موضوع: الرّأي
المختار في الإنشاء والإخبار.
در وضع اسماء اشاره اقوال
گوناگوني مطرح شده است كه بعد از قول مشهور، از مهمترين اقوال قول محقق خراساني
است. براساس مبنايي كه ايشان راجع به وحدتِ وضع اسماء و حروف اتخاذ فرمودهاند، به
تبع آن درخصوص مبهمات، اسماء اشاره، ضمائر و موصولات نيز فيالجمله همان رأي اتخاذ
كردهاند و معتقدند كه همانطور كه در اسماء اجناس وضع عام است و موضوعٌله عام،
در ضمائر، اسماء اشاره و موصولات هم همينطور است.
در تقرير نظر ايشان راجع به اسماء
اشاره گفتيم كه ايشان ميفرمايند بين «هذا» و مفرد مذكري كه مورد اشاره است تفاوتي
نيست؛ همانطور كه يك كلمهي «رجل» داريم كه حاكي از آن مفرد مذكر است و هرگز در
مقام استعمال اطلاق رجل به يك فرد معين سبب نميشود كه موضوعٌله خاص شود، بلكه
همانگونه كه واضع در حين وضع عام لحاظ كرده است، موضوعٌله نيز همچنان عام است و
مستعملٌفيه هم عام است. اينكه كلمهي «رجل» درخصوص شخصي در خارج اطلاق ميشود،
سبب نميشود كه معناي آن خاص شود و معنا همچنان عام ميماند، درواقع وضعيت استعمال
سبب نميشود كه معنا و مدلول و موضوعٌله محدود و خاص بشود. همچنين ميفرمايند
هنگامي كه لفظ «هذا» را به كار ميبريم بسياري اين توهم را دارند كه به كار بردن
هذا محدودكردن و اشاره به مورد است، بنابر اين مستعملٌفيه خاص است و احياناً
موضوعٌله نيز خاص است، بنابراين در اسماء اشاره وضع عام هست اما موضوعٌله خاص
است. توهم اينگونه است كه ميگويند «هذا» اشاره است و اشاره نيز بايد به مورد تعلق
پيدا كند و اين مورد باعث خاصشدن ميشود.
محقق خراساني در جواب ميفرمايند
هيچ تفاوتي بين مفرد مذكري كه مورد اشاره قرار ميگيرد (رجل) با كلمهي «هذا» كه
براي اشاره به كار ميرود وجود ندارد. در هر دو وضع عام و موضوعٌله عام است،
منتها واضع گفته است اگر خواستيد از يك رجل خارجي ياد كنيد، اگر خواستيد به او
اشاره كنيد از كلمهي «هذا» استفاده كنيد و اگر بدون اشاره خواستيد از او سخن
بگويدي از كلمهي «رجل» استفاده كنيد. اين شرطي است كه گويي واضع براي مقام
استعمال گذاشته است. همان واضعي كه كلمهي «رجل» را در نظر گرفته و معناي عامي را
كه شامل همهي رجال ميشود را نظر گرفته، در حين وضع «هذا» نيز همين كار را كرده
است، يعني «هذا» را در نظر گرفته و معناي آنرا هم در نظر گرفته كه هيچ خصوصيتي
موجب تقيد آن نشود، ولي گفته اين لفظ، لفظِ اشاره است و زماني كه ميخواهيد به
فردي در خارج اشاره كنيد از كلمهي «هذا» استفاده كنيد؛ يعني موقع استعمال چنين
قاعدهاي را رعايت كنيد و زماني كه نخواهيد اشاره كنيد از كلمهي «رجل» استفاده
كنيد. واضع براي مقام استعمال گذاشته است نه اينكه معنا را مقيد كرده باشد و در هر
دو جا (لفظ اشاره و اسم جنس) وضع عام و موضوعٌله عام را لحاظ كرده است و تنها
قيدي براي مقام استعمال گذاشته است، مقام استعمال نيز در معنا دخيل نيست و بعد از
وضع است. به اين جهت تفاوتي بين اسم جنس و لفظ اشارهاي مثل «هذا» وجود ندارد.
در اينجا ميگوييم كه در رأي محقق
خراساني ميتوان بعضي ملاحظات را مطرح كرد. اول اينكه از ايشان بپرسيم اين چيزهايي
كه ميفرماييد از كجا آوردهايد؟ شما ميفرماييد واضع، وضع و موضوعٌله را عام در
نظر گرفته است، سپس شرط كرده كه هنگام استعمال نيز اگر خواستيد اشاره كنيد از «هذا»
استفاده كنيد و اگر نخواستيد از «رجل» استفاده كنيد. ظاهراً هيچ دليلي براي اين
مدعاي محقق خراساني وجود ندارد و شبيه نكات ذوقيهاي است كه دليلي در پشت آن نيست
و ايشان اقامهي دليل نيز نفرمودهاند. اگر انسان نظريهاي ميدهد و مدعايي را
مطرح ميكند بايد دليلي پشت آن باشد؛ ولذا خود ايشان نيز در تعبيري كه دارند
فرمودهاند: «
إنّه يمكن أن يقال: إن المستعمل فيه في مثل
أسماء الإِشارة والضمائر أيضاً عام وأنّ تشخّصه إنّما نشأ من قبل طور استعمالها،
حيث انَّ أسماء الإِشارة وضعت ليشار بها إلى معانيها.»
[1] خود
ايشان هم با احتياط حرف ميزنند، ايشان درخصوص حروف گفتند: «التحقيق أنّه كذا» و
خيلي محكم استدلال كردند كه ما به مطلب رسيدهايم و تحقيق هم اين است كه حروف نيز
همانند اسماء است، اما راجع به اسماء اشاره و ضمائر تعبير بالا را داشتند، به اين
معنا كه گفتند اين خصوصيت، ناشي از طرز استعمال است. اين تعبير مرحوم محقق خراساني
حداقل اين ايهام را دارد كه اگر خلاف اين استدلال را بگوييم، خلاف برهان و وجدان
سخن گفتهايم و برهان و وجداني عليه نظر مخالف ما وجود ندارد و عبارت «يمكن» نشان
ميدهد كه چنين نكتهاي وجود دارد. به هر حال دليلي در اين خصوص اقامه نكردهاند و
دليلي نيز به ذهن خطور نميكند.
نكتهي دوم اينكه ايشان ميفرمايند
معنا چه در اسم اشاره مثل «هذا» و چه مفرد مذكر يكي است، اما در مقام استعمال بين
اينها فرق است، «هذا» براي اين وضع شده كه هنگام اشاره از آن استفاده كنيم و «رجل»
چنين قيدي ندارد. چنانكه در حروف نيز تفاوت با اسماء بود و ميگفتيم حروف براي
زماني وضع شده است كه ميخواهيم به معناي غيراستدلالي اشاره كنيم و اسماء اينگونه
نيستند، و اين متعلق به مقام استعمال است، وگرنه معناي اين دو يكي است. معناي
ادعاي ايشان اينگونه ميشود كه خصوصيت اشاره مال مقام استعمال و خارج از معناست،
بنابراين ما بايد بتوانيم هرجا كه ميخواهيم از كلمهي «هذا» استفاده كنيم، در
همانجا كلمهي «رجل» هم ميتوانيم استفاده كنيم، اما چنين چيزي امكان ندارد. شما
نميتوانيد بگوييد رجل و طرف هم متوجه حرف شما بشود. اگر فرد خواست به معنايي
اشاره كند كه در خارج واقع است، «هذا» را نگويد به آن اشاره نشده است، چنانكه بعضي
نيز گفتهاند حتي كلمهي «هذا» هم كفايت نميكند و لذا انسان از بعضي اعضاي خود
همراه با تلفظ «هذا» استفاده ميكند و مثلاً با دست نيز اشاره ميكند. اينطور
نيست كه بشود اسم را جاي هذا قرار بدهيم و «هذا» دلالت خاصي دارد و اينكه جايگزين
ندارد نشاندهندهي اين نكته است كه يك تفاوت ذاتي وجود دارد، نه اينكه تفاوت در
مقام استعمال و عرضي باشد.
تا اينجا اجمالاً نظر محقق
خراساني را ارزيابي كرديم، حال قصد داريم مجموعهي اقوالي كه در نحوهي وضع اسماء
اشاره وجود دارد و به ده قول ميرسد را مرور كنيم، سپس يكييكي را بررسي نماييم كه
البته يكي از اين اقوال نظر محقق خراساني است.
قول ديگر در اين خصوص چنين است كه
اسماء اشاره براي اشارهي خارجيه وضع شدهاند، يعني همانطور كه كلمهي «رجل» وضع
شده براي يك امر و شيء معين در خارج و يك چيز خارجي واقعي، «هذا» نيز همينگونه
است؛ درواقع اين هذا معادل همان است. اگر با كلمهي «هذا» به «رجل» اشاره ميكنيد،
معناي هذا همين رجل است. بنابراين هذا و مثلاً لفظ زيد كه به يك شخص اشاره دارد، يكي
هستند، كما اينكه رجل هم همينطور است.
نظر ديگر عبارت است از اينكه
«هذا» و كلاً اسماء اشاره براي اشارهي خارجيهي حسيّه وضع شدهاند، يعني اينكه
گاهي براي اشاره به چيزي مثلاً با دست اشاره ميكنيد و هيچ چيز هم نميگوييد، يكبار
نيز با يك لفظ چنين عملي انجام ميدهيد و مثلاً به جاي اينكه از دست براي اشاره
استفاده كنيد، لفظ «هذا» را به كار ميبريد. بنابراين «هذا» جايگزين اين اشارهي
حسيه است و بدل از يد است. درنتيجه «هذا» براي اشارهي خارجيهي حسيّه وضع شده است
و گويي بدل از يد و انگشت اشاره است. همانطور كه ميتوان با حركتدادن انگشت،
اشاره كرد با گفتن كلمهي «هذا» نيز همين كار را ميكنيم، شبيه همان نظر مشهور كه
هنگامي كه معاملهاي را انجام ميدهيم، معاطاتي و با فعل انجام ميدهيم، مثلاً نان
را از روي ميز نانوايي برميداريد و پول آنرا هم روي ميز ميگذاريد و خارج ميشويد،
اين معامله باطل نيست، چون او نان را در معرض فروش گذاشته و شما نيز وجه آنرا
دادهايد. يكبار هم به جاي معاطات كلمهاي را به كار ميبريد و مثلاً ميگوييد
«بعتُ»؛ همانگونه كه كلمهي بعتُ جاي آن فعل را گرفته است در اينجا نيز كلمهي
«هذا» جاي نوع حركت خاص انگشت و يا دست را گرفته است. اين نظر متعلق به محقق
بروجردي(ره) است و ظاهراً شايد نظر محقق اصفهاني هم در نهاية الدرايه همين باشد، و
البته من درخصوص نظر محقق اصفهاني تقرير ديگري دارم كه اشاره ميكنم.
نظر ديگر در اين خصوص عبارت است
از اينكه اسماء اشاره براي اشاره به شيء وضع شدهاند و داراي معنا هستند، اما توام
با اشاره؛ يعني «هذا» وضع شده به معنايي كه با اين عبارت به آن معنا اشاره ميكنيم،
اما به شرط اشاره و توام با اشاره. در خصوص استدلال نيز شاهد آوردهاند كه هنگامي
كه شما «هذا» را به زبان ميآوريد ولي به حركت عضوي آن عبارت را كمك نكنيد، انگار
معناي آن ادا نميشود، پس معلوم ميشود كه هذا براي معنا به ضميمهي اشارهي
خارجيه وضع شده است. به نظر ميرسد اين نظر متعلق به محقق اصفهاني باشد و عبارت
ايشان هم موهم همين است، ولي برخي معناي قبلي را به محقق اصفهاني نسبت دادهاند.
عبارت محقق اصفهاني در نهاية الدرايه عبارت است از: «
التحقيق
أنّ أسماء الإشارة و الضمائر موضوعه لنفس المعنى عند تعلّق الإشارة به خارجاً أو
ذهناً بنحو من الأنحاء فقولك [هذا] لا يصدق على [زيد] مثلاً إلاّ إذا صار مشاراً
إليه باليد أو بالعين مثلا فالفرق بين مفهوم لفظ المشار إليه و لفظ هذا هو الفرق
بين العنوان و الحقيقة نظير الفرق بين لفظ الرّبط و النسبة».
[2]
در ضمائر و اسماء اشاره، اشاره به ضميمهي معنا، موضوعٌله است، و انگار موضوعٌله
دو جزء دارد كه «معنا» و «اشاره» است. ما در بيرون يك مشارٌاليه (زيد) داريم و
لفظ «هذا» را هم داريم، يعني يك نسبتي داريم كه خود حقيقت نسبت است و يك لفظ
داريم كه از آن نسبت نشأت ميگيرد و آنرا ادا ميكند. مسئلهي مشارٌاليه با لفظ
نيز چنين حالتي دارد و لفظ «هذا» معنايي دارد، به ضميمهي زماني كه اشارهاي هم
باشد و اين عبارت است از موضوعٌله لفظ «هذا» و عبارتهاي مشابه آن.
نظر بعدي به اهل ادب و ادبا نسبت
داده شده است، اما يا بعضي تشويشها در بين ادبا وجود دارد و يا در بين ادبا هم
نظريات مختلف است، ولي به هر حال اين هم قولي است كه در كافيه هم آمده است. اين
قول عبارت است از اينكه اسماء اشاره وضع شدهاند براي اشارهي مقيد بالمشار اليه.
در آنجا محقق اصفهاني گفت: «به معنا به قيد اشاره»، اينجا گفته شده است كه «در
قبال اشاره وضع شده است، اما مقيد به مشارٌاليه»، و گويي مشارٌاليه نيز به نحوي در
معنا دخيل است و مشارٌاليه هم جزء المعنا است. محقق اصفهاني گفتهاند كه «اشاره»
جزء معناست و اينها ميگويند «مشارٌاليه» جزء معناست.
قول ديگر اينكه اصلاً خود
مشارٌاليه موضوع است، يعني معناي «هذا» همان فردي است كه در بيرون ميخواهيم به او
اشاره كنيم، منتها نه به اشارهي اعتباريه، بلكه به اشارهي خارجيه، درواقع در
خارج آنگاه كه به رجل خارجي با كلمهي «هذا» اشاره ميكنيد، مشارٌاليه همان خارجي
است و نه آن معناي اعتباري كه از كلمهي هذا توقع داريم، و كلمهي هذا درواقع اشارهي
اعتباريه را ميرساند، بلكه مشارٌاليه معناست ولي توام با اشارهي خارجيه. بسا اين
نظر را بتوان به نظر ادبا كه در كافيه آمده است ارجاع داد. بعضي ديگر گفتهاند،
درواقع براي اشاره وضع شده است ولي همان اشارهي اعتباريه. كلمهي «هذا» اگر وضع
نميشد و اين اعتبار و جعل صورت نميپذيرفت بيمعنا بود و واضع به همان معناي
اعتباريه اين را جعل كرده است و نه معناي خارجيه كه قول قبلي بود.
قول ديگر نيز به اهل ادب و نحويين
نسبت داده ميشود و آن اينكه براي اشاره وضع شده است ولي زماني كه مسندٌاليه قرار
ميگيرد. معنا و موضوعٌله كه براي «هذا» در نظر گرفته شده همان «اشاره» است و
دلالت به اشاره دارد، منتها به ضميمهي مسندٌاليه و يا درصورتي كه آن اشاره
مسندٌاليه قرار گيرد، نه اينكه اگر كلمهي هذا را به تنهايي بگوييم معنيدار خواهد
بود، بلكه زماني است كه مسندٌاليه قرار ميگيرد.
اينها اقوالي است كه گفته شده كه
قول محقق خراساني را بررسي كرديم و انشاءالله به توفيق الهي باقي اقوال را هم
تحليل بيشتر ميكنيم و هم ارزيابي ميكنيم تا ببينيم چه مايه پذيرفتني هستند.
والسلام.