درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

90/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیم تمهید

 

بحث گذشته

درخصوص ساختارشناسي اصول بحث مي‌كرديم و ذيل فرع پنجم، بررسي تطورات ساختاري اصول و گونه‌شناسي و دسته‌بندي و نقد الگوي ساختاري اصول طي تاريخ اين دانش موضوع بحث روزهاي اخير بود. ما عرض كرديم كه براي اين‌كه به يك بررسي سنجيده و سخته و پخته‌اي از تحولات ساختاري اصول بپردازيم اول خوب است كتب داراي ساختار متفاوت را مشخص كنيم، كتبي كه با ديگر كتاب‌ها تفاوت درخور اعتنايي از نظر چيدمان مباحث دارند. دوم، مختصات ساختاري هريك از اين كتاب‌ها را بيان بكنيم و سپس منطق چينش هريك و تحليل عوامل مؤثر بر صورت‌بندي مباحث آنها و شكل‌گيري ساختار مورد ارائة آنها را عنوان كنيم. بعد از آن كه يك‌يك كتاب‌هاي برجسته و متفاوت مورد بررسي قرار گرفت نوعي گونه‌شناسي و دسته‌بندي اين منابع را به نحوي كه معلوم شود چند نوع ساختار طي تاريخ اصول پيشنهاد شده، انجام شود و در پايان به نقد هريك از گونه‌ها و دسته‌هاي ساختاري و به جمع‌بندي تحولات چيدماني اصول و پس از اينها آسيب‌شناسي عمومي ساختار كنوني علم اصول بپردازيم كه به طور طبيعي پس از اين بحث ما بايد ساختار مطلوب پيشنهادي خود را عرض كنيم.

ما گفتيم عناوين كتبي كه كمابيش ساختارهاي خاص دارند ممكن است متعدد باشد و در مقام بررسي و بحث حضوري به چند نمونه اشاره خواهيم كرد، ولي در تدوين مباحث ممكن است همة نمونه‌ها را مورد بررسي قرار بدهيم. براي طرح نمونه‌هاي گزيده و گزينش‌شده از بين آثار قديمي‌تر و مياني‌تر و سپس آثار متأخران و از بين معاصرين چند نمونه را بنا شد بحث كنيم. اولين اثري كه مورد بحث قرار گرفته الذريعه بود، سپس العده بود كه اين دو آثار اوليه اصولي جامع شيعي به حساب مي‌آمدند و تفاوت‌هايي هم با يكديگر داشتند. هر دو براساس تعريفي كه از اصول ارائه كرده بودند سازماندهي شده بودند، گرانيگاه تدوين هر دو اثر خطاب و بيان بود و سعي كرده بودند حول محور خطاب و بيان مباحث خود را سامان بدهند.

سومين كتابي كه از حيث ساختار و از متفاوت‌ترين ساختار در بين كتب اصولي پيروي كرده، چه نسبت به پيش از خويش و چه نسبت به پس از خود كتاب تمهيد القواعد شهيد ثاني است.

اسم كامل كتاب عبارت است از «تمهيد القواعد الاصوليه و العربيه لتفريع قواعد الأحكام الشرعيه»، زين‌الدين بن نورالدين علي‌بن جمال الدين عاملي جبعي معروف به شهيد ثاني كه در سال 911 در روستاي جبع جنوب لبنان متولد شد و در سال 965 هم به حكم قاضي عامي و سني‌مذهب متعصب توسط حاكم قسطنطنيه كه از ناحية عثماني‌ها بر آنجا مسلط بود به شهادت رسيد. با اين‌كه عمر ايشان خيلي طولاني نبوده اما شخصيت بسيار عظيمي است. در اين سن كم در حوزه‌هاي مختلف علمي صاحب نظر و اثر است. از ادبيات و صرف و نحو و بلاغت گرفته كه خود شاعر چيره‌دستي بوده مثل شهيد اول، شهيد اول در قرن هشتم و ايشان در قرن دهم به شهادت رسيده و دو قرن با هم فاصله دارند. او سال 767 به شهادت رسيده و ايشان 965 يا كمتر. هر دو شاعر چيره‌دستي بودند و آثار ايشان بسيار ادبي است و سرّ اين‌كه كتاب اللمعهًْ‌الدمشقيه اثر شهيد اول و سپس شرح لمعة دمشقيه اين ميزان در بين فقها و در مقام تدريس مورد توجه قرار گرفته همين نثر روان و اديبانه اين اثر است و به لحاظ علمي هم بسيار ارزشمند است. خود لمعه كه يك كتاب جمع و جوري است در فاصلة زماني بسيار كوتاهي در زندان و بي‌آنكه هيچ اثر علمي، فقهي، اصولي و حديثي در اختيار شهيد اول باشد نوشته شد و يك دوره فقه كامل است و در هفتادو‌دو باب فقهي با سير متعارف منطقي فقه و معلوم مي‌شود شهيد اول تسلط فوق‌العاده‌اي بر فقه و آراء فقها داشته و وقتي مطمئن مي‌شود كه بناست به شهادت برسد، نگران مي‌شود از اين‌كه اثري از او برجاي نماند و يا فقه شيعه آسيب ببيند اين كتاب را با تعجيل در زندان مي‌نويسد و شهيد ثاني هم آن را شرح مي‌كند. شهيد ثاني در علوم ادبي صاحب ديد و صاحب‌نظر و صاحب اثر است. در منطق، كلام، فقه، اصول، نجوم و در علوم متداول روزگار خود صاحب نظر و در بسياري از آنها صاحب اثر است.

مهم‌ترين كتاب ايشان در فقه مسالك و در اصول تمهيد القواعد است.

 

تقسیم تمهید

تمهيد القواعد در دو بخش تقسيم شده، قواعد اصوليه و قواعد ادبيه. ساختار آن كاملاً متفاوت است. هر بخشي مشتمل بر چند مقصد است. بخش اول مشتمل بر هفت مقصد و بخش دوم مشتمل بر چهار مقصد است. هر مقصدي مشتمل بر چند باب است و هر بابي حاوي چند قاعده است.

بخش اول: قواعد اصولي

در بخش اول كه قواعد اصولي را بحث مي‌كنند در مقصد اول كه داراي دو باب است يك بحث مبنايي را كه در اصطلاح از آن نوع مباحث به مبادي احكاميه تعبير مي‌كنيم مطرح شده است.

مقصد اول الحكم، باب اول راجع به حكم شرعي و اقسام حكم شرعي و مسائل پيرامون حكم شرعي بحث شده است. در باب دوم راجع به اركان حكم بحث كرده است. به اين ترتيب ايشان از مبحث حكم كه از سوي جزء مبادي اصلي اصول است، از ديگرسو به نحوي مي‌توان گفت گرانيگاه مباحث اصولي يا دستكم فقهي قلمداد مي‌شود آغاز كرده است.

در مقصد دوم كه دربارة كتاب و سنت است و مشتمل بر مجموعاً هشت باب است درخصوص مسائل مربوط به كتاب و سنت بحث مي‌كند درنتيجه مباحث الفاظ را در اينجا عنوان مي‌كند. از اين هشت باب، باب اول دربارة لغات، باب دوم مبحث حقيقت و مجاز، باب سوم اوامر و نواهي است. لغات و حقيقت و مجاز دربارة فهم متن كتاب و سنت است، سپس ايشان به تعبير شيخ كه اصول خود را حول محور خطاب سامان داده بود و پس از بحث از مسئلة كيفيت وصول به خطاب انواع خطاب را مطرح كرده بود ايشان هم انواع خطاب را مطرح مي‌كند. در باب سوم اوامر و نواهي، عموم و خصوص و البته بحث عموم و خصوص را به تفصيل وارد شده و ذيل باب چهارم كه عموم و خصوص است فصلي در الفاظ عموم، فصلي در الفاظ خصوص، فصلي در مخصص و احكام و اقسام آن آورده است.

در باب پنجم اطلاق و تقييد را مطرح كرده است. در منابع پيش از تمهيد القواعد ما برنخورديم به متن اصولي و ساختاري كه مبحث مطلق و مقيد را مستقل از ديگر مباحث مطرح كرده باشد. ايشان باب چهارم را به عموم و خصوص اختصاص داده و باب پنجم را به مطلق و مقيد و اين در حالي است كه در آثار گذشتگان و بعضي از اصوليون پس از شهيد مبحث مطلب و مقيد ذيل عام و خاص مطرح مي‌شده ولي ايشان توجه كرده كه اين مبحث ماهيتاً با عام و خاص فرق مي‌كند و باب مستقلي براي آن باز كرده است. سپس مبحث مجمل و مبين را آورده كه ديگران هم مجمل و مبين را نوعاً جداي از عام و خاص ذكر مي‌كنند.

در باب هفتم به مبحث افعال پرداخته و سپس در باب هشتم به مبحث اخبار و مباحث مربوط به خبر را مورد بررسي قرار داده. به اين ترتيب مقصد سوم پايان پذيرفته كه مباحث مورد اتفاق خود ايشان در آنها مطرح شده و ذيل عنوان كتاب و سنت و مسائل مربوط به كتاب و سنت است.

اما در مقصد چهارم مسئلة قياس را عنوان كرده كه همچنان اين مسئله در كتب اصولي آن زمان به عنوان يك محور مورد توجه بوده و ايشان هم در حد يك مقصد به آن پرداخته و نه يك باب.

مقصد پنجم را تحت عنوان ادلة مختلف مورد بحث قرار داده، مباحث متفرق پيرامون ادله را. در مقصد ششم تعادل و تراجيح را ايشان مطرح فرموده است. مبحث تعادل و تراجيح هم چندان در آثار پيش از شهيد مورد توجه نبوده و در خلال ساير مباحث مطرح مي‌شده و يا به عنوان فرعي بر يكي از مباحث اصلي و ذيل آن مورد رسيدگي قرار مي‌گرفته ولي ايشان باز در عرض ديگر مقاصد در حد يك بخش و فراتر از فصل يا باب مستقلاً مبحث تعادل و تراجيح را مطرح فرموده و در مقصد آخر در بخش اول مسئلة اجتهاد و افتاء را مطرح كرده‌اند.

اين هشت مقصد در اين يك بخش همه مباحث اصولي هستند كه كمابيش در كتب اصولي پيش و پس از او متعارف بوده ولي ايشان توجه داشته كه مباحث ادبي سهم زيادي در استنباط دارند، و از طرف ديگر به جهت ذهن دقيق و منقح‌انديشي كه داشته نخواسته مباحث ادبي را با مسائل اصولي آميخته كند. هرچند كه پاره‌اي از مطالبي كه در ابواب اصول بعضي مقاصد مخصوصاً مقصد چهارم مطرح شده بود جنبة لفظي دارد اما چندان وجه ادبي ندارد بلكه جنبة زباني دارد. درحقيقت يكي از نكاتي كه شهيد به آن تفطن داشته تفكيك مباحث زماني از مباحث ادبي است و مباحث زباني را جزء اصول آورده ولي مباحث ادبي را در بخش مربوط به مسائل و قواعد عربيه ذكر كرده است كه اين نكته مهم است و حاكي از هوشمندي و دقت شهيد ثاني است. به هر حال ايشان بين مباحث ادبي و لغوي با مباحث زباني و معنا‌شناختي خلط نكرده است.

 

بخش دوم: تقرير و تبيين مباحث عربيه اختصاص

در بخش دوم كه به تقرير و تبيين مباحث عربيه اختصاص پيدا كرده و فروع فقهيه‌اي كه از اين مباحث و مطالب عربي مي‌تواند به دست بيايد كه جهاني را در خلال بيان قواعد و اصول ايشان به كار برده است كه بي‌سابقه است، يكي اين است كه در بحث از هر اصل و قاعده‌اي چند فرع فقهي را هم مطرح كرده تا به صورت كاربردي نشان بدهد كه اصول و قواعد چه كارايي دارند. در بخش دوم كتاب كه گفتيم چهار مقصد است، مقصد اول را به مبحث اسماء پرداخته، در قالب نه باب مقصد اسماء را سازماندهي كرده. راجع به كلام و مطالب مربوط به كلام، مضمرات، موصولات، معرف به ادات، مشتقات، مصدر و تثنيه و جمع و مباحث مربوط به عدد را در ذيل مقصد اول ذكر كرده كه مقصد اسماء است. مقصد دوم را به مباحث افعال و مبحث سوم را به مباحث حروف، مقصد چهارم را به توابع مسائل ادبي اختصاص داده‌اند.

اين سازمان مقاصد و ابواب و فصول اين كتاب بسيار باارزش است كه حقاً خواندني است. اما در خصوصيات ديگر اين اثر و به تعبيري تحليل اختصاصات تمهيد القواعد چند نكته را عرض مي‌كنيم. اولاً تمهيدالقواعد در دو بخش كلي تقسيم شده است، بخش نخست به بررسي قواعد اصول فقهي اختصاص يافته، بخش دوم به بررسي قواعد ادبي ـ عربي اختصاص يافته و هر بخشي مشتمل بر صد قاعده است. در قواعد اصوليه ايشان حدود صد قاعده را مطرح كرده و در قواعد ادبيه هم صد قاعده و كل اثر مشتمل بر دويست قاعده است. اين سازماندهي كاملاً متفاوت است، يعني يك نگاه كلان و شامل شهيد ثاني به ابزارهاي استنباطي داشته. ايشان ضمن اين‌كه در كلان مجموعه ابزارهايي را كه به كار استنباط و اجتهاد مي‌آيد را ديده، از اصولي و ادبي و فقهي و مجموعة اينها را به صورت ماهوي طبقه‌بندي كرده و در دو بخش مجزا آورده است و پاره‌اي از مباحثي را كه احياناً نيازمند به كاربرد داشته و يا تقريباً عمدة اصول و قواعد را همين كار را كرده براساس آن قواعد و اصول به استنباط فروع هم پرداخته و نشان داده اينها چگونه به كار مي‌روند.

جهت ديگر كه در الگوي ساختاري تمهيد القواعد به چشم مي‌خورد اين است كه ايشان با طرح فروع فقهي قابل استنباط يا نمونه‌هايي از فروع فقهي قابل استنباط براساس هر قاعده‌اي كه مورد بحث قرار مي‌گيرد، اولاً كاربرد قواعد را مشخص كرده يا به تعبيري اولاً از قواعد يا اصولي بحث كرده كه كاملاً كاربرد دارند و از ورود در مباحثي كه چندان كاربرد ندارند و قليل‌الجدوي هستند به شدت پرهيز كرده است. به اين ترتيب ايشان يك انحرافي را كه ميراث معتزله است كه در فقه و اصول ما راه يافته بوده، چه فقه و اصول عامه و چه خاصه آن را اصلاح كرده است و آن عبارت بود از وارد كردن بسيار گستردة آراء كلامي در اصول و همچنين فقه. اصل اين‌كه در گذشته بسياري از كتب علمي به سه بخش تقسيم مي‌شدند، بخش اول عقايد، بخش دوم اصول و بخش سوم فروع، اصول عقايد اول مي‌آمده و هم جنبة آموزشي داشته و هم جنبة علمي داشته. مؤمنين اهتمام خاصي به احكام و تكاليف دارند. آن مايه كه به احكام روزمره و مورد ابتلاء توجه دارند بسا به مسائل عقيدتي اعتنا نمي‌كنند و بزرگان ما از اين‌كه مي‌ديدند آنها به اين منابع مراجعه مي‌كنند، در آغاز اين منابع و كتب مباحث عقيدتي را هم گنجانده‌اند كه در مراجعة مؤمنين آنها اين مطالب را هم بخوانند. علاوه بر اين‌كه خواسته‌اند اعلام كنند كه اصول دين جزء مبادي اصول فقه و نيز فقه قلمداد مي‌شود. ولي اين‌كه مطالب كلامي آميخته به اصول و فقه شود ميراث معتزله است كه در آثار عامه و خاصه وارد شده بود و مرحوم شهيد با به كار بستن هر قاعده‌اي كه مورد بحث قرار مي‌دهد لاجرم به بحث از قواعدي اكتفاء كرده كه داراي كاربردند و آن مباحث كلامي آنچناني كاربردي مستقيم در مقام استنباط نداشته‌اند. و اين اصلاحي است كه مرحوم شهيد در تمهيد القواعد در ساختار و سير مباحث اصولي و ابزارهاي اجتهاد انجام داده است.

نكتة ديگري كه مي‌توان راجع به تمهيد القواعد در تحليل ساختار آن مطرح كرد اين است كه ايشان علاوه بر قواعد اصولي و ادبي مرتبط با اجتهاد پاره‌اي قواعد فقهيه پركاربرد در فقه را هم مطرح كرده‌اند. اين هم در گذشته و خصوصاً در دورة عامي اصول رايج بوده و اكنون هم اين شيوه در كتب اصولي اهل سنت همچنان زنده است. كتاب‌هاي اصولي كه اينها تنظيم مي‌كنند درواقع اصول و قواعد استنباط را مي‌آورند و پاره‌اي از قواعد فقهيه كه در حقيقت احكام كلي‌اند و هركدام يك فرع كلي قلمداد مي‌شوند كه مصاديقي دارند و عملاً و عمدتاً استفاده از قواعد فقهيه از اين دست نوعي تطبيق آنها كه كلي‌اند بر جزئي‌ها و مصاديق صورت مي‌بندد. اين رويه هرچند شايد صحيح نباشد و ما در گذشته راجع به قلمروي ساختاري اصول بحث كرديم و گفتيم اينها نمي‌توانند جزء اصول قلمداد شوند. اما اين روش‌ها كاربردي‌اند، اگر بناست كه ما مجموعة امكان و ابزارهايي را كه در مقام استنباط و تفريع فروع و دستيابي به فروع فقهي به آنها نياز داريم يا آنها را مورد بهره‌برداري قرار مي‌دهيم يك جا جمع كنيم اقتضاء مي‌كند كه قواعد عمومي و عامه پركابرد فقهي را هم اينجا بياوريم. لهذا ايشان آمده علاوه بر قواعد اصوليه و ادبيه پاره‌اي قواعد فقهيه‌اي را هم در خلال اين كتاب و در ابواب مختلف گنجانده و مورد بحث قرار داده است.

مرحوم شهيد ثاني كار ديگري هم انجام داده در سازماندهي مباحث در اين كتاب و آن اين‌كه بعضي از مطالب و مباحث را كه بسا در بين اصوليون شايع نبوده را آورده يا برجسته كرده است. از باب نمونه گفتيم بحث مطلق و مقيد را ايشان در فصل مستقلي آورده و جداي از مبحث عام و خاص عنوان كرده است. علاوه بر اين از برخي مفاهيم بحث كرده كه در كتب اصولي رايج نيست مثل مفهوم علت و يا از برخي مطالبي كه شايد پيش‌تر از او عهدي وارد آنها نشده بوده را ايشان طرح كرده است. يك‌سري نوآوري‌هايي را ايشان در محتوا و مواد مطالب دارد و اگر بخواهيم جمع‌بندي كنيم مجموعة نوآوري‌هاي ايشان را در اين كتاب، اول خود ساختار است، ايشان ساختاري كاملاً بديع و متفاوت را پديد آورده و طرح كرده، ثانياً در طرح پاره‌اي مسائل كه احياناً رايج و دارج نبوده ايشان پيش‌قدم است، بعضي مباحث را مثل اطلاق و تقييد توسعه داده است، بعضي مباحث را كه جزء اصول نبوده در اصول درجه كرده مثل قواعد فقهيه. پاره‌اي از مطالب ادبي كه ايشان در بخش دوم آورده باز همين قسم هستند و احياناً پاره‌اي مطالب ادبي كه رايج در كتب اصولي نيست و كمتر راجع به جمع و بحث از مصدر و كم و بيش كمتر راجع به موصولات در كتب اصولي بحث شده و ايشان اينها را آورده ولي در عين حال براي اين‌كه خلطي واقع نشود كل مباحث ادبيه و عربيه را در بخش مستقل و جداگانه‌اي ذكر كرده است.

مبحث تعادل و تراجيح را ايشان مستقل و مفصل مطرح كرده، درحالي‌كه مسئلة تعادل و تراجيح در خلال ابواب اصول مطرح مي‌شده. ايشان نه‌تنها مستقل كرده كه به مثابه يك مقصد كه محوربندي كتاب و مباحث اصلي كتاب ذيل اين عنوان آمده است، آورده و درنتيجه بحث تعادل و تراجيح در كنار بحث از كتاب و سنت بحث مستقلي است و قبل از آخرين مطلب كه اجتهاد است ذكر شده است. بنابراين ايشان هم به لحاظ ساختارشناسي متفاوت است، هم به لحاظ محتوا و طرح مباحث و مطالب متفاوت است، هم به لحاظ روش متفاوت است. ايشان اين روش را ابداع كرده كه در كنار بيان هر اصل و قاعده‌اي چند فرع را هم براساس آن اصل و قاعده مورد استنباط قرار بدهد.

شايد علت اين كاري كه ايشان انجام داده اين است كه در آن اوان و در آن منطقه يعني لبنان كه تحت تصرف عثماني‌هاي تركيه بوده، تسلط بر مباحث ديني لااقل به لحاظ سياسي و جهات حكومتي در اختيار اهل سنت بوده و اين نوع مباحث كه هم قواعد و هم مباحث عمليه در اصول بيايد در آن موقع رواج داشته است. ايشان ضمن تحفظ بر آنچه آن ايام مطرح مي‌شده و مي‌خواسته آراء شيعه را در اين زمينه‌ها طرح كرده باشد ولي به روش غلط و سازماندهي غلط آنها تن در نداده است. هم مطلب را طرح كرده و هم جداگانه مطرح كرده است. اين درواقع يك جهت شايد تاريخي قضيه است. اين‌كه كلاً دانش اصول را از مباحث كلامي منقح كرده و جز مقصد اول كه در باب حكم است و معمولاً مباحث حكم‌شناختي و مبادي احكاميه وجه كلامي نيز پيدا مي‌كنند مباحث اصولي و قواعد را از كلام پيراسته كرده كه اين هم باز شايد رعايت شرايط تاريخي و تسلط عامه بر اوضاع مراكز علمي و آثار بوده كه ايشان از طرح مسائل كلامي پرهيز كرده است.

در مجموع من تصور مي‌كنم هيچ اثري در كتب اصولي با تمهيد القواعد شهيد قابل مقايسه نباشد از نظر سازمان بحث، چينش مطالب و روش بهره‌برداري از اين مطالب كه جنبة اصولي دارد.

بعد از ايشان شيخ بهايي آمده و هم پدر شيخ بهايي (عبدالصمد) و هم خود شيخ بهايي شاگردان شهيد ثاني بوده‌اند يك شيوه‌اي ديگر را شيخ بهايي به كار برده كه كاملاً مبادي را از مسائل تفكيك كرده. شايد اين جهت در زبدة شيخ كه به تنقيح و تفكيك مسائل و مباحث از يكديگر اهتمام خاص كرده متأثر از همين روش و سليقة شهيد ثاني است، منتها ايشان يكي از مبادي مهم را كه بحث مبادي احكاميه است را در بخش اول مطرح كرده ولي باقي مبادي را عمدتاً برده بيرون و در بخش دوم متمركز كرده. شيخ بهايي كل مبادي سه‌گانه يا چهارگانه‌اي را كه ايشان مطرح مي‌كند از مسائل اصول جدا كرده و اول آنها را بحث كرده. شهيد جز مبادي احكاميه باقي را در بخش دوم و پس از طرح اصول و قواعد ذكر كرده است. چيزي شبيه به آنچه كه امروزه معمول است كه بعضي مباحث كلان مربوط با موضوع اصلي كتاب به مثابه پيوست‌هاي آن كتاب در آخر كتاب مي‌آيد درحالي‌كه خيلي مفصل هم هست. چنين شيوه‌اي را شهيد به كار بسته ولي شيخ بهايي مطلقاً مبادي را تفكيك كرده و در سرآغاز كتاب آورده و سپس وارد مسائل اصولي شده و از جهتي مي‌توان گفت كار شيخ‌بهايي فني‌تر است با توان و ذهن فوق‌العاده سازمان‌بخش و رياضي‌واري كه داشته به اين جهت توجه كرده است. در جلسه بعد به يكي دو نمونه از ساختارهاي آثار متأخرين و معاصرين مي‌پردازيم كه بحث نمونه‌ها و الگوهاي ساختاري تمام شود. والسلام.