موضوع: نظریّة الخطابات
القانونیة ـ مقترحاتنا فی تحسین تقریر النّظریّة
وتنسیقها في قوالبها القشیبة/ ـ مقترحاتنا فی تحسین تقریر
النّظریّة وتنسیقها في قوالبها القشیبة / 31
حضرت
رسول(ص) فرمودند: «
مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ
أَفْضَلَ مِنَ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا»
[1]؛
خداوند به چيزي برتر از زهد در امر دنيا، پرستيده نشده است. مشخص ميشود كه زهد
وجه ايجابي و فعال دارد و يك عمل سلبي نيست، زيرا عليالاصول عبادت به فعل فعال
اطلاق ميشود. زهد به معناي گوشهگيري و بيتفاوتي و بيطرفي و ترك صرف نيست.
بحث
از برايند مجموعهي خصائل و خصائصي است كه هريك از اطراف خمسهي خطاب دارند.
گفتيم؛ برآيند مختصات و ويژگيهاي خصائل خمسه را ميتوان در چهار ساحت نشان داد و
بروز اين خصائل و خصائص در چهار عرصه و مقام به چشم ميآيد:
1.
اعتبار و جعل (تشريع) و صدور خطاب.
2.
عرصهي ابلاغ و تيسير از سوي رب و مولا و احراز و تثبيت خطاب از ناحيهي عبد.
3.
فهم و يا تفهم خطاب و دريافت حكم و به تعبير ديگر تفسير خطاب.
4.
عرصهي امتثال حكم و تطبيق خطاب بر حيات انسان.
در
گذشته گفتيم كه نظريهي خطابات قانونيهي حضرت امام(ره) درحقيقت بر همهي مباحث
اصولي و فقهي سايه ميافكند و البته حسب روال متعارف بعضي از مباحث رايج را مطرح
كرديم و آثار اين نظريه را بر مباحث هشت يا نهگانه توضيح داديم ولي بحث به اين
نُه مسئله محدود نميشود و اگر بخواهيم حد مطلب ادا شود بايد تمام اصول را مرور
كنيم و همهي فقه را فحص كنيم و بروز اين مبنا را در همهي اين عرصهها و ساحات
بررسي كنيم.
همانطور
كه ملاحظه ميكنيد در اينجا نيز برآيند و برونداد نظريهي خطاب شرعي با تلقي و طرز
و شيوهاي كه ما تقرير كرديم دامنهي بسيار وسيعي دارد؛ لهذا در جلسات اخير عمدتاً
فهرستوارهاي از نتايج خصائل و خصائصي كه مربوط به اطراف و اضلاع خمسهي خطاب است
را عرضه ميكنيم و درواقع به حد اشاره و عبور اكتفا ميكنيم، والا اگر بخواهيم بحث
كنيم، تقريباً بخش عمدهي اصول در ذيل اين نظريه بايد بازخواني شود و تا اينجا نيز
ملاحظه ميكنيد كه در ذيل هر عنوان، تعداد قابل توجهي از مسائل را عنوان كردهايم
كه تا پايان اين مبحث حدود شصت مسئله خواهد شد كه اين تعداد از مسائل بخش عمدهاي
از مباحث اصوليه را تشكيل ميدهد. به همين دليل از باب اينكه نظريه را تبيين كرده
باشيم و لايه و آفاق و سطوح مربوط به آن را بازگفته باشيم مطالبي را به صورت
فهرستوار عرضه ميكنيم و اين درحالي است كه گفتيم وارد لايهي چهارم نميشويم. لايهي
چهارم قواعد و ضوابطي است كه از اين سه لايه توليد ميشود. پس ما در اينجا از سه
لايهي پيشانگارهها و افروضات اسُسيه، لايهي خصائل و خصائص اطراف خمسهي خطاب و
لايهي شئون اربعهي خطاب بحث ميكنيم كه در جلسات گذشته دو لايهي اول را توضيح
داديم و الان مشغول بررسي لايهي سوم هستيم و البته همگي اينها را به اجمال و
اشاره برگزار ميكنيم؛ اما لايهي چهارم كه قواعد و ضوابطي است كه براي كاربرد در
فقه توليد ميشود را نميتوانيم وارد شويم زيرا در اين صورت بايد تمامي مسائل
اصوليه را مطرح كنيم. بنابراين، دامنهي تأثير اين نظريه بسيار گسترده است و
درحقيقت اصول سامانهي ديگري پيدا ميكند كه يك سامانهي كاملاً منسجم و منطقي
است.
يكي
از اشكالاتي كه بر وضع فعلي اصول گرفته ميشود همين است كه ميگويند ساختار اصول
يك ساختار منسجم و منطقي نيست و البته اين اشكال تا حدي وارد است. سرّ آن هم اين
است كه در ابتدا نظريهي مبنايي كه اصول را ساخته تقرير نشده تا ابواب و مسائل حول
آن و يا در ذيل آن نظريهي مبنا صورتبندي شود. ما در اينجا در حال تبيين نظريهي خطاب
شرعي كه مبتني بر نظريهي ابتناء است، هستيم و در ذيل هر بخش از اين نظريه يك
سلسله مسائل را طرح ميكنيم و اين درحالياست كه نه من مجال اين را داشتم كه همهي
مسائل و مطالبي كه در هر سه لايهي قابل طرح است را استقراء كنم و نه جلسات بحث
اين اجازه را ميدهد كه به تفصيل وارد شويم و اگر بخواهيم به صورت تفصيلي وارد اين
مباحث شويم شايد حدود پانزده سال به طول بيانجامد. مرحوم شهيد صدر نيز به رقم
اينكه سامانهي جديدي را براي علم اصول پيشنهاد كرد، اما در مباحث الاصول گفتهاند
كه عرف حوزه و ذهن حوزويان با رويّه و ساختاربنديهايي از مباحث اصول آشنايي دارد
و اگر بخواهيم با ساختار جديد درس خارج بگوييم، طلابي كه در سر جلسه حضور دارند
نميتوانند به درستي استفاده كنند. به همين جهت ايشان درس خارج را براساس روال
كفايه فرمودهاند.
در
اينجا نيز تصور ميكنم آنچه كه بنده به عنوان مبناي دانش اصول پيشنهاد ميكنم،
موجب تغييرات اساسي در دانش اصول خواهد شد، و به طريق اولي ما نيز نميتوانيم اين
شيوه را ادامه بدهيم و در حدي كه نظريهي تبيين شود بحث ميكنيم و سعي داريم كه
دامنهي بحث را جمع كنيم.
مقام ابلاغ و احرازهمانطور
كه در ذيل اعتبار گفتيم كه مطالب را ميتوان به چهار دسته تقسيم كرد در اين بخش
نيز شش نوع مطلب را بايد مطرح كنيم.
1.
ابلاغ چيست و مسائلي كه مستقيماً به پديدهي ابلاغ مربوط ميشود كدام است؟
2.
احراز چيست؟
3.
آنچه كه در مقولهي ابلاغ به مصدر خطاب مربوط ميشود.
4.
وسائط و وسائل ابلاغ خطاب و ايصال حكم.
5.
مخاطب ابلاغ. مخاطب خطاب بايد چه ظرفيتها و تواناييهايي را بايد داشته باشد؟ كه
البته اين بحث بيشتر معطوف به مرحلهي بعد كه مسئلهي تفهم است، ميشود. گاهي در
بعضي از منابع آمده و از جمله حضرت امام(ره)، در باب اجتهاد و تقليد، سيزده شرط را
براي اجتهاد مطرح ميكنند، كه عمدهي اين شروط مربوط به ظرفيت تفهمي مجتهد ميشود،
كه البته ما در اينجا هنوز ماقبل تفهم را بحث ميكنيم كه تلقي و دريافت است، يعني
احراز اينكه اين كلام، كلام الهي است و يا اين سنت، سنت نبوي و ولوي است. ابتدا
بايد اثبات كنيم كه مثلاً كتاب تحريف نشده است، و نيز بايد اثبات كنيم عبارت و
نقلي كه داريم فعل يا قول معصوم است، سپس نوبت به ابراز و فهم و تفسير كتاب و سنت
ميرسد.
6.
درخصوص متلقا است. مخاطبي كه مخاطب به خطاب الهي و خطابات شرعيه است شئوني دارد و
يك شأن او اين است كه براي احراز و دريافت توان داشته باشد، و پس از آن توان ابراز
و تلقي و تفسير آنرا داشته باشد. ما در اينجا شأن احرازگري متلقا را مطرح ميكنيم
كه يكسري مباحث در ذيل اين چند محور بايد شود.
معناي ابلاغ، احراز و ابرازاين
اصطلاحات چندان رايج نيستند و بنده نديدهام كه اصوليون نامي چنين تعابيري را
استفاده كرده باشند. اينجا بايد مشخص كنيم كه مراد از اين اصطلاحات چيست و چه
تفاوتي با يكديگر دارند. همچنين تفاوت اينها با «اعتبار» چيست.
ابلاغ: عبارت است از «ايصال خطاب به
مخاطب و ايجاد دسترسي براي مخاطِب». بحث در اين است كه شارع مقدس و همچنين ولي و
حاكم انساني اگر ميخواهد حكم كند، اين حكم را بايد به محكومٌعليهم برساند و خطاب
بايد در دسترس مخاطب قرار گيرد. وقتي از اصطلاحات ابلاغ صحبت ميكنيم درواقع از
مبدأ مصدري صحبت ميكنيم.
احراز: «تثبت وحيانيت كتاب و شرعانيت
سنت و يا اثبات هويت ساير منابع همچون عقل است». ابلاغ بايد از سوي حقتعالي صورت
پذيرد و احراز بايد از ناحيهي عبد صورت گيرد و عبد مطمئن شود كه اين كلام، كلام
الهي و يا سنت و كلام معصوم است تا بتواند به آن تمسك كند و راجع به حجيت آن بحث
كند. در اينجا بايد مباحث مربوط به احراز و آنچه متعلق به مبحث احراز است از ناحيهي
انسان بحث شود. اين بحث، بحث بسيار مهمي است و در روزگار ما عمدهي بحثهاي
هرمنوتيكي از اين زوايه مطرح ميشود. غلبه در نظرات هرمنوتيكي رايج مخاطبمدار يا
مفسرمداري است و نه مؤلفمداري، اما ما عمدتاً ميگوييم كه بايد كلام و نيت مؤلف
را كشف كنيم و علم اصول بيشتر مؤلفمدار است؛ ولي لازم نيست كه مباحث فقط مؤلفمدار
باشد زيرا مخاطب و متلقي و مفسر نيز ويژگيهايي دارند و مسائل و قواعدي معطوف به
اين زوايا هست كه بايد مورد بحث قرار گيرند كه بخشي از آنها در اصول فعلي هست ولي
بسيار از مباحث وجود دارد كه در اصول مطرح نشده و بايد مطرح شود. همچنين مطلب را
از اين زاويه هم بايد ديد كه ما فرايند ابلاغ را طرح ميكنيم و علاوه بر آن فرايند
احراز را نيز مطرح ميكنيم؛ زيرا ما معتقد هستيم كه هرچند غلبه با مؤلف و ماتن است
و بيشتر ناظر و به ابلاغ است، اما مسئلهي متن نيز خصوصياتي دارد و درك آن گاهي
قواعد خاصي را ميطلبد كه اگر آن خصوصيات را لحاظ كنيم ميتوانيم نيت مؤلف و ماتن
را كشف كنيم و خود انسان خصوصياتي دارد كه بايد قواعدي را معطوف به اين خصوصيات در
نظر بگيريم كه چنين انساني ميخواهد متن را بفهمد. لهذا در مقابل گرايشهاي رايجي
كه در هرمنوتيك وجود دارد (مؤلفمداري، مفسرمداري، متنمداري) ما ميگوييم ثقل
مسئله مؤلفمداري است و ما بايد از متن مراد الهي را كشف كنيم، اما نميتوان گفت
كه متن هيچكاره است، به هر حال متن و كلمات و جملات نيز بروندادي دارند كه در
مقام فهم بايد آنها را مديريت كنيم، والا نيت و قصد شارع را نميتوانيم كشف كنيم.
كما اينكه نميتوان گفت كه مفسر و فهمنده در شكلگيري معنا دخالتي نميكند و
خصوصيات مخاطب فيالجمله دخيل است، اما نه آنچنان كه مفسرمداران ميگويند كه پيشيافتهها
و پيشدانستهها و خصوصيات مفسر است كه معنا را تعيين ميكند و متن تهي از معناست
و بين متن و ماتن ارتباطي وجود ندارد و ما هستيم و متن و آنچه خصوصيات ماست معنا
را ميسازد.
اما
به هرحال نميتوان گفت كه خصوصيات فهمنده هيچ نقشي در شكلگيري معنا ندارد. به
همين جهت است كه مقام «تفسير» را كه مقام بعدي است نيز بايد بحث كنيم.
ابراز: به معناي فهم و آشكاركردن معناست
و به مقام تفهم مربوط ميشود و به غير از ابلاغ و احراز است. مقام ابراز عمليات و
فرايندي است كه منتهي به انكشاف حكم براي محكومٌعليه ميشود.
اين
سه مقوله (ابلاغ، احراز و ابراز) با مسئلهي «اعتبار» كه قبلاً بحث كرديم تفاوت
دارد، اعتبار مربوط به مقام ثبوت در ساحت الهي است و اين سه مسئله مربوط به مقام
بعدي است كه مقام اثبات باشد. والسلام