وجه مسماي حقيقي براي
كلمهي صلاة است و البته تفاوتهاي مختلفه در آن حقيقت هم تجلي ميكند و تفاوت بهوجود
ميآورد و اطلاق هرچند به لحاظ استعمال علي وتيرة واحده است، ولي خود مطلق و معنون
و مسمي بر نمط واحد نيست؛ ولي اينكه انماط و اطوار مختلف دارد، همه مراتب يك حقيقت
هستند».
به اين ترتيب به نظر ميرسد كه ميتوان
مشكل را حل كرد؛ هرچند كه در مقام بحث از آثار ممكن است پارهاي اشكالات پيش
بيايد؛ چنانكه بعضي از اعاظم و معاصرين دغدغهي اين را داشتهاند كه جامع را
نبايد به نحوي تقرير كرد كه آنچه را كه مشهور در مسئلهي صحيح و اعم و آنچه كه سبب
طراحي و تقرير جامع شده است به خطر بيافتد.
اگر كسي بر تقرير ما اشكال كند كه
مسئلهي صحيح و اعم و تقرير از جامع با تقرير شما به مخاطره ميافتد و شما بايد به
اجزاء محسوسِ مشهودي تكيه كنيد كه اگر كم و يا زياد شدند و در جزئيت و شرطيت شك
داشتيم، بتوانيم با مسئلهي اصل برائت و يا اشتغال مشكل را حل كنيم.
در جواب عرض ميكنيم اصل اينكه
آيا بر بحث از صحيح و اعم و به خصوص اينكه بايد تقرير جامع بكنيم، ثمرهاي وجود
دارد يا خير، محل بحث است. بزرگاني مثل مرحوم آخوند خراساني ميفرمايند اصلاً بر
مسئلهي ارائهي جامع اثر و ثمري مترتب نيست، ما هم اين نظر را قبول داريم ولي ما
در اينجا يك حرف علميِ واقعي گفتهايم؛ وانگهي كساني كه قائل به اين هستند كه چنين
بحثي ثمره دارد و اثري بر آن مترتب است بر قول واحد متحد نيستند و در اينجا نيز
اقوال مختلف است. بيش از پنج قول راجع به اثر و ثمرهي مترتب بر جامع در ميان
اصوليون مطرح است كه از انكار تا قبول را در بر ميگيرند.
البته ما در اينجا نميخواهيم
بگوييم كه بر تقرير ما اثري مترتب نيست، بلكه ميخواهيم بگوييم اگر كسي چنين
ايرادي بر تقرير ما وارد كرد، ما در جواب ميگوييم به فرض كه اصلاً هيچ اثري بر آن
مترتب نباشد، مگر مرحوم آخوند كه جامعيت را روي اجزاء و شرايط برد، قائل به ترتب
اثر بر جامع هستند؟ وانگهي به ما فرصت بدهيد، بعد از آنكه بحث جامع بنا بر اعمي را
هم بحث كرديم نوبت به اين ميرسد كه ثمرهي اين بحث را مشخص كنيم. در آنجا خواهيم
گفت كه آيا بر نظريهي ما ثمرهاي مترتب هست يا خير. والسلام