موضوع: الإتجاهات الموجودة والآراء
المطروحة على صعيد لغة الدين: الاتجاه النخبوي [Elitist
Approach] ویلیه البحث عن المختار
بحث در مرور بر رويكردها و نظريههاي
رايج در زمينهي زبان دين بود. در جلسات گذشته نظريهي تحصلي و يا پوزيتيويستي را
مطرح و بررسي كرديم، سپس نظريهي كاركردانگار را بررسي كرديم كه مدعي بود مهم نيست
زبان دين معنيدار هست يا خير، بلكه مهم اين است كه داراي كاركرد است و مفيد است.
نظريهي بعدي نظريهي نمادين و رمزيانگار زبان دين بود كه در جلسهي گذشته نقد و
بررسي شد. در اين جلسه به بحث در مورد رويكرد چهارم ميپردازيم.
4. الاتجاه النخبوي [Elitist
Approach] ویلیه البحث
عن المختارچهارمين رويكرد و مسلك رويكردي
است كه شامل نظرياتي است كه زبان دين را ويژه ميانگارند. اين رويكرد ميگويد زبان
دين، زبان ويژهاي است و اينكه چه خصوصياتي دارد بسته به آراي اصحاب اين رويكرد و
اتجاه است. بعضي گفتهاند كه زبان دين و زبان قرآن هرچه هست از سنخ انواع معروف و
مطرح نيست و يك زبان خاص است. برخي ديگر از اين جهت گفتهاند خاص كه استدلال كردهاند
زبان دين تبعيت از قالبها و الگوهاي موجود نميكند، بلكه حسب نياز و در جهت غايت
دين از هر الگوي زباني استفاده ميكنيم. يكجا ممكن است بگوييم رمز است، جاي ديگر
به لسان عرف عام سخن ميگويد، و يا در جاي ديگر ممكن است به لسان عرف خاص سخن گفته
باشد. درواقع زبان دين يك زبان تلفيقي است و از اين جهت ويژه است كه پيروي هيچيك
از قالبهاي رايج نيست، بلكه حسب ضرورت و مقتضاي غايت دين از هر قالب و الگو و شكل
و شيوهاي استفاده ميكند. درنتيجه زبان دين، تلفيقي است از انواع قالبها و
ساختارهاي زباني. اين نظريه را به علامهي طباطبايي نسبت ميدهند و البته ايشان به
چنين تبييني راجع به زبان دين در بعضي از آثارشان و خاصه در الميزان اشاره فرمودهاند،
اما چون گاه ايشان در بعضي از آثار ديگرشان زبان دين را زبان عرف عقلايي قلمداد ميكنند،
نميتوان گفت كه ايشان الا و لابد بر اين نظريه پايبند هستند. شايد ايشان ميخواسته
همان نكتهاي را كه ما به آن معتقد هستيم بفرمايد كه زبان دين، زبان همان عرف
عقلاييِ محاوري است و خصوصيت زبان عقلاييِ محاوري اين است كه حسب مورد ممكن است از
انواع قالبها استفاده كند، كه اين به معناي تلفيق نخواهد بود، بلكه ملاك در تعيين
هويت نوعي از زبان آن وجه غالب است. بايد ببينيم وجه غالب زبان مورد نظر چيست.
چنانچه ميگوييم زبان ميگوييم زبان عرفان، زبان رمزي و نمادين است، اما آيا همهي
قضاياي عرفاني رمزي است؟ و بهكار گرفتن زبان عاديِ واقعگرا در عرفان ممنوع است؟
چنين نيست؛ ممكن است عرفا بعضي از مدعيات خود را در همان ساخت زباني واقعگرا بيان
كنند و اين مسئله دليل نميشود كه ادعا كنيم زبان عرفان يك زبان تلفيقي است. صرف
بهرهبرداري از قالبهاي گوناگون در حالي كه وجه غالبي در يك نوع از زبان وجود
دارد دليل نميشود از آن زبان بهعنوان زبان تلفيقي تعبير كنيم.
اينجا ديدهاند كه زبان قرآن يك
زبان فوق بشري است، پس نميتواند شبيه الگوها و ساختارهاي رايج بشري باشد؛ شبيه
همان نظريهاي كه درخصوص معناشناسي واژگان ديني مطرح ميشود كه وقتي مثلاً ميگوييم
«علم» در عالم انساني يك معنا دارد و در عالم الهي معناي ديگري دارد. وقتي ما ميگوييم
انسان وجود دارد، حجر و شجر وجود و خدا هم وجود دارد، اين وجود هنگامي كه راجع به
خدا به كار ميبريم به معناي ديگري است.
البته اين نظريه در خصوص معناي
وجود در فلسفه هم طرفدار دارد و از نظريات مهم در معناشناسي وجود در فلسفه است.
برخلاف نظريهي صدرالمتألهين كه ميگويد وجود اشتراك معنوي است، بعضي گفتهاند
اشتراك لفظي است و وجود را به هر موجودي اطلاق كنيم به معناي خاص خود او خواهد
بود. بعضي نيز گفتهاند «وجود» اشتراك لفظي بين دو معناست و نه به عدد متعلقها،
يك معنا آنگاه است كه به واجب تعالي اطلاق ميكنيم و معناي ديگر زماني است كه به
غير واجب تعالي اطلاق ميكنيم. همچنين مانند نظريههاي الهيات سلبي كه ميگويد ما
ميدانيم وقتي اين الفاظ وقتي راجع به خدا اطلاق ميشود معناي خاصي دارد.
اين گروه نيز شبيه همين ديدگاهها
سخن گفتهاند، از آن جهت كه گفتهاند زبان دين فوق بشري است و هنگامي كه فوق بشري
است نبايد از قالبها و ساختهاي رايج بشري استفاده كند. اگر بگوييم زبان دين در
همين قالبهاي رايج زباني است، پس يك زبان بشري ميشود و نه زباني فوق بشري و زبان
دين به اقتضاي فوق بشريبودن بايد داراي ساخت و هويتي ويژه باشد.
سپس ديدهاند كه نصوص دينيه عند
الضروره از قالبها، ساختها و سياقهاي گوناگون لغوي و زباني استفاده ميكنند و
اين دست مسائل سبب شده است كه بگويند زبان قرآن و زبان دين عليالاطلاق زبان ويژه
است، منتهي گاه گفتهاند منظور از ويژه يعني غير هر آن چيزي كه در زبان بشري با آن
انس داريم و يا گفتهاند از اين جهت ميگوييم ويژه است كه مانند هر زبان ديگر
نيست، بلكه مانند همهي زبانهاي ديگر است زيرا از همهي قالبها استفاده كرده است
و به اين اعتبار ويژه است.
در اينجا ميگوييم كه براي دستهبندي
انواع زبانها بايد ملاك داشته باشيم و ملاك نيز وجه غالب است. درنتيجه اينكه
بگوييم از آن جهت كه قرآن و نصوص ديني و ساير متون مقدس از انواع ساختها و قالبها
استفاده كردهاند، بنابراين تلفيقي هستند ملاك نميشود، بايد ببينيم كه كدام قالب
و ساخت بيشترين استفاده را در زبان دين داشته و بايد زبان دين را در آن دسته قرار
بدهيم، اما بگوييم زبان دين از ساختها و قالبهاي ديگر هم استفاده ميكنيم، و اگر
اينگونه باشد همان زبان عقلا ميشود، زيرا عرف عقلا نيز همينگونه است و عقلا از
قالبهاي گوناگون هم استفاده ميكنند ولي وجه غالب، همان قالب واقعنما و زبان
واقعنماست.
نظريهي مختار نظريهي مختار را درخصوص زبان دين
پيشتر به اجمال مطرح كردهايم و در اينجا به صورت مشروح توضيح خواهيم داد، البته
ممكن است طرح تفصيلي نظريهي مختار دو يا سه جلسه به طول بيانجامد. در اينجا بايد
مباحث زير را تشريح و توضيح دهيم:
1. هويت زبان دين چيست؟
2. بيان ادله؛
3. دستاوردهاي نظريه.
به اين ترتيب سه محور اساسي در
ذيل فرع «نظريهي مختار» مطرح خواهد شد. در گذشته نيز توضيح داديم كه طبقهبندي
بحثهاي ساختاري ما به اينگونه است كه ابتدا مباحث را در قالب «فن» كه يك حوزهي
وسيعي را شامل ميشود، بعد به «فصل»هاي مختلف تقسيم ميشود و هر فصلي هم بر
«فروع» مختلف تقسيم ميشود و در هر فرع نيز حسب مورد، بعضي از نكات مهم را در قالب
«فص» بيان ميكنيم.
در اينجا تمركز را روي نص قرآني
ميبريم، هرچند كه سنت هم تبع قرآن است و از همان ساخت و بافت برخوردار است و
كلمات معصومين در اين باب فراوان است كه سنت هم مثل قرآن است، مثلاً از اين جهت كه
محكم و متشابه دارد. همهي حيثياتي كه در زبان قرآن هست در زبان سنت هم وجود دارد،
هرچند كه جاي بحث هست كه آيا تفاوتهايي بين زبان قرآن و سنت وجود دارد يا خير، كه
عليالقاعده تفاوتهايي وجود دارد. به رغم آنكه سنت كلام معصوم است، ولي در هر حال
كلام بشري است، هرچند كلام بشري عادي نيست و دون كلام خدا و فوق كلام بشر است، ولي
به هر حال رنگ بشري دارد. علاوه بر آنكه چون در سنت نقل به معنا جايز است بسياري
از عباراتي كه به عنوان سنت در اختيار داريم، عباراتي است كه نقل به معنا شده و
راوي آنچهرا كه شنيده و فهم كرده و گاه نتوانسته نص كلام معصوم را ثبت كند، تعبير
خود را از مفاهيمي كه معصوم القاء كرده است براي ما نقل كرده است. در اين صورت به
لحاظ ساخت و صورت و لفظ سنت، بسيار بشري ميشود و اين خود اقتضاي تفاوتهايي را با
كلام وحياني دارد. البته تفاوتهاي زبان قرآن با زبان سنت بحث بسيار مهمي است كه
بايد به صورت مفصل بحث شود و من تا به حال نديدم كسي به اين نكته اشاره كرده باشد.
البته ساختاري كه ما براي بحث زبان دين در نظر گرفتهايم ساختار بسيار مفصلي است و
شايد كسي با اين چهارچوب و سير و سامانه، تاكنون وارد بحث زبان دين نشده باشد.
زبان دين بحث بسيار مهمي است و در
روزگار ما نيز از اهميت مضاعف برخوردار شده است، زيرا فلسفهي دين توسعه پيدا كرده
است. زبان دين نيز جزء هشت مسئلهي مهم و رايج فلسفهي دين قلمداد ميشود. به هر
حال براي اينكه بحث روان و شفاف پيش برود روي زبان قرآن متمركز ميكنيم، ولي زبان
قرآن همان زبان دين است و از آن جهت كه قرآن سند اصلي ماست، پيرامون آن بحث را
اداره ميكنيم، والا مراد ما از اين بحث، مطلق زبان دين است و زبان مطلق دين كه
زبان خيلي از دينها به لحاظ ساخت و هويت با زبان دين اسلام متفاوت است.
نظريهاي كه مطرح كردهايم اين
است كه زبان دين در افق عام خطابي داراي ساخت و سياق محاوري و گفتگويي است. همان
زباني كه عقلا در عرف خود و در مقام تخاطب و ترابط اجتماعي و براي انتقال مقاصد
خودشان از آن استفاده ميكنند. مشهور علما هم همين را مطرح كردهاند، اما جزئياتي
كه بايد مورد بحث قرار گيرد بسيار زياد است كه نوعاً وارد نشدهاند و به همين
ميزان و به عنوان يك گزارهي كلامي بسنده كردهاند. در دستهبندي مبادي يا مباحث
فلسفهي اصول، در بخش مبادي كلاميه از جمله همين بحث مطرح ميشود كه زبان دين
چگونه زباني است و اين بحث يك بحث كلامي قلمداد ميشود.
البته بر اين نكته تأكيد داريم كه
زبان دين اختصاصاتي هم دارد. در عين اينكه وجه غالب همان ساخت و سياقِ عرفيِ
عقلايي است، اما به مقتضاي وحيانيت و به مقتضاي لدنيت مفاهيم مندرج در متون ديني،
زبان دين يك سري اختصاصات هم دارد. از اينكه زبان دين زباني دستكم دولايهاي است،
ولو اينكه هر لايه از آن مراتب داشته باشد؛ زبان دين يك لايهي عام دارد كه مردم
با آن ارتباط برقرار ميكنند. احاديث فراواني كه زبان دين يا قرآن را به پنج قسم
تقسيم ميكند به همين موضوع اشاره دارد كه زبان قرآن ذومراتب است. تعابيري از لسان
معصومين و ازجمله اميرالمؤمنين(ع) هست كه در نهجالبلاغه هم نقل شده است، وجود
دارد كه قرآن ذووجوه هم هست و وجوه مختلف معنايي را تحمل ميكند كه البته اين
مسئله بايد تفسير شود و به معناي قرائتپذيري نبايد در نظر گرفته شود كه قطعاً
چنين نيست، زيرا عوارض و عواقبي كه بر قول قرائتپذيري متن ديني مترتب است به هيچوجه
قابل قبول و تأمل نيست؛ بلكه قابليت نص قرآني و متن ديني براي دريافت معارف و
مفاهيم متنوع را ميتوان از اين ذووجوهبودن دريافت كرد، نه اينكه بگوييم ذووجوه
است، آنچنان كه وجهي با وجه ديگر تناقض داشته باشد كه به اين معنا حجيت قرآن زير
سؤال ميرود و نميتوان به قرآن استدلال كرد. قرآن داراي محكمات است و در متشابهات
آن ممكن است كسي چنين احتمالي را بدهد، اما محكمات چنين نيستند و متشابهات به
محكمات ارجاع ميشوند.
بالنتيجه زبان قرآن زباني داراي
تاب و طاقت معنايي وسيع و لايقفي خواهد شد و اين يك خصوصيت ديگر است. حديثي از
حضرت صادق(ع) است كه از آن بزرگوار سؤال شد كه اين قرآن چيست كه هرچه توسعه پيدا
ميكند و هرچه مورد درس و بحث قرار ميگيرد جز شيريني و دلپذيري آن افزوده نميشود
و هرچه بحث ميكنيم شيرينتر و دلپذيرتر ميشود؟ متن روايت به اين صورت است: «
أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَالُ الْقُرْآنِ
لَا يَزْدَادُ عَلَى النَّشْرِ وَ الدَّرْسِ إِلَّا غَضَاضَةً فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ
تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ
نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ
الْقِيَامَةِ»؛
[1]
كه اين حديث مؤيد اين وجه ساختي سياقي زبان قرآن قلمداد ميشود.
قبل از بيان مؤلفههاي نظريه لازم
است به اين نكته اشاره كنيم كه رويكرد ثبوتي و تحصلي و پوزيتيويستي و نيز رويكرد
كاركردي و صرفاً فائدهمندانگاري در دنياي اسلام سابقه ندارد و هيچكس راجع به
زبان دين و زبان قرآن چنين نظرياتي را مطرح نكرده است. اين رويكردها مدرن هستند و
در دنياي غرب هم پيدا شدهاند و درخصوص علل آن نيز در طول مباحث توضيح دادهايم.
اما نمادانگاري و رمزگرايي در زبان دين و قرآن در بين مسلمانان هم گاه طرفداراني
داشته است و همچنين ويژهانگاري هم مطرح شده است و كساني چنين نظريههايي را طرح
كردهاند، ولي دو رويكرد پوزيتيويستي و كاركردي در دنياي اسلام طرفداري ندارد و
كسي آنها را طرح نكرده است. البته اگر كساني از غير اهل فن در روزگار ما چيزهايي
از اين قبيل را مطرح كنند، همان حرف غربيها را تقليد ميكنند. البته اخباريون را
ميتوان در دستهاي قلمداد كرد كه قول به نخبويت و ويژهبودن زبان قرآن دارند.
ما نظريهي مختار را در قالب شش
بند مطرح ميكنيم:
1. زباني وجود دارد كه ميتوان آن
را زبان عرف عقلا و محاوره ناميد و اين همان زباني است كه مردم در محاورات روزانهي
خود به آن زبان با هم تخاطب ميكنند.
2. زبان عرف عقلا نيز خصوصياتي
دارد، مانند واقعگرا و واقعنمابودن. وجه غالب زبان عرف به اين صورت است كه واقع
را مينماياند؛ درنتيجه ظاهر آن حجت است و همه به ظواهر لسان و زبان تمسك ميكنند.
همچنين زباني است كه از صنايع ادبي بهره ميگيرد؛ يا اينكه حسب مورد و به تناسب
موضوع و مخاطب و به تناسب شأن مخاطِب ممكن است از ساختها و سياقهايي مانند رمز
در آن استفاده شود.
3. زبان دين و زبان قرآن داراي دو
استوا و افق است؛ استوا و افق عام كه براي مثال مباحث تكليفي و احكام در اين استوا
مطرح ميشود و احكام به اين زبان گفته ميشود. احكام را ديگر نميتوان به رمز و
لساني كه باطن قرآن حامل آن است بيان كرد. زبان قرآن در عين حال يك استوا و افق
خاص هم دارد. به تعبير ديگر قرآن و نيز سنت ظاهري دارد و باطني؛ اما به اين معنا
نيست كه ما ظاهر را حجت ندانيم. باطنيه ميگويند قرآن ظاهري دارد و باطني ولي بايد
به باطن تمسك كرد، ولي ما چنين چيزي نميگوييم. ما قبول داريم قرآن و حتي كلام
معصوم ذوبطون است، اما هرگز نميگوييم كه بايد از ظاهر دست كشيد و تنها به بطون
مراجعه كرد. البته تصوري كه باطنيه از اصطلاح «باطن» دارند، با آنچه كه ما طرح ميكنيم
تفاوت وجود دارد. البته راجع به مبحث ذوبطونبودن قرآن و مسئلهي تأويل بحثهاي
فراوان و نظريههاي گوناگوني از انكار تا افراط، وجود دارد.
زماني بحثي در خدمت مرحوم آيتالله
معرفت داشتيم. ايشان نظريهي خاصي راجع به بطن قرآن و تأويل داشتند، كه در آن جلسه
من حدود ده اشكال بر فرمايش ايشان وارد كردم و اين مناظره در كتاب نقد هم منتشر
شد. تفسيري كه ايشان مطرح ميكردند، تفسيري است كه امروز در بين عربها رايج است و
مرحوم آخوند هم در كفايه اين تفسير را به عنوان يك احتمال مطرح كردهاند كه مسئله
را برميگرداند به قواعد لفظي، در حالي كه چنين نيست و فهم بطن قواعد خاص خود را
دارد.
4. افق عامّ هدايي و تكليفي قرآن،
از سنخ لسان عرف عام عقلايي است؛ پس توجه داريد هنگامي كه ما ميگوييم زبان قرآن
يا زبان دين، زبان عرف عام است و زبان محاورهي عقلايي است، ميخواهيم بگوييم لايهي
اول و تكليفي و هدايتي اين سرشت و صفات را دارد و لايهي زيرين و بطني صورت ديگري
دارد و از شيوهي عرف عام پيروي نميكند؛ اما به هر حال اعتقاد داريم كه از همان
ساخت و سياقي كه زبان عرفيِ عقلايي و زبان محاورهاي، چه در مقام تدليل، چه دلالت
و تفهيم استفاده ميكند، اين وضعيت را دارد.
5. نصوص دينيه و زبان دين از
خصوصياتي برخوردار است كه نصوص عاديّه فاقد آن است، همانند ذوبطونبودن و تأويلپذير
بودن و تاب معنابخشي لايزال و لايقفي قرآن به نحوي است كه براي هر عصر و مصري سخني
نو دارد. البته اين خصوصيت ناشي از ماوراييبودن و فوقتاريخي و فوقاقاليميبودن
اين زبان است؛ زيرا وحياني است و نبوي و ولوي.
اين پنج بندي كه در بالا مطرح شد،
بيان شمرده و تفصيلي نظريه مختار ماست كه اگر كسي بر نظريههاي زبان اشراف داشته
باشد، متوجه خواهد شد كه ما طابق النعل بالنعل تنها همان حرف مشهور را نميزنيم،
بلكه جزئيات و دقايقي در نظريه لحاظ كردهايم كه بعضي به آنها وارد نشدهاند و يا
احياناً موافق آنها نبوده باشند.