موضوع: نظريّة الخطابات القانونية ـ مقترحاتنا
فی تحسين تقرير النّظريّة وتنسيقها في قوالبها القشيبة / 28
مباحثي
كه از آغاز سال تحصيلي جديد طرح كرديم در ذيل نظريهي «خطابات قانونيهي» حضرت
امام(ره) بود كه ضمن تبيين نظريه و ادلّهي آن و همچنين نقدهايي كه ممكن بود بر آن
وارد شود و روشهاي نقد آن، به اينجا رسيديم كه اين نظريه ضمن اينكه از اهميت خاص
و فوقالعادهاي برخوردار است، از جهات مختلف قابل نقد و محل و تأمل است. اصل اين
مبنا را نميتوان ناديده گرفت، اما تقرير اين نظريه و مبانيي كه اين نظريه بر آنها
استوار است و نتايجي كه به مثابه برايند اين نظريه تصور ميشود ميتواند مورد
بررسي، ارزيابي و نقد و نقض قرار گيرد. در انتها نيز ميتوان اين نظريه را به
اشكال ديگري تقرير كرد كه در اين خصوص چهار تقرير پيشنهاد داديم كه سه تقرير فيالجمله
با تحفظ بر مجموعهي مدعيات و شاكلهي نظريه بود. درواقع در اين سه تقرير به نحوي
مماشات با صاحب نظريه را مد نظر داشتيم؛ اما در تقرير چهارم اساس اين نظريه و
همچنين پيشانگارهها و پيشفرضها و چهارچوبه آنرا تغيير دادهايم، به نحوي كه
از اين تغييرات نظريهي جديدي در حال شكل گرفتن است. در جلسات دروس خارجي كه در
سطح عالي اجتهادي است بايد اجتهاد اتفاق بيافتد؛ اينكه سلف و بزرگان مباحثي را
مطرح كرده باشند و ما نيز همانها را بازگو و تقرير كنيم و حرف نويي از سير مباحث
به دست نيابد، خصلت درس خارج را كه اجتهاديبودن آن است نخواهد داشت و درس خارج نيز
همان سطح قلمداد ميشود، زيرا تفاوت سطح و خارج در اين است كه در سطح بناست مطلبي
را كه بزرگي گفته است و در نوشتهاي آمده به خوبي تقرير و به مخاطب تفهيم كنيم.
براي مثال در سطح كفايه را كه در آن آراء ديگران نيز نقد شده است تقرير ميكنيم، اما
در درس خارج ممكن است به اين قاعده مقيد نباشيم و از حدود يك كتاب خارج شويم و به
كتابهاي ديگر نيز مراجعه كنيم، اما اگر به نظريهاي جديد نرسيم به تصور من درس
خارج نيز يك نوع درس سطح خواهد بود.
در
جلسات گذشته گفتيم كه تقرير چهارم را براساس نظريهي ابتناء ارائه خواهيم كرد، ولي
در تأملاتي كه در اين مدت داشتم مطالب نوي زيادي پديد آمد. من براي هر درسي كه
القاء ميكنم هفت تا دوازده ساعت وقت ميگذارم و به اين ترتيب به يك نظريهي جديد
در خطاب شرعي و به نحوي مباني حكم شرعي دست پيدا كردم.
در
اينجا قصد دارم مباحثي كه در جلسات گذشته درخصوص اين نظريه مطرح كرديم و ثمرهاي
كه تا اينجا حاصل شده را مرور كنم. البته همانطور كه در جلسات گذشته تأكيد كردم
توقع من اين است كه شما در خصوص نظريهي خطابات تحقيق كنيد تا زمينهي فراهمآوري
مقالاتي به وجود آيد و در اينجا نيز محورهايي را مطرح ميكنم كه پيرامون آنها ميتوان
به تدوين مقاله دست زد.
به
نظر ميرسد كه در حوزهي مبادي احكاميه (به تعبير رايج) و به تعبير دقيقتر
«مبادي حكميه»، بايد مباحث مختلفي مطرح شود كه ما نيز در اين سلسله جلسات اين
مباحث را مطرح كردهايم.
پس
از اينكه مباحثي را راجع به نظريهي خطابات مطرح كرديم، به بهانهي ارائهي تقرير
چهارم كه تقرير مقترحِ و مختار ماست، و ما معتقديم كه نظريهي خطاب شرعي را به
همين صورت بايد تحليل كرد. در ذيل تقرير چهارم بايد مباحثي بحث ميشد كه منتهي به
يك نظريهي جديد شود. اين مباحث عبارتند از:
1.
بحث از مبادي تصوريهي خطاب و حكم، كه در جلسات گذشته در اين خصوص بحث كرديم و
گفتيم كه «خطاب»، «حكم» و «كلام» به چه معناست و نسبت اين سه با هم چگونه است.
2.
توضيح درخصوص مباني و پيشانگارههاي نظريهي خطاب. درخصوص خطاب (چه قدسي و چه
غيرقدسي) بايد پيشانگارههايي را پذيرفته باشيم تا بر آن اساس بتوان درخصوص نظريهي
«خطاب ديني» و پس از آن «حكم ديني» بحث كرد. در اين خصوص چهار اساس را مطرح و بحث
كرديم و گفتيم كه 1) معرفت فرايندمند است و به تدريج اتفاق ميافتد؛ 2) خود معرفت
يك برايند است؛ 3) معرفت متعلقي دارد كه چونان پيام و رسالت است؛ 4) همچنين گفتيم
كه رسالت داراي پنج ضلع است كه اگر خصوصيات و خصائل آنها را بحث كنيم هويت خطاب و
در نهايت محتواي خطاب (كه در اينجا حكم است) را تعيين ميكنيم. اينها چهار مبنايي
بود كه به عنوان پيشانگاره مطرح كرديم. اينها در عين اينكه نظريهي خطاب مطلق
هستند، اما مبادي تصديقيهي خطاب و حكم شرعي نيز ميشوند.
3.
خطاب داراي اطراف پنجگانه است، كه در جلسهي گذشته اين مبحث نيز به پايان رسيد.
اطراف پنجگانهي خطاب كه گفتيم چونان رسالت و پيام است و مبدأ، مخاطب، وسائط،
موضوع و ماده دارد، اگر خصائل و خصائص و ويژگيهاي اينها را مطرح كنيم كه در ذيل بعضي
از محورها حدود ده خصوصيت برشمرديم، اينها نتايجي دارند؛ براي مثال اگر بگوييم
خطاب الهي محتوي حكمي است كه آن حكم عقلاني است، نتيجهي اين حرف آن ميشود كه
هنگامي كه خطاب عقلاني و حكيمانه است، پس با عقل و حكمت ميتوان آن را ادراك كرد؛
اگر حكمي را به دست آورديم و در مقام تطبيق ديديم كه با يافتهها و احكام قطعي
عقلي سازگار نيست، بايد درخصوص آن ترديد كنيم و احتمال بدهيم كه اشتباه كردهايم.
به اين ترتيب هر خصوصيتي را كه در هريك از اطراف خمسه ميپذيريم در چهار مقام و
افق و شئون اربعهي خطاب تأثير دارد. شئون اربعه عبارت بودند از:
ـ
مقام اعتبار و تشريع از ناحيهي شارع. خطاب و حكم الهي يك افق در ساحت الهي دارد
كه افق اعتبار و تشريع است.
ـ
افق دوم، افق ابلاغ است، به اين معنا كه خطاب بايد در دسترس انسان كه مخاطب خطاب
الهي است قرار گيرد و خداوند متعال ابلاغ كند و در دسترس انسان قرار بدهد.
ـ
افق سوم، مقام تفسير، تلقي، تعرف، ابراز و تفسير معناي خطاب است.
ـ
مقام چهارم، مقام امتثال و تطبيق آن بر حيات است.
آن
ويژگيها و خصائل و خصائص در اين آفاق اربعهاي كه خطاب شرعي دارد، بروز و ظهور ميكند
كه چگونه بايد وضع شده باشد، آيا واضع كه حقتعالي هنگامي كه حكمي را جعل ميفرمايد
و بناست در قالب خطابي به انسان ابلاغ فرمايد، در مقام اعتبار ممكن است كه دو حكم
متعارض را جعل كند؟ پاسخ ميدهيم خير؛ زيرا مبدأ خطاب حكيم است. همچنين در مقام
ابلاغ نيز نتايجي دارد، ازجمله اينكه حقتعالي بايد به زباني اين خطاب را القاء
بفرمايد كه انسان بتواند بفهمد، زيرا اگر غير از اين باشد خلاف حكمت است. همينكه
بگوييم مصدر، حكيم است، در مقام جعل، اعتبار و تشريع تأثيرگذار است، در مقام
ابلاغ، القاء، ايصال و تيسير نيز نقشآفرين است. زبان دين بايد زبان عقلايي باشد و
عقلاي انساني بتوانند آن را بفهمند. بنابراين زبان دين نميتواند زبان رمزي و يا
حتي زبان خاص باشد، چون ممكن است عدهاي آنرا نفهمند و يا تلقيهاي مختلفي از آن
به وجود آيد. زبان دين، زبان عقلائيِ معيار است، زيرا غرض هدايت است والا لغو ميشود
و حكيم كار لغو نميكند. اگر به زباني بگويد كه مخاطب نفهمد خلاف حكمت و لغو است و
فعل لغو از حكيم صادر نميشود. همينطور در مقام تفسير نيز انسان بايد بتواند درك
كند كه اين كلام، كلام و معصوم است. پس در مقام تلقي، تفهم و تفسير نيز همينگونه
است. هنگامي كه ميگوييم حقتعالي حكيم است، در مقام تفسير هم بايد به تفسيري از
خطاب الهي دست پيدا كنيم كه حكيمانه باشد، زيرا كلام حكيم حتماً حكمتآميز و حكمتنمون
است. اگر ما كلام را ظاهراً فهم كرديم و تشخيص داديم كه ضد عقل است، بايد متوجه
شويم كه در تفسير خطا كردهايم و موضوع را بد فهميدهايم. بنابراين حكيمانگي در
مقام چهارم نيز خود را نشان ميدهد. مقام اجراء و تطبيق نيز به همين صورت است، اگر
حكم را يافتيم و قصد اجراي آنرا داشتيم هم بايد عقلاني اجرا كنيم، و هم اگر شيوهي
اجرايي را از دين تلقي كرده باشيم، بايد عقلاني باشد. آيا يك حكم عقلاني را ميتوان
در حيات انسان، به نحو غيرعقلاني پياده كرد؟ چنين چيزي با ذات و مبدأ حكم نميسازد.
در مقام امتثال نيز احكام عقليه حاكم هستند، زيرا با حكمت و حكم عقلي و حكيمانه
مواجه هستيم. به اين ترتيب ملاحظه ميكنيم كه يك صفت از يكي از مبادي خمسه در چهار
افق و شأن بروز ميكند. ساير صفات مبدأ نيز به همينگونه است. براي مثال صفاتي از
قبيل «عدل»، «رحمت»، «فضل» و... پس ميتوان نتيجه گرفت كه ويژگيهاي اطراف خمسه در
اين چهار حوزه خودنمايي ميكنند. اگر اين مبادي و خصائل آنها را جمع ببنديم، حكم
تكون پيدا ميكند و آن را ميفهميم. اينها از يك جهت مقوم حكم هستند و با اينها ميتوان
حكم را تشخيص داد و اگر اينها را لحاظ نكنيم، درواقع حكم را ناقص كردهايم، و از
جهت ديگر مبادي تصديقيهي نظريهي خطاب شرعي هستند و خطاب شرعي بايد با اين ويژگيها
صادر شده باشد.
در
اينجا به نقطهي نهايي ميرسيم و آن اينكه ما بايد برايند و نتايج مجموعهي ويژگيها
و خصائل و خصائصي كه راجع به اطراف خمسهي خطاب ديني طرح كرديم، در اين آفاق
چهارگانه نشان بدهيم كه البته در بالا درخصوص صفت حكمت حق تعالي مثال زديم و گفتيم
كه حكمت حق تعالي به چه صورت در شئون اربعه بروز پيدا ميكند و تأثير ميگذارد.
در
اينجا بايد با توجه به مجموعهي خصائل و خصائصي كه راجع به مبدأ خطاب، طرف خطاب،
وسائط و وسائل و طرائق ابلاغ خطاب، موضوع، نوع و ماهيت محتواي خطاب و ماده و مضمون
خطاب گفتيم، بايد يكبهيك نشان بدهيم كه در اين چهار افق و شئون اربعه چه تأثير
ميگذارد و اين عمل نظريهي خطاب شرعي ميشود و البته ميتوان گفت كه مبناي وسيعي
براي كل اصول و فقه ميشود و اگر كسي بگويد كه ما بايد اصول فقه براساس چنين نظريهاي
سازماندهي كنيم بيراه نگفته است. همينطور اگر كسي بگويد كه در فقه چنين مجموعهاي
بايد چتري را بر سر همهي مسائل فقهي باز كند، بيراه نگفته است. در آخر نيز بايد
جمعبندي كنيم و بعد از تبيين مباحث مشخص كنيم كه نظريه چيست كه انشاالله مجموعهي
مباحثي كه باقي مانده را نيز ظرف چند جلسهي آتي طرح خواهيم كرد.
فهرست محورهاي تحقيق و نگارش مقاله درباب نظريهي خطابات شرعيه
در
ابتداي جلسه گفتم كه در اين جلسه محورهايي را مطرح ميكنيم كه در ذيل آنها ميتوان
مقالهاي تدوين كرد. اين محورها به شرح زير است:
1.
بررسي پيشينه و پيرنگهاي نظريهي خطابات شرعيهي عامّه در آثار و آراء سلف. در
ابتداي مباحث گفتيم كه در آثار سلف، مثل مرحوم آخوند، محقق اصفهاني و حتي تا سيد
در الذريعه از «خطاب ديني» صحبت شده است و يا سيد مرتضي و معاصرين او و شيخالطائفه
ميگويند كه موضوع اصول «خطاب» است؛ پس ادبيات اين موضوع در گذشته وجود داشته است.
2.
هويت معرفتي نظريهي خطابات حضرت امام(ره) و جايگاه آن در دانش اصول، فلسفهي اصول
و فلسفهي فقه، كه در جاي خود توضيح داديم كه منظور از هويت معرفتي چيست و چه
مسائلي در آن بحث ميشود و در ادامه نيز هويت معرفتي نظريهي خطابات حضرت امام را
بررسي كرديم.
3.
تقرير نظريه و مؤلفات آن براساس بيان حضرت امام(ره). اخيراً من خدمت شيخنا الاستاد
آيتالله سبحاني مشرف شدم و ايشان گفتند كه مقالهاي راجع به خطابات قانونيه نوشتهاند.
مقاله را براي من آوردند، من چون حضور ذهن داشتم بعضي از اشكالات را در همانجا
مطرح كردم و بعد عرض كردم من در اين خصوص بحث ميكنم كه براي شما نيز مطلب را ميفرستم.
ايشان نيز همان بيان حضرت امام را تقرير كرده بودند ولي بعضي از موارد را كه مطرح
كردم ايشان نيز احساس كردند كه بايد در مورد آن بيشتر تأمل كرد.
4.
نقد كلي نظريه از نظر اتقان و انسجامِ مقدمات و مكونات؛ در يك مرحله اين نظريه را
در سه لايه نقد كرديم كه يكي از آنها اين بود كه بگوييم آيا مقدمات اين نظريه با
هم منسجم هستند؟ آيا بر هم مترتب هستند و يك شبكه را تشكيل ميدهند؟ و به نظريه
كلي نگاه كنيم و مشخص كنيم كه يك نظريه بايد چند ويژگي داشته باشد و آيا اين نظريه
چنين ويژگيهايي را دارد؟
5.
تبيين ادلهي نظريه و نقد آنها و يا افزودن دلايل جديد. ممكن است كسي از نظريه
دفاع كند و دلايل جديد ارائه كند.
6.
ارزيابي و نقد كاركردها و كارآمدي نظريه؛ اينكه ادعا ميشود اين نظريه هشت يا نه
نتيجه دارد، آيا واقعاً اين نتايج را در بر دارد و اين نتايج بر نظريه مترتب هست
يا خير؟ اگر خاطرتان باشد نُه مسئله را مطرح كرديم و گفتيم كه حضرت امام فرمودهاند
براساس نظريهي خطابات اين نُه مسئله حل ميشود و ما نيز تشريح كرديم كه بعضي از
اينها حل نميشود و بعضي نيز راههاي ديگري نيز دارند.
7.
تفصيل و نقد چهارگانهي نظريه و عندالامكان ارائهي تقرير جديد.
8.
تبيين و ارزيابي عقلي و نقلي شرطيت و عدم شرطيت «قدرت» در تكليف. يكي از اشكالات
اساسي كه بر نظريهي امام گرفتيم اين بود كه ايشان ميگفتند «قدرت» در تكليف شرط
نيست و لذا همه بالفعل مخاطب خطاب الهي هستند. ما در آنجا به آيهي «لا يكلف الله
نفساً الا وسعها» تمسك كرديم و تبيين كرديم كه اينگونه نيست و نميتوان گفت كه
قدرت شرط نيست و اگر شرطيت قدرت را كنار بگذاريم كل نظريه فشل ميشود و از نظر ما
اين مسئله روشن است و پاسخ ندارد.
9.
ارزيابي مراتب يا انواع حكم. محقق خراساني ميگفتند چهار مرتبه دارد، مرحوم نائيني
ميگويند سه مرتبه دارد، حضرت امام نيز فرمودند دو مرحله دارد، يعني «انشاء» و
«تنجيز». ما گفتيم هيچكدام از اينها نيست و حكم چند مرحله ندارد.
10.
نقد و تحليل نظريهي ابتناء.
11.
تحليل كلي تقرير مختار.
12.
بررسي و تفصيل خصائل و خصائص مبدأ.
13.
بررسي و تفصيل خصائل و خصائص مخاطب.
14.
بررسي و تفصيل خصائل و خصائص وسائط و وسائل.
15.
بررسي و تفصيل خصائل و خصائص متعلق.
16.
بررسي و تفصيل خصائل و خصائص ماده.
17.
ساير مطالب و موضوعات مرتبط با نظريه.