درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

90/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

بحث گذشته

در زمينة ساختارشناسي اصول و تبويب اين دانش بحث مي‌كرديم. الگوهاي مختلفي كه در تاريخ اصول اتفاق افتاده را مورد ارزيابي و آسيب‌شناسي قرار داديم و عرض شد كه مجموعة آثار اصولي را كه مرور مي‌كنيم چند مورد را ممتاز مي‌يابيم كه از ساختار كاملاً متفاوت با ديگر آثار برخوردار هستند و از ميان اينها حدود چهارده مورد از كتب معتبر اصولي را انتخاب كرديم و بنا شد كه به عنوان نمونه از هر مقطع يكي دو مورد را ارزيابي كنيم، از دورة تدوين و جامع‌نگاري اصولي، الذريعه و العده را بررسي كرديم و الاصول الاصليه را و زبدهًْ‌الاصول را. بعضي از كتب اصولي يا شبه‌اصولي اخباريون را ملاحظه كرديم. تميهد القواعد شهيد ثاني را مورد ارزيابي قرار داديم و بين متأخرين يكي از شخصيت‌هاي بسيار بارز كه از برجستگي خاصي برخوردار است و كار او به لحاظ ماهوي در اصول شايد كم‌نظير و بلكه بي‌نظير قلمداد شود، به لحاظ ساختاري هم ابتكار عظيمي دارد كه پس از او ابتكارات محتوايي و منطقي و ساختاري او نيز مورد تبعيت بعدي‌ها قرار گرفته، شيخ اعظم شيخ مرتضي انصاري است. شيخ درواقع قلّة غلبة اصولي‌گري و اجتهادگرايي بر اخباري‌گري و نوعي عقل‌ستيزي كه روزگاري رايج شده بوده قلمداد مي‌شود. بعد از آن‌كه استاد‌الكل علامه آقا محمد باقر وحيد بهبهاني طومار جريان اخباري‌گري را با مباحثات علمي نستوهانه و نسبتاً طولاني در هم مي‌پيچد و به تحكيم مبادي و مباني و نيز مسائل و مطالب اصوليه اهتمام مي‌كند و يك دورة افزون بر دو قرن فتور اصول را پايان مي‌بخشد و تحركي در حوزة مطالعات و معرفت اصولي و منطق استنباط فروع شرعيه به وجود مي‌آورد، هرچند كه او كتاب اصولي جامعِ يكپارچه‌اي ندارد، عمده چيزي كه در اختيار ماست الفوائد الحائريه است كه گفتيم دو نسخه دارد الفوائد الحائريه العتيقه يعني ويراست اولي با سي‌وشش مبحث و فائده و الفوائد الحائريه الجديده كه با سي‌وپنج فائده سامان پيدا كرده. كمابيش سير و سامانة كتب اصولي را دارند و كتاب اصولي قلمداد مي‌شوند اما از آن جهت كه به نحوي دغدغة اصلي علامة بهبهاني پاسخگويي به لغزش‌ها و چالش‌هاي اخباريون بوده، سازمان و محتواي مباحث اين دو كتاب را اين دغدغه تحت تأثير قرار داده و البته كه سازمان خاصي به وجود آمده كه چندان دور از سازمان رايج كتب اصولي نيست. ما به رغم اين‌كه تحليل و تنظيم هم كرديم ولي از آن عبور كرديم. بعد از كار محقق بهبهاني كه فاصلة بين رحلت استاد الكل با تولد مرحوم شيخ انصاري حدود هشت سال است، يعني بهبهاني در سال 1208 يا 1026 رحلت فرموده و شيخ انصاري 1214 متولد شده و 1281 رحلت كرده‌اند. كسان ديگري از شاگردان علامه بهبهاني و بزرگاني ظهور كردند اما شيخ كارهاي كارستان كرد و به همان صورت كه طي دو قرن ركود اصول دچار فترت شده بود و تنزل كرده بود به نحوي كه اخباريون به سهولت توانستند در يك دورة‌ طولاني سيطرة خود را بر بخش عظيمي از حوزه‌هاي علميه و ديدگاه‌هاي شيعه تحكيم كنند، شيخ آمد با مقدمات و مباحث اوليه‌اي كه علامة بهبهاني و شاگردان او پديد آورده بودند، ايشان كار را به فرجام رساند. درواقع يك قله‌اي را پديد آورد كه در همة تاريخ فقه و اصول اين قله همچنان خودنمايي خواهد كرد و هيچوقت از جايگاهي كه دارد پايين نخواهد آمد. چون اساسي را در بحث‌ها به لحاظ ماهوي و ساختاري به وجود آورده است كه هميشه پس از خود را متأثر خواهد كرد و برجستگي خود را نسبت به قبل از خويش آشكارا نمايان خواهد داشت.

يكي از كارهاي بزرگي كه شيخ انجام داد سازماندهي نويي بود كه در مبحث حجج اصول ايجاد كرد. سازماندهي كه با افق معرفتي جهان معاصر سازگارتر است. سازماندهي مباحث حجج را در يك چارچوب معرفت‌شناسانه مطرح كرد. ابتكار فوق‌العاده‌اي كه طي 150 سال بعد از ارتحال و همچنان مورد پذيرش است. شيخ دو كتاب دارد كه بسيار معروف‌اند، درحالي‌كه پنج شش دوره تقريرات دروس ايشان هست، معروف‌ترين تقريرات او كه گاه به تقريرات شيخ معروف است و يا به نامي كه مقرر نهاده مطارح‌الانظار شناخته شده و كتاب ديگر او در اصول كه متشكل از تعدادي رساله‌هاي پراكنده است كه شيخ در موضوعات مهم نوشته بوده، مخصوصاً در اصول عمليه و در قالب يك كتاب با عنوان فرائدالاصول سازماندهي شده و به دليل اين‌كه از مجموعه‌اي از رسائل صورت بسته بوده معروف به رسائل شيخ هم هست. مطارح الانظار كه تقرير دروس شيخ است و توسط يكي از شاگردان برجستة شيخ محقق بزرگوار ميرزا ابوالقاسم كلانتري تهراني تنظيم شده، عمدتاً معطوف به مباحث مربوط الفاظ و مباحث عقلي است. مطارح‌الانظار درواقع مباحث الفاظ را به اضافة مباحث عقلي را شامل مي‌شود و در مباحث عقلي هم كمابيش شبيه به كتب اصولي ماقبل از خود نظم يافته است. اما رسائل يا همان فرائدالاصول به لحاظ سازماندهي چيز ديگري است و آنچه در اين كتاب اتفاق افتاده و مخصوصاً در بخش اول آن كه درآمدي معرفت‌شناسانه بر مباحث حجج با يك تقسيم ابتكاري آغاز شده، چيزي است كه در تاريخ اصول بعد از او به شدت تاريخ اصول ما را تحت تأثير قرار داده است. حال آيا ابن‌ادريس ديگري بايد كه اين سامان را به هم بريزد، چون حدود يك قرن و نيم از اين مرعوبيت نسل بعد از شيخ مي‌گذرد، مثل يك‌قرن و نيم دورة ركود و ركون بعد از شيخ طوسي(ره) يا واقعاً سازماندهي او يك سازماندهي استوار و خدشه‌ناپذيري است و همچنان بايد حفظ شود، بايد منتظر آينده باشيم.

در مطارح مباحثي كه ايشان مطرح كرده كمابيش مباحثي است كه در بخش مباحث الفاظ كتب اصولي مي‌آيد.

ـ القول في الصحيح و الأعم.

ـ القول في وجوب مقدمهًْ الواجب.

ـ بحث از امر بشي و اقتضاء نهي از ضد آن.

ـ اجتماع امر و نهي.

ـ نهي و اقتضاء فساد.

ـ بحث مفهوم و منطوق.

ـ عموم و خصوص.

ـ مطلق و مقيد.

ـ مجمل و مبين

و در آخر مبحثي تحت عنوان القول في الادلهًْ العقليه را مطرح كرده كه مباحث عقلية اصوليه را در آن فصل مورد بررسي قرار داده است.

در سازماندهي اتفاق خاصي در اين تقريرات نيافتاده و شايد تقريرات كامل بوده و مرحوم علامة‌ كلانتري تهراني موفق به تدوين و انتشار كامل آن نشده، اگر به طول كامل عرضه مي‌شد سازماندهي خاصي را مشاهده مي‌كرديم و يا تقريرات ديگري كه شاگردان شيخ از دروس او دارند باز اتفاق فوق‌العاده‌اي ديده نمي‌شود. شيخ كتابي دارد غير از كتب اصولي معروف خود تحت عنوان اصول الفقه كه مرحوم علامه طهراني صاحب الذريعه فرموده است كه من اين كتاب را ديده‌ام كه 62 مبحث را كه يك دورة كامل اصول است شيخ در اين كتاب آورده ولي اين كتاب در دسترس نيست و منتشر نشده است. شايد در آن سازمان داده باشد. ولي آنچه مسلم است اين است كه سازماندهي مباحث حجج در فرائدالاصول اتفاق افتاده و يك سازماندهي ابتكاري است كه بسيار هم بحث‌برانگيز بوده. هم شُرّاح و تعليقه‌نگاران رسائل بسيار به جهات و نكات مختلفي پيرامون اين تقسيم پرداخته‌اند و هم در كتب اصولي و مباحث اصوليه همواره اين تقسيم محل توجه و بحث بوده و برخي تغييراتي را داده‌اند. مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، استاد فقه و اصول امام و مؤسس حوزة جديد قم، تقريرات جديدي از اين تقسيم را ارائه كرده و بعضي ديگر هم بحث‌هايي كرده‌اند. ايشان بحث را به اين ترتيب شروع مي‌كند در آغاز كتاب رسائل، چون بخش‌هاي عمدة اين مباحث تقريرات بوده و يكي از شاگردان ايشان اين مبحث را تقرير كرده و يا اگر نگاشته‌هايي هم از شيخ بوده و در اختيار او بوده تكميل كرده و يك آغاز و انجامي براي مباحث تنظيم كرده، بعد از اشاره به شخصيت شيخ با عبارت: «قال بسم‌الله‌الرحمن الرحيم. أنّ المكلّف إذا التفت إلى حكم شرعيّ فإمّا أن يحصل له الشك أو القطع أو الظّن» درواقع گويي نقل مي‌كند. مكلف ملتفط آنگاه كه به حكم شرعي توجه مي‌كند يكي از سه حالت نفساني در او به وجود مي‌آيد. يا براي او شك حاصل مي‌شود كه آيا من تكليفي دارم يا ندارم، آيا حكمي متوجه من شده است يا نه؟ يا قطع پيدا مي‌كند كه حكمي هست و وجوب و حرمتي آمده است. يا در حال ظن است و در حالت نفسانيي فراتر از پنجاه پنجاه است، مي‌گويند قطع حالت صددرصدي نسبت به چيزي است، ظنّ حالتي فراتر از پنجاه درصد است، شك حالت پنجاه‌پنجاه است و وهم حالت مادون پنجاه است. درخصوص حكم وضعيت چهارم تصوير ندارد. بعد مي‌فرمايد: « فإن حصل له الشك فالمرجع فيه هي القواعد الشرعية الثابتة للشاك في مقام العمل و تسمى بالأصول العملية» اگر حالت شك به كسي دست داد كه آيا مأموربه اينجا صادر شده و متوجه من هست يا نشده است، حالت ظن و وهم هم ندارد، حالت شك دارد. اينجا مرجع قواعد شرعيه‌اي است كه براي مقام شك، براي شاكّ در مقام عمل مشخص شده كه مقام، مقام عمل است و نه مقام علم. اصول عمليه هويت و يا ماهيت معرفتي ندارند، بلكه تعيين‌كنندة تكليف عملي شاكّ هستند در حين شك، به همين جهت آنها را اصول عمليه مي‌گوييم، چراكه قواعدي است كه در عمل گره‌گشا است و انسان را از وضعيت شك خارج مي‌كند: « و هي منحصرة في أربعة» اين اصول عمليه به صورت حصري به چهار قابل تقسيم هستند و كاملاً منطقي و رياضي‌وار پيش مي‌رود: «لأن الشك إما أن يلاحظ فيه الحالة السابقة أم لا» براي اين‌كه وقتي شك داريم يا يك حالت سابقه‌اي هم دارد يا حالت سابقه ندارد. حالت سابقه دارد كه مثلاً حالت طهارت است، الان شك دارد كه طهارت همچنان هست و الان اين فرد محكوم به طهارت است يا خير. « و على الثاني فإما أن يمكن الاحتياط أم لا‌» حالت سابقه‌اي نيست و شك محض است. اينجا يا مي‌توان احتياط كرد يا احتياط ممكن نيست. « و على الأول فإما أن يكون الشك في التكليف‌ » من تكليف دارم « أو في المكلف به» در مكلف به تشكيك مي‌كند كه مأموربه من چيست: « فالأول مجرى الاستصحاب» آنجايي كه هست و حالت سابق است استصحاب جاري مي‌كنيم: «و الثاني مجرى التخيير» آنجايي كه مي‌توان احتياط كرد. « و الثالث مجرى أصالة البراءة» بالاخره بايد تصميم گرفت و از آن طرف حالت سابقه‌اي نيست و اصل برائت جاري مي‌كنيم. «و الرابع مجرى قاعدة الاحتياط» چهارمي مجراي قاعدة احتياط است كه مي‌توان احتياط كرد و احتياط ممكن است. بار ديگر به زباني روان‌تر مي‌فرمايد: « [فالأول مجرى الاستصحاب و الثاني مجرى أصالة البراءة و الثالث مجرى قاعدة الاحتياط و الرابع مجرى قاعدة التخيير] [و بعبارة أخرى الشك إما أن يلاحظ فيه الحالة السابقة أو لا فالأول مجرى الاستصحاب و الثاني إما أن يكون الشك فيه في التكليف أو لا فالأول مجرى أصالة البراءة و الثاني إما أن يمكن الاحتياط فيه أو لا فالأول مجرى قاعدة الاحتياط و الثاني مجرى قاعدة التخيير]» و با يك بازخواني مجدد مصب اصول عمليه را بيان مي‌كند. بعد مي‌فرمايد كه در حالت قطع و حالت ظن هم وضعيت اينجور است كه چگونه بايد با قطع مواجه شويم، در ظنون چگونه با ظنون مواجه شويم و يك‌يك اينها را بحث مي‌كنيم ولذا مجموعة مباحث خود را در سه مقصد تنظيم مي‌كنيم: « فالكلام يقع في مقاصد ثلاثة الأول في القطع و الثاني في الظن و الثالث في الأصول العملية المذكورة التي هي المرجع عند الشك» اين لبّ سازماندهي ايشان است. درحقيقت ايشان با يك منطق بسيار دقيقي اولاً از يك پايگاه معرفت‌شناسانه با مسئله مواجه شدند. خوب چرا خود احكام و مطلق ادله را مبنا قرار ندهيم؟ انواع گرانيگاه‌ها و محورهايي كه براي سازماندهي مباحث اصول گفته شده. چرا ما بايد حالت نفساني، معرفتي مكلف ملتفط را مبناي تقسيم قرار بدهيم. سرّ آن اين است كه ما در فقه كه از علوم اعتباري و موضوع آن يك مسئله اعتباري است به دنبال تحصيل حجت هستيم. ما آنجا مي‌بايست پله‌پله جلو برويم كه جوهر و عنصر انقياد را بتوانيم به چنگ بياوريم لهذا بسته به وضعيت بايد اين گوهر را به دست آورده باشيم. اگر حالت قطع داريم يعني ادلة قاطعي داريم و نوبت به چيز ديگري نمي‌رسد. انقياد به اين است كه سراپا گوش به فرمان مولا باشيم كه يك حكم قطعي صادر فرموده است. اگر حالت قطع نيست بايد يك پله پايين‌تر برويم و سراغ ظن برويم، اما آيا مطلق ظنون حجت‌اند؟ انسداديون مي‌گويند مطلق ظنون حجت‌اند. يا اصلاً تعبد به ظن جايز است. ايشان مفصل بحث مي‌كند. بسيار بحث دقيقي را در اين زمينه مطرح مي‌كند و اثبات مي‌كند كه تعبد به ظن اصالتاً جايز نيست. يعني اولاً نبايد ما به ظن اعتماد كنيم و تعبد نداريم، اصل در شريعت عدم تعبد به ظن است مگر آنكه به قطع ظني حجت شود و به طريق قطعي ظني حجت شود و ظن خاص شرعي بشود. آن موقع حجت است. يعني باز هم كاملاً معرفت‌شناسانه ظنون را هم مبتني مي‌كند بر حالت قطع نفس. باز با دليل قطعي، طريق قطعي داشته باشيم به يك ظن خاصي و شارع آن را حجت كرده باشد، ظن اعتباري يا ظن مجعول، چون به تعبيري قطع يا ذاتي است يا اكتسابي و جعلي است. آنگاه كه شارع ما را متعبد به چيزي مي‌كند ما به تبعيت از شارع حالت قطع پيدا مي‌كنيم و بايد تبعيت كنيم. و اگر حالت قطع و ظن حاصل نشد لاجرم از شك بايد خارج شد، آنجا چه بايد بكنيم؟ نوبت به اصول عمليه مي‌رسد. يعني چينش اولاً مبتني بر تحليل معرفت‌شناسانه است و اين نگاه معرفت‌شناسانه در سراسر مباحث سريان دارد. در روزگاري كه معرفت‌شناسي در جهان اسلام چندان جايگاهي ندارد و البته در دنياي غرب معرفت‌شناسي آرام‌آرام مطرح مي‌شود و از فلسفه جدا مي‌شود، اما آنچنان نيست كه به جهان اسلام سرايت كرده باشد. آن موقع پنجاه سال و بلكه كمتر از زمان كانت مي‌گذرد، رحلت شيخ در سال 1281 رخ داده است و شايد كمابيش بتوان گفت كه نزديك به عصر كانت بوده، ولي مباحث كانت و تفكيك معرفت‌شناسي از هستي‌شناسي را و غلبه معرفت‌شناسي بر فلسفه در دنياي غرب هنوز رايج نشده بوده و افكار كانت شناخته نبوده تا چه رسد به جهان اسلام. شيخ با ذكاوت خاصي اين مباحث معرفت‌شناسي را وارد اصول مي‌كند. و در عين حال از لحاظ چينش هم به لحاظ ماهوي اين تفكيك يعني قطع و ظن و شك را انجام مي‌دهد و هم به لحاظ صوري و ساختاري كه به بحث ما مربوط مي‌شود چون بحث ما ساختارشناسي صوري است و ساختارشناسي ماهوي را تعبير به هندسة معرفتي مي‌كنيم كه جايي تحت عنوان قلمروي معرفتي بحث كرديم و اصل آن فصلي است كه بعداً بحث خواهيم كرد. به لحاظ ساختارشناسي صوري هم قطع مقدم بر ظن است، ظن مقدم بر شك است و اين ترتيب منطقي را كاملاً ايشان رعايت كرده و بر همين مبنا هم بحث را صورت‌بندي كرده يعني مبحث قطع و فروع مباحث قطع را اول طرح كرده و بعد امارات و امارات ظنيه را پس از آن، شك و اصول عمليه را بعد از آن در مجموعة رسائل آورده است. اين ابتكار فوق‌العاده ايشان در سازماندهي مبحث حجج است. گفتيم در مبحث الفاظ و مباحث عقليه چيز جديدي به چشم نمي‌خورد، اما در اين بخش كاملاً و تام و تمام ابداع و ابتكار است.

رد پا و رگه‌هاي اين تقسيم در تقريرات دروس استاد شيخ مرحوم شريف‌العلما كه به كتاب ضوابط‌الاصول معروف است به چشم مي‌خورد. انسان وقتي ضوابط‌الاصول را مرور مي‌كند كه جزء حاشيه‌نويسان معالم است، رگه‌هاي اين تقسيم مشاهده مي‌شود. هنر شيخ در تئوريزه كردن اين تقسيم است. شيخ و هر مبتكر ديگر ممكن است گاهي ابداع به معناي آغاز از صفر هم از كسي سر بزند كه طبعاً به صورت چشمگير رخ مي‌دهد، اما هنر بسياري از مبتكران و نظريه‌پردازن در تئوريزه‌كردن، ساختاربندي و صورت‌بندي مبحث است و يا مبناسازي براي آن و يا تحليل و تفصيل آن مطلب، يا كاربردي‌كردن آن مطلب كه احياناً كسي پيش‌تر گفته باشد، هست. اين مسئله بسيار مهمي است و در آراء و آثار شيخ انسان از اين دست كم نمي‌بيند كه به نام شيخ تمام شده ولي پيش‌تر از او هم كساني جرقه آن را زده بودند. از جمله سازماندهي مبحث حجج كه كاملاً منسوب به شيخ است ولي در تقريرات دروس شريف‌العلما بوده و معلوم مي‌شود كه از ايشان الهام گرفته است. كما اين‌كه بعضي چيزها كه به ايشان منسوب است مثلاً تقسيم احكام به ظاهري و واقعي اين تقسيم را اول بار مرحوم صاحب وافيه خيلي خلاصه گفته و عبور كرده كه او ده‌ها سال قبل از شيخ است. اين هنر است و بسياري كساني كه قله مي‌شوند درواقع گام بر شانة پيشينيان و افراد قبل از خود مي‌گذارند و در همة رشته‌ها هم همين‌طور است. درخصوص حافظ مي‌گويند حافظ گلچين خوبي است، عمدة تشبيهات و تركيبات حافظ در آثار شعراي قبل هست ولي او بسيار زيباتر و دلپذيرتر و در مجموع گزيده‌تر از باقي اين زيبايي‌ها را در ديوان خود جمع كرده و اشاره‌اي هم به كسي نكرده است. امروز اگر بود مي‌گفتند سرقت ادبي كرده است.

جهت ديگري كه علاوه بر اين صورت‌بندي منطقي كه اولاً مبتني بر معرفت‌شناسي است، ثانياً با لحاظ مراتب حالت معرفت، اول قطع كه كاشف است، سپس امارات را كه كشف ناقص دارند، سپس ظنون را كه كاشف نيستند، اما ظن مجعول شرعي‌اند، دليل قطعي دارند و سپس اصول عمليه را كه هيچ كاشفيتي ندارند را مطرح مي‌كند و به اين ترتيب هم به لحاظ افقي و هم به لحاظ عمودي كه ما ساختار صوري را به اين معني كرده بوديم يك سامانة منطقي پيدا مي‌كند. علاوه بر اينها به نحوي صورت‌بندي مي‌كند كه شمول لازم را هم داشته باشد، يعني از حجج ذاتي آغاز مي‌كند، در كنار حجج داراي قطع ذاتي و قطع جعلي، حجيت جعلي، حجج مفيد حكم شرعي كه وظيفة عمليه را تعيين مي‌كند و در آنجايي كه بحث از حججي مي‌كند كه وظيفة عملية شاك را مشخص مي‌كند به اصول عقليه و نقليه هر دو مي‌پردازد و راجع به سه اصل ايشان قائل است كه هم اصول عقليه داريم و هم اصول شرعيه. هم برائت شرعيه داريم و هم برائت عقليه داريم، هم احتياط شرعيه داريم، هم احتياط عقليه داريم، هم تخيير. در استصحاب ايشان برخلاف اهل سنت قائل است كه استصحاب شرعي محض است و نه عقلي محض. كه البته اصوليون پس از او اختلاف نظر داشته‌اند چنانكه نظر اوليه حضرت امام اين است كه استصحاب اصل عقلي است و نظر ثانويه ايشان بعدها بود كه استصحاب اصل نقلي و شرعي است.

نكتة ديگري كه در اين سازماندهي كه البته جنبة‌ ماهوي نيز دارد ولي در لايه‌هاي ترتبي عمودي قابل بحث است استقلال‌بخشيدن به بحث قطع است. مبحث قطع در كتب اصولي قبل از شيخ يك مبحث مستقل نيست. در ضمن بحث از مستقلات عقليه كه عقل قاطع است و حكم قطعي عقل چنين است و آثار اينچنيني بر آن بار است، بحث مي‌كند. اما چون قطع يك حالت بارز و برتر نفساني معرفت‌شناختي است آن را مستقل كرده و بحث‌هاي جديدي را وارد كرده. امروزه در معرفت‌شناسي معاصر قطع و شك به اقسام مختلف تقسيم مي‌شود و تقسيمات قطع و تقسيمات شك در معرفت‌شناسي فعلي خيلي رايج است. در فلسفه‌هاي پيش‌تر هم كم و بيش بوده ولي اخيراً اين مباحث بيشتر اهتمام مي‌شود. كتابي را پژوهشگاه اخيراً به بازار عرضه كرد با عنوان «مطابقت صور ذهني با عين» كه كتاب خيلي خوبي است و كتابي نديده‌ام به اين اندازه وسيع و دقيق انواع قطع و شك و تقسيمات و تحليل لازم آن را كرده باشد و به نقد و رد و قبول پرداخته باشد. كتاب بسيار خوبي است.

تقسيمي كه ايشان ارائه مي‌كند از جمله تقسيم قطع به طريقي و موضوعي است. باز تقسيم طريقي به قطع اجمالي و قطع تفصيلي و علم اجمالي و علم تفصيلي. و بعد راجع به يك‌يك اينها تحليل‌هاي جزئي‌تري دارد. ماهيت اينها را بحث كنيم، شأن و جايگاه هريك از اينها را بحث كند. كما اين‌كه در بخش قبلي بحث‌هاي زيادي راجع به اين موضوع مطرح مي‌شده كه اصولاً حكم واقعي و ظاهري با هم تعارض دارند و چطور ممكن است كه دو حكم داشته باشيم؟ ايشان با دقت بسيار خوبي اين مشكل را از ميان برداشته. به هر حال با تعاريف جديد و تقسيمات نو و تحليل‌هاي تازه و نشان دادن برآيند و پيامدهاي اين تحليل‌ها، تقسيمات و اقسام بسياري از معضلات و مسائل ناگشوده را ايشان گشوده است. يكي از كارهاي ايشان كه عرض كرديم نسبتاً مفصل وارد شده و تحكيم بخشيده، هرچند ممكن است از صاحب وافيه گرفته باشد، تقسيم احكام به واقعي و ظاهري است و بيان تفاوت‌هاي ماهوي اين‌دو با هم و تفاوت منطقي و ترتيب منطقي اينها با يكديگر و مصب هريك از جدا از ديگري است.

به اين ترتيب يك سازماندهي فوق‌العاده ابتكاري و محكم و بسا ماندگار و مورد اتباع پديد آورده است كه بعدها همة اصوليون همين رويه را دنبال كرده‌اند. البته معاصرين شايد رخنه در اين تقسيمات و صورت‌بندي‌ها وارد كرده‌اند كه يكي از آنها مرحوم شهيد صدر است كه يك سازماندهي بسيار ابتكاري‌تر و جامع‌تر دارد كه تمام دانش اصول را صورت‌بندي مي‌كند. مرحوم شيخ انصاري فقط در بخش حجج كه يك سوم از كل اصول قلمداد مي‌شود اين ابتكار را به كار بسته و در بخش‌هاي ديگر ابتكار برجسته‌اي به چشم نمي‌خورد. اما مرحوم شهيد صدر دو مدل و الگو براي ساختاردهي صوري مباحث اصول پيشنهاد داده با مبنا و محور مشخص و دقيق و هر دو را هم اجرا كرده، يكي را در نگارش كتاب المعالم الجديده كه يك كتاب كوچك آموزشي است براي مقطع ليسانس دانشكده‌اي در عراق، نظير كتاب اصول فقه شهيد مطهري كه نوشته بوده براي چنين مقصودي. و ديگري را براي حوزه نوشته كه اولي روان‌تر و نازل‌تر و جمع‌وجورتر براي دانشگاهي بود، بعد كتاب ديگر ايشان دوره‌اي است معروف به دروس الاصول يا حلقات الاصول نوشته براي حوزه كه جايگزين همة كتب درسي سطوح تا خارج بشود كه سه حلقه است در سه دورة به ترتيب از آسان به دشوار و اجمال به تفصيل، حركت كرده است و كمابيش هم درس داده مي‌شود و در يك مقطع هم طي دو دهة گذشته در قم هم ظاهراً مورد توجه قرار گرفته و بعضي مدارس آن را متن درسي كرده‌اند. البته نواقصي هم دارد اما به هر حال سازماندهي جديدي دارد و در هر كدام يك صورت‌بندي پيشنهاد داده‌اند. ولي وقتي وارد درس فني رسمي اصولي شده از هيچيك از دو الگويي كه پيشنهاده داده‌اند پيروي نكرده و استدلال او هم اين بوده كه ساختاربندي‌ها بسيار متفاوت است و با ذهن حوزه غيرمأنوس است درنتيجه ما اگر درس خارج را در آن قالب ارائه كنيم ممكن است تلقي به قبول نشود. آن بزرگوار يك دور و نيم اصول گفته كه بعد هم به شهادت رسيد ولي در همين زمان كار كارستاني كرد و تقريرات دروس ايشان توسط فضلاي بزرگي نوشته شده است. بحوث في الاصول آيت‌الله هاشمي شاهرودي، باز بحوث في الاصول ديگري كه همة مجلدات آن منتشر نشده و يكي از شاگردان او نوشته است. مباحث اصول كه شاگرد ديگر او آيت‌الله آسيد كاظم حائري تقرير كرده است. كه البته اينها از آن صورت‌بندي پيروي نكرده‌اند. شايد ما دو پيشنهاد مرحوم شهيد صدر را از باب اين‌كه مي‌خواهيم به الگوهاي پيشنهادي كه محقق نشده است منتقل شويم، مطرح كنيم. والسلام.