موضوع: هيأت مصدريه
راجع به مصدر بحث ميكرديم و اين
پرسش كه مصدر اشتقاقات چيست كه به اين مطلب رسيديم كه بگوييم خود «مصدر» مبدأ و
منشأ اشتقاقات است، ولي مراد از اشتقاق، اشتقاق معناست و نه اشتقاق لفظ. همچنين
بيان ميرزاي نائيني را كه فرموده بودند: چون خود مصدر داراي شكل و صورت است و چون
ميخواهد ساير كلمات صورتمند بشوند و صورت بر آنها عارض شود، چيزي كه داراي صورت
است نميتواند در معرض صور باشد؛ كه در اين خصوص نيز توضيح داديم و مطلب را با اين
مسئله حل كرديم كه مهم معناست و نه لفظ.
در انتهاي جلسهي گذشته نيز پرسشي
مطرح شد كه وعده داديم در اين جلسه بررسي كنيم و آن پرسش اين بود كه «عروض صور و
هيئات بر اسماء مصادر، آيا معناي زائدهاي را سبب ميشود يا خير؟» به اين معنا كه
چون بر مصدر صور عارض ميشود، آيا بروز اين صور و هيئات بر مصدر موجب زيادت معناست
و همانطور كه تغيير صور در ساير كلمات موجب ميشود كه معاني هم تغيير كند و تغيير
صور در رساندن معاني دخيل هستند، آيا در مصادر هم اينگونه هست يا نيست؟
در اينجا براي اينكه اين پرسش و
همچنين پرسشهاي مشابه پاسخ پيدا كند و در مجموع به مثابه جمعبندي بتوانيم
چارچوبي را ارائه كنيم و يكجا پاسخ مجموعهي پرسشها را ارائه كنيم، نظريهي
مختار را در چند بند عرض ميكنم.
نظريهي مختار در هيأت مصدريه
ابتدا لازم است به چند نكته به
صورت مقدمه اشاره كنم:
اول اينكه قبلاً هم گفتهايم كه
«كلمات» علامات معاني هستند و اگر كلمهاي ساخته ميشود و اگر كلمهاي ابنيهي
مختلف ميگيرد براي اين است كه معنا و طرزهاي معنايي را ادا كند. به تعبير ديگر ميتوانيم
بگوييم كه گويي الفاظ چونان كالبدها و اجساد هستند و معاني چونان ارواح.
دوم اينكه معاني در الفاظ بروز و
ظهور دارند، همانگونه كه خصوصيات روحي در جسم نمايان ميشود، خصوصيات معنايي هم
در لفظ بروز و نمود پيدا ميكند و آن خصوصيات و ويژگيها و جهات و نكاتي را كه در
معناي مورد نظر هست و ميخواهيم آنرا ادا كنيم و به مخاطب منتقل كنيم در الفاظ
بروز و ظهور پيدا ميكند. تغييرات و تصرفات در الفاظ نيز براي اين است كه بتوانيم
تغييرات معنايي را ادا كرده باشيم.
مطلب سوم اينكه معاني از تنوع
مختلفي برخوردارند و همين نيز سبب شده كه انواع كلمات پديد بيايد. در عين حال هر
نوع از معنا خصوصيات مختلفهاي دارد و همين نيز موجب شده است كه در يك نوع از
كلمه، براي مثال اسم، انواع اسماء به وجود بيايد و همچنين در هر نوع از اسم (مثل
مصدر) انواع ابنيه پديد بيايد. اين تغيير و تصرفات به تبع معاني اتفاق ميافتد.
بالنتيجه چون آنچه كه مقصود و مراد ما از ساخت و كارگرفت الفاظ است متنوع و
ذومراتب است تغييرات لفظي هم طبعاً متنوع و ذومراتب است. مثلاً در مصدر بناست كه
از حدث بيآنكه وصف خاصي بر آن عارض شود و مورد نظر باشد حكايت كنيم. همهي مصدرها
اين خصلت و كاركرد را دارند، اما در همين مصدر گاهي ميخواهيم دلالت بر متابعه و
يا انفعال و يا فعل و فعاليت بكنيم و گاه نيز ميخواهيم با اداي آن لفظ علاوه بر
اينكه بر وقوع حدث دلالت ميكنيم، بر ترويج هم دلالت كنيم و گاه ميخواهيم بر
دفعيت هم دلالت كنيم. در نتيجه بايد از همان ماده، اشكال و ابنيهي مختلفي را
بسازيم كه هركدام علاوه بر دلالت بر آن حدث، بر آن خصوصيت نيز دالّ باشند. وقتي
بناست كه مثلاً از حدثي به نام «نزول» دلالت كنيم، يكبار ميخواهيم بگوييم دفعتاً
نازل شد از قالَب و كالبد باب «افعال» استفاده ميكنيم كه مثلاً در آنجايي كه قرآن
از اين قالَب استفاده ميكند، ميخواهد اشاره كند به نحوهي نزول دفعي و در سورهي
قدر نيز همينگونه شده است. در شب قدر كه شب بعثت نبوده است، قرآن يكبار نازل
شده، اما يكباره و دفعتاً و باب افعال دلالت بر دفع ميكند. برعكس آن در باب
«تفعيل» است و اگر بخواهد به تدريج دلالت شود از اين باب استفاده ميشود؛ و لذا
«نزلناها» در قرآن اشاره به نزول تدريجي دارد و آنجايي كه مثل سورهي قدر ميگويد
قرآن در شب قدر نازل شده است، نزول مجموعي و احياناً اجمالي قرآن است كه دفعتاً
واقع شده است و در جاهايي كه اشاره به نزول تدريجي است از باب «تفعيل» استفاده شده
است.
غرض اين است كه باب افعال در عين
اينكه بر وقوع حدث دلالت دارد، بر دفعيبودن آن وقوع و حدوث نيز دالّ است. باب
تفعيل نيز همان معنا را ميرساند ولي در ضمن تدريجيبودن را هم دلالت ميكند.
بنابراين معاني لايهلايه هستند و يا به تعبيري ميتوان گفت كه يك معنا جوهر و
گرانيگاه و هستهاي دارد و حاشيه و پيراموني نيز دارد، يعني اصلي دارد و فروعي نيز
دارد و الفاظ بايد بر همهي اينها دلالت كنند. بنابراين به تبع معاني و همانطور
كه معنا ميتواند تغيير كند و بر خصوصياتي دلالت كند، الفاظ نيز بايد بتوانند با تغيير
بر آن خصوصيات دلالت كنند. همانطور كه معنا ميتواند اصل و حاقي داشته باشد و
همچنين فرع و حاشيهاي داشته باشد، الفاظ هم به همين ترتيب هستند. مثلاً ممكن است
كلمهي «نزول» بر آن حدث دلالت كند، آنگاه اگر بخواهيم به خصوصيت دفعيبودن نزول
دلالت كنيم از كلمهي نزول، «انزال» را ميسازيم و اگر بخواهيم بر تدريجيت دلالت
كند از همان كلمه «تنزيل» را ميسازيم.
نتيجهي اين چند مقدمه درواقع
پاسخ آن پرسش است كه ميگويد: «آيا تغييرات و تصريفات لفظي زيادت در معنا را سبب
ميشوند؟» كه بعضي پاسخ دادهاند نميشود، همانند شهيد صدر كه چنين نظري دارند.
اما ما با مقدماتي كه مطرح كرديم ميخواهيم بگوييم كه موجب تغييرات معنايي و زيادت
معنا هم ميشود و اگر لفظ «نزول» به صورت ثلاثي مجرد به كار برود نه دلالت بر
تدريج دارد و نه دفعيت، اما آنگاه كه به مزيد ميرود، بسته به اينكه در كدام باب
باشد به يك زيادت هم دلالت ميكنند، همانند بحث انزال و تنزيل. همچنين اگر به باب
انفعال نيز برود به همينگونه است و يا بابهاي ديگر همانند «مفاعله» و...
به اين ترتيب نظريهي مختار ما در
اين خصوص عبارت است از اينكه: تغييرات در صيغ، قالبها و كالبد به تبع معنا اتفاق
ميافتد و هر تغييري به يك حيث و جهت و خصوصيتي در معنا ميتواند دلالت كند، و به
اين ترتيب ما اين نظر را ميپذيريم كه تغييرات در صيغ و ابنيهي مصدري هم درحقيقت
به تبع تغييرات در معاني و به تعبيري دلالت بر زيادتي در معنا دارند و آن نظري كه
ميگوييد اين تغييرات دلالت بر زيادتي در معنا ندارد را ما قبول نداريم. اين تبيين
كه در اينجا مطرح شد به عنوان نظريهي مختار و كلان ما در مجموعهي مباحث مربوط
اشتقاق قلمداد ميشود و همين مطلب را درخصوص فعل نيز ميتوان جاري كرد و در درون
آن راجع به فعل ماضي، مضارع و مستقبل نظر دارد، زيرا همگي اينها قالبها و ابنيهي
مختلفهاي دارند و ابنيهي هركدام علاوه بر آنچه كه عموم نوع از كلمه بر يك معناي
مشترك دلالت دارد، بر خصوصيت ديگري نيز دلالت ميكنند. در ماضي همگي قالبها و
كالبدها بر وقوع فعل در گذشته دلالت دارند، اما هر تغييري ميتواند بر يك خصوصيت و
جهتي دلالت كند و ابتدا قالبها و يا ابنيه تغيير پيدا ميكند، سپس تغييراتي در
درون صيغ انجام ميشود و شكلهاي جديدي ميگيرند و هركدام به چيزي دلالت ميكنند.
به اين ترتيب تغييرات، به تبع
معاني متنوع، متنوع است، و بالنتيجه دلالت هم متنوع است و ممكن است خصوصيات نيز
چندمرحلهاي باشد كه به اين ترتيب تغييرات نيز چندمرحلهاي ميشود.
به اين ترتيب بحث مصدر در اين
جلسه كامل شد و ان شاءالله در جلسهي بعد بايد بحث حقيقت و مجاز را شروع كنيم. والسلام.