موضوع: علاميّة صحّة الحمل وعدم صحّة
السلب
قال رسول الله(ص): «
لاتُحدِّثوا أمتي أحاديثي إلا بما تَحمِلهُ عقولهم»
[1]؛
نقل كلمات معصومين بايد با لحاظ ظرفيت مخاطبين صورت پذيرد و آن بزرگوار ميفرمايند
كه احاديث من را با سنجش سطح تعقل مخاطب براي آنها نقل كنيد؛ بسا احاديثي كه نقل
شود و افرادي طاقت فهم آن احاديث را نداشته باشند و موجب اين بشود كه آنها به درك
ناصحيح و ناصواب و فهم غلط برسند.
راجع به «أماراة الحقيقة والمجاز»
بحث ميكرديم؛ ابتدا علاميت تبادر را بررسي كرديم و جمعبندي ما هم در اين خصوص
اين شد كه تبادر مستعلم نميتواند نشانهي وضع باشد. آنكه خود جهل دارد و سئوال
دارد و ميخواهد كه از ارتكاز ذهني خودش به وضع پي ببرد ميسر نيست؛ اما اگر جاهلي
كه در پي كشف معناي حقيقي است، از طريق تبادر به اذهان اهل لسان به معنا منتقل
شود، چنين تبادري علامت حقيقت هست. در مجموع تبادر درخصوص جاهلي كه اهل محاوره
نيست و از تبادر اهل محاوره به كشف معناي حقيقي برسد را ميپذيريم. البته به اين
نظر نيز برخي اشكالات جزئي وارد است كه ميتوان از آنها عبور كرد. شايد اين
اشكالات در نظر عقلا قابل اعتنا نباشد. عقلا در سيرهي محاوراتيه خود اين مقدار را
ميپذيرند و از آن عبور ميكنند، زيرا اگر بنا باشد چنين مداقّههايي بشود اصلاً
تفاهم ممكن نميشود.
ازجملهي علامات حقيقت و مجاز
«صحة الحمل وعدم صحة السلب» است. گفتهاند كه صحت حمل و عدم صحت سلب علامت حقيقت
هستند، چنانكه عدم صحت حمل و صحت سلب علامت مجاز است.
در كفايه مرحوم آخوند فرموده است:
«
ثم إن عدم صحة سلب اللفظ بمعناه المعلوم المرتكز في
الذهن إجمالا كذلك عن معنى تكون علامة كونه حقيقة فيه كما أن صحة سلبه عنه علامة
كونه مجازا في الجملة».
[2]؛
فرمودهاند عدم صحت سلب لفظ از يك معنا كه مرتكز در ذهن هست علامت حقيقت در آن
معناست. مثلاً هنگامي كه در حمل اولي ميگوييم «الانسان حيوان ناطق» اينجا صحت حمل
به اينگونه است كه «الانسان» را موضوع قرار ميدهيم و «حيوان ناطق» را محمول قرار
ميدهيم و در اينجا حمل ميكنيم. وقتي گفته شد الانسان حيوان ناطق، درست است و اين
نشان ميدهد كه معناي انسان همان حيوان ناطق است و حيوان ناطق معناي انسان است و
حيوان ناطق موضوعٌ له انسان است.
از آن طرف اگر بخواهيم سلب كنيم و
مثلاً بگوييم «الانسان ليس بحيوان ناطق» ميبينيد كه غلط است و صحت سلب ندارد و
سلب در اينجا جايز نيست. پس مشخص ميشود كه حيوان ناطق معناي موضوعٌ له انسان است.
آخوند فرمودهاند عدم صحت سلب
يعني اينكه نتوان لفظي را از معنايي سلب كرد و نتوان گفت ليس الانسان بحيوان ناطق،
نشانهي اين است كه حيوان ناطق معناي حقيقي انسان است، كما اينكه صحت سلب آن نيز
علامت مجاز است. اگر شما لفظي را در معنايي به كار برديد ولي سلب هم كرديد مشخص شد
كه درست است؛ مثلاً گفتيد: «رأيت اسداً في الحمام»، بعد فردي گفت اين چه حرفي است
كه شما ميزنيد، اين فرد كشتي ميگيرد، اما ديگر شير كه نيست؛ اينجا سلب حمل است. صحت
سلب در اينجا نشان ميدهد كه معنا در اينجا مجازاً به كار رفته است. اگر صحت سلب
داشته باشد و بتوان سلب كرد مشخص ميشود كه معناي حقيقي نيست، زيرا اگر معناي
حقيقي بود ميگويند شما اشتباه ميكنيد و اينهماني وجود دارد، اما اگر فردي گفت
اين فرد كه شير نيست و بقيه نيز گفتند راست ميگويد حيوان مفترس نيست، اين صحت سلب
نشان ميدهد كه اگر استعمال شده، مجازاً استعمال شده والا نفس استعمال كه دليل
حقيقت نيست. معلوم ميشود چون استعمال گاه در معناي حقيقي و گاه در معناي مجازي به
كار ميرود، اينجا كه صحت سلب دارد مشخص ميشود كه مجازاً به كار رفته بوده است.
البته مرحوم آخوند اين مطلب را
تفصيل هم دادهاند، سپس خواستهاند شبههي دور را كه ممكن است در اينجا نيز مطرح
شود دفع كنند.
تقريب المدعی:أ) لابد في کلّ حمل من وحدة بين
الموضوع والمحمول من جهة، ومن تغاير من جهة أخری.
ب) الحمل ينقسم من جهة إلی
قسمين: 1.الحمل الأوّلي الذاتي، وهو ما يکون الإتحاد بين الموضوع والمحمول في
المفهوم والتغاير بالإعتبار، مثل «الإنسان حيوان ناطق»،[فهناک يوجد إتحاد مفهومي] 2.الحمل
الشائع الصناعي، وهو مايکون الإتحاد بينهما فيه في المصداق والتغاير في المفهوم،
مثل «زيد إنسان».[فهناک يوجد إتحاد وجودي]
ت) الحمل بکلا قسميه علامة
للحقيقة؛ لأنّه:
[لايخفی: أنّ المراد من صحّة حمل اللفظ
ليس حمله بما هو هو، لأنّه كذلك لا اتّحاد بينه و بين المعنى بنحو من أنحاء
الاتّحاد، و لا حمله باعتبار معناه المجازي، فإنّه لا يكاد يكون علامة للحقيقة، و
لا باعتبار مطلق معناه، لما عرفت، بل باعتبار معناه الحقيقي، و كذلك الكلام في طرف
عدم صحّة الحمل.]
ـ أما في الحمل الأوّلي، فإنّه
إذا جعلنا المعنی المردد أو المجهول محمولاً للّفظ الذي نعلم بمعناه، فإن
صحّ الحمل من دون قرينة، ظهر کون الموضوع والمحمول بمعنی، فتبيّن
المعنی الموضوع له المحمول.
ـ وأما في الحمل الشائع، فإنه إذا
علمنا أنّ «زيد» فرد لطبيعة من الطبايع، وجهلنا بأنها هي طبيعة الإنسان أو غيره؟
فإن صحّ حمل الإنسان عليه، ظهر أنه فرد من هذه الطبيعة.
براي اينكه اين مدعا از وضوح كافي
برخوردار شود ميتوان آن را اينگونه تقرير كرد كه درواقع اينكه ميگوييم صحت حمل
علامت حقيقت است و اينكه ميتوان معنايي را بر لفظي حمل كنيم، نشان ميدهد كه آن
معنا، معناي حقيقي است. اين مطلب نيز به شرح زير قابل تقرير است:
1. اصولاً در هر حملي كه واقع ميشود،
بين موضوع و محمول از حيثي بايد وحدت باشد و از حيثي تغاير. اگر وحدت نباشد كه حمل
نميشود و يك اينهماني بايد بين موضوع و محمول باشد. از ديگرسو تغايري هم بايد
باشد، زيرا اگر از حيث ديگري تغاير نباشد، لغو است و چيزي ادا نميشود. اگر هيچ
تغايري نباشد و مثلاً بگوييم «الانسان انسان» و منظورمان اين نباشد كه حمل را به
صورت حيثي متغاير فرض كرده باشيم، اين حمل لغو است. بنابراين مقدمهي اول آن است
كه در هر حملي بين موضوع و محمول به يك وحدتي حاجت داريم و به يك تغايري.
2. حمل به اشكال مختلف تقسيم ميشود،
ازجمله به «حمل اولي ذاتي» و «حمل شايع ثنائي». حمل اولي ذاتي آن است كه بين موضوع
و محمول در مفهوم اتحاد هست و به اعتبار، تغاير هست. مثل اينكه ميگوييد «الانسان
حيوان ناطق» حيوان ناطق مفهوماً همان مفهوم انسان است و انسان مفهوماً همان حيوان
ناطق است و انسان و حيوان ناطق به لحاظ مفهومي هيچ تفاوتي با يكديگر ندارند؛ اما
به حيثي از هم متفاوتاند زيرا الانسان اجمال است و حيوان ناطق تفصيل. به لحاظ
اجمال و تفصيل با هم تغاير دارند. «الانسان» به اجمال گفته شده و «حيوان ناطق»
تفصيل دارد. به اعتبار اين اجمال و تفصيل تغايري هست و وجود آن اتحاد و وجود اين
مقدار از تغاير اين حمل را تجويز ميكند كه بگوييم «الانسان حيوان ناطق». اين حمل
اولي ذاتي است كه شاخص اصلي آن اين است كه اتحاد مفهومي وجود دارد.
قسم دوم «حمل شايع ثنائي» است كه
در آنجا اتحاد بين موضوع و محمول، مصداقي است. در خارج يكي هستند، مثل اينكه ميگوييم
«زيد انسان»، در خارج زيد همان انسان است و انسان هم همان زيد است، اما تغاير هم
وجود دارد و تغاير در اينجا برعكس نوع اول حمل، در مفهوم است. زيد يك مفهوم است و
انسان يك مفهوم ديگر. در لغت هيچگاه نمينويسند زيد يعني انسان و انسان يعني زيد.
اين دو قسم از حمل را علي الاجمال
در يك تقسيم داريم و محل بحث ما نيز در مسئلهي صحت سلب و عدم صحت سلب، اين دو قسم
از حمل است.
3. گفتهاند حمل، بكلا القسيمن،
يعني چه «حمل اولي ذاتي» و چه «حمل شايع ثنائي» هر دو علامت حقيقت هستند. اگر
ديديم كه معنايي بر لفظي، صحت حمل دارد بر نوع اول حمل، يعني لفظ موضوع قرار ميگيرد
و معنا محمول قرار ميگيرد؛ و يا به صورت حمل شايع معنا محمول قرار ميگيرد و لفظ
موضوع قرار ميگيرد و حمل صحت دارد، اين نشان ميدهد كه اين معاني، معاني حقيقيهي
لفظ هستند. تقرير هريك نيز به اين ترتيب است كه شما معنايي را نميدانيد و جاهل
هستيد كه آيا اين معنا، معناي اين لفظ هست يا نيست؟ مثلاً شما يك چيزي به نام
«حيوان ناطق» داريد، آيا حيوان ناطق همان معناي انسان است؟ و انسان حيوان ناطق
است؟ نميدانيد؛ در اينجا انسان را موضوع ميگذاريد و حيوان ناطق را محمول و حيوان
ناطق را بر آن بدون قرينه حمل ميكنيد و ميبينيد كه بدون قرينه حمل ميكنند؛ اين
نشان ميدهد كه اين معنا، معناي حقيقي لفظ انسان بوده است و از اين متوجه ميشويم
كه محمول معناي موضوعٌ له لفظ انسان است.
در حمل شايع هم به اينگونه است
كه مثلاً شما ميدانيد زيدي وجود دارد كه يك فرد است، و هر فردي هم مصداق يك طبيعت
است و اين زيد هم مصداق يك طبيعتي هست، نميدانيد مصداق غنم است يا طائر است يا
انسان است، و نميدانيد كه اين زيد فردِ كدام كلي است. در اينجا حمل ميكنيد و ميگوييد
«زيد انسان» و ميبينيد كه صحت حمل دارد؛ معلوم ميشود كه زيد فرد آن كلي است و
صحت حمل نيز دارد، پس معلوم ميشود كه «انسان» حقيقتاً بر زيد حمل شده و معناي زيد
است. اينكه در حمل اولي ذاتي صحت حمل هست و يك معنايي بر لفظي كه موضوع قرار گرفته
حمل ميشود ما كشف ميكنيم محمول، معناي حقيقي اين لفظ است. در حمل شايع هم فردي
داريم و نميدانيم كه مصداق كدام كلي است. زيد را داريم نميدانيم اين زيد مصداق
كداميك از انواع حيوان است، و انسان را بر آن حمل ميكنيم و ميگوييم «زيد انسان»
و ميبينيم صحت حمل دارد و مشخص ميشود كه معناي حقيقي زيد است.
اين سه مقدمه، همراه با نتيجهي
آنها تقرير اين مدعاست؛ ولي در اينجا بايد چند بحث را بررسي كنيم و همانطور كه
صحت حمل و نيز عدم صحت سلب علامت حقيقت است، عكس آن را هم گفتهاند علامت مجاز
است، كما اينكه آخوند نيز اينگونه فرمودند.
درواقع در اينجا بايد چند بحث را
بررسي كنيم:
اصل اينكه صحت حمل و عدم صحت سلب
دو علامت از علائم حقيقت هستند و اشكالاتي كه اگر بر اين اصل وارد است بايد دفع
شود، كه ازجمله اشكال دور را در اينجا نيز مطرح كردهاند. متقابلاً عدم صحت حمل و
صحت سلب هم علامت مجاز است، آيا هميشه چنين است يا نيست؟ امروز اين مسائل در حد
طرح مسئله عرض شد، از جلسهي آينده اشكالات و ايراداتي كه اصحاب عنوان كردهاند را
بررسي ميكنيم. والسلام.