91/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: درس خارج اصول- مبحث وضع- وضع معانی حروف
بیان میرزای نایینی:
قد ظهر ممّا ذكرنا انّ قوام المعنى الحرفيّ يكون بأمور أربعة: الأوّل: ان يكون المعنى إيجاديّا، لا إخطاريّا. الثّاني: ان يكون المعنى قائما بغيره لا بنفسه، كالمعاني الموجدة في باب العقود و الإيقاعات، على ما يأتي بيانه. الثّالث: ان لا يكون لذلك المعنى الإيجاديّ نحو تقرّر و ثبوت بعد إيجاده، بل كان إيجاده في موطن الاستعمال و يكون الاستعمال مقوّما له و يدور حدوثه و بقائه مدار الاستعمال. الرّابع: ان يكون المعنى حين إيجاده مغفولا عنه غير ملتفت إليه و هذا لازم كون المعنى إيجاديّا و كون موطنه الاستعمال، بداهة انّه لو كان المعنى الحرفي بما انّه معنى حرفيّا ملتفتا إليه قبل الاستعمال أو حين الاستعمال لما كان الاستعمال موطنه، بل كان له موطن غير الاستعمال
معانی حرفیه
بحث در معانی حرفی بود که در دو مقام بحث من شود
1. اول در معنای حروف و تمایز آن بامعنای اسمی
2. بیان معنای موضوع له از حیث عام و خاص بودن
سه قول در مورد اول وجود دارد
1. عدهای گفتند مایزی بین معنای اسمی بامعنای حرفی نیست
2. حروف معنا ندارد علامتاند
3. حروف معنا دارد ولی با اسماء متمایزند و تمایز آن به حقیقت معناست نائینی قول سوم را انتخاب کرد و در و در قالب چهار امر آن را تبیین کرد و ضمن تبیین معنای حرفی و معیار نوع تمایز، تمهیدی هم برای مورد دوم که موضوع له حروف عطف بیان کردند
امر اول:
معنا چیست؟
مراد از معنا و مفهوم مدرک عقلانی است
اشکالات استاد: اگر معنا همان مدرک عقلانی بسیط باشد که مستقر در وراء عقل است اینگونه سؤال پیش میآید آیا حروف معنا به این معنادارند یا نه؟ اگر معنایی به این معنادارند لازم است قبل از وضع تصور شده باشد و اگر معنا به این معنا ندارد یعنی مدرک عقلانی از معنای حرفی نیست دراینحال برای حروف نمیتوان معنا وضع کرد چون اگر نتوانیم ادراک کنیم نمیتوانیم وضع کنیم و حرف بیمعنا شده و همان علامت خواهد بود
امر دوم:
معانی که از معانی که از الفاظ اراده میشود به دو شکل است یا اخطاری یا ایجادی و معانی حروف همگی ایجادی هستند یعنی استعمال الفاظ در حروف معنا ایجاد میکند از قبل معنا ندارد معنا با وضع ایجاد نشده است و معنا با استعمال ایجاد من شود
میرزا میگوید این حرف را فقط من نگفتهام و صاحب هدایت المسترشدین نیز همین را گفته که البته در بعضی از حروف معنا را ایجادی میداند
اشکال امر دوم:
اگر برای آن در وعاء ذهن مطلبی نباشد و در هنگام استعمال بخواهد ایجاد شود چگونه وضع میشود؟
به این بیان قبل از استعمال چیزی نبوده است که حروف در مقابل آن قرار بگیرد اگر ما قائل شویم قبل از استعمال معنایی نداشتهاند و معنا از حین استعمال ایجاد شد
باید به بیان دقیقتر اینگونه بگوییم که: معنا بعد از استعمال ایجادشده است دستکم رتبتاً زیرا بین رابطهی علتومعلولی تقدیم و تقدم تأخر رتبهای برقرار است
حال که معنا بعد از استعمال پدید میآید چگونه مِن در مقابل ابتدا یاد و الی در مقابل انتهایش قرار میگیرد مِن چگونه ابتدا الی چگونه انتها را به ما میرساند ماقبل از استعمال و حین استعمال تصوری نداریم چگونه این معنا در مقابل آن حرف قرار گرفت؟ مکانیزم آن چیست؟
همچنین شما در معنای حرفی اینگونه فرمودید که مدرک عقلانی بسیط است شما در فرق میگویید معنای اسمی تقرر است فینفسه اما معنای حرفی تقرر است فی غیره
بلکه اینجا باید گفت اصلاً تقرر وجود ندارد سرتُ و بصره ربطی به هم ندارند
مِن میآید بین آنها ربط ایجاد میکند این مِن که میآید در البصره معنا ایجاد میکند که این منظور از ابتدای بصره است
همانطور که یا در منادا معنای منادا ایجاد میکند
نظر استاد:
واقع امر این است که این مسائل نه شرعی و قدسیت نه اعتباری محض ما به نفس مراجعه میکنی ما از هرکی سؤال کنیم میگوید معادل مِن {از} است یعنی از معنای مِن تصور دارد همچنین که از ابتدا تصور دارد یعنی اینها معنادارند و ملحوظ است و قبل استعمال واز چنین چیزی در نظر گرفت وگرنه بحث از لفظ و موضوع له بیمعناست
شما میگویید وضع عام است و میتوان گفت به وجدان میدانیم معنا برایش متصور است قبل از وضع و واضع لفظ را در قبال آن معنا قرار میدهد و بعد استعمال من شود
قبول است که از با آغاز معنای متفاوتی دارند ولی ایجادی بودن مسئله اصل وضع و مکانیزم وضع و فعل واضع را هم زیر سؤال میبرد
و همچنین معنا
قبل از وضع متصور نیست
حین وضع هم طبعاً نیست
قبل استعمال هم نیست
حین استعمال هم نیست و اینگونه هیچ معنای متصوری ندارد و همین اضطراب کلام میرزاست که باعث تقدیرهای مختلف شده است