موضوع: علقهي دلاليهي لفظيّه
در جلسات گذشته توضيح داديم كه پيشنهاد ما اين است كه بايد «علقهي دلاليهي لفظيه» را محور بحث قرار داد. البته در كنار آن بايد نسبت به وضع موجود و ادبيات علمي موجود نيز بايد موضعگيري كنيم. براي مثال، اگر فرض كنيم كه «وضع» محور بحث باشد، مسائل و مطالب مربوط به وضع چه تكليفي دارد و چه حال و وضعيتي پيدا ميكند.
درواقع ما بايد دو نظر ارائه كنيم:
اول؛ نظريه با توجه به ادبيات علمي موجود كه بههرحال بيش از يك قرن است كه مسئلهي «وضع» در ادبيات علم اصول مطرح است، كه در جلسات گذشته ده نظريه اصلي در خصوص وضع را ارزيابي و نقد كرديم، كه در مقابل اين ده نظريه بايد توضيح دهيم كه نظريهي خود ما چيست.
دوم؛ در شرايطي كه شيوهي مطلوب را براي بحث پيش بگيريم و «علقهي دلاليهي لفظيه» را محور بحث قرار دهيم، نظريهي ما چگونه ميشود، سپس اين قسمت را بسط بدهيم.
بنابراين در اتجاه اول، از باب مماشات با قوم، «وضع» محور بحث است، و در اتجاه دوم «علقهي دلاليه» بين لفظ و معنا مصب دراسه و بررسي است كه حق نيز چنين است.
براساس اتجاه اول نظر ما عبارت است از اينكه موضوع وضع را (دستكم به معناي اسم مصدري آن) يك مقوله و پديدهي اجتماعي ميدانيم، كه داراي اطراف مختلفي است، وضع، طبعاً واضع دارد كه مكانيزم و فرايندي را براي تحقق وضع طي ميكند و وضعي اتفاق ميافتد؛ درنتيجه با توجه به اين اطراف و تفاوت و تنوعي كه بين آنها وجود دارد، وضع يكسان واقع نميشود و تنوع دارد.
النظرية المختارة علی الإتجاه الأوّل فی حقيقة الوضع: فينبغی البحث هناک عن «الواضعين» لاعن واضع خاص وفارد، والتّکلم في «کيفيات الوضع» بالمعنی المصدری لاکيفيّة خاصة و سبب فارد، والدراسة عن الحقيقة الوضع بمعنا اسم المصدر، والحق النّهاية حدوث العلقة الدلالية ولا غير.
وبعبارة أخری: أنّ العلاقة الدّلاليّة، و من أهمّها هی الدّلالية اللفظيّة، ظاهرة إجتماعية تَحدُث من قِبل الواضعين المتعددين وتتکوّن من شتّی طرق وأسباب حسَب الموارد، بنحو مانعة الخلوّ؛ أی کما أنّها وجدت بـإلهام إلهی فی بدء خلق الإنسان و بعدِه عبر التأريخ ومازال توجد وسوف توجد أحياناً بإلهامه تعالی، وُجدت أيضاً فی مامضی و مازال توجد وسوف توجد هذه العلاقة بـ«التخصيص» والتعيين من جانب شخص معيّن أو أشخاصٍ معيّنين وغيرِمعيّنين بأشکال مختلفة، أو بـ«إختصاص» من جانب الجاعل أوالجاعلين، وهي تارةً قرين بـ«التعهّد» من قِبلهم وأخری من دون أیّ إلتزام وتعهّدٍ؛ وقد لايحصل هناک إقتران کيفی أو کمی خاصٌّ علی الرغم من حدوث العلقة الکذائيّة أحياناً وقدتوجد هذه من أثر «الإقتران»؛ وکما أنه تارة تتحقق هناک «المرآتيّة» أو «الهوهويّة الإعتباريّة» أو«العلاميّة والرّمزيّة» وأخری لايتحقق شيئ منها، رغم دلالة اللفظ علی المعنی! فليس إحداث العلقة الدلاليّة وحدوثها علی وتيرة واحدة، ومن قبل الله دائماً أو من جانب شخص خاصّ أو أشخاص مختلفة من أبناء البشر في الأزمنة و الألسنة کلها؛ وکما أنّ إختلاف الألسنة والألوان عُدّت من آيات الله، وهما من نسق واحد، تعدد طرق إحداث أوحدوثِ هذه العلاقة وأسبابِهِا أيضاً تُعدّ منها، وإن کان کلها ترجع إلی الواضع الواحد الحقيقی الذی خلق الإنسان وعلّمه البيان.
بنابراين در اين مسئله كه واضع كيست؟ كه در جواب برخي ميگفتند الهي است، برخي ميگفتند آدمي است، بعضي ديگر ميگفتند فرد معين و برخي ديگري ميگفتند افراد معين هستند، نبايد از واضع واحد سخن بگوييم، بلكه واضع انواع مختلفي دارد. بعضي كلمات واقعاً از سوي خداوند متعال وضع شده است، كه شواهد قرآني بر آن داريم، بعضي كلمات را آحاد و افراد وضع ميكنند، همچنين برخي از اصناف اجتماعي همانند ادبا و شعراء نيز طبعاً به اقتضاي تخصصشان، بيشتر عهدهدار اين كار هستند. رفتهرفته نيز در روزگار ما دستگاههايي به نام فرهنگستان به وجود آمدند كه كار آنها وضع لغت و واژهگزيني است.
علاوه بر اينكه واضعين مختلفاند، شيوهها نيز مختلف است، وضع به صورتهاي گوناگوني صورت ميپذيرد. همچنين حقيقت وضع نيز چيزهايي از قبيل «تعهد»، «علاميت» و... نيست كه بعضي از مطرح كردهاند، بلكه حقيقت وضع عبارت است از اينكه يك علقهي دلاليه به وجود ميآيد و باقي موارد بسا از نمودها و نمادها و آثار اين علاقهي دلاليه است.
دلالت لفظيه يك پديدهي اجتماعي است، برخي واژگان نيز به الهام الهي بوده كه شواهد قرآني نيز بر آن وجود دارد، و بسا بعد از اين نيز بعضي واژگان به الهام الهي باشد و اين مسئله هيچ بُعدي ندارد. در اينجا اگر بگوييم فقط تخصيص است، اشكال دارد، ولي هنوز هم در حال وقوع است و همين الان نيز كساني لفظ را براي معنا تعيين ميكنند و تخصيص ميدهند. همچنين يك لفظ به تدريج و به صورت تعيني معنايي را پيدا ميكند. در عين حال اين تخصيص و اختصاصها، اينگونه نيست كه هميشه با تعهد باشد، (آنگونه كه ميرزاي نهاوندي فرموده بودند) گاهي نيز تعهدي وجود ندارد، گاهي لفظ را بر معنايي وضع ميكنند، و لفظ باردار آن معنا ميشود، در عين حال خود واضع به آن ملتزم نميماند، اما ديگران واژه را بر همان معنا به كار ميبرند. و همچنين به رغم آنكه شهيد صدر فرمودند ممكن است اقتراني واقع نشود و با اينكه علقه به وجود ميآيد اما اقتراني نيست.
همانطور كه در آيه اشاره شد، اختلاف السنه و الوان از آيات الهي است، تشتت در طرق احداث معنا نيز از آيات الهي است كه بسياز تنوع دارد و داراي سيستم بسيار پيچيدهاي است.
أدلّتنا علی المختار فی الإتّجاه الأوّل:
أ) الإستقراء: الأمر واضح لمن تأمّل فی ما يجري فی حيات الإنسان فی مجال المحاورات والإتصالات وفی إطار الألسنة واللغات، کلَّ يوم وليلة، فی مرئی النّاس ومنظرهم.
ب) تشتّت الأرآء وتعددها نفسُه، دليل علی کون الواقع المشاهَد من جانب الباحثين، متکثرةً متنوعةً، وکل شهد مورداً أو موارد وأکثرُها صادقة و «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» (الروم: 32؛ مؤمنون: 53)
ج) تدلّ علی المختار بعض الآيات القرآنيّة ونبذة من الرّوايات: مرّ ذکر نموذج من الرّوايات في البحث عن الواضع فليُرجع إلی هناک؛ وأمّا الآيات: فبعضها صريح في کون البيان من تعليم الله تعالی، مثل خَلَقَ الْإِنْسانَ، عَلَّمَهُ الْبَيانَ (الرّحمن: 3و4) والبيان منصرف إلی البيان اللفظيّ، ومثل «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (البقرة:31) علی مايُفهم من ظاهرها؛ وبعضها تؤيّد وقوع التّسمية من قِبل الله تعالی، مثل: «يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا» (مريم:7) وأيضاً «وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ» (الصف:6) ومثل «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ» (آلعمران:45) و بعضها ظاهر في کون الواضع غير البشر، مثل: «عَيْناً فيها تُسَمَّى سَلْسَبيلاً» (الإنسان: 18)
وبعضها صريح فی وقوع الوضع من جانب شخص معيّن، مثل «فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ» (آلعمران:36)
وبعضها تدل علی أنّه قد وقعت التسمية من جانب جماعة من الآدميّين بماهم جماعة، مثل «أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ» (الأعراف :71) وقريب منها ما فی يوسف (آية 40)، والنّجم (آية23) ومثل «إنّ الّذين لايُؤمِنون بالآخرةِ ليُسمُّونَ الملائکةَ تَسميةَ الأُنثی» (النجم: 27) وأيضاً «أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» (الرعد: 33) وأيضاً «... وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ» (الحجرات:11)
ادلهي ما در اتجاه اول سه گونه است:
استقراء: اگر شما وارد صحنهي وضع و مواضعهي لغات شويد خواهيد ديد كه تنوع زيادي وجود دارد و يكگونه نيست. مطلب بسيار روشن است و اگر كسي در صحنهي محاورهاي كه در حيات انسان جاري است، دقت كند، ملاحظه ميكند كه مدام در مقابل چشم ما وضع انجام ميشود، كه اين وضعها به صورت فردي و جمعي و همچنين تعييني و تعيني است. همچنين اشكال گوناگوني دارد، گاهي در آن تعهد است، گاهي اقتران است، گاهي اقتران نيست و به شكلهاي مختلف واقع ميشود.
تشتت آراء: اينكه در خصوص وضع ده رأي داشتيم و همگي را بررسي و نقد كرديم، هركدام از اين ده رأي نيز شواهدي داشتند، و همهي آنها نيز درست بود، اما همگي حقيقت نبودند و هركدام گوشهاي از حقيقت و يك نوع از انواع را ذكر ميكردند و همين تنوع آراء دليل بر متنوعبودن حقيقت است، زيرا در واقع و نفسالامر نيز اين تنوع وجود دارد.
آيات قرآني: آيات قرآني نيز (لااقل در بعضي جهات) دلالت بر اين دارد كه تنوع وجود دارد، مثلاً در جهت واضع. اينكه بگوييم واضع فقط خداست، به الهام الهي است، يا انسان است و يا فرد است و يا مجتمع است، آيات همگي اين صورتها را تأييد ميكند، يعني آياتي داريم كه ميتواند شاهد تأييد هريك از اينها باشد كه به اين معناست كه انواع اينها واقع ميشود و قضيه صورتهاي مختلف دارد. واضع نيز ميتواند حقتعالي باشد، صورت الهامي داشته باشد، هم ميتواند فرد باشد، هم ميتواند جامعه باشد. همچنين ممكن است غير از خدا و انسان نيز واضع باشد، چه بُعدي دارد كه فرشتگان نيز در برخي موارد واضع باشند و جايي را فرشتگان نامگذاري كرده باشند، و احتمالاً بعضي از آيات نيز شاهد بر اين ادعاست. والسلام