موضوع: الرّأي
المختار في الإنشاء والإخبار.
درخصوص
اسماء اشاره مختار اين شد كه موضوعٌله در اسماء اشاره، همانند وضع، عام است و
مستعملٌفيه خاص. درواقع اسماء اشاره وضع شدهاند براي اشاره و تحقق اشاره نيز در
خارج است. مفاهيم اسمي و عام هستند، هرچند كه مقام تحقق اشاره مصاديق مستعمله
معاني حرفيه باشند و در مصداق خارجي معنادار ميشوند.
ضمائر
درخصوص
ضمائر نيز طبعاً همين موضع و رأي را اتخاذ ميكنيم. ضمائر نيز چون اسماء اشاره
خواهند بود. زيرا ضمائر نيز نوعي اشاره هستند. همانطور كه ميخواهيم به رجل اشاره
كنيم ميگوييم «هذا»، در غيبت او ميگوييم «هو» و در حضور او ميگوييم «انت». لهذا
ضمائر نيز به نحوي دلالت بر اشاره دارند و حال وضعشان از نظر كيفيت وضع و نوع
موضوعٌله و مستعملٌفيه شبيه اسماء اشاره خواهد بود و هرآنچه كه راجع به «هذا»
ميگوييم راجع به «هو» نيز همان را ميگوييم و تفاوتي بين ضمائر و اسماء اشاره از
اين جهت وجود ندارد.
اقوال
هم در زمينهي ضمائر مانند اسماء اشاره است. در آنجا پنج قول را بررسي كرديم
(هرچند كه اقوال ديگري هم بود ولي ما عبور كرديم)، درخصوص مبحث ضمائر نيز همان
اقوال مطرح است كه تكرار آن در اينجا ضرورتي ندارد؛ يعني قول مشهور، قول محقق
خراساني، قول محقق اصفهاني و من تبع محقق خراساني و من تبع محقق اصفهاني و نهايتاً
قولي كه محقق بروجردي و حضرت امام (ره) اظهار فرموده بودند. آن اقوال نيز در اينجا
عيناً تكرار ميشود، چون كسي كه درخصوص معناي حرفيه چيزي را اتخاذ ميكند و بعد
اسماء مبهمات را به حروف ملحق ميكند و يا ملحق نميكند، درخصوص انواع اسماء مبهمه
يعني اشاره و ضمائر و موصولات يكي است كه به اين ترتيب نياز نيست اقوال را هم در
اينجا تكرار كنيم و تنها بر قول مختار تأكيد ميكنيم.
بنابراين
هنگامي كه «هو» وضع ميشود، وضع به نحو عام اتفاق ميافتد و موضوعٌلهِ عام هم در
نظر گرفته ميشود يعني هرآنچيزي كه بتوان به او گفت «او» موضوعٌله است. البته
هنگامي كه استعمال ميشود و ميگوييم «هو» ديگر به مرجع معين ارجاع ميشود و در
مقام استعمال، خاص ميشود اما در مقام وضع و موضوعٌله عام است و از اين جهت نيز
ضمائر غائب، مخاطب و متكلم فرقي نميكند؛ زيرا بعضي تفاوتهايي را بين متكلم و
غائب و مخاطب قائل شدهاند و حتي بين بعضي از انواع هريك از اينها تفاوتهايي را
گذاشتهاند، البته در انواع اگر مداقه شود ممكن است به بعضي تفاوتهاي اذعان شود،
ولي ما وارد اين بحث نميشويم زيرا تطويل بلاطائل خواهد بود؛ اما بين اينها هيچ
تفاوتي نيست. مثلاً حضرت امام فرمودهاند در متكلم مسئله فرق ميكند. فرمودهاند:
متبادر در ضمير متكلم هويت شخصيهي خارجيه است. «انا» مثل «هو» و يا «هذا» نيست كه
وقتي ميگوييم «هذا» ابتدا معنايي در ذهن مخاطب خلق ميشود و مخاطب معنايي را
دريافت ميكند و متصور اوست، سپس آن معنا پل ميشود براي اينكه ما را به اشاره وصل
كند و اشاره اتفاق ميافتد و اشاره به سمت مشارٌاليه عطف ميشود. در متكلم ايشان
گفتهاند اينگونه نيست كه بتوان گفت يك معناي متصوري وجود دارد، بعد يك معناي
خارجيهاي هست و امثال اين بحثها، بلكه «انا» متكلم وحده وضع شده براي بيان هويت
شخصيه، درنتيجه با ضمائر مخاطبي فرق ميكند. همچنين فرمودهاند كه اين ادعايي كه
ما مطرح ميكنيم تبادر تأييد ميكند و متبادر از ضمير متكلم، هويت شخصيهي خارجيه
است. «انا» را كه وضع كرده براي هرآنكسي كه ميگويد «انا» وضع شده است، بنابراين
موضوعٌله آن خاص است.
ولي
به نظر ميرسد كه چنين تبادري وجود ندارد. بين مقام و ظرف استعمال و مقام وضع و
ظرف موضوعٌله نبايد خلط كرد. واضع كلمهي «انا» را براي متكلم خاصي وضع نكرده است،
بلكه عام وضع كرده و معناي آن هم (اگر خودش باشد و خودش) عام است و موضوعٌله آن
نيز عام است. اين فردي كه كلمهي «انا» را به كار ميبرد و به صورت متشخص درميآيد
در مقام استعمال است و از آن جهت كه اين فرد مصداق متكلم است، لفظ «انا» را به كار
ميبرد و آن معناي متكلم بر او تطبيق پيدا ميكند و اينجا انگار انطباق معناي عام
بر مصداق است و انگار انطباق كليه بر فرد است. فرد متكلمي كه لفظ «انا» را در مقام
استعمال به كار ميبرد، از آن جهت به كار ميبرد كه متكلم است و معناي «انا» همان
متكلم وحده است و بر اين فرد از آن جهت كه او نيز متكلم است انطباق پيدا ميكند.
به اين تبادر نميگويند، بلكه متبادر آن است كه معناي ضمير متكلم حالت شخصي و خاص
داشته باشد.
و
يا بعضي گفتهاند كه اصولاً بين ضمير خطاب و ضمير غياب تفاوت وجود دارد، كه به نظر
ما تفاوتي وجود ندارد. ما نميخواهيم آنچه كه از تقرير بيان آخوند خراساني مشهور
شده است را مطرح كنيم كه فرمودند خطاب و غياب جزء موضوعٌله نيست بلكه ميخواهيم
بگوييم ضمائر كلاً در حين وضع به نحو عام وضع شدهاند و موضوعٌله عام هم در نظر
گرفته شده. و البته در مقام استعمال بر خارج تطبيق داده ميشود و در مصداق استعمال
ميشود كه در اينجا خاص ميشود و مستعملٌفيه خاص ميشود.
برخي
نيز گفتهاند كه همهي ضمائر از جملهي معارفاند. اگر چنين چيزي باشد معناي آن
عبارت است از اينكه ضمائر خاص هستند كه اين نيز به نظر ميرسد مطلب دقيقي نيست،
زيرا به اين بستگي دارد كه مرجع چه باشد. اگر مرجع نكره باشد ضمير نيز نكره خواهد
شد. «انه» كه به نكره اشاره دارد، نكره است و نميتوان گفت كه همهي ضمائر، در هر
حال معرفه هستند.
اگر
بنا بر اين بود كه ضمائر خطاب براي وضع شده باشند، آنگاه بايد ميگفتيم بنابراين
كلمهي «اياك» كه در سورهي حمد خطاب به ساحت الهي عرض ميكنيم، از اسماءالله است،
چون براي مخاطب وضع شده است و حقتعالي نيز در اينجا مخاطب ماست. آيا ميتوان چنين
استدلالي كرد؟ كسي نميتوان تن به تبعات چنين حرفي بدهد، بلكه همگي ضمائر و از
جمله ضمائر خطاب، در قبال معنايي عام وضع شدهاند.
ما
در مقابل نظر مشهور عرض ميكنيم كه ضمير تابع مرجع خود است؛ اگر به معارف اشاره
شود، ضمير نيز جزء معارف خواهد بود و اگر به نكره اشاره شود نكره خواهد شد.
بنابراين
جمعبندي بحث اينكه ضمائر نيز مانند اسماء اشاره هستند، بنابراين در قبال معاني
اسميه وضع شدهاند و وضع آنها عام، و موضوعٌله آنها هم عام است؛ البته در مقام
استعمال چون در مصاديق استعمال ميشوند خاص خواهند شد و هنگامي كه معنا خاص ميشود
و بناست كه اشاره در مشارٌاليه خارجي تحقق پيدا كند وضعيت متفاوت است، ولي اين
خصلت و خاصيت مقام استعمال است.
درنتيجه
مقاله و بيان حضرت امام(ره) مبني بر اينكه در ضمير متكلم، متبادر، هويت شخصيهي
خارجيه است، پس خاص است، پذيرفته نيست.
همچنين
بيان ديگري كه در لسان نحويين مشهور است كه ضمائر كلاً از معارف هستند نيز محل
تأمل است و درواقع ضمير تابع وضعيت مرجع خود است. اصلاً ما ميتوانيم مرجعي را كه
معرفه نيست فرض كنيم و به آن اشاره كنيم و ضمير را به آن ارجاع بدهيم.
البته
همانگونه كه اشاره كرديم بعضي تفاوتها بين انواعِ اقسام ضمائر خطابي و غيابي
وجود دارد، ولي بحثهايي نيست كه در اصول ارزش كاربردي داشته باشد ولذا وارد نميشويم.
ان
شاءالله بحث موصولات را در جلسهي آينده مطرح ميكنيم، سپس بحثي درخصوص كاربرد
معاني حرفيه بايد داشته باشيم، زيرا يكي از بحثهاي مطرح اين است كه معاني حرفيه
كاربردي در اصول و استنباط ندارند ولذا اينگونه مباحث، بحثهاي نظري محض است. و
اين مطلب شايعي است كه مطرح ميشود و غالباً نيز كاربردها در منابع اصولي توضيح
داده نميشود. والسلام.