موضوع: مباحث الألفاظ
بِسمِ الّله الرّحمنِ الرَّحيم
ألحمدُ لِلّـهِ وَ الصَّلوةُ عَلى رسولِاللهِ وَ عَلى آلِـهِ آلِ اللهِ، وَ اللعنُ الدّائمُ عَلى أعدائِهِم أعداءِاللهِ، إلى يومِ لقاءِ اللهِ.
إلهي هَبْ لي كمالَ الإِنقطاعِ إليكَ، وَ أَنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضياءِ نظرِها إليك، حتّي تَخرقَ أبصارُالقلوب حجبَ النورِ فَتصلَ إلى معدِنِ العظَمةِ و تصيرَ أرواحُنا معلّقةً بعزِّ قدسِك...
منهجتنا العامّة في البحوث والدّروس:
الأوّل: المتّبَع في السّير الکلّي للمباحث هو مسيرة کفاية الأصول.
الثّاني: أمّا تنسيق کل مبحث ومسئلة، فنعمل فيه وفق مقترحاتنا، بحسب المورد، إن شاءالله.
الثّالث: يجري البحث حول کل مسئلة بمثل مايأتي:
1. تبيين المسئلة، وتقرير محاور البحث وفق النسق المقترح أوالمختار في کل مورد،
2. الفحص عن الآراء ونقدها، في المسئلة.
3. بيان النظريةِ المختارة أو المقترحة ومميزاتِها.
4. الدراسة حول الهويّة المعرفيّة للمسئلة و موقعِها الصالحة في علم الأصول أو العلوم الأخرى المرتبطة به.
5. ذکر أمثلة لتطبيقات المسئلة، إن وُجدت.
الرّابع: على الطلبة أيضاً الرّجوع إلى الکتب المهمة التي تحوي الآراء المنظورةَ فيها، في کل مبحث.
[1]
الخامس: نحن نکتب الدّروس ونلقيها في الجلسات على الطّلاب و نشرح المتون المکتوبة لهم، ثمّ يوزّعون الإخوة متن کل مبحث تم البحث عنه بين الطّلبة. إن شاءالله الهادي الموّفق.
قال في الکفاية: «الأمر الثّاني الوضع هو نحو إختصاصٍ للّفظ بالمعنى و إرتباطٍ خاص بينهما، ناش من تخصيصه به تارةً و من كثرة إستعماله فيه أخرى؛ و بهذا المعنى صحّ تقسيمُه إلى التّعييني و التعيُّني كما لايخفى.»
أقول: تمهيد: أورد الأصوليون في مدخل کلٍ من أدلة الإستنباط و طرقِ إکتشاف التکاليف الشرعية، جملة من المباحث التمهيدية التي ذات ربط بالمورد، ومنها ما يبحث عنه في أوائل مباحث الألفاظ و الأدلة اللفظية، مثل الوضع، الحقيقةِ والمجاز، الإستعمال، و الحقيقةِ الشرعية، و الصحيحِ و الأعم و ....؛ ولکن يرد عليهم بعض الإشکالات، منها إفتقاده النسق المعين في البحث و عدمِ إطراده على المباحث کلها، کما يرد على تنسيق الشهيدالصدر بعض الإشکالات، مثل عدمِ إطراده حقّ الإطراد وأيضاً عدم إنسجامه، لإبتناء تنسيقه على «أحوال المتکلم والمستمع» کالمقسَم، مکان «فعل المحاورة»، أو «مسئلة التفاهم»، أو «ظاهرة المعني» مثلاً.
بما أنّ الغاية القصوى في النشاطات اللّفظية کلها هيالتفاهم أي «إفادة المعني» و«إستفادته»، وهما ترتبطان بأمورٍ، أساسياتها هي:
1. الواضعُ وجاعل العُلقة بين الّلفظ والمعني،
2. حقيقةُ عمليةِ الوضع وميکانيکيةُ إعطاء المعني،
3. اللفظُ کآلةٍ موضوعةٍ لإلقاء المعني،
4. الموضوعُ له في الذهن(المعني المتصوَّر)،
5. الموضوعُ له في الخارج(متعلَّقُ المعني)،
6. الإستعمالُ وإفادة المعني،
7. وأيضاً البحث عن بعض الأمور الخاصة والمرتبطة بلغة الدين، ينبغي تنسيق البحث عن تمهيدات الدليل اللفظي، وَفق فروع وفصوص الآتية.
طي دروس سه سال گذشته، از مباحث مبادي «فراعلمي» دانش اصول عبور كرديم، هرچند مباحث و مطالب بسيار ديگري از اين دست مسائل را مطرح نکرديم (ما فهرست کامل اين مباحث را در ساختار منطقي مبادي اصول در بخش مباديپژوهي جلد اول فلسفهي اصول آوردهايم) «مبادي فرامسئلهاي» دانش اصول باقي ماند. به تعبير مأنوستر: تا اينجا آنچه را كه اصوليون عليالأصول، دربارهي خود دانش اصول، قبل از ورود به طرح مبادي ممتزجه و مسائل دانش، بدان ميپردازند مطرح كرديم؛ يك سلسله مباحث ديگري هم هستند که از نوع «مباني» قريبهي مسائل اصوليهاند، (در پيوند اجتنابناپذير با «مسائل» دانشاند اما در شمار مسائل اصوليه نيستند، بلكه از نوع مبادي و از دستهي مبادي ممتزجه قلمداد ميشوند) و بايد در سرآغاز علم و احياناً بعضي نيز در خلال مسائل علم، مطرح و بررسي شوند. البته براساس سير و مسير کفاية الأصول
[2]
اکنون وارد آن مباحث (مبادي فرامسئلهاي اصول) ميشويم.
مرحوم آخوند سيزده مبحث و امر را به عنوان مقدمات مطرح كرده كه آنها را ميتوان مبادي دانش اصول قلمداد كرد.
هرچند چنانكه اشاره شد: مرحوم آخوند (همانند ديگر اصحاب اصول) همهي مبادي را فقط در مقدمات ذكر نكرده، بلكه در خلال ساير مباحث و مسائل، از مبادي (حسب مورد و به تناسب مسئله) بحث کرده است. ايشان بعد از امر اول كه مربوط به تعريف، موضوع و مسائل اصول است و بخشي از مبادي فرادانشي علم اصول فقه به شمار ميآيد، امر دوم را به بحث از «وضع» اختصاص دادهاند.
مبحث وضع:
در اين مبحث بحث ميشود كه چه رابطه و نسبتي بين «لفظ» و «معنا» وجود دارد؟ كاركرد لفظ چيست؟ آيا كاركرد آن فقط انتقال معنا به غير است؟ يا علاوه بر نقشوري در انتقال معنا به غير و تفاهم، در تفكر نيز نقش دارد؟
امروز زبانشناسان ميگويند: وقتي انسان تفكر ميكند، درواقع سخن ميگويد، و در هنگام تفكر واژهها را به كار ميبرد و با الفاظ فكر ميكند و انسان در اين حالت يك نوع سخنگويي دروني دارد. درنتيجه برخي ميگويند: اگر «لفظ» نباشد، «تفكر» هم اتفاق نميافتد. آيا كاربرد لفظ و لغت تنها در مقام «تفاهم» است و يا در مقام «تفكر» هم كاربرد دارد؟ درواقع چه رابطه و نسبتي بين لفظ و معنا هست؟
[3]
آن كه (واضع) اين رابطه را برگزار كرده است كيست؟ آيا واضع حقتعالي است؟ آيا آدمي است؟ آيا اشخاص هستند يا اجتماع هست؟ ماهيت و حقيقت «وضع» چيست؟ هنگامي كه ميگوييم لفظي در قبال معنايي وضع شده است به چه معناست؟ چه فرايندي طي شده است كه ميگوييم «وضع» اتفاق افتاده است؟ وضع چند نوع است يا يك نوع؟ چه چيزي موضوعٌله است و يا موضوعٌله چند گونه است؟
معمولاً در اين مبحث، اصوليون بحث را از «حقيقت وضع» شروع ميكنند. سپس «اقسام وضع» را مطرح ميكنند. در ادامه راجع به «خبر و انشاء» (إخبار و إنشاء) بحث ميكنند. همچنين در مورد «اسماء اشاره» بحث ميكنند و اينها نوعاً بحثهاي رايجي است كه در مبحث «وضع» مطرح ميشود.
به نظر ميرسد بحث وضع را بايد براساس منطق مشخصي سازماندهي كرد. پس از مطرح شدن اين منطق، پرسشهاي ذيل هريك از محورهاي اين منطق توضيح داده ميشود، سپس به اين پرسشها پاسخ ميدهيم.
در اينجا در ابتدا مناسب است ببينيم «اركان وضع» چيست و عناصري كه با وضع درگير است، منطقاً چه چيزهايي هستند؟ همچنين ترتيب مناسب براي چينش اين عناصر به چه صورت است؟ پس از آن ساختار منطقي بحث از «وضع» به دست ميآيد.
1. واضع كيست؟
هرچند كه در اين بحث اين پرسش طرح شده است كه آيا وضعي واقع شده يا خير، در عمليات وضع، حتماً «واضع»ي داريم. به نظر ميرسد نميتوان انكار كرد كه وضعي رخ ميدهد و «وضع» به نحوي از انحاء فعل و اعتباركردن است و اين فعل، فاعلي (واضع) دارد. بنابراين يك ركن از مبحث وضع، درخصوص واضع است.
واضع كيست؟ برخي گفتهاند، واضع الله تعالي
[4]
است. اصلاً «لغت» و «زبان» يك مقولهي تكويني است، و ادله و شواهدي هم بر اين ادعا ارائه ميكنند.
2. لفظ چيست؟
لفظ هم يکي از دو طرف منظور در عمليات وضع است. ما براي تفاهم و انتقال مقاصد و مرادات در جامعهي انساني علائم و نشانههاي ديگري را هم داريم كه كاركرد «لفظ» را دارند و حتي چونان لفظ، مورد كاربرد هم قرار ميگيرند، مانند تصاوير و اشکال و اصوات و اشارات و...؛ البته بعضي از اين نشانهها طبيعي هستند و برخي وضعي و اعتبارياند و درواقع جعل ميشوند. زندگي ما آكنده و آغشته به «وضع»، «علائم» و «نشانه»هاست. اگر نشانهها را از حيات انسان حذف كنيم، حيات بشري مختل ميشود. لفظ يكي از نمادها، علائم و نشانههاست كه بشر روابط خود را با آن تنظيم ميكند.
3. موضوعٌ له ذهني کدام است؟
ركن سوم موضوعٌله في الذهن است، يعني معناي متصوَر و آن چيزي كه لفظ آن را به مخاطب منتقل ميكند. هنگامي كه لفظ ادا ميشود و براي مثال كلمهي «شيخ الطائفه» بيان ميشود، اين تركيب معنايي را بر ذهن ما متبادر ميكند و ما به شخصيتي كه اسم و «شيخ الطائفه» است منتقل ميشود. وقتي واژهي «آب» ادا ميشود، از اين واژه، مفهومي در ذهن ما پديدار ميشود و با شنيدن اين كلمه، مفهومي در ذهن ما خلق ميشود و معناي متصوَري پديد ميآيد كه به اين معنا «موضوعٌ له ذهني لفظ» ميگويند.
4. موضوعٌ له خارجي لفظ چيست؟
يعني متعلَق معناي ذهني ما در بيرون از وجودمان چيست. وقتي گفته ميشود «آب»، صورتي از آب در ذهن ما خلق ميشود كه آنرا تصور ميكنيم، اين معنا يك مصداق خارجي هم دارد، يعني همان چيزي كه در ليوان، كاسه و يا حوض است.
5. حقيقت عمليات وضع چيست؟
در فرايندي كه به آن «وضع» ميگوييم، يعني وضع كردن، چه اتفاقي ميافتد و واضع چه ميكند كه بين «لفظ» و معناي خارجي آن رابطه برقرار ميشود.
پيشنهاد ما عبارت است از: «بما أنّ للوضع اركان: 1. الواضعُ 2. اللفظُ، 3.الموضوعُ له في الذهن (المعني المتصوَّر)، 4.الموضوعُ له في الخارج (متعلَّقُ المعني)، 5. عملية الوضع، ينبغي تنسيق البحث عن الوضع ايضا، في فروع بمثل مايلي»
بنابراين خوب است كه بحث در مبحث «وضع» را براساس اركان خمسه ساماندهي كنيم.
اصوليون نوعاً از «ماهيت وضع» و «حقيقت وضع» شروع كردهاند. مرحوم آخوند در ابتدا «حقيقة الوضع» را مطرح كرده، سپس «اقسام وضع» و پس از آن اقسام اربعه يا ثلاثه را مطرح كردهاند، در ادامه، بحث «خبر و انشاء» را آوردهاند و در آخر نيز بحث «اسماء الاشاره» را عنوان كردهاند.
ايشان در خصوص وضع اينچنين تعبير ميكنند: «الأمر الثّاني الوضع هو نحو إختصاصٍ للّفظ بالمعنى و إرتباطٍ خاص بينهما، ناش من تخصيصه به تارةً و من كثرة إستعماله فيه أخرى؛ و بهذا المعنى صحّ تقسيمُه إلى التّعييني و التعيُّني كما لايخفى.» (كفايه، ص 9)
هرچند مراد ايشان در اين عبارت روشن است، ولي كلام ايشان سليس و فصيح نيست. ايشان ميگويد، وضع يك نوع اختصاص است، يعني انحاء اختصاصات ميتواند وجود داشته باشد، و يكي از انحاء اختصاص و تخصيصها «تخصيص لفظ به معنا»ست كه موجب برقراري ارتباط ويژهاي بين لفظ و معنا ميشود، و هنگامي كه لفظ ادا ميشود، معنا به ذهن خطور ميكند. مرحوم آخوند ميگويد «وضع» يا ناشي از تخصيص لفظ به معناست، و يا ناشي از كثرت استعمال است و آنچنان ميشود كه وقتي آن لفظ، صادر ميشود، معنا هم به ذهن تبادر ميكند و تدريجاً تعين پيدا ميكند. منظور آخوند از «نحو اختصاص»، به اين معناست كه هرگونه اختصاصي نيست و نوع خاصي از اختصاص را «وضع» ميگوييم، كه البته مقابل اين نظر نيز قائل دارد.
ممكن است لفظي را مجازاً در قبال معنايي به صورت پيوسته به كار بريم، ولي از حالت مجاز خارج نشده باشد. ايشان ميفرمايد چون فرايند وضع دو گونه است، ميتوانيم بگوييم وضع دو جور رخ ميدهد: «وضع تعييني» و «وضع تعيّني».
6. استعمال چيست و چگونه است؟
استعمال به معناي کاربرد لفظ براي افادهي معناست؛ اين هم بحث مهم ديگري است که در ذيل آن مسائل چندي مطرح ميشود.
7. زبان دين
مسائل خاصي که مربوط به زبان دين ميشود و با علم اصول مناسبت دارد که آن را «منطق فهم دين» يا شريعت تلقي کردهاند، والسلام.
[1]
. علي الأقل من الکفاية للخراساني، و الفوائد للنّائيني، والمحاضرات للخوئي، والتهذيب للإمام، و البحوث للشّهيد الصّدر ـ قدس الله أسرارهم
[2]
. از اين پس بنا داريم تبعاً لعرف اصحاب، کلانبحث را حول محور «كفاية الأصول» محقق خراساني پيش ببريم؛ اما در ساختار و محورهاي هر يک از مباحث مطرحشده، خود را ملزم به تبعيت از ساختار كفايه نميدانيم و مطالب را تنها به مسائلي كه مرحوم آخوند مطرح كردهاند محدود نميكنيم، بلكه ممكن است به مباحث ساختار خاصي بدهيم، علاوه بر اينکه آراء و اقوال قدما و متقدمين و متأخرين و معاصرين را هم مطرح خواهيم كرد. در همين مبحث اول (وضع) نيز همين شيوه را به كار خواهيم برد.
[3]
. حال اين معنا در مقام تفكر از ذهن خطور كرده باشد، يا در مقام تكلم و تفاهم به زبان آورده شده باشد.
[4]
. نظر مرحوم ميرزاي نائيني.