موضوع: انشاء و إخبار
قال اميرالمؤمنين علي(ع): أَكْثَرُ النَّاسِ مَعْرِفَةً أَخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ (غرر، ص 232). اين كلام نوراني امير حكمت و بلاغت است كه هرآنكس كه به شناخت خويش تواناتر است و خويش را بيشتر شناخته است، ترسانتر است از پروردگارش. زيرا انسان هراندازه كه به ضعف و كاستيهاي خود پي ببرد، عظمت الهي در حضور او برجستهتر و بارزتر ميشود و احساس كوچكي بيشتري ميكند، بنابراين اين فرد از خداوند متعال بيشتر ترسان خواهد بود. همچنين ميتوان اينگونه تفسير كرد كه انسان هر مقدار كه به خود و اعمال و افكار پرلغزش خود آگاهي و توجه بيشتر دارد، از خداوند ترس بيشتري خواهد داشت و بيشتر در مقام خوف و خشيت برميآيد و درصدد جبران. انشاءالله خداوند متعال ما را در زمرهي خائف و خاشي خود مقرر كند.
سال گذشته در موضوع انشاء و إخبار بحث ميكرديم و جملات انشائيه و اخباريه منشأ بحث بود. دامنهي بحث در اين موضوع به اصل مسئلهي انشاء و اخبار توسعه پيدا ميكند. در اين جلسه مروري به مباحث و محورهايي داريم كه به نظر ما در اين موضوع بايد در اصول مطرح شود. هرچند كه بسياري از اين محورها رايج نيست و مورد توجه قرار ندارد، متأخرين و بعضي از معاصرين به اين مسئله توجه خاص كردهاند؛ در حدي كه بعضي از اعاظم گفتهاند كه اصولاً بايد علم اصول را حول محور «اعتبار» سازماندهي و صورتبندي كرد و سازمان معرفتي و منطقي بحث را نيز پيشنهاد دادهاند.
در گذشته، هنگامي كه بحث پيرامون مسائل علم اصول مطرح بود، اين نظريه را مطرح و نقد كرديم. بعد از آن نيز من عين نقد را براي آن بزرگ بزرگوار در نجف فرستادم كه ما نسبت به اين فرمايش حضرت مستطاب عالي، ملاحظاتي داريم. اما به هر حال نفس اين توجه كه مسئلهي «اعتبار» از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است، امتياز تفكر آن بزرگوار قلمداد ميشود كه به جايگاه اين بحث در اصول و فقه توجه شده است. زيرا دانش فقه، اصولاً اعتبار احكام و يا كشف اعتبارات شرعيه است. بنابراين بايد هم در فلسفهي فقه به آن توجه خاص شود و فهم و ماهيت حكم و مسائل پيراموني آن، همانند طبقهبندي و تقسيمات حكم، غايت حكم، مناشي حكم و... بايد مورد توجه قرار گيرد، و هم در حوزهي اصول بايد مورد توجه قرار گيرد. هم در فلسفهي اصول بايد خيلي از مباحث مطرح شود و هم در اصول. در حال حاضر كه مباحث فلسفهي اصول، عمدتاً در خود اصول مورد بحث قرار ميگيرد، لاجرم مسائل مربوط به اعتباريات را بايد در همين دانش مطرح كرد. اما اگر روزي اينها تفكيك شوند، پارهاي از مسائل از جنس مباني و مبادي ميشوند كه در دانش فلسفهي اصول مطرح خواهد شد، و پارهاي ديگر كه در آنها بحث از قواعد استنباط است، بايد در دانش اصول مورد بررسي قرار گيرد.
ما فكر ميكنيم اين سلسله مباحث بايد در ذيل عنوان انشاء و اعتبار (كه در مقابل آن مبحث إخبار هم مطرح ميشود) مورد بررسي قرار گيرد:
1. تعريف الإنشاء والإخبار، وما هو تمايز کلّ منهما مع غيره؟ كه بحث بسيار رايجي است كه در دانش اصول فعلي مورد بحث قرار ميگيرد.
2. مکانة البحث عن «الإعتبار» و الهويّة المعرفيّة لهذه المسئلة و موقعِها الصالح فی هندسة العلوم المرتبطة بها، من الحکمة و علم الأصول و فلسفتِه وعلمِ الفقه وفلسفتِه؟ اين بحث بسيار مهم است و گفتيم كه ساختار اقتراحي و پيشنهادي بعضي از اعاظم از معاصرين اين است كه اصلاً ما علم اصول را بايد حول محور اين مسئله سازماندهي كنيم كه نشان از اهميت اين محور است.
3. أنواعُ الإعتبار وأقسام الإعتباريات؟ اعتبار، جعل و انشاء چندگونه است، و اقسام اعتباريات كدام است. ممكن است اعتباريات را يكبار بالمعني الاعم و بار ديگر بالمعني الاخص در نظر بگيريم. در اينجا بايد بررسي شود كه آيا انشاء، اعتبار، جعل و حكم يكسان هستند يا بعضي از اينها ممكن است كاربرد اوسع و اعمي داشته باشند و بعضي ديگر كاربرد اخص و محدودتر. خلط بين اعتباريات با يكديگر و نيز خلط بين اعتباريات و حقيقيات ازجمله مغالطات و خلطهاي شايع مباحث نظري است.
4. کيفيّة تکوّنِ الإنشاء والإعتبار ومراحلُه؟ إنشاء و اعتبار چگونه تكون پيدا ميكند و يك حكم چگونه شكل ميگيرد؟ و يك انشاء چگونه صورت ميبندد. مناشيي كه به انشاء منتهي ميشود چيست؟ آيا صرفاً بيان يك كلام و صدور قولي از مولا منشأ انشاء و اعتبار است؟ مراحل انشاء چيست؟ آيا اصولاً در مقولهي إنشاء موضوع اطلاق مخاطب شرط است؟ يعني آنگاه كه جاعل، حاكم و مولا به اطلاع مخاطب و متوليعليهم رساند، آنگاه اعتبار تحقق يافته است؟ يا ممكن است بگوييم در مبادي ماقبل، اعتبار در نفسالامر تحقق يافته است؟ اگر معصوم و يا شارع مقدس چيزي را اعتبار كردند، و اعتبار واقع شد، بايد اطلاعرساني شود كه مخاطبين و عباد از آن آگاه شوند، اما اعتبار واقع شده است. مانند اينكه ولي امر و حاكم بخشنامه را صادر كرده است، اما هنوز صداوسيما نخوانده تا به اطلاع مردم برسد، نميتوان گفت كه اين اعتبار واقع نشده است و بالنتيجه اگر مردم از هر طريقي از طرق كشف كردند كه اعتباري واقع شده است، تكليف خواهد آمد و مقيد به ابلاغ نيست، بيان سادهي ما راجع به اين بحث عبارت است از اينكه آيا انشاء و اعتبار از زمان ابلاغ لازمالاجرا و مسجل ميشود؟ كه اين يك بحث جدي است كه متأخرين از اصوليين در مورد آن بحث كردهاند و مراحل حكم را مورد ارزيابي قرار داهاند.
5. ماهی «الأدوات» والتراکيب الإنشائية؟ كلمات و واژگان و تراكيب و هيئات انشائي كدامها هستند؟ اين هم بحث مهم و رايجي است. اين بحث بسيار پيشتر از زمان متأخرين در اصول مطرح شده و محل بحث بوده است، منتها به نظر ما ميتوان ادوات و تراكيب و طروق را توسعه داد و به آن چيزي كه تاكنون در اصول مطرح بوده، بسنده نكنيم.
6. کيفيّةُ تمعني «الأدوات» و«الهَيَآت» الإنشائية، ومکانيکيّةُ وضعِها؟ وماهو الفرق بينها وبين الإخباريّات من هذه الجهة؟ ادوات و هيئأت چگونه معنيدار ميشوند؟ كيفيت معنامند شدن درخصوص همهي ادوات، هيئأت و كلماتي كه معنادار و معنامند هستند، چگونه است؟ معناگرفتن چگونه اتفاق ميافتد؟ اين بحث بسيار مهم است و امروز در مباحث جديد از قبيل هرمنوتيك، فلسفهي ذهن و شاخههاي آن و معناشناسي اين بحث مطرح است كه بايد در اصول مورد بررسي قرار دهيم.
7. ماهو الموضوع له في الإنشائيّات؟ وماهو الفرق بينها وبين الإخباريّات من هذه الجهة؟ انشاء روي چه واقعيتي قرار ميگيرد؟ اين بحث نيز بسيار مهم است. در اينجا مسئلهي انشائيات و ماهيت آن و همچنين مسئلهي نفسالامر حقيقي، اما غيرموجود به وجود خارجي و وجود ذهني در اينجا مطرح ميشود. مرحوم علامه طباطبايي نيز در نهايه به اين مسئله پرداخته است كه واقعيات سه دسته هستند، واقعيات خارجيه، كه موجود به وجود خارجياند؛ واقعيات ذهنيه كه موجود به وجود ذهنياند؛ قسم سومي نيز از واقعيات وجود دارد كه علامه طباطبايي در كتاب نهايةالحكمة مطرح فرمودند. اين بحث يك بحث فلسفي است ولي در عين حال بحث بسيار مهمي است. اصول در اينگونه موارد حاجتمند به مباني فلسفي است و تا اين مباني روشن نشود، مسئلهي حكم، جعل و انشاء و اعتبار آنچنان كه بايد حل نخواهد شد.
8. ماهي دواعي الإعتبار ومناشيه و ماهو دورُه في حيات الإنسان العلميّة والعمليّة؟ انگيزههاي اعتبار چيست؟ چه چيزهايي اعتبار را ايجاد ميكند و سبب ميشود كه معتبر، اعتبار كند، حاكم، حكم كند و جاعل، جعل كند؟ نقش دواعي در حيات انسان (چه حيات علمي و چه عملي) چيست؟ اصلاً اعتباريات چه نقشي در حيات علمي دارند؟ بزرگاني از فلاسفه گفتهاند كه اگر اعتباريات را حذف كنيد، فلسفه نيز حذف ميشود كه نشان از جايگاه مهم اعتباريات است. اگر اعتباريات را حذف كنيم و براي مثال بگوييم اينگونه نيست كه فردي كه از طريق كودتا و يا بيعت بر مسند قدرت تكيه زده است، حق دارد در چيزي تصرف كند، و ما حق نداريم. مگر اين انتخاب چه تأثيري در شخصيت واقعي او ميگذارد؟ مگر او با ما فرق ميكند؟ چه كسي گفته است اطاعت از فرمان پليس واجب است؟ در اين صورت بايد ديد كه چه بلايي بر سر بشريت ميآيد و عالم بشر بدتر از جنگل خواهد شد، زيرا حتي در جنگل نيز حيوانات، از اعتباريات پيروي ميكنند و قوانيني را رعايت ميكنند. به تعبير ما عالم حيوانات نيز بدون اعتباريات نميچرخد.
لهذا اين بحث كه در حيات علمي و عملي انسان، اعتباريات و دواعي اعتباريه چه نقشي ايفا ميكنند، بسيار پراهميت است.
9. ماهي الهويّة المعرفيّة للمسئلة وموقعِها الصالح فی هندسة علم الاصول والعلوم الأُخری المرتبطة بها. ما بحثي را تحت عنوان هويت معرفتي مسئله درخصوص همهي مسائل هر علم و از جمله علم اصول و مباحث اساسي هر دانش و ازجمله دانش اصول مطرح ميكنيم، هر مسئلهاي مثل هر دانشي، داراي يك هويت معرفتي است و از هويت معرفتي هر دانش نيز ميتوان بحث كرد. هويت معرفتي دانش چيست؟ يعني اينكه آيا اين دانش از جنس حقايق است يا اعتباريات؟ در دستهي كدام گروه از علوم قرار ميگيرد؟ چه نسبت و مناسباتي با ديگر علوم هموند و همگن دارد؟ اين علم با علوم مرتبطه چه نسبت و مناسباتي دارد؟ هويت تاريخي اين علم چگونه است؟ پيشينهي اين بحث به كجا منتهي ميشود؟ اين جنس از مباحث را هويت معرفتي ميناميم، حال اگر راجع به دانش بحث كنيم، هويت معرفتي يك علم به مطرح ميشود. و البته بيشتر اين پرسشها را راجع به يك مسئله در يك دانش هم ميتوان مطرح كرد. ما در گذشته گفتيم كه «كل مسئلة عُلَيْمة» هر مسئلهاي دانشواره و دانشكي است و بسياري از پرسشهايي كه راجع به يك علم ميتوان مطرح كرد، راجع به يك مسئله هم ميتوان مطرح كرد. يعني به يك مسئله نگاهي فلسفي كرد، آنگونه كه ميتوان به يك علم نگاه فلسفي كرد. در نگاه فلسفي به يك علم «فلسفهي علم» به وجود ميآيد و در نگاه فلسفي به يك مسئله، فلسفهي آن مسئله تكون پيدا ميكند.
يكي از بحثهايي كه در اينجا قابل طرح است، عبارت است از اينكه همانگونه كه ميگوييم يك علم در قياس با علوم و هموند و همگن چه جايگاهي دارد، ميتوان از جايگاه يك مسئله در جغرافياي مسائل يك علم نيز سؤال كنيم.
علوم ديگري كه به مسئلهي اعتباريات ميپردازند، اين مسئله را در كجا بايد طرح كنند؟ زيرا ميدانيم مسئلهي اعتباريات در اصول و پيشتر از آن در فلسفه مطرح ميشود. البته اين بحث در فلسفهي ما بسيار دير وارد شده است و اولين كسي كه مسئلهي اعتباريات را مطرح كرده است مرحوم محقق اصفهاني(ره) در تحفة الحكيم است. علامهي طباطبايي نيز در «اصول فلسفه و روش رئاليسم» اين بحث را باز كرده و به همين جهت به نام ايشان تمام شده است، اما قبل از ايشان محقق اصفهاني اين مسئله را مطرح كرده است. تحفة الحكيم منظومهي بسيار ارزشمندي است و من اگر جرأت ميكردم، ميگفتم تحفة الحكيم از منظومهي حاجي مناسبتر و بهتر است. خوشبختانه خدا توفيق داد كه براي روز جهاني فلسفه در امسال، محقق اصفهاني و فلسفهي اصول را محور قرار داديم. يكي از اقداماتي كه دوستان ما در اين همايش انجام دادند، آمادهسازي و انتشار شرحي است كه بر تحفة الحكيم توسط مرحوم آقاي مرعشي كه از مدرسين حوزهي علميهي تهران بودند، نگاشته شده است. اگر اين شرح انتشار پيدا كند، جايگاه اين منظومهي ارزشمند روشن ميشود و من آرزومند هستم كه روزي فرا برسد كه تحفة الحكيم چونان منظومهي حاجي سبزواري متن درسي شود. زيرا مرحوم محقق اصفهاني از حاجي سبزواري متأخرتر است و مبدعتر و نيز نوانديشتر است. بنابراين آشنايي با آراء ايشان در روزگار ما ميتواند مفيدتر باشد.
البته اين مبحث در علوم ديگر نيز جايگاه دارد و بررسي اينكه جايگاه اين مبحث در علوم مختلف و خصوصاً اصول كجاست، بحث بسيار پراهميتي است.
لاشك أنّه ينبغي البحث عن کلّ من المحاور المزبورة کما ينبغيه، ولکن نحن نکتفي بدراسة المحاور الدّارج بحثُها عند الأصوليين في الباب و هي الأوّل و الرّابع و السّادس و السّابع و الثّامن، تمشّياً معهم، وإستهدافاً إلی بيان البحوث التي لها أکثر صلة بمهمّة «تبيين قواعد الإستنباط» أوّلاً، ونحيل البحث الجامع والمشبَع عن الکلّ إلی محله ـ إن شاءالله الموفّق الهادي ـ فنمرّ بحوث المحاور المشارة اليها فی کلمات الأصحاب مع نقد أنظارهم (من الجمهور، المحقق الخراساني (م 1329ق) ، المحقق الغروي الإصفهاني(م 1320ق) ، المحقق العراقي(م 1321ق) ، الميرزا النائيني( م 1355ق) المجدِّد البروجردی(م)، المحقق الخوئي(م 1413ق) والشهيد الصدر(م 1400ق)، ثم نعالج المسئلة وفق النظر المختار والمقترح ثانياً.
البته ما در طول درس همگي اين نه مبحث را بررسي نخواهيم كرد، زيرا هم از علم اصول خارج ميشويم و هم از رويّهي رايج فاصله ميگيريم، اما محورهايي را كه بيشتر در دانش اصول مطرح است، مورد بررسي قرار خواهيم داد و به اعتبار اينكه با اصحاب علم اصول تماشي و همراهي كنيم، بحثهايي را كه بالمباشره و بلاواسطه با توليد قواعد استنباط مرتبطاند را بررسي خواهيم كرد، نه هر مبحثي كه معالوسائط به اين مسئله ارتباط پيدا ميكند.
بنابراين در اين مباحث عمدتاً بر سه محور متمركز ميشويم و انظاري كه هست را مطرح ميكنيم.
محور اول، طرح و بررسي نظرات جمهور در اين خصوص است كه در سال گذشته نظر محقق خراساني، محقق غروي، محقق اصفهاني، محقق عراقي، ميرزاي نائيني، محقق بروجردي، محقق خويي، شهيد صدر را مطرح و بررسي و نقد كردهايم. پايان سال گذشته به اين مبحث رسيديم كه آراء و انظار اعاظم را بررسي كرديم و الان به نظريهي مقترحه رسيديم كه پيشنهاد ما درخصوص اين محورهاي سهگانه چيست. والسلام