درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

89/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيدمان منطق مطلوب اجتهاد هم گفتيم به سه صورت مي‌تواند اتفاق بيافتد:

 

بحث اول

ما با موضوع فص سوم از فرع دهم از فصل هفتم كه موضوع آن ارائة الگوي منطق مطلوب براي استنباط شريعت است به دو نحو مي‌توانستيم برخورد كنيم، يكي اين‌كه به تفصيل وارد شويم و آن الگو را عيناً طراحي و ارائه كنيم. شيوه ديگر اين است كه به اختصار برگزار كنيم و شيوه و نحوة طراحي را عرض كنيم و احياناً در قالب چند مثال موضوع را محسوس كنيم و عبور كنيم.

شيوة اول شايد ما را از سير بحث براي مدت طولاني بازبدارد و عملاً ممكن است چند ماه در اين محور متوقف شويم. لهذا من فكر كردم كه شيوة دوم را كه تبيين نحوة طراحي و در آخر هم آوردند چند مورد مثال براي آن نحوة پيشنهادي اكتفاء كنيم و از بحث روش‌شناسي اصول خارج شويم و به سراغ مبحث بعدي برويم كه انشاءالله يك فصل ديگر از ساختار را تا پايان سال تحصيلي به اتمام برسانيم.

براين اساس امروز به نحوة طراحي منطق مطلوب اجتهاد و اكتشاف براساس نظرية ابتناء مي‌پردازيم و احياناً بعضي از نكاتي كه در گذشته هم اشاره كرده بوديم در جلسة امروز به صورت سازمان‌يافته بازگو مي‌شود. هرچند كه طبعاً اكتفا به اين ميزان يك مقدار منشأ ابهام و اجمال هم هست ولي چاره‌اي نيست، اگر بخواهيم به تفصيل وارد شويم چند ماه بايد زمان بگذاريم.

براي دستيابي منطق مطلوب اجتهاد و اكتشاف هركدام از حوزه‌هاي هندسة معرفتي دين ازجمله حوزة شريعت بايد با منظورداشت اصول چهارگانه نظرية ابتناء برآيند روش‌شناختي مقتضيات هريك از مبادي پنجگانه مذكور در ذيل اصل سوم صورت‌بندي و سامانه‌سازي شود. اين خلاصة روش طراحي منطق مطلوب اجتهاد است. مي‌گوييم اگر بخواهيم منطق مطلوب اجتهاد را براساس نظرية ابتناء تنظيم و ترسيم كنيم بايد با لحاظ اصول چهارگانة نظريه كه عبارت بودند از فرايندمندي تكون معرفت و فرايندوارگي خود مقولة معرفت و پيام‌گونگي دين كه مشتمل بر عناصر پنجگانة پيام‌گزاري است و تأثير ـ تأثر دوسويه و سه‌لايه‌اي مجموعة مبادي و شرط اين‌كه در صورت احراز صائب و جامع مبادي، مختصات و مقتضيات روش‌شناختي آن مختصات و تبديل كردن آن به قواعد و ضوابط و ساير مؤلفه‌هاي روش‌شناسي و اعمال صائب و جامع اينها ما به معرفت صائب و جامع مي‌رسيم.

چيدمان منطق مطلوب اجتهاد هم گفتيم به سه صورت مي‌تواند اتفاق بيافتد:

براساس و به ترتيب مؤلفه‌هاي دستگاه روشگاني

يك) براساس و به ترتيب مؤلفه‌هاي دستگاه روشگاني. گفتيم يك دستگاه روشگاني شامل اصول، ابزارها كه به دو دسته قواعد و ضوابط تقسيم مي‌شوند و نيز رويكردها، اسلوب‌ها و فرايندهاي استنباط هستند، ما براساس اين مؤلفه‌هاي شش‌گانه كل منطق را طراحي كنيم.

براساس و به ترتيب سامانة مبادي خمسه

دو) براساس و به ترتيب سامانة مبادي خمسه، يعني مبدأ مصدرشناختي دين كه پيام الهي است، مبدأ دين‌شناختي يعني سرشت و صفات كلي پيام، مبدأ معرفت‌شناختي يعني وسائط و وسايل انتقال پيام الهي به انسان، مبدأ قلمروشناختي كه دين شامل چه قلمروهايي است و ويژگي‌هاي هريك از قلمروها چيست و مبدأ مخاطب‌شناختي، انسان‌شناختي كه مراد انسان در مقام مكلف و در مقام مفسر است يعني مقام عمل و مقام نظر. اين هم شيوة دوم است كه ما سازمان اين منطق را براساس مبادي خمسه پياده و چينش كنيم.

براساس و به ترتيب ساختار كنوني اصول فقه

سه) براساس و به ترتيب ساختار كنوني اصول فقه تنظيم كنيم. ما آنچرا كه نظريه اقتضاء مي‌كند برآورد و برونداد و تبعات و نتايج نظريه را در قالب اصول فقه فعلي بريزيم. و يا در قالب يكي يا تلفيقي از الگوهاي پيشين در اين دانش. ساختار اصول فقه مكرراً تغيير كرده، در قالب يكي از ساختارهاي گذشته يا كنوني و يا يكي از ساختارهاي گذشته يا تلفيقي از الگوها و ساختارهاي پيشين. و يا براساس ساختارهاي پيشنهادشده از سوي اصحاب اصول كه در قالب علم اصول تحقق پيدا نكرده ولي بعضي گفته‌اند اينجور مي‌توان اصول را سازماندهي كرد.

ما حدود دو فصل ديگر به ساختار اصول مي‌رسيم. بيش از ده ساختار درخصوص اصول تحقق پيدا كرده و يا پيشنهاد شده است كه يك‌يك بررسي خواهيم كرد. به هر حال ساختار فعلي اصول كه كمابيش مي‌توان گفت كتاب كفايه نماد و چكاد آن است، يكي از ساختارها و الگوهايي است كه در طول تاريخ اصول اتفاق افتاده. از الذريعه كه شروع شده يك ساختاري داشته، تا پيشنهاد شهيد صدر و بعضي از معاصرين. اين ساختارها بسيار متكثر و متفاوت‌اند. ما يا براساس ساختار كنوني اصول فقه منطق اجتهاد جديد را بايد طراحي كنيم و يا براساس يكي از ساختارهاي پيشين و يا براساس تلفيقي از چند ساختار پيشيني و يا بر مبناي يكي از پيشنهادهاي مطرح‌شده براي ساختار اصول از سوي اصحاب آن بايد سازماندهي كنيم.

اما براساس نظرية ابتناء چه سيري را بايد طي كنيم كه به يك دانش روش‌شناختي برسيم. ما امروز يك دانش روش‌شناختي به نام اصول فقه براي استنباط شريعت داريم كه به تعبير شهيد صدر منطق است، مي‌خواهيم به يك روش و منطق جديدي براساس نظرية ابتناء دست پيدا كنيم، چه سيري را بايد طي كنيم و چه كارهايي بايد انجام شود. براي دستيابي به دانش اختصاص روشگان اكتشاف هريك از حوزه‌هاي هندسة معرفتي دين و از جمله شريعت براساس هركدام از شيوه‌هاي سه‌گانه پيش‌گفته و الگوهاي مورد اشاره در شيوة سوم فرايند شش‌مرحله‌اي زير بايد طي شود تا به منطق مطلوب اجتهاد برسيم:

اولاً: سرشت و صفات هريك از مبادي خمسة پيام‌گزاري ديني به نحو صائب و جامع احراز گردد. اين‌كه ماهيت مصدر دين (مبدأ مصدرشناختي) و مختصات آن چيست، دين از ساحت باري نازل شده است، و همچنين مبدأ دين‌شناختي يعني محتواي پيام و همچنيم مبدأ معرفت‌شناختي (وسائط و وسايل ابلاغ پيام) و همين‌طور مبدأ قلمروشناختي كه براي كدام قلمرو بناست منطق فهم طراحي كنيم، براي حوزة شريعت،‌ عقايد، اخلاق، علم ديني و... بايد سرشت و صفات هريك از اين مبادي پنجگانة پيام‌گزاري دين به نحو صائب و به نحو جامع احراز شود. صائب كه مي‌گوييم يعني طريق و دريافت ظني در اينجا كفايت نمي‌كند و به نحو جامع هم بايد ديده شود كه اگر ناقص باشد طبعاً جواب نمي‌دهد. خود همين يعني يك عمر كار و ما الان چندين تحقيق را در همين حوزه داريم.

ثانياً:‌ مقتضيات و برآيند روش‌شناختي سرشت و صفات هريك از مبادي به طرز صائب و جامع احراز شود. يعني ما راجع به هريك از مبادي خمسه مثلاً مصدر دين وقتي مي‌گوييم داراي ماهيت و صفات اينچنيني استف اين‌كه علم باري‌تعالي نامتناهي است، خود همين يك سلسله اقتضائاتي دارد، يعني همين‌كه بگوييم باري از هر حيثي نامتناهي است، اين‌كه بگوييم باري حكيم است، همين‌قدر كه اين صفات و ويژگي‌ها را براي او به عنوان مبدأ دين بيان مي‌كنيم يك اقتضائات و برون‌دادهايي دارد. اين مقتضيات برايند و تبعات روش‌شناختي دارد. وقتي مي‌گوييم حكيم است پس كلام او حكيمانه است، اوامر و نواهي او حكيمانه است و مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي است. ما در مسئله‌اي مثل ابتناء و عدم ابتناء اوامر و نواهي بر مصالح واقعيه يا سلوكيه يا و يا صدوريه ترديد نداريم، اينها بايد اصطياد شود، اصطياد مقتضيات و برآيند روش‌شناختي سرشت و صفات هريك از مبادي، چه مبدأ معرفت‌شناختي، مصدرشناختي، قلمروشناختي، دين‌شناختي و پيام‌شناختي همگي بايد اصطياد شود و كاملاً تجزيه و تحليل شود و معلوم شود كه اين سرشت و صفات راجع به هريك از اين مبادي چه مقتضياتي دارد و برآيند و برون‌داد اين مقتضيات چه مي‌شود.

ثالثاً: برآيند روش‌شناختي مجموعة مقتضيات است، مجموعة مبادي با يكديگر تلفيق و تبعات تعاملي و تآثري آنها اعمال شود، يعني ما از سويي مي‌گوييم مبدأ دين حكيم است، كلام او حكيمانه است، اوامر و نواهي او حكيمانه است، از سوي ديگر مي‌بينيم كه انسان هم داراي عقل است و حق‌تعالي انسان را عاقل آفريده است و مخاطب اين پيام انسان عاقل است. خطاب الهي كه متوجه گياهان و حيوانات نمي‌شود و ماهيت دين به اقتضادي اين‌كه مبدأ حكيم است، حكيمانه است و يكي از ويژگي‌هاي دين حكيمانگي آن مي‌شود. مخاطب هم حكيم است، زبان تخاطب بايد زبان حكيمانه و عقلايي باشد، آن‌سان كه عقلا با يكديگر سخن مي‌گويند كه شارع كه احدٌ من العقلا أو كرئيسهم. بالنتيجه بايد فرايند انتقال پيام و وسائط و وسايل انتقال پيام هم با اين جهت و ويژگي مجالستي داشته باشند. بايد ويژگي‌هاي قلمروها هم از اين لحاظ ديده شود. وقتي بناست برايند روش‌شناختي هريك از مبادي را به دست بياوريم، اينها را بايد تلفيق كنيم و در اين تلفيق و تأثير و تأثر طبعاً تلفيقاتي ممكن است رخ بدهد تا برسد به مجموعه‌اي هم‌ساز و سازوار به طور كامل.

برآيند روش‌شناختي مجموعة مقتضيات مجموعة مبادي وقتي با همديگر تلفيق مي‌شود و با هم مواجه مي‌شوند در سه لايه با هم تعامل مي‌كنند و تأثير و تأثر اتفاق مي‌افتد، فراعناصري، بيناعناصري و درون‌عناصري كه اينها را توضيح داده‌ايم. در اين تعامل و تأثير و تأثرها اينها يكديگر را تعديل، ترميم و تكميل مي‌كنند و در مجموع به يك مجموعة درهم‌تنيدة چندلاية كاملاً سازوار با هم مي‌رسيم.

مرحلة چهارم محصل تلفيق و تعامل است. آنچه كه از تلفيق برآيندها و آثار تعامل بين اين مبادي و برآيندهاي روش‌شناختي آنها به دست مي‌آيد در قالب مؤلفه‌هاي ششگانه بايد طبقه‌بندي شود. يعني مجموعة‌ اين محصل در قالب اصول روش، قواعد روش، ضوابط روش، رويكردهاي رو‌ش‌شناختي و فرايند استنباط بايد دسته‌بندي شود. بگوييم از برآيند اين مجموعة مقتضيات، اين موارد اصول روش مي‌شوند، اين موارد قواعد روش فهم مي‌شوند، اينها ضوابط روش فهم مي‌شوند، اينها رويكردهاي روش فهم مي‌شوند و اينها فرايندهاي فهم مي‌شوند كه بخواهيم براي كشف و فهم آموزه‌اي ديني سيري را طي كنيم. اينها در قالب اين پنج يا شش جنس و شش قماش كار و مطلب، بر حسب سنخيت بايد طبقه‌بندي شوند.

پس از اين كه به پنج يا شش تلفيق شد آن وقت مي‌توانيم سراغ الگوها برويم. گفتيم سه روش براي سازماندهي وجود دارد. ما مجموعة آنچرا كه برآمد و برآيند و نتايج اين سير است را در اختيار داريم حالا مي‌خواهيم به صورت يك دانش در كتابي تدوين كنيم. گفتيم به يكي از سه شيوه عمل مي‌كنيم، يا مبنا را همين مؤلفه‌هاي پنج ـ ششگانه روش مي‌گذاريم، گرچه كل محتوا و مطالب را در قالب مؤلفه‌ها تنظيم مي‌كنيم. به يك معنا در مرحلة چهارم كار عمده صورت گرفته است و فقط بايد اين مجموعة مؤلفه‌ها معطوف به اين‌كه روشگان و منطق فهم كدام حوزه است، آيا شريعت است، آيا اخلاق است، آيا احكام است، آيا علم ديني است، با آن رويكرد بايد تنظيم شود كه روش‌ها و منطق فهم هريك از اين حوزه‌هاي دين به دست بيايد.

شيوة دوم اين است كه گفتيم ما ساماندهي و چيدمان را براساس مجموعة عناصر پنجگانه پيام‌گزاري يعني مبادي خمسة رسالت الهي سازماندهي كنيم. در عين حال اين سازماندهي هم بايد معطوف به اين باشد كه براي كدام قلمرو داريم سازماندهي مي‌كنيم. اگر براي حوزة شريعت است و جايگزين اصول فقه است اختصاصات و اقتضائاتي دارد كه بايد رعايت كنيم، اگر براي حوزة احكام است طور ديگر و اگر در عقايد است به گونه‌اي ديگر و...

شيوة چهارم

شيوة چهارم اين است كه ما مجموعة مؤلفه‌ها در قالب ساختار اصول فقه فعلي بريزيم، يعني ساختار را حفظ كنيم. اصول فقه فعلي ما از به تعبيري دو يا چهار يا پنج يا شش بخش و شش حوزه تقسيم شده، براساس تفسيرها و تقسيمات مختلفي كه وجود دارد، همين قالب را حفظ كنيم و بگوييم براساس نظرية ابتناء و برآيند روش‌شناختي اين نظريه مثلاً بخش امارات چه مي‌شود، بخش اصول عمليه چه حالي پيدا مي‌كند، بخش مستقلات عقليه چه وضعي پيدا مي‌كند، بخش الفاظ چه وضعي پيدا مي‌كند. همين قالب را حفظ كنيم ولي آنچرا كه برآيند و برآمد و نتيجه است از نظرية ابتناء بگيريم و درواقع حاصل نظرية ابتناء را در اين قالب بريزيم. حالا اين قالب فعلي يعني ساختار كنوني علم اصول، يا يكي از ساختارهاي پيشين علم اصول، يا تلفيقي از ساختارهاي پيشين علم اصول و يا ساختار پيشنهادي يكي از اصحاب و بلكه چند ساختار پيشنهادي افراد مختلف را در هم تلفيق كنيم و به يك الگو برسيم، كه اين مي‌شود شيوة چهارم. به هر حال براساس طبق شيوة سوم و براساس الگوهاي مختلفي كه در شيوة سوم مورد اشاره قرار گرفت سازماندهي كنيم و ما از قالب فعلي و ساختار مأنوس فعلي اصول فاصله نگيريم. اگر كسي وارد مي‌شود بفهمد كه ما مباحث الفاظ چه حرف‌هايي داريم، حتي در مباحث اوامر و نواهي حرف‌هاي ما چيست، ولي براساس نظرية ابتناء داريم حرف‌هاي خود را مي‌گوييم. درواقع بتواند به راحتي با ما تماس بگيرد، در بخش امارات چه مي‌گوييم، در اصول عمليه چه حرفي براساس نظرية ابتناء مي‌توان گفت و اصول عمليه چه تكليفي پيدا مي‌كند.

خامساً مجموعة مؤلفه‌هاي روشي براساس الگوي مورد نظر و نيز متناسب با هريك از حوزه‌هاي هندسة معرفتي دين كه براي كدام از چهار حوزة دين روش طراحي مي‌كنيم، صورت‌بندي شده و در هيأت يك دانش روشگاني اختصاص تنسيق و تدوين يابد.

به اين ترتيب اگر مثلاً ماهيت و مختصات مصدر دين تحليل شود، از اين تحليل ما يك اقتضائاتي را به دست مي‌آوريم كه آن اقتضائات در قالب عناصر روش‌شناختي صورت‌بندي شود و تبديل به مؤلفه‌هاي روش شود، بعد هريك از مبادي را به همين ترتيب عمل كنيم، به اين نقطه كه رسيديم مجموعة اين مؤلفه‌هاي به دست آمده از سير مطالعه و تحليل هريك از مبادي را با هم تلفيق كنيم و بعد از تلفيق در قالب يكي از شيوه‌ها و براساس يكي از الگوهاي سامان‌بخشي و ساختار صورت‌بندي كنيم و تبديل به يك دانش شود و مورد استفاده قرار گيرد.

اين شيوه و چارچوبي است كه تا به حال به ذهن ما رسيده است. احتمال دارد با تأمل بيشتر بخش‌هايي اضافه و يا تصحيح شود. مي‌توان طي يك يا دو جلسه به صورت مصداقي مثال بزنيم و ببينيم به چه صورتي درمي‌آيد. ما در قالب نمونه‌ها هم مي‌توانيم اين روش و فرايند را پياده كنيم.

مبحث بعدي مسئلة وحدت و تمايز علوم و از جمله اصول با ديگر علوم است كه مسئلة مهمي است و ذيل موضوع يا مسائل اصول مطرح مي‌شود ولي ما به عنوان يك فصل مستقل تلقي كرديم و ساختار خاصي را هم تنظيم كرديم كه مي‌كنيم و يا اينكه به سراغ بحث ساختار برويم كه البته تا اينجا كه پيش آمديم با توجه به بحث امروز به مسئلة ساختار نزديك‌تر شديم، يعني اگر از اين مباحثي كه داشتيم منتقل شويم به ساختارهاي اصول، شايد يك مقدار ذهنيت ما حفظ شود بهتر باشد و بعد مسئلة وحدت و تمايز را مطرح كنيم. والسلام.