موضوع: الرّأي
المختار في الإنشاء والإخبار.
قلنا فی ما مضی:
أنّ فی الباب [ الإنشاء والإخبار ] مباحث شتّی ينبغي البحث عنها في
علم الأصول و العلوم المرتبطة بها، علی التفصيل ومنها ما يأتي:
1. تعريف الإنشاء والإخبار، وما
هو تمايز کلّ منهما عن الآخَر.
2. تعريف الإعتبار وأقسام الإعتباريات.
3. مکانة البحث عن «الإعتبار» و
الهويّة المعرفيّة لهذه المسئلة و موقعِها الصالح فی هندسة العلوم المرتبطة
بها، من الحکمة و علم الأصول و فلسفتِه وعلمِ الفقه وفلسفتِه.
4. کيفيّة تکوّنِ الإنشاء والإعتبار
ومراحلُه.
5. ماهي دواعي الإعتبار و مناشيه و ماهو
دورُه في حيات الإنسان العلميّة والعمليّة.
6. ماهی «الأدوات» والتراکيب
الإنشائية.
7. کيفيّةُ تمعني «الأدوات» و«الهَيَآت»
الإنشائية، ومکانيکيّةُ وضعِها؟ وماهو الفرق بينها وبين الإخباريّات من هذه الجهة.
8. ماهو الموضوع له في الإنشائيّات؟
وماهو الفرق بينها وبين الإخباريّات من هذه الجهة.
ولکن
وکّدنا أنّـا نکتفي بدراسة المحاور الدّارج بحثُها عند الأصوليين في الباب و هي
الأوّل والرّابع والسّادس والثّامن، تمشّياً معهم، وإستهدافاً إلی بيان
البحوث الّتي لها أکثر صلة بمهمّة «تبيين قواعد الإستنباط» فعقّبنا بحوث المحاور
الأربعة فی کلمات الأصحاب مع نقد أنظارهم (قدس الله أسرارهم)، [من الجمهور،
والمحقّق الخراساني (م 1329ق)، والمحقّق الغروي الإصفهاني (م 1320ق)، والمحقّق
العراقي (م 1321ق)، والميرزا النائيني (م 1355ق) والمجدِّد البروجردی (م1391ق)،
والمحقّق الخوئي (م 1413ق) والشّهيد الصدر (م 1400ق)] وخاتمنا دراسة الأنظار
إلی دراسة نظريّة الخطابات القانونيّة لإمام الخمينی (م1420ق)، و
نقدها، ثم إقترحنا نظريتنا المختارة في الخطاب الشّرعي في النّهاية؛ والآن نريد أن
نعالج المسئلة وَفق هذه النظريّة، إن شاءالله بعونه وصونه.
پس از طرح و بررسي آراء و نظرات
اصحاب اصول راجع به معناي انشاء و اخبار و وجود يا عدم وجود تفاوت بين آن دو و
همچنين نوع تفاوت و مسائل اساسي كه پيرامون اين دو نوع جمله يا خطاب مطرح شد، نظر
مختار را راجع به هريك از محورها مطرح ميكنيم.
سئوال اول:
ما هو الإنشاء والإخبار، وهل توجَد بينهما فرق أو فروق جوهرية أم لا؟ وما هو تمايز
کلّ منهما عن الآخَر؟
أما معنی الإنشاء والإخبار،
فيتم نظر المختار من خلال أمور کالآتي :
الأوّل: أنّ اللفظ کلَّه علامة
ودوره هو إبراز مراد مستعمله.
الثاني: ما يُبرَز بالألفاظ (من
المعاني، أوالحالات أو الوقائع) ومايقوم مقامها کالأفعال والإشارات، شتّی:
فمنها «الحکاية» عمّا وقع حقيقةً
أو حکماً، في الخارج أو في الذّهن أو في عالم الإعتبار، وهو مايسمّی
بالإخبار، نحو؛ فالجملة الخبريّة يُبرِز عن قصد المتکلم للحکاية عمّا وقع.
ومنها «الإيجاد» وهو
مايسمّی بالإنشاء، کما في العقود والإيقاعات، فمثل «بعت» إذا استُعمل وأريد
منه ايجاد عقد البيع أو إبراز ايجاده مثلاً، يُبرِز ما أوجده البايع في عالم
الإعتبار من مادّة البيع. فلفظة بعتُ يُبرِز ما أُنشِئَ وأُعتُبِر من ناحية البايع
.
ومنها الحالات النفسانيّة
الأُخری للمتکلّم، مثل الأمر والنّهي والتمنِّي والترجِّي والإستفهام،
ولاوجه لإلحاق تلک الکلمات إلی الإنشاء بمعنی إبراز ما أوجد ووُجد.
الثّالث: فليس الإنشاءُ ما هولم
يکن إخباراً، والإخبارُ ما هو لم يکن إنشائاً، بل توجد هناک أقسام أخری من
المبرَزات؛ فليس هناک تقابلاً ثُنائيّاً فحسب، بل توجد تقابلات ثُلاثيّةً بل
تعدديّة؛ لأنّ مثل الترجّي والتمنّي والإستفهام، کما أنّها ليست إخباريّة ليست
إنشائيّةً في الحقيقة والواقع، بل مؤدّی کلّ منها إبراز لحالة نفسانيّة
خاصّة بها غيرِ الأخری، و غيرِالحکاية والإيجاد؛ وهذا واضح لمن تأمّل
بأدناه، فلامبرّر لإلحاق البحث عن الإنشاء إلی المعنی الحرفيّ؛
والأصحّ أن يبحث عن کلّ منها علی حدة ومستقلاً عنه؛ فتأمّل!
به نظر ميرسد كه كلام و لفظ در
مجموع كاركرد ابرازي دارد. كلام چيزي را كه براي مخاطب آشكار نيست، به نحوي ابراز
ميدارد و آشكار ميسازد؛ چنانكه ساير علامات نيز همين كاركرد را دارند؛ مثل اشارت
و يا علائم مختلفهاي كه در زمينههاي گوناگون وجود دارد، براي نمونه علائم
راهنمايي و رانندگي كه در روزگار ما از فراواني بيشتري برخوردار است. به تعبير
ديگر لفظ و كلام از جملهي علامات است و مانند هر علامت ديگري نقش و كاركرد ابرازي
دارد؛ چنانكه گاه به جاي لفظ و براي تحصيل كاركردي كه لفظ دارد ممكن است علامتهاي
ديگر استفاده كنيم؛ مثلاً براي انجام معامله گاه جملهي مشخصي را ادا ميكنيم و از
لفظ و كلام بهره ميگيريم و گاهي ممكن است كه از يك نوع فعل استفاده كنيم و معامله
به صورت مواتاتي انجام پذيرد. در عمل و با فعل دادوستد را انجام دهيم و با همين
دادوستد اراده و قصدي كه براي انتقال ملكيت داريم را ابراز كنيم. در اينجا چيز
ديگري مانند فعل مواتات جايگزين لفظ و كلام ميشود.
بنابراين لفظ و كلام كاركرد
ابرازي دارد ولي هر مبرزٌعنهي ابزار لفظي و كلامي متناسب خود را دارد؛ يعني عقلا
كه گفتهاند لفظ و كلام را ما مبرز از مبرزٌعنه قرار ميدهيم، تأكيد كردهاند براي
ابراز هر واقعيت و حالتي بايد از لفظ و كلام متناسب آن استفاده شود. البته ما قبول
نداريم اين تناسب تماماً طبيعي است ولي گاهي حتي تناسب بين لفظ و معنا و مبرز
طبيعي است و گاه نيز مطلقاً اعتباري و جعلي است؛ به هر حال عقلا توافق و تصانع
كردهاند كه واژه، تركيب و يا هيأتي را براي اداي واقعيت و حالتي استعمال كنند؛
ولي حالات و واقعيات و آنچه كه قصد ابراز آن را داريم گوناگون است و چون گوناگون
است پس بايد اين گوناگوني را در اين علامتها، يعني الفاظ و تراكيب و حيات نشان
بدهيم. اينگونه نباشد كه براي ادا و ابراز هر حالت و واقعهاي از يك نوع و تنها يك
نوع كلام و لفظ و علامت استفاده شود، و گفتهاند براي هر نوعي از آنچه كه قصد
ابراز آن را داريم يكجور كلمه و تركيب را به كار ببريد و در همينجا اختلاف بين
اخبار و انشاء پيدا شده است.
نكتهي سوم اينكه اصولاً تقابل و
تفاوتي كه بين انواع آنچه كه بايد ابراز شود و الفاظ علامت اين ابراز هستند، تنها
دو قسم نيست كه بگوييم آن حالتي كه بناست ابراز و ادا شود يا اخباري است و يا
انشائي (آنگونه كه امروز رايج و شايع است). اگر سرّ اين تقسيم ثنائي، يعني اخباري
و انشائيكردن جملات و هيئات و تراكيب اين است كه در هر حال و فيالجمله بين اين
دو نوع تفاوت وجود دارد، حال چه تفاوت وسيعي قائل باشيم (آنچنان كه جمهور ميگفتند)
و چه بگوييم تفاوت كم است و يا تفاوت در وضع و يا دلالت نيست و تفاوت متعلق به
حالت نفساني متكلم است و يا تفاوت به استعمال برميگردد، ولي به هر حال تفاوت وجود
دارد. احدي نميتواند بگويد كه هيچگونه تفاوتي نيست چون اشكال ميشود كه اگر
هيچگونه تفاوتي نيست چرا اينها را به جاي هم استعمال نميكنيد؟ و اگر هم در جواب
گفته شود كه گاهي يك جملهي خبري مانند «بعتُ» در انشاء به كار ميبريم، پاسخ ميدهيم
كه بعتُ در اينجا به معناي انشائي به كار ميرود، نه اينكه با حفظ معناي خبري در انشاء
به كار ميرود، بعتُ در اينجا خبر نميدهد، بلكه به شكل خبر ادا ميشود ولي درواقع
جعل و اعتبار ميكند و متكلم الان در وعاء اعتبار، عقد و ايقاعي را ايجاد ميكند،
ولي براي اينكه قطعيت اين ايجاد را ابراز كند از تعبير خبري استفاده كرده؛ به گونهاي
كه حتي بعضي گفتهاند اين لفظ در اينجا از معناي خبري خود خارج شده و معناي انشائي
پيدا كرده است. حال ممكن است كسي بگويد كه لازم نيست بگوييم نقل شده است، بلكه اين
جمله را به اين شكل ميگويند تا اينكه از قطعيت و حتميت اراده و از عزم قطعي خبر
بدهيم، و يا از مُضيّ مسئله خبر داده باشيم، كه در اين صورت در اين انشاء يك نوع إخبار
نيز نهفته است، يعني ضمن اينكه إنشاء ميكنيم تا بيعي واقع شود اما با كاربرد جملهي
خبري ميخواهيم به مخاطب اطلاع بدهيم كه در ايقاع و منعقدكردن اين معامله قاطع و
جدي هستم، آنچنان كه گويي شده است؛ و يا اينكه با اين حرف حتي ميخواهيم انعقاد را
خبر بدهم و ممكن است هنوز در همان معناي خبري خود باقي مانده باشد و فرض بر اين
باشد كه من بااراده هستم و با فعل و انفعالات جوانحيام آن عقد را واقع كردهام و
الان از وقوع آن اطلاع ميدهم. پس كلمهي بعتُ در معناي خبريه به كار رفته است.
به اين جهات است كه گاهي در عمل
انشاء از جملات خبريه استفاده ميشود. ولي به هر حال تفاوتي بين اخبار و انشاء
وجود دارد و اين تفاوت سبب شده است كه نام يك نوع از جملات را «اخباريه» بگذاريم و
نوع ديگر از جملات را «إنشائيه» بناميم. اگر تفاوت (حداكثري يا حد اوسطي يا
حداقلي) مبرر آن است كه ما اين دو نوع جمله را فرض كنيم و متفاوت بيانگاريم و دو
نام هم بر آنها بگذاريم، بين انواع آنچه كه آنها را در زمرهي إنشاء ميدانند نيز
با إنشاء بالمعني الاخص تفاوت وجود دارد.
ما إنشاء بالمعني الاعم را شامل
«امر» ميدانيم؛ مولا چيزي را امر ميكند و از عبد و مباشر خود چيزي را ميخواهد و
يا نهي ميكند كه ميگوييم إنشاء است. همچنين بنا به نظر مشهور، تمنا، ترجي،
استفهام و... را در مجموع إنشاء ميگوييم، اما واقع امر اين است كه اگر تفاوت بين
إخبار و إنشاء سبب شده باشد كه اين دو را دو نوع از كلام قلمداد كنيم به اندازهاي
كه بين إخبار و إنشاء (بالمعني الاخص)، تفاوت وجود دارد بين إنشاء به معناي خاص و
طلب و تمني و ترجّي و استفهام، تفاوت وجود دارد. چرا بايد همهي اينها را زير چتر
عنوان واحدي به نام انشاء قرار دهيم؟ اقل دقت آن است كه گفته شود ما جملات إخباريه
داريم و آنگاه كه ما اداي جملهاي ميخواهيم از وقوع و يا نفي نسبتي بين چيزي با
چيز ديگر خبر بدهيم جملهي إخباريه به وجود ميآيد. و همچنين جملات إنشائيه داريم،
آنگاه كه ميخواهيم چيزي را ادا و ابراز كنيم كه به معناي لغوي كلمهي انشاء يعني
«ايجاد» نزديك و مانند است. مثلاً ميگوييم «بعتُ» يعني ميخواهيم معامله را ايجاد
كنيم و تمليك و تملك واقع شود. حال اين جمله سبب است و يا اين جمله حاكي از ارادهي
من است و با ارادهي من به مثابه مالك، اين پديدهي اعتباري صورت ميبندد كه تمليك
و تملكي صورت ميگيرد و ثمني با مثمني مبادله ميشود و بيعي واقع ميشود. اينجا
إنشاء بمعني الاخص است، اما اين با آنجايي كه استفهام ميكنيم تفاوت دارد. آيا فرق
بين استفهام و إنشاء بالمعني الاخص از فرق بين إنشاء بالمعني الاخص با إخبار كمتر
است؟ تفاوت خيلي زياد است و حتي شايد بتوان گفت زيادتر است؛ لهذا به نظر ميرسد كه
جملات و تراكيب إخباريه داريم، جملات و تراكيب إنشائيه داريم و جملات و تراكيبي كه
مبرز حالت نفساني متكلم است. متكلم يك حالت نفساني دارد كه قصد ابراز آن را دارد؛
حال يكبار ميخواهد چيزي را طلب كند با يك تركيب ميگويد و يكبار ميخواهد تمنا
و آرزويي را كه دارد ابراز كند، با جملهي تمني ميگويد، يكبار نيز ميخواهد
رجائش را نشان بدهد كه با ترجيّ ابراز ميكند؛ يكبار هم ميخواهد بگويد كه من جهل
دارم و ميخواهيم رفع جعل كنم، با عبارت استفهامي ميگويد.
اشتراك اينها با يكديگر در آن است
كه همگي ميخواهند از حالت نفسانيه حكايت كنند و آنرا ابراز كنند و از اين جهت
اشتراك بسيار جديي با هم دارند. حداكثر هم اين است كه قسم سوم را از جملات إخباريه
و إنشائيه جدا كنيم و دستكم بگوييم در يك تقسيم كلان ما جملات را به سه دسته
تقسيم كنيم و چه كسي گفته كه حتماً بايد ثنائي تقسيم كرد و چه اشكالي دارد كه
ثلاثي بشود؛ و اي بسا كسي هم بگويد رباعي و يا خماسي شود، كه هيچ ايرادي هم ندارد.
به اين ترتيب ميخواهيم بگوييم از
اساس بين إخبار و إنشاء فرق هست و علاوه بر آن بين إنشاء بالمعني الاخص و انواع
إنشائات ديگر كه در ذيل إنشاء بالمعني الاعم قرار داده شدهاند نيز تفاوتهايي
وجود دارد و حداقل آن اين است كه غير از إخبار و إنشاء بالمعني الاخص را ميتوان
ذيل دستهي سومي قرار داد كه خصوصيت آنها در ابراز حالت نفانس متكلم است. به اين
ترتيب حتي با تقسيم رباعي و خماسي نيز مخالف نيستيم.
حالاتي كه با جملات و تراكيب لفظي
و يا شبيه آنها ابراز ميشود گوناگون است، از جمله «حكايت» است. براي مثال من ميخواهم
از آنچه واقع شده است حكايت كنم؛ حالا يا حقيقتاً واقع شده و در خارج نسبتي بين
موضوع و محمول برقرار شده است و يا در حكم برقراري نسبت است. گاهي در خارج اتفاقي
واقع نشده، بلكه من در درون خودم اين نسبت را برقرار ميكنم كه بين «زيد» و «قائمٌ»
نسبتي واقع شده است كه قيام بر زيد عارض شده است. اين يك نوع ابراز است و همان
نوعي است كه به آن «إخبار» ميگويند.
قسم ديگر آن است كه ما قصد داريم
«ايجاد» را ابراز كنيم، كه البته إنشاء بالمعني الاخص است. پيشتر توضيح داده
بوديم كه إنشاء بالمعني الاعم اقسام مختلفِ خارجي و قلبي دارد و خارجي آن است كه
با جوارح واقع ميشود و قلبي و باطني آن است كه با جوانح واقع ميشود.
نوع سوم از آنچه كه با جملات و
تراكيب لفظيه ابراز داشته ميشود، حالات نفسانيهي متكلم است، حالاتي مانند تمني،
ترجّي، استفهام و...
نتيجه اين ميشود كه يا بايد
بگوييم كه اصلاً تقابلي بين إخبار و إنشاء وجود ندارد، چرا كه هم در إخبار و هم در
إنشاء ما ميخواهيم ابرازي بكنيم و كار جمله و تركيب ابراز است، كه برخي متأخرين
قائل به عدم تمايز و يا لااقل عدم تمايز ذاتي بين جملهي خبريه و إنشائيه هستند و
تمايزها را به جاي ديگري ارجاع ميدهند و يا اينكه بايد بگوييم اگر تمايزها مبناست
پس چرا بين انواع آنچه كه تحت إنشاء بالمعني الاعم قرار ميدهيد فرق نگذاريد، آنها
هم با هم فرق دارند. مگر تمني عين ترجّي است و يا ترجّي عين استفهام است؟ اينها با
هم فرق دارند. لااقل بگوييم جمله و تركيب إخباري و جمله و تركيب إنشائي بالمعني
الاخص و جمله و تركيب حاكي و مبرز حالات نفسانيه اين سه دسته هستند. درنتيجه اگر
بنا بر آن است كه تفاوت بگذاريم، بايد دقت كنيم كه اين تفاوت اگر بين إخبار و
إنشاء با انواع ديگر وجود دارد نيز در آنجا هم از يكديگر تفكيك كنيم. لهذا يا بايد
بگوييم بين إنشاء و إخبار تفاوتي نيست (كه البته نوعي از تفاوت وجود دارد) و يا
اينكه بگوييم تفاوت هست؛ و اگر تفاوت هست ديگر دوگانه و ثنائي نيست كه تنها بين
إخبار و إنشاء بالمعني الاخص باشد، بلكه بين إنشاء بالمعني الاخص با انواع ديگر از
إنشائيات كه ابراز حالت نفساني متكلم را ميكنند تفاوت وجود دارد كه آنها لااقل
دستهي سوم را تشكيل ميدهند. بنا نيست كه تمني و ترجّي چيزي را ايجاد كند، بلكه
حالت نفساني را ابراز ميكند. ما آنچنان كه بعتُ عقد را ايجاد ميكنيم با استفهام
چيزي را ايجاد نميكنيم. لااقل اين سه يعني تمني و ترجّي و استفهام يا مجموعاً
قسمي در مقابل دو قسم ديگر يعني إخبار و إنشاء هستند و يا اينكه ميتوانيم بگوييم
اينها هم اقسامي هستند، زيرا اينها نيز با هم متفاوتاند. به اين ترتيب اين رسم كه
جملات إنشائيه را در پي مبحث معناي حرفي ميآورند، جايي ندارد؛ درنتيجه در تبويب
اصول خوب است كه بحث از إخبار و إنشاء را به عنوان يك باب مستقل درنظر بگيريم،
خصوصاً كه نظرات مختلفي در اين زمينه وجود دارد و يكي از نظرات نيز همين الحاق
جملات إخباريه و إنشائيه به بحث معناي حرفي است، اما براساس نظرات ديگر چنين چيزي
توجيه ندارد. بنابراين چه دليلي دارد به عنوان ملحق بياوريم بلكه خود اينها را
بايد به عنوان يك باب مستقل قرار دهيم.
به اين ترتيب معناي جملات إنشائيه
را فيالجمله مورد اشاره قرار داديم و فيالجمله به تفاوتها نيز اشاره كرديم، اما
بحث از فروق و تفاوتها بين إخبار و إنشاء همچنان جاي تأمي دارد كه إن شاء الله
در جلسهي بعد تكميل خواهيم كرد. والسلام.