درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

90/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

بحث گذشته

در جلسه قبل اشاره‌اي داشتيم به الگوهاي جديد پيشنهادي براي چيدمان علم اصول كه صورت متن كامل و احياناً رسمي‌شده نيافته‌اند. مروري بر ساختارهاي و الگوهاي ساختاري طي تاريخ اصول داشتيم، اما اين‌كه الگوهاي جديدي پيشنهاد شده و آنها چه مايه دقيق و درست هستند و بي‌مشكل هستند بحثي است كه بنا شد وارد شويم. هرچند كه از بين الگوهاي پيشنهادي چند مورد قابل بررسي هستند، الگوي علامة بزرگوار محقق اصفهاني در الاصول علي النهج الحديث، همچنين آيت‌الله خويي الگويي را پيشنهاد مي‌كنند كه تا حدي الگوي جديدي قلمداد مي‌شود و علامة مظفر(رض) صاحب اصول فقه هم الگويي را پيشنهاد داده‌اند. شهيد صدر دو الگو را در المعالم الجديده و دروس في علم الاصول اجرا كرده‌اند. دو الگو آيت‌الله سيستاني پيشنهاد كرده‌اند و آيت‌الله مكارم الگوي خاصي را پيشنهاد مي‌كنند و جناب آقاي لاريجاني هم الگوي ديگري.

از آنجا كه در جلسة قبل اشاره‌اي به الگوي جناب آقاي لاريجاني و شاخص‌هايي كه ايشان براي ساختار مطلوب اراده كرده بودند داشتيم به نظر مي‌رسيد كه همان بحث را تمام كنيم، گرچه از روي ترتيب اول بايد الگوي محقق اصفهاني بررسي مي‌شد و به همان ترتيب كه فهرست را عرض كرديم پيش مي‌رفتيم. اما از آنجا كه اشاره‌اي به الگوي پيشنهادي آقاي لاريجاني شده بود همان را تمام مي‌كنيم و بعد باقي را هم بررسي مي‌كنيم.

گرچه به دليل سفر فرصت كافي نيافتم كه دقت لازم را در الگوي پيشنهادي ايشان داشته باشم اما في‌الجمله مرور مي‌كنيم و در حد اجمال هم مشكلات را عرض مي‌كنيم و تفصيل و تدقيق بيشتر را به فرصت فراختري احاله مي‌كنيم. شيوة ما در ارزيابي ساختارهاي محقق در تاريخ اصول و الگوهاي پيشنهادي جديد اين بود كه ما اولاً الگو را معرفي مي‌كرديم، سپس براساس شاخص‌هاي هفتگانه‌اي كه براي ساختار مطلوب پيشنهاد داديم آن الگو را ارزيابي و بررسي كنيم. اما آقاي لاريجاني علاوه بر اين‌كه الگو و چارچوبي را براي ساختار مطلوب اصول پيشنهاد داده، شاخص‌هايي را هم ارائه كرده، ما در آن جلسه به ارزيابي شاخص‌ها اشاره كرديم، از اين جهت پس از اين‌كه الگوي ايشان را معرفي مي‌كنيم خود شاخص‌ها را هم كه به نقد اجمالي آن قبلاً اشاره شد ارزيابي مي‌كنيم و در مرحلة سوم براساس شاخص‌هاي خود ايشان، الگوي ايشان را ارزيابي مي‌كنيم كه اين شاخص‌هايي را كه ايشان داده چه مايه خود ايشان در طراحي به آنها پايبند بوده است. و در مرحلة چهارم ساختار پيشنهادي ايشان را براساس شاخص‌هايي كه خود ما ارائه كرده بوديم بررسي مي‌كنيم. به اين ترتيب ارزيابي الگوي ايشان چهار مرحله خواهد داشت. ايشان مجموعة اين طرح را در قالب مقاله‌اي با عنوان «طرحي نو در تدوين و تبويب اصول» منتشر كرده است.

در مجموع ايشان يك تفكيك كامل انجام داده‌اند، تفكيك كلي و كاملي سعي كرده‌اند انجام بدهند بين آنچه به مثابه مقدمات اصولي مي‌تواند انگاشته شود و آن دسته از مباحثي كه درحقيقت بحث‌هاي ذاتي دانش اصول بايد قلمداد شود و بخش اول را با همين نام فلسفة اصول فقه نام‌گذاري كردند و طبعاً بخش دوم را به عنوان مباحث اصلي علم اصول تلقي كرده‌اند كه اين يك خصوصيت اين الگو است.

دوم اين‌كه ايشان مجموعة مباحثي را كه مباحث اصلي دانش اصول قلمداد مي‌شود را در قالب هشت بخش تنظيم و تبويب كرده‌اند و از مباحث مربوط به مبادي و مباني و مقدمات جدا كرده‌اند.

ثالثاً نقطه‌اي را به عنوان گرانيگاه مباحث علم اصول برگزيده‌اند و مباحث را حول محور آن تنظيم كرده‌اند كه آن نقطه، نقطة حكم‌شناسي است و حول محور حكم‌شناسي و مسئلة حكم مباحث را عمدتاً ساماندهي كرده‌اند.

رابعاً پاره‌اي از مباحث جديد را چه در بخشي تحت عنوان فلسفة علم اصول و چه در قسمتي كه به مباحث اصلي ابواب اصول مربوط مي‌شود، مباحث جديدي را وارد كرده‌اند. پاره‌اي از مسائل كه احياناً در كتب اصولي محل بحث نيستند. مطالبي كه در زمينة حكم در اصول ما مطرح شده است كم نيست ولي ايشان چيزهايي را بر آن افزوده‌اند يا بعضي از مطالبي كه در هرمنوتيك و تفسير متن امروز مطرح است ايشان اينها را وارد كرده و بحث كرده‌اند و بعضي مباحث زباني را مطرح كرده‌اند. در مجموع در بخشي كه تحت عنوان فلسفة علم اصول نامگذاري كرده‌اند پنج بخش و فصل را سامان داده‌اند، بخش اول در زمينة شناخت علم اصول است كه با يك مقدمه و شش فصل آن را تمام كرده‌اند، بخش دوم كه در زمينة مباحث زباني بحث كرده‌اند، يك مقدمه و هشت فصل را آورده‌اند. در بخش سوم كلياتي را در زمينة تفسير متون و هرمنوتيك روشي، طرح كرده‌اند كه شامل يك مقدمه و چهار فصل است و در بخش چهارم تحت عنوان مباني كلامي اجتهاد و دانش اصول مطالبي را آورده‌اند و در بخش آخر در قسمت اول رابطه و تعامل علم اصول را با ديگر علوم توضيح داده‌اند كه شامل يك مقدمه و شش فصل مي‌شود. اين پنج بخش را به عنوان قسمت اول تحت عنوان فلسفة اصول فقه ايشان گفته‌اند بايد بحث شود. البته من مطلع نيستم و برخورد نكرده‌ام ولي اين سرفصل‌ها را ايشان در سلسله بحث‌هايي مطرح كرده‌اند اما ظاهراً عرضه نشده و در دسترس نيست.

در قسمت دوم كه خود ابواب اصول و مباحث ذاتي علم اصول را خواسته‌اند صورت‌بندي كنند در قالب هشت بخش گويي نظير مقاصدي كه اصوليون ما از قبيل صاحب كفايه و ديگران تحت عنوان مقاصد و مباحث اصلي مطرح مي‌كنند اين قسمت‌ها را مسائل اصلي دانش اصول قلمداد كرده‌اند و به ترتيب در بخش يك درخصوص ماهيت حكم بحث كرده‌اند كه چهار فصل دارد، در بخش دوم تقسيمات حكم را مورد بحث قرار داده‌اند كه شامل نُه فصل است. در بخش سوم از عوارض حكم در قالب چهار فصل سخن گفته‌اند، در بخش چهارم تحت عنوان ابراز حكم كه هشت فصل را تشكيل داده بحث كرده‌اند، يعني طرق اكتشاف حكم و در زمينة امتثال حكم با پنج فصل مباحثي را مطرح كرده‌اند و در بخش ششم حجت بر حكم را كه نسبتاً مفصل‌ترين بخش اين سامانه است در يازده فصل مطرح كرده‌اند و درواقع حجج را مطرح كرده‌اند. در بخش هفتم اصول عمليه را كه شامل يك مقدمه و شش فصل است مطرح كرده‌اند و در بخش هشتم و آخر تعارض ادله را در قالب يك مقدمه و هفت فصل مطرح كرده‌اند.

نكتة پنجم اين‌كه ايشان بخش‌هايي را به عنوان مباحث جديد كه در ادبيات علمي اسلامي وجود دارد در اصول وارد كرده‌اند كه بيشتر رنگ فلسفي و فلسفة شريعت و فلسفة فقه و فلسفة ديني دارد و بخش‌هايي را از ادبيات علمي روز جهان مخصوصاً در موضوع زبان‌شناسي و فلسفة تحليل زباني و هرمنوتيك را اضافه كرده‌اند و بخش‌هاي زيادي از مباحث همان مطالبي است كه در دانش اصول رايج است و مورد بحث و درنتيجه پاره‌اي از مباحث را بدون كمترين تغييري وارد ساختار كرده‌اند. مباحث حجج، اصول عمليه و تعارض ادله كه بخش‌هاي آخر قسمت دوم هست همگي چندان تغييري نيافته و به همان صورتي كه رايج است در سازمان پيشنهادي ايشان طرح شده است.

اما اگر بخواهيم شاخص‌هايي را كه ايشان پيشنهاد كرده ارزيابي كنيم، ايشان شش شاخص را پيشنهاد داده و به عبارتي شش ويژگي را مي‌توان از نقاط ضعفي كه به نظر ايشان در ساختار كنوني علم اصول هست و مطرح شده است استخراج كرد. ايشان نگفته‌اند من شاخص‌هايي را براي ساختار مطلوب پيشنهاد مي‌دهم، بلكه گفته‌اند كه دانش اصول از لحاظ ساختاري عيوب و نواقصي دارد و اين عيوب و نواقص را برشمرده‌اند. طبعاً رفع اين عيوب و نواقص مي‌تواند به صورت شاخص مطرح شود. عمدتاً به صورت سلبي بحث كرده‌اند ولي وقتي اينها را ايجابي تعبير كنيم شاخص مي‌شود. مثلاً شاخص اول ايشان يا نقص و يا عيب اولي را كه ايشان راجع به ساختار فعلي اصول مطرح كرده‌اند نداشتن نظم و نسق متناسب در برخي مباحث است. اين مي‌تواند تبديل شود به عنوان برخورداري از نظم و نسق متناسب، يا شاخص دوم استطرادي مطرح‌شدن پاره‌اي از بحث‌هاي مهم، مي‌تواند گفته شود پرهيز از طرح استطرادي بحث‌هاي مهم و يا لزوم جاسازي بحث‌هاي مهم در ساختار علم اصول و به همين ترتيب شاخص‌هاي ديگر.

شاخص‌هايي كه ايشان داده خود شاخص‌ها اولاً جامع و مانع نيست، همة آنچرا كه در شاخص‌سازي براي ساختارشناسي و ساختارسنجي دانش‌ها و از جمله علم اصول لازم است در فهرست شاخص‌هايي كه ايشان ارائه كرده نيامده است و از جامعيت برخوردار نيست. ما پاره‌اي شاخص‌ها را پيشنهاد داديم كه شاخص‌هاي لابدي بودند، برخي را هم گفتيم شاخص‌هاي لابدي نيستند و در مجموع ده و يا يازده شاخص را داريم. گو اين‌كه شاخص‌گذاري در اينجا چندان منطق‌بردار نيست، يك صورت استقرايي دارد و مي‌شود كم و زياد كرد و ممكن است تعداد را افزايش هم بدهيم. مثلاً جامعيت و اشتمال بر همة مباحث ذاتي دانش در ضمن شاخص‌هاي ايشان مورد توجه واقع نشده و يا شاخص سوم كه ساختار بايد جهت‌مند باشد، ساختاري كه تنظيم مي‌كنيم اگر ناظر به اصول موجود است يك‌جور بايد بررسي كنيم و اگر ناظر به اصول مطلوب است طور ديگري بايد سازماندهي شود. و يا ملاك اين‌كه چه مباحثي در دانش اصول بايد بيايد و چه مباحثي در دانش اصول نيايد، ملاك معيني بايد داده باشيم كه ملاك ما تلائم تام داشتن با عناصر ركني علم است. آن عناصر تكون‌بخش علم كه عبارت است از عناصري مثل مبادي و موضوع، غايت، روش و امثال اينها بايد با هم تلائم تام داشته باشند. بنابراين به لحاظ جامعيت از جهاتي اين شاخص‌ها ناتمام هستند.

از لحاظ مانعيت ما گفتيم بر شاخص‌هاي پيشنهادي ايشان اشكال وارد است، يعني مانعيتي كه اينجا مي‌گوييم مرادمان اين است كه آن عناصري كه شاخص قلمداد مي‌كنيم حقيقتاً بايد شاخص باشند. عناصري كه جزء شاخص‌هاي ساختار مطلوب قلمداد نمي‌شوند نبايد در زمرة شاخص‌ها درج و ذكر شوند. فرض كنيد فقدان برخي مباحث مدرن، به عنوان شاخصي براي ساختار دانش اصول فعلي دقيق و درست نيست. ما داريم راجع به اصول كنوني بحث مي‌كنيم و بايد بگوييم اصول كنوني با حفظ هويت و وضعيت فعلي خود به لحاظ ساختاري چه عيب و نقصي دارد؟ ثانياً ما سخن از ساختار دانش اصول مي‌كنيم و نه از مباحث آن. يك وقت بحث مي‌كنيم كه اصول فعلي چه مباحثي را كم دارد و بايد به آن افزوده شود، حالا اين‌كه مباحثي افزوده شود، تغييراتي در ساختار آن نيز رخ خواهد داد بعيد نيست اما بحث از اين‌كه علم اصول فاقد چه مطالب و مباحث ضروري است غير از آن است كه مباحث موجود و يا احياناً مطلوب را چگونه سازماندهي بايد بكنيم. نقد ساختار بحث از هندسة صوري دانش است و ارزيابي چيدماني است كه به علم داديم و مستلزم اين نيست كه بگوييم چه مباحث نويي در متن اين دانش بايد بيايد يا نبايد بيايد. ممكن است آن مباحث بيايد ولي ساختار تغيير نكند. اگر فرض كنيد يك سلسله بحث‌هاي زباني را بر دانش اصول فعلي اضافه كنيم و در بخش الفاظ بياوريم بسا ساختار عوض نشود اما مبحث اضافه شود. افزودن مباحث يا كاستن از مباحث هميشه مستلزم تغيير ساختار نيست، هرچند كه مي‌تواند اگر حجم وسيعي و مباحث گسترده‌اي را بخواهيم اضافه كنيم و كميت به نحو فاحش تغيير كند بسا كيفيت چينش هم تغيير كند. لهذا عرض كرديم كه مي‌توان گفت چند اشكال مي‌تواند بر شاخص‌ها و معيارهايي كه مطرح شده وارد باشد، اولاً عدم جامعيت يعني بعضي از شاخص‌ها درج نشده، ثانياً بعضي از شاخص‌ها اصلاً شاخص نيستند، مانند همين مثال كه بعضي از مباحث مدرن در دانش اصول مطرح نيست و اگر كسي مباحث جديد را وارد دانش اصول كرد اما مستلزم تغيير در ساختار نبود مشكلي از نظر ساختاري نيست بنابراين شاخص ساختارشناسانه قلمداد نمي‌شود. ثالثاً بعضي شاخص‌ها اگر شاخص‌اند شاخص ساختار علم قلمداد نمي‌شوند و شاخص جهات ديگر هستند. اگر ما بگوييم مباحث كاربردي در فقه و اصول مطرح نيست، اينها ربطي به شاخص ندارد. ممكن است كسي مباحث كاربردي را وارد كند و شاخص هم تغيير نكند. اين شاخصي است براي كارآيي‌سنجي و كاربردسنجي دانش و شاخص ساختارشناختي قلمداد نمي‌شود. رابعاً پاره‌اي از اين شاخص‌ها ربطي به اصول فقه كنوني ندارد. گفتيم عمدة ارزيابي‌هايي كه از يك علم مي‌كنيم از تعريف يك علم تا بسياري از جنبه‌ها و جهاتي كه راجع به يك علم مورد بحث قرار مي‌گيرد و از جمله مسئلة ساختارشناسي يك علم ما بايد اول مشخص كنيم علم مطلوب يا علم موجود را داريم بررسي مي‌كنيم تا اين‌كه اشكالات ما به هدف اصابت كند. مثلاً وقتي مي‌گوييم تعريف علم، مي‌گوييم علم موجود را تعريف مي‌كنيم يا علم مطلوب را؟ ما اگر علم وجود را تعريف كنيم و با در نظر داشت علم مطلوب به اين تعريف اشكال بگيريم، اين درست نيست و عكس آن هم همين‌طور است. ما علم مطلوب را تعريف كنيم و بعد سعي كنيم بر علم موجود تطبيق بدهيم كه اين نادرست است. يك وقت وضع موجود علم و علم موجود مورد تعريف قرار مي‌گيرد، يك وقت هم با در نظر گرفتن وضعيت مطلوب براي يك علم آن را تعريف مي‌كنيم كه بايد محقق شود. در مسئلة ساختارپژوهي و چيدمان هم همين مسئله مطرح است. ما بايد بگوييم كه آيا ساختار براي علم اصول كنوني درست است يا درست نيست، بله مي‌توان گفت كه علم اصول مطلوبي را منظور كنيم كه آن علم اصول مطلوب بايد ساختار خاص خود را داشته باشد و براي آن شاخص بگذاريم، به اين ترتيب اگر انجام بدهيم درست است و اشكال ديگر اين‌كه ما شاخصي مثل نارسايي اين علم در رشته‌هاي ديگر را به عنوان ششمين شاخص عنوان مي‌كنيم، سئوال؛ اول بايد بگوييم كه آيا علم اصول موظف است كه در ديگر رشته‌ها هم كارآيي داشته باشد و به كار برود؟ و آيا علم اصول دانش روشگاني استنباط و اكتشاف شريعت است فقط؟ يا علم اصول عهده‌دار اكتشاف همة حوزه‌هاي هندسة معرفتي دين است؟ بعد شاخص‌گذاري كنيم. به نظر مي‌رسد وقتي ما از علم اصول توقع داشته باشيم كه علم استنباط و استظهار شريعت باشد طبعاً ساير شاخص‌ها را نبايد مطرح كنيم. كما اين‌كه ما عملاً و درحقيقت معلوم نيست بتوانيم روش‌شناسيي را طراحي كنيم كه به تمامه بتواند تمام حوزة دين را به ما ابراز كند و بنماياند و اين بسا از عهدة يك دانش برنيايد، هرچند در مباني و كليات اشتراكات فراون باشد ما براي استنباط هريك از حوزه‌هاي هندسة معرفتي دين ممكن است نيازمند روش‌شناسي مستقلي باشيم و اگر بنا باشد كه علم اصول را تبديل كنيم به يك روش‌شناسي جامع‌الاطرافي كه همة حوزه‌هاي هندسة معرفتي دين را بايد به لحاظ روش‌شناختي، روش استنباط و روش اكتشاف پوشش بدهد ديگر آن علم، علم اصول فقه نخواهد بود و علم ديگري خواهد شد و مثلاً اسم آن را بايد بگذاريم منطق فهم دين. لهذا ما نبايد شاخصي بدهيم كه دانش را از جايگاه و هويت خود تهي كند.

از اينجا بايد وارد ارزيابي و نقد درست شويم كه آيا براساس شاخص‌هايي كه خود ايشان ارائه كرده سازمان و ساختاري را كه ايشان پيشنهاد مي‌كند آيا قابل دفاع هست يا نه؟ چه بسا ما شاخص‌هايي را ارائه كنيم و بعد خودمان به آن شاخص‌ها پايبند نباشيم و به نظر مي‌رسد براساس شاخص‌هاي ارائه‌شده خود ايشان ساختار پيشنهادي ايشان را مي‌توان مورد نقادي قرار داد و سپس براساس شاخص‌هايي كه خود ما پيشنهاد داده‌ايم كه طبعاً شاخص‌هاي دقيق‌تري است مي‌توان اين سازمان را مورد ارزيابي و نقادي قرار داد. والسلام.