موضوع: فصّ: في طرق التعرف علی
احوال الالفاظ
گفتيم نظريهي مختار عبارت است از
«تفصيل» به جهات مختلف. گفتيم راجع به الفاظ عبادات و معاملات و وقوع و عدم وقوع
حقيقت شرعيه در شريعت اسلاميه از جهات مختلف بايد قائل به تفصيل شد. اينكه عليالاطلاق
بگوييم همه در معاني لغويه استعمال شدهاند و اين الفاظ در همان معاني حقيقي بودند
و در اسلام هم به همان معاني به كار رفتهاند و يا بگوييم همگي در عهد بعثت مجازاً
در معاني اصطلاحيه و حديثه، با قرينه به كار ميرفتهاند؛ يا اينكه بگوييم در همهي
اينها جعل واقع شده است. امثال اين نظريهها كه به صورت مطلق مطرح ميشوند و نظريههاي
شايع نيز هستند، محل تأمل هستند. البته اينگونه بحثها نياز به فحص و بحث بيشتري
دارد و بايد استقراء كرد و موارد را استخراج كرد و به يك طبقهبندي لغوي، تاريخي
دست زد تا حقيقت آنچنان كه بايد آشكار شود؛ اما بناي ما بر عبور سريع هست، والا
اين مطلب اگر در فاز تحقيق قرار گيرد، جاي كار زيادي دارد.
گفتيم كه در اين نظريهي مسئلهي
مهمي كه بايد آن را حل كرد اين است كه ما چگونه به احوال اين الفاظ پي ببريم. فرض
كنيد كه بعضي از اين الفاظ در دورهي قبل از شريعت اسلاميه اصلاً وجود نداشتهاند
و يا بعضي از اين معاني و ماهيات وجود نداشتند، بعضي وجود داشتهاند ولي با اين
الفاظ ادا نميشدهاند؛ بعضي هم وجود داشتهاند و با همين الفاظ نيز ادا ميشدهاند
و نيز احياناً بعضي معاني در شريعت اسلاميه جعل شدهاند كه جديد بودهاند و قهراً
الفاظ جديدي هم بر آنها جعل شده است. اين موارد گسترده چگونه بايد از هم تشخيص
داده شوند؟ كاري است كه تاكنون انجام نشده و ما نيز مجال آن را نداشتيم ولي راه
آن را ميخواهم در اينجا مطرح كنم كه اگر دوستان علاقهمند هستند همراهي و پيگيري
كنند تا براي اولينبار اين كار انجام بگيرد تا مشخص شود كه واقعيت و وضعيت چگونه
هست.
به نظر ميرسد بايد از يكسري راهها،
اين ثنائيها را از هم شناخت؛ اينكه آيا اين معاني و ماهيات قبل از عهد بعثت هم
بودهاند يا خير؟ كه بايد از منابع فحص و استقراء و شناسايي كرد كه چنين ماهياتي،
چه در حوزهي عبادات و چه در حوزهي معاملات، قبل از اسلام بودهاند يا خير. در
حوزهي عبادات عمدتاً بايد به منابع اديان و شرايع سابقه مراجعه كرد و در حوزهي
معاملات به ادبيات قبل از اسلام. همچنين بايد فحص آيا اين الفاظ در همين معاني به
كار ميرفتهاند و همين الفاظ هم بودهاند و نه معادلهاي زباني اين الفاظ در زبانهاي
ديگر؟
من آثار قابل اعتنايي از اصوليون
سلف را بررسي كردهام، اما مشاهده نكردهام كه يك نفر در اين خصوص فحصي كرده باشد.
هيچكس از اصوليون ما كه مدعي هستند اين معاني و ماهيات در شرايع سابقه بودهاند،
و همين الفاظ هم به آنها اطلاق ميشده است، در عهد اسلامي و عهد بعثت نيز اين
الفاظ بلاقرينه در اين معاني استعمال شده است، نگفته است كه من به تورات يا انجيل موجود
و تفاسيري كه براي اين متون مقدس نوشته شده است، مراجعه كردهام و اين مسئله را
بررسي كردهام. كتابخانههاي عظيمي در دنيا وجود دارد كه در شرح و تفسير تورات و
انجيل است؛ چه كتب شرايع سماوي و چه كتب اديان بشرساخته و غيرسماوي. من بعضي
كتابخانهها و نمايشگاههاي بزرگ كتاب را ديدهام كه مجموعهي عظيمي از كتب بوديسم
و شروح آن گردآوري شده بود. هيچيك از سلف حتي مختصر مراجعهاي نكرده است تا ببيند
آيا چنين تعابيري بوده يا خير.
در ادبيات عرب نيز ميتوان مراجعه
كرد، و تحقق كرد كه آيا اين الفاظ قبل از عهد بعثت بوده يا خير و اگر بوده آيا به
همين معاني استعمال ميشده است، كدامها استعمال ميشده و كدامها نميشده است. يكبار
عرض كردم كه مرحوم علامه طباطبايي در پاسخ به اين پرسش كه چرا در قرآن كلمهي
«عقل» به كار نرفته و تنها مشتقات آن به كار رفته است؟ فرمودهاند جهت اين است كه
چنين لفظي قبل از اسلام نبوده است؛ من به اشعار جاهلي مراجعه كردم و ديدم اتفاقاً
كلمهي «عقل» كاربرد داشته است. يك مفسر عظيم و يك حكيم بزرگ همانند ايشان، در
خصوص لفظي كه لفظ حكمي است، به راحتي ميفرمايند كه قبل از اسلام نبوده و لذا اين
لفظ در قرآن نيامده است. مگر هرآنچه در قرآن نيامده است بناست كه قبل از اسلام
نبوده باشد؟ مگر قرآن حاوي همهي كلمات و لغات است؟ قرآن حجم بسياربسيار محدودي
دارد و اگر كلمات مكرر قرآني را حذف كنيم، تعداد واژگاني كه قرآن از آن پديد آمده
قابل توجه نيست؛ پس چه لزومي دارد اگر عبارتي در قرآن نيامده بگوييم اصلاً وجود
نداشته است؟ در مباحث الفاظ و خاصه در مسئلهي حقيقت شرعيه نيز همينگونه است. در
اينجا نيز بايد مراجعه صورت بگيرد.
طرق التعرف علی احوال الالفاظ
در اينجا به صورت اجمال و فشرده و
گذرا بعضي راهها را مطرح ميكنيم كه چه طرقي را بايد طي كنيم تا واقعيت مكشوف شود
كه اين واژگان و الفاظ چه حال و وضعي پيش و پس از بعثت داشتهاند.
1. به نظر ميرسد كه يكي از راههايي
كه ميتوان طي كرد، اين است كه به كتب مقدسهي دارج و مقبول بين اصحاب شرايع ماضيه
بايد مراجعه كنيم. به هر حال متوني وجود دارد با عنوان متون ديني. بين صابعين،
زرتشتيان، يهود و نصرا كه كم و بيش شرايع سماوي قلمداد ميشوند؛ البته ديني مثل
دين زرتشت گاه گفته ميشود در حكم اديان سماوي است، ولي به هر حال يك دين
پرپيشينه، قديمي و ريشهدار است و بسا بعضي از اين مناسك و ماهيات در آن دين بوده
و بعضي الفاظ در ادبيات ديني اين مسلك رايج بوده، ولو به فارسي قديم و يا مشابه
واژگان رايج فعلي. به هر حال وقتي كلمات را بررسي كنيم، غالباً همريشه هستند. يك
نظريه وجود دارد كه معتقد است همهي زبانها ريشهي واحد دارند و براي اثبات اين
مدعا نيز شواهد بسيار فراواني وجود دارد. البته نميخواهيم بگوييم به طور كلي تمام
واژگان به نحوي به ريشهاي واحد برميگردند، ولي شواهد به حدي براي يگانگي واژگان
هممعنا در زبانهاي مختلف زياد است كه به صورت نسبي ميتوان اين نظريه را پذيرفت.
به اين ترتيب مراجعه به كتب اصحاب
دين زرتشت، صابعه، يهود و نصرا، راهي است كه انسان ببيند آيا اصلاً اين ماهيات
عباديهاي كه در اسلام هست در شرايع سابق هم بوده يا خير و احياناً اگر بوده است،
آيا اين الفاظ كه الان در شريعت اسلاميه براي اداي اين ماهيات استعمال ميشوند، در
آن شرايع نيز عيناً همين الفاظ استعمال ميشده است؟ همچنين اگر عيناً همين الفاظ
استفاده نميشدهاند، آيا مشابهات اينها وجود داشته است؟ ـ كه البته در بعضي موارد
قطعاً وجود داشته است ـ البته در جايي ديدم كه جدولي تهيه شده بود كه در آن مثلاً
نشان داده بودند كه كلمهي صلاة در زبانهاي مختلف، كلمات همآوا و همحروف مشابهي
را دارد. هرچند كلمهي صلاة با اين هيئت در زبانهاي مختلف به دعا و نيايش و يا
مناسك مخصوصه اطلاق نميشود، ولي واژههاي كمابيش قريب به اين لفظ، به لحاظ صوتي و
تركيب حرفي در زبانهاي مختلف، به همين معنا به كار ميرود. همانند گويشهاي
گوناگوني كه ممكن است در يك زبان وجود داشته باشد. در ايران ما هم زبانهاي مختلف داريم
و هم گويشهاي مختلف از يك زبان؛ مثلاً از زبان فارسي گويشهاي مختلفي وجود دارد.
شايد بتوان گفت كه گيلكي يك گويش است و نه يك زبان، همينطور سمناني نيز يك گويش
از فارسي است، لري و كردي نيز به همين صورت. جهت اين استدلال هم اين است كه وقتي
انسان با دقت گوش ميكند، واژههايي كه به كار برده ميشود يا عيناً همان واژهاي
است كه در فارسي به كار ميرود، يا با تفاوت مختصري همان است. براي مثال لرها به
«آب» ميگويند «اُو» كه همان آب است و حروف قريب المخرج به هم تبديل شدهاند.
«واو» و «ب» چون قريب المخرج هستند و از لب ادا ميشوند به يكديگر تبديل ميشوند. در
يك گويش معين هم گاهي با چنين تفاوت و تغييرهايي حروف جابهجا ميشوند و به جاي
يكديگر به كار ميروند و گاهي يك لفظ با چند تعبير و به همان معناي واحد ادا ميشود.
بنابراين مراجعهي به كتب مقدسهي
نزد اصحاب شرايع ماضيه و بررسي اينكه آيا اين ماهيات بودهاند يا خير، و اگر بودهاند
آيا همين الفاظي كه نزد مردم عرب و مسلمانان، بعد از عهد بعثت به اين معاني اطلاق
ميشد، در شرايع سابقه نيز با همان الفاظ و به همين معنا اطلاق ميشده است يا خير؟
آيا همهي اين ماهيات بودهاند يا بعضي بودهاند؟ آيا همهي اين الفاظ به همين
معاني استعمال ميشدند و يا بعضي به اين معاني استعمال ميشدند و يا بعضي با همين
الفاظ استعمال ميشدند و بعضي با الفاظ ديگري ادا ميشدند؟ همچنين اگر الفاظ ديگري
مورد استعمال بودهاند، آيا مشابهت آوايي با الفاظ دورهي اسلامي داشتهاند يا
خير؟ اگر در مورد اين مسائل تحقيق شود، به تدريج جداولي به دست ميآيد كه مشخص ميشود
كداميك از اين الفاظ و معاني سابقه دارند و كداميك ندارند. اما در جايي كه معاني
شرعيه در شرايع سابق يافت نميشود و يا با الفاظ ديگري ادا ميشود كه هيچ شباهت
صوتي با الفاظي كه در شريعت اسلامي رايج است ندارد، مشخص ميشود كه در اينجا حقيقت
شرعيه واقع شده است. به اين ترتيب ميتوان نسبت به سؤال اول كه آيا اين ماهيات
بودهاند يا خير، به جواب دست يافت؛ همچنين اگر بودهاند آيا همين الفاظ، به همان
معناي به كار ميرفتهاند؟
شايد اشكال شود كه اين كتابها
معتبر نيستند و تحريف شدهاند. در جواب بايد گفت كه اولاً تحريفاتي كه گفته ميشود
به اين معنا نيست كه كلاً اين كتابها نابود شدهاند و از نو كساني آمدهاند و اين
كتب را نوشتهاند؛ شاهد اين ادعا هم اين است كه بسياري از مطالبي كه از زبان قرآن
و از لسان معصومين عليهم السلام، منسوب به انبياء گذشته نقل ميشود، در همين كتب
نيز پيدا ميشود. البته موارد مهم و خاصي هست كه ما ميبينيم در اين كتب نيست. نام
رسول اعظم(ص) ذكر شده بوده. در آن زمان هم پيامبر ادعا فرموده كه مثلاً اسم من در
انجيل هست، و من وعده شدهام كه ظهور خواهم كرد، پس چرا شما ايمان نميآوريد؟ ما
در جايي نديدهايم كه آنها بگويند چنين چيزي در كتابهاي ما نيست، بلكه مقاومت
كردهاند و كار به جنگ و جزيهپرداختن كشيده است. امروز اگر در ترجمههاي فعلي
نباشد، مشخص ميشود كه دستكاري شده است. در مسائل عقيدتي و بعضي از مسائل عبادتي
نيز تحريفاتي واقع شده و در آن بحثي نيست. حدود چهارصد انجيل نوشته شده كه تاريخ
عموم اينها به قرون سوم و چهارم ميلادي برميگردد. تاريخ هيچكدام از اناجيل به
عهد خود حضرت مسيح(ع) برنميگردد و مشخص هم هست، مثلاً انجيل يوحنا، به اين معناست
كه يوحنا آن را نوشته است. اينكه همهي اينها با اختلاف تاريخي متأخر از عصر حضرت
مسيح هستند و از اينكه در اين اناجيل و همچنين در تورات ذكر شده كه كاملاً واضح
است در اينكه اين متن متعلق به بعد از حضرت عيسي است، وقتي مسئلهي عروج حضرت عيسي
و چگونگي به دار آويختهشدن ايشان در انجيل بيان ميشود مشخص ميشود كه بعد از
حضرت عيسي نوشته شده است. در تورات نيز همينگونه است و راجع به حضرت موسي نيز
مطالبي در تورات آمده كه مربوط به بعد از ايشان است. در اينكه اينها تحريف شدهاند،
اما اين مقدار قابل مراجعه و مطالعه هستند كه مشخص كنيم اين ماهيات و معاني در اين
متون بوده يا خير و احياناً همين الفاظ در اين معاني استعمال شده يا خير. به فرض
كه بگوييد همهي اينها مطلقاً تحريف شده و اصلاً چيزي باقي نمانده است، باز هم
لااقل اين مقدار را ميتوان فهميد كه به هر حال قبل از بعثت نبوي اين مناسك، ولو
در اين اديان تحريفشده بوده است و اين الفاظ در همين معاني به كار رفته است و همين
مسئله نيز مشكل ما را حل ميكند، زيرا مشخص ميكند كه اين الفاظ در بعثت جعل نشدهاند،
پس حقيقت شرعيه نيز واقع نشده است و همين مقدار نيز براي ما كافي است. حتي در
تفاسير مربوط به تورات و انجيل نيز اگر اين عبارات آمده باشد مهم نيست، بلكه مهم
اين است كه قبل از بعثت اين معاني بودهاند و اين الفاظ نيز در همين معاني به كار
ميرفتهاند و همين مقدار مسئلهي ما را حل ميكند.
2. روش دومي كه ميتوان در اين
خصوص طي كرد، فحص و استقراء در ادب جاهلي است كه معلوم شود آيا اين الفاظي كه
امروز دارج است قبل از نزول شريعت غراء اصلاً چنين الفاظي بودهاند؟ آيا كلمهي
زكاة، صلاة و يا جزيه و يا حج و صوم بوده يا خير؟ از حُسن اتفاق اينكه، تقريباً همهي
اينها حفظ شده است؛ چون دورهي جاهلي عرب، دورهي اوج ادبيات عرب، بهخصوص در قالب
شعر قلمداد ميشود و اهتمام خاصي به شعر و ادب در آن دوره بوده و يكي از اسرار
اينكه قرآن كريم به عربي و در اوج بلاغت و فصاحت نازل شده نيز همين است كه مردم آن
زمان اعتنا و توجه خاصي به ادب و ادبيات داشتهاند. بسياري از اشعار دورهي جاهلي
محفوظ است و حتي تا به امروز هم ادبيات جاهلي بر ادبيات عرب سايه افكنده است. عمدهي
شاهد مثالهايي كه در كتب ادبي و بلاغي ذكر ميشود اشعار دورهي جاهلي است و غالب
اينها در متون حفظ شده است. همچنين اهتمامي كه عرب به حفظ اشعار و محاورات شعريه و
مشاعره داشته است، باعث حفظ اين اشعار شده است. درنتيجه ميتوان مراجعه كرد كه آيا
اين الفاظ قبل از اسلام بودهاند يا خير و يا در عهد بعثت جعل و وضع شدهاند و از
اين رهگذر فهميد كه آيا اين الفاظ جعل شرعي شدهاند يا به همان معاني عرفي كه قبل
از اسلام و بعثت به كار ميرفتهاند، در عهد بعثت هم به كار رفتهاند و به همين
شكل نيز تثبيت شده است.
بنابراين با مراجعه ميتوان تشخيص
داد كه آيا اين الفاظ پيش از اسلام بودهاند يا خير؛ اگر بودهاند، آيا به همين
معاني به كار ميرفتهاند يا خير؟ اگر به اين معاني به كار نميرفتهاند، آيا به
معاني نزديك به اينها به كار ميرفتهاند؟ براي مثال صلاة در نماز به كار نميرفته
ولي در نيايش به كار ميرفته و ميتوان گفت كه قرابتي بين نيايش و نماز وجود دارد
و نسبت و مواصلتي بين معناي قديمه و حديثه براي اين الفاظ وجود دارد. همچنين
كداميك از اينها بودهاند و كدام نبودهاند؟ كداميك به معاني قريب به معاني جديده
به كار ميرفتهاند و كدام نميرفتهاند؟ اينها را ميتوان با چنين فحص و استقرايي
به دست آورد.
3. راجع به الفاظ معاملات ميتوان
به تاريخ عهد جاهلي مراجعه كرد و محاورات عرفيهاي كه در ادب جاهلي آمده است را
بررسي كرد. معاملات غالباً عقلايي هستند و اسلام نيز ماهيات معاملي و معاملات
عقلائيهي رايج را كه مستلزم تعدي و ظلم و اجحاف نبوده است را تقرير كرده است و
اين مطلب به حدي است كه بعضي از روشنفكران زمان ما و حتي اندكي از علماي ما كه
شايد بتوان گفت كه روشنفكرزده هستند، خواستهاند اين مطلب را طرح كنند كه اصلاً در
معاملات ما تابع عرفي هستيم، زماني در بين عقلا نحوهاي از معامله رايج بوده و
عادلانه نيز قلمداد ميشده است و اسلام هم آنها را امضاء كرده است و اگر الان هم
باز در ميان عقلا معاملات جديدهاي به وجود بيايد و بازارهاي مالي جديدي حادث شود
كه عقلا عمل ميكنند، بايد بگوييم الان نيز همينطور است؛ درنتيجه بعضي از رفتارها
و معاملات كه در دورهي جاهلي بوده و بعد نيز امضاء شده است، لازم نيست كه براي
هميشه باقي بماند؛ براي مثال طرز برخورد با جرائم همچنان به همان صورت اوليه باقي
بماند؛ حتي در اين حد كه ميگويند براي مثال سنگساركردن غلط است و يك سنت جاهلي
بوده و در آن زمان هم مؤثر بوده، و يا قطعكردن دست در آن زمان رايج بوده و مؤثر
نيز بوده است، اما در زمان ما عقلا نميپسندد پس الان بايد آنها را كنار گذاشت. تا
اين حد افراط كردهاند و مطالب را مطرح نمودهاند.
اين نيز قابل مراجعه است كه آيا در
حوزهي معاملات در تاريخ عهد جاهلي و محاورات عرفيه كداميك از معاملات بودهاند يا
خير؟ و اين معاملات يا عقود با چه الفاظي ادا ميشدند؟ با الفاظي كه در عهد بعثت
رايج شد و بعد از آن دارج است و يا با الفاظي ديگر؟ براي به دستآوردن اين مطالب
بايد به تاريخ و محاورات عرفيهي عقلائيهي آن زمان مراجعه كرد.
4. مراجعه به آيات شريفهي نازله
درخصوص عبادات و سنت نبوي، صادره از ساحت نبوي راجع به عبادات. در اين صورت ميتوان
مشخص كرد كه چه تعداد از اين الفاظ در آيات مشخص است كه به اين معاني شرعيه
استعمال شدهاند؟ در آيات زياد نيست. به رغم آنكه مناشي و اصول تشريعات در قرآن
كريم است اما الفاظ زياد نيست و ذهن ما مدام حول محور چند كلمهي صلاة و زكاة و
صوم و... دور ميزند، ولي اگر مجموعهي اصطلاحات شرعيه را فهرست كنيم، قاموس بزرگي
را تشكيل ميدهد. همهي اينها در قرآن ذكر نشده و به كار نرفته است. همچنين به
سراغ سنت نبوي بايد برويم كه قهراً در آنجا بيشتر است. البته در اين نوع از مراجعه
بايد به ترتيب نزول و صدور توجه داشت كه اصل مهمي است. بايد ببينيم كه مثلاً
كلماتي چون صوم و زكاة و صلاة در آيات اوليه و در مكه و درست به همين معاني
استعمال شدهاند؟ كه قبلاً عرض كرديم بعضي از اينها چنين بودهاند و حتي قبل از
تشريع اين عبادات در اسلام، اين الفاظ به همين معاني استعمال شده است. اين مسئله
كاملاً روشن ميكند كه اين معاني قبل از اسلام بودهاند و اين الفاظ در همان معاني
قبل از اسلام به كار رفتهاند. البته اگر بتوانيم اثبات كنيم عيناً همين واژههايي
كه در عربي به كار ميرود و يا كلماتي با اندكتفاوت در اين معاني و در شرايع
سابقه به كار رفته است.
در سنت نيز به همين ترتيب بايد
عمل كرد. با توجه به اينكه بعضي از فقرات و اخبار كمابيش تاريخمند هستند و از
تاريخشان ميتوان اين مسئله را كشف كرد. البته درخصوص آيات غالباً تاريخ و شأن
نزولشان مشخص است؛ درخصوص روايات و سنت هم كمابيش ميتوان مقدار زيادي را كشف كرد.
آنگاه در چنين مراجعهاي ممكن است به راحتي تشخيص بدهيم كه اين معاني آيا قبل از
تشريع در شريعت اسلاميه هم بودهاند يا خير؟ چنانكه عرض ميكنيم قبل از تشريع
صلاة، صلاة به همين معنا در آيات نازله در صدر بعثت به كار رفته است و اين نكته
اثبات ميكند كه اين معنا قبل از اسلام بوده است. همچنين احياناً ممكن است در بعضي
از موارد اثبات شود كه همين الفاظ نيز در شرايع سابقه و به همين معاني اطلاق ميشده
است.
در اينجا توجه به دو موضوع اهميت
دارد كه جاي تحقيق نيز دارد؛ اول، بحث ترتيب نزول است كه بعضي طي سنوات اخير بر
اين نكته تمركز كردهاند، كه اكثراً اهل سنت و اندكي نيز شيعه هستند و گفتهاند كه
به قرآن به ترتيب نزول بايد رجوع شود كه مشخص شود آيات چه فرايند و برايندي داشته
است. اين طرز مراجعه يكسري آثاري هم ميتواند داشته باشد، مثلاً اينكه فرايند و
شيوهي عمل تربيتي اسلام چگونه بوده است؟ ابتدا با مردم جاهلي چگونه برخورد كرده
است؟ مثل تشريع حرمت خمر كه سيري داشته است و اين سير نيز معنيدار است. همچنين
ساير مطالب نيز ممكن است چنين حالت و وضعيتي داشته باشد. در مسئلهي تربيت، تمدنسازي،
ايجاد تحول اجتماعي و امثال اين مطالب اين طرز مراجعه به قرآن ميتواند مفيد باشد
و البته معلوم است كه قرآن مدون مبناست و قرآن همان است كه الان بين الدفتين در
اختيار ماست، ولي به عنوان كار تحقيقي اشكالي ندارد به اين شيوه مراجعه كنيم و ما
نيز الان در پژوهشگاه يكي از گرايشهايي كه تفسير داريم و بعضي از دوستان كار ميكنند
همين گرايش است كه قرآن را با اين روند مطالعه ميكنند تا مشخص شود با اين شيوه چه
مطالب و نكاتي به دست ميآيد. والسلام.