درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

89/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع‌بندي ادامه بحث

 

جمع‌بندي ادامه بحث اين شد كه ما از اين فرع عبور كنيم، اين‌كه ما دوره‌ها يا دسته‌هاي مختلفي را كه در زمينة روش اجتهاد يا روش‌شناسي اصول وجود داشته، پيشنهادهايي كه ديگران داشتند، خود ما داشتيم و نقد آنها و همچنين طرح‌ها و اختراعاتي كه بعضي از معاصرين پيشنهاد مي‌كنند، از اين موارد گذر كنيم چون اگر بخواهيم توقف كنيم به نظر مي‌رسد خيلي به طول خواهد انجاميد و مطمئناً تا پايان سال تحصيلي جاري هم اتمام پيدا نمي‌كند و بسا اگر بخواهد به تفصيل و در حد كافي به موضوع پرداخته شود، سال تحصيلي پايان بگيرد ولي اين مبحث فرجام نگيرد و ناتمام بماند. به همين جهت، به همين ميزاني كه در اين چند جلسه بحث شد، اكتفا كرده و عبور مي‌كنيم.

من از باب اين‌كه نمونه‌اي را از شيوه‌هاي جديد و معاصرين نوانديش گفته باشم، تنها مرور مختصري مي‌كنم بر روش مرحوم شهيد صدر. اين را از باب اهتمام خاصي كه به ديدگاه‌هاي ايشان دارم و از باب تكريمي كه به مقام شهادت بايد داشته باشيم و هم از اين جهت كه الحق در دورة عمر نسبتاً كوتاه آن شهيد بزرگوار، ابداعات و ابتكارات ايشان قابل توجه است و در حدي است كه گاه انسان حس مي‌كند در مظان اين است كه يك روش تازه‌اي ابداع شده باشد. ابداعات و اختصاصات علمي ايشان در حوزة روش فهم و شيوة اجتهاد، قريب به روش تازه و جديد و مستقل مي‌تواند تقرير شود. اما باز هم قابل تأمل است كه مجموعة ابداعات روشگاني ايشان را در حد يك روش مستقل قلمداد كنيم. تعريفي كه براي روش آورديم و معيارهايي كه درخصوص كساني كه مؤسس روش‌هاي نو هستند و روش‌گذار قلمداد مي‌شوند و به لحاظ كمّي و كيفي آنچه كه منجر به پديد آمدن يك روش مي‌شود را نگاه مي‌كنيم مطمئن نيستيم كه شهيد صدر را در زمرة كساني بدانيم كه روش جديد تأسيس كرده باشد. اما در اين‌كه كمّاً و كيفاً ابداعات ايشان چشمگير است و افراد معدودي را در تاريخ اصول مي‌توان برشمرد كه نظير شهيد صدر در حوزة روش‌شناختي اين مايه ابداع و ابتكار و نوآوري داشته باشند. لهذا مختصري از آن بزرگوار يادي مي‌كنيم و اين فرع را مي‌بنديم.

در عين حال براي اين‌كه ما روش‌شناسيي را كه براي تبيين و ارزيابي روش‌ها گفته بوديم رعايت كرده باشيم، ارزيابي و مرور اجمالي بر نوآوري‌هاي شهيد صدر در قلمروي روش‌شناسي اصول را در همان قالب و چارچوبي كه درخصوص تبيين و ارزيابي روش‌ها گفته بوديم تعقيب مي‌كنيم. گفته بوديم كه چون روش مشتمل بر شش عنصر:

ـ منابع

ـ مبادي و اصول

ـ ابزارهاي، يعني قواعد و ضوابط روشي و استنباطي و استظهاري

ـ عنصر رويكرد

ـ عنصر اسلوب

ـ فرايندهاي استنباطي.

اين شش عنصر روش را تشكيل مي‌داد. اگر بنا باشد هر روشي مورد ارزيابي قرار گيرد بايد در چارچوب اين شش عنصر بررسي شود و از اين زوايا آن روش ديده شود. ابتكارات شهيد صدر بسيار گسترده است، خصوصاً زماني كه ما دورة حيات علمي و سن ايشان را لحاظ مي‌كنيم اين ميزان ابتكارات خيلي وسيع و چشمگير به نظر مي‌آيد. فقيهي به نود سالگي و گاه به صد سالگي مي‌رسد و دستاوردهايي دارد، خوب اين يك مقدار طبيعي است كه يك فرد در يك عمر طولاني دستاوردهاي بسياري را به جاي گذاشته باشد. گو اين‌كه بايد الحق گفت كه در سنين بالاي هفتاد و هفتادوپنج ديگر ذهن آن انسجام و قدرت ابداع را ندارد، نمي‌خواهيم بگوييم اگر كسي صدوبيست‌ساله شود از كسي كه هشتادساله بود ابداع بيشتري مي‌كند. اما از اين طرف كساني كه در اين دنيا كم زيسته‌اند و عمر كوتاه داشتند ولي پربركت هم خيلي شگفت‌آور است. شهيد صدر از جمله اينهاست كه در چهل‌وهشت سالگي به شهادت رسيده و درواقع ميان‌سال بوده و در عرف حوزه افراد در سنين ايشان جزء بزرگان وجوه علمي نمي‌توانند قلمداد شوند، اما ايشان در همان دهة قبل از چهل درس خارج رسمي جدي و پر از مطلب و نوآوري شروع مي‌كند و تا زمان شهادتشان ايشان ظاهراً دور دوم اصول را هم تمام نمي‌كنند و به شهادت مي‌رسند. بعضي ا‌ز آقايان گاهي ده دور اصول مي‌گويند و غالب مراجع بيش از پنج شش دور اصول را گفته‌اند. اين دورة كوتاه وقتي ملاحظه مي‌كنيد با انبوهي از نوآوري‌ها كه بعضي از آنها بسيار كيفي است، به عظمت فكر و نبوغ او پي مي‌برد و بركت وسيعي كه عمر اين بزرگوار داشته است.

تقريباً مي‌توان گفت كه بسياري از چهره‌هايي كه نوآور و مبدع بودند در سنين كم از دنيا رفته‌اند. آنهايي كه آوازه‌اي دارند و يك روحية آشوبگري عليه وضع موجود داشته‌اند و به صورت تهاجمي به آنچه وجود داشته برخورد كرده‌اند، در سن كم از دنيا رفته‌اند. كساني مثل شيخ اشراق زير چهل‌سالگي از دنيا رفته ولي در فلسفه صاحب مكتب است. حجم نوآورده‌ها و مكتوبات او بيش از بسياري است كه به هشتادسالگي رسيده‌اند.

صاحب سرائر كه بعد از شيخ طوسي، يك قرن و نيم سكون و سكوت و ركون را در فقه شكست، در سن خيلي پايين از دنيا رفته است. و بسياري از اين قبيل، شخصيت‌هايي كه ابداع داشتند معمولاً در همان عنفوان جواني علمي توليد مي‌كنند. سن كه يك مقدار بالا مي‌رود قدرت ابداع و ابتكار فروكش مي‌كند.

درخصوص شهيد صدر در هر محوري اگر چند مثال بزنيم شايد كفايت كند ولي اگر روزي بنا باشد اين بحث تكميل شود شواهد زيادي را مي‌توان ارائه كرد براي ابداعات شهيد صدر.

ايشان در محور اول يعني در خصوص منابع استنباط ابداعاتي دارند. گاه ممكن است كسي يك منبع جديد را بر منابع موجود اضافه كند. مسامحتاً كسي آمده باشد، زماني كه عقل هنوز در اصول و فقه ما ميدان‌دار نبوده، عقل را رسماً به مثابه يك حجت الهي به كار بسته باشد و كاربست آن را قاعده‌مند كرده باشد. يا اگر اصل حجيت آن را همه قبول داشته‌اند، در مقام قاعده‌گذاري، قواعد عقلي جديدي تأسيس كرده باشد، او در حوزة يكي از مدركات احكام الهي كه عقل است در كنار فطرت، كار جديد كرده است.

مرحوم شهيد صدر مطالعات خوبي درخصوص سيره و دليليت و دلالت سيره مطرح مي‌كند. همين تعبير دليليت و دلالت هم از آن خود ايشان است. شهيد صدر در يك نگاه مجموعة مباحث اساسي اصول را به اين دو بخش تقسيم مي‌كند. در خصوص سيره هم كار جديد و جدي انجام داده، به رغم اين‌كه گذشتگان اهتمام خاصي به امر دليليت و حجيت سيره و دلالت آن و قواعد استفاده از سيره و كاربرد آن را نداشته‌اند.

درخصوص مبادي اصول ابتكارات ايشان زياد است. در نوع عنوان‌ها حرف نويي دارد. در بعضي از قسمت‌ها حرف نوي ايشان كيفي است. درخصوص ماهيت وضع ايشان نظر خاصي دارد. آنچه كه مشهور و رايج و دارج است، البته مسئلة وضع و رابطة لفظ و معنا يكي از مسائل اساسي و ديريني است كه از فلاسفه و غيرفلاسفه و از اهل بلاغت و ادب بسيار به آن پرداخته‌اند. نظريه‌هاي مشهوري در جهان اسلام هست. و از جمله زمين‌ها و حوزه‌هايي كه در جهان اسلام نظريه‌هاي بسيار دقيقي وجود دارد، كه غربي‌ها هنوز به آن نظريه‌ها نرسيده‌اند و بسياري از اين ديدگاه‌ها در حوزة زبان‌شناسي و فلسفة تحليلي امروز جاي مي‌گيرد، همين حوزة مبحث الفاظ است و بخش عمده‌اي از پيشرفت آراء مسلمانان هم مرهون و مديون كار اصوليون است.

در مسئلة وضع نظرات مختلفي وجود دارد. نظري كه بين متأخرين مطرح است، نظر يا تعبيري است كه مرحوم آخوند مطرح كرده است كه وضع را عبارت مي‌داند از نوع انتساب و ارتباط خاص بين لفظ و معنا و آن را به تعيني و تعيني تقسيم مي‌كند. ما اين بحث را در دورة قبل اصول عرض كرديم و نظر شهيد صدر را هم مطرح كرديم كه ايشان به نحوي تقرير مي‌كند كه چندان تفاوتي بين تعيني و تعيني باقي نمانده و مسئله را در گرو تعيين و تعين قرار نمي‌دهيم، بلكه آن را به تعبير خودشان به قرن اكيد برمي‌گردانند. به محض اين‌كه واژه شنيده مي‌شود آنچنان قرابت بين لفظ و معنا پديد آمده كه از يكي به ديگري منتقل مي‌شويم و برعكس، يعني از دو طرف بين لفظ و معنا، چنان قرن اكيدي است كه به هم منتقل شويم. اين لزوماً با وضعي كه به صورت سنتي تعريف مي‌شد و اين‌كه كسي بنشيند و نامي بگذارد، پدري صاحب فرزند مي‌شود و بگويد سميت ابني كذا، اين لزوماً اين‌كه حتماً واضعي داشته چنين چيزي نيست.

ايشان درخصوص حجيت بحث بسيار زيبايي كرده و آن اشكالي را كه بعضي‌ها بر اين ديدگاه كه حجت موضوع اصول باشد وارد مي‌كنند و بعد گفته مي‌شود كه اصول عمليه حجت نيستند و اصول عمليه توليد قضيه فقهي نمي‌كنند، ايشان حجيت را به صورت بسيار مناسبي تعميم مي‌دهد و همة ابواب اصول را توجيه مي‌كند كه چگونه مي‌تواند حجت انگاشته شود. به نحوي معني مي‌كند كه بعد همة ادلة فقاهتي و اجتهادي شامل شود. گو اين‌كه در يك حدي مرحوم آقاي بروجردي حجت بالمعني‌الاعم تعبير كرده و ايشان هم حجت را توسعه داده و حجت را به يك معنايي قريب به معناي لغوي آن به كار برده كه به اين ترتيب معناي عام پيدا مي‌كند. ولي كار مرحوم شهيد صدر هم انصافاً قابل تأمل است. ما براي اين موارد فقط مثال مي‌زنيم، اگرنه موارد و شواهدي كه براي هريك از اين محورها ذكر مي‌شود در آثار شهيد صدر زياد است. يك كسي فرصت كند يكي از تقريرات درسي ايشان را مراجعه كند و ابتكارات ايشان را فهرست كند بسيار زياد است. اگر فردي دروس ايشان را با اين نگاه مرور كند كه آورده‌هاي ايشان چيست و در چه سطح و حدي است.

ابداعات و نوآوري‌ها مي‌تواند به طبقات مختلف تقسيم شود و همين‌طور به ساحات و حوزه‌هاي مختلف تصور شود. ما در يك مقطعي به مناسبتي در جلسات قبل اصول اين را عرض كرديم، كه ما ساحات و سطوح نوآوري‌ها را به حدود سي نوع تقسيم كرديم و سي نوع نوآوري را عرض كرديم كه فهرست فشرده آن در كتاب منطق فهم دين آمده است. چهار ساحت براي نوآوري هست كه در هر ساحت، سطوحي از نوآوري مي‌تواند اتفاق بيافتد كه يكي از آنها ساحت روش است، يعني روش تفهم و فهم دين. در روش فهم دين از اين‌كه يك كسي يك پارادايم و يك گفتمان روش‌شناختي تأسيس كند، و شايد بشود كلمة مكتب را اگر به معناي دقيق آن به كار ببريم، يك مكتب روش‌شناختي تأسيس كند، او نوآوري كرده است كه مي‌تواند منتهي شود به تدوين يك علم براساس آن پارادايم. يك پارادايم طراحي كردن و يك گفتمان تأسيس كردن و به تبع آن يك دانش تدوين كردن حدي از نوآوري در روش‌شناسي است.

پايين‌تر كه مي‌آييم ممكن است بگوييم كسي منبع نويي را در يك روش‌شناسي فهم اضافه كند. منبع جديد به تعبير شايع آن كه مسامحه‌آميز هم هست و بارها گفته‌ايم كه بعضي از آنچرا كه منبع مي‌گوييم، منبع نيست. مثل اين‌كه مي‌گوييم منابع اربعه و اجماع را هم منبع مي‌گوييم. اجماع منبع نيست و بلكه طريق است. عقل مي‌تواند منبع باشد، منبع يعني آن مدركي كه مستقلاً معرفت‌زا است، اما اطلاق منبع به چيزي كه معرفت‌زا نيست بلكه طريق و ابزار است، دقيق نيست. درواقع بايد بگوييم مدرَك و نه مدرِك، مدرِك‌ها را بايد منبع تعبير كرد، مدرَك‌ها را بايد مجاري تعبير كرد. به هر حال افزودن مدرِك‌ها و يا مدارك جديد و يا منابع و مجاري جديد و استخدام آنها در روش‌شناسي موجود هم يك رتبه و سطح از نوآوري است.

سطح ديگر آن است كه كسي بيايد و براساس منابع و مجاري موجود در مقام و طريق روش‌شناسي قواعد جديد وضع كند و قواعد جديدي را تأسيس و طراحي كند و به كار ببندد كه اين هم يك حدي از نوآوري در روش‌شناسي است.

حدود ديگر آن اين است كه ممكن است فردي قاعده و ضابطه‌اي را كه ما قاعده و ضابطه را دستكم به صورت توافقي و قراردادي دو قاعده قلمداد مي‌كنيم، از قاعدة موجود يا ضابطة موجود تقرير تازه يا تفسير تازه‌اي ارائه كنيم كه اين هم حدي از نوآوري در روش‌شناسي است. به همين ترتيب مي‌تواند در ساحت روش‌شناسي فهم دين و دين‌فهمي، استنباط و استظهار، سطوح مختلفي از نوآوري اتفاق بيافتد. عرض ما اين است كه اگر كسي با اين ديدگاه، نوآورده‌هاي مرحوم شهيد صدر را وارد شود كه البته بايد اهل نظر باشد و تشخيص دهد كه كداميك از حرف‌هاي شهيد صدر نو است و پيشينه ندارد و ابداعي خود ايشان است. اگر بتواند چنين تشخيصي را بدهد و بتواند در ساحت روش‌شناسي و منطق فهم و به تعبير ايشان منطق علم فقه كه اصول است، رتبه‌بندي كند، ملاحظه خواهد شد كه فهرست گسترده‌اي از نوآوري‌ها به دست مي‌آيد. در حوزة مبادي نوآوري‌هاي ايشان بيش از اين مثال‌هايي است كه عرض شد.

در زمينة محور سوم يعني ابزارها، ما ابزارها را شامل دو دسته يعني قواعد و ضوابط دانستيم، ايشان نظريه‌پردازي‌هاي ارزشمندي دارد. ايشان در ابزارها يك فصلي را به عنوان حق الطاعه مطرح كرده‌اند كه اجمال آن اين است كه در مقابل نظر مشهور كه معتقد به براعت عقليه‌اند، ايشان با مطرح كردن حق‌الطاعه قائل به احتياط عقلي مي‌شود و مي‌گويد چون مولا بر ما مولويت دارد كه البته در اينجا نظر ايشان با اصطلاح مشهور يك تفاوت ظريفي دارد، بر ما حق الطاعه دارد و بايد سعي كنيم چنين حقي را ادا كنيم و لازمة ادا كردن چنين حقي اين است كه اصل را بر احتياط بگذاريم، منتها اصل احتياط يك اصل عقلي است. اين را به عنوان يك مطلب نو در زمينة ابزارها و قواعد استنباط ايشان مطرح كرده است كه يكي از مطالب جالب توجه و پرچالش ايشان هم بوده، نقدهاي بسياري شده و نظراتي پيرامون آن داده شده است و ايشان خيلي روي اين موضوع در قلمروي اصحاب نظر محل توجه قرار گرفته‌اند. ايشان مي‌گويد در عمل بايد آنچنان جانب احتياط را بگيريم كه حق الطاعة الهي ادا شود. در اجتهاد از ادلة فقاهتي استفاده مي‌كنيم، وقتي ادلة فقاهتي به جايي نرسيد، ادلة اجتهادي يعني اصول عمليه به كار مي‌گيريم. وقتي نوبت به اصول عمليه رسيد اصالهًْ البراعه را جاري مي‌كنيم. اما ايشان مي‌گويد وقتي آنجا رسيديم احتياط عقلي بايد رعايت شود. حق‌الطاعه يك مبناي فلسفة حكم است،‌ اين‌كه رابطة ما با مولا و با رب چگونه بايد باشد؟ ما بايد جانب مولا را بگيريم چون حق‌الطاعه‌اي بر ما دارد و اطمينان حاصل كنيم كه اين حق ادا شده است. درواقع اين يك مبناي فلسفي ـ فقهي را مطرح مي‌كند كه از اين مبنا به اصل احتياط عقلي مي‌رسد.

يا ايشان يك بحث ديگري دارد با عنوان منطقهًْ‌الفراغ كه اين هم يك نحو چارچوب و قاعده است. ايشان مي‌فرمايد كه شارع در همة قلمروي رفتاري بشر مخصوصاً آنگاه كه به حوزة اجرا نزديك مي‌شود و مقام تطبيق و تنفيذ احكام الهي مي‌شود، آنجا جزئيات را مشخص نكرده كه دست بشر بسته باشد. يك منطقة فراغ و بازي داريم كه به اختيار بشر وانهاده شده و خود بشر بايد تصميم بگيرد. ما در مسئلة ما لا نص فيه آراء مختلفي داريم كه ما در ما لا نص فيه چگونه بايد برخورد كنيم، ايشان در اينجا معتقد به انگاره‌اي به نام منطقهًْ‌الفراغ است. خود اين پيامدهاي استنباطي بسياري دارد و در حوزة استنباط اين نگاه به خصوص در روزگار ما مي‌تواند گره‌گشا باشد. منطقهًْ‌الفراغ جايگاه عقل را در مقام اجراء حكم توسعه مي‌دهد و چيزي مثل مجمع تشخيص مصلحت با اين مبنا قابل توجيه مي‌شود. در زمينه‌هاي ديگر هم مطالبي را فرموده‌اند.

در زمينة رويكردها كه بحث بسيار مهمي است، رويكرد به فقيه و مجتهد و دين‌فهم و دين‌پژوه جهت مي‌دهد، ايشان نظريه‌هاي نو و بديعي را در حوزة رويكردها دارد، از جمله يك نوع كل‌انگاري و كل‌نگري را معطوف به خيلي از مسائل ايشان مد نظر دارد، چونان يك چارچوب، در خيلي از مسائل كه مي‌رسد مي‌گويد بايد كل ببينيم. نمي‌خواهند بگويد كه جامع است يعني اطراف آن كامل است، بلكه مي‌گويد يك كل است. مثلاً دين را چونان معجوني مي‌انگارد كه اگر اين معجون با همة تركيب آن مصرف شود گره‌گشا است، و اگر با همة تركيب و اجزائش ديده شود كاملاً منطقي است. اما اگر چنين نبينيد شبهاتي وارد مي‌شود. مي‌گوييد چرا ارث زن كمتر از مرد است. بايد كل نظام ارث را ببينيد و نظام ارث را در كل مسئلة اقتصاد و ثروت و اينها ببينيد. اما اگر شما يك مسئله را بگيريد ممكن است اشكال وارد شود. پاسخي كه مرحوم علامه طباطبايي در اينجا مي‌دهد اين است كه شما در نظر بگيرد كه ارث زن كم است اما از آن طرف كلاً نفقة زن به عهدة مرد است. در مجموعة نظام انساني باري بر دوش مردهاست كه بر دوش زنها نيست. يا حتي در مسئلة ديه هم هم همين‌طور توجيه مي‌كنند به جهت اين‌كه مردي كه از بين مي‌رود نوع قضيه به اين صورت است كه همسر و فرزنداني دارد و مي‌بايست از او چيزي باقي بماند براي بازماندگان. اگر ما احكام را در نسبت با يكديگر و مجموع اينها را به صورت يك كل ببينيم هم فهم ما دقيق مي‌شود و هم فعل ما درست از آب درخواهد آمد. صواب بودن فهم و صحيح بودن اجرا در گروه كل ديدن است. همين رويكرد را ايشان در خيلي جاها به كار مي‌برد. در نگاه به كل دين همين است، يا درخصوص حيات ائمة طاهرين(ع) يا در مسئلة سيره ايشان اين بحث را مطرح مي‌كند كه ائمه در ظروف تاريخي متنوعي زيسته‌اند. بيش از دو و نيم قرن دورة حضور امامت است و ظروف متفاوت است ولي يك جوهر واحدي وجود دارد و اين انگاره سبب مي‌شود كه در مسئلة سيره و حجيت سيره و تمسك به فعل معصوم قواعد و چارچوب‌هايي را پيدا كنيم و مي‌گويد كه اين مسئله پيامدهاي معرفتي دارد.

يا ايشان نظري دارد راجع به اين‌كه فقهاي ما فتوايي ارائه مي‌كنند، مي‌شود از برآيند انواع فتواي فقها به مباني دست يافت و به يك كل برگشت و چه بسا همين منشا توليد حكم ديگري شود. حتي به فهم‌هاي فقها و برآيند مجموعة اين فهم‌ها اعتناي خاصي دارد كه اين هم از بحث‌هاي شبيه حق‌الطاعه است كه نقد و نقض‌هاي بسياري و دفاع‌هاي جديي از ناحية شاگردان ايشان صورت گرفته و مقالات متعددي در اين زمينه نوشته است.

يا حيث ديگري كه ايشان توجه دارد كه به زبان ديگري هم امام همين مطلب را دارند اين است كه ما بايد به واقعيت جامعه نگاه داشته باشيم و به واقعيت حيات انسان نگاه داشته باشيم و احكام را معطوف به ارائه كنيم، شبيه به فرمايش حضرت امام كه نقش زمان و مكان در استنباط را مطرح كرده‌اند.

رويكرد ديگري كه ايشان تعقيب مي‌كنند پيشينه‌كاوي مسائل است. ايشان مي‌گويد بايد تبار تاريخي هر مسئله‌اي را ديد و بعد فهم كرد كه البته شبيه اين را مرحوم آقاي بروجردي هم خيلي تأكيد داشتند.

در اسلوب‌ها هم نوآوري‌هاي دارند. ايشان كتابي با عنوان منطق استقراء دارد كه درواقع از استقراء يك منطق ساخته و تقريري غير از تقرير مشهور امثال ارسطو و متأخرين و امثال راسل هست كه يك كار ابداعي و ابتكاري فوق‌العاده ارزشمندي است كه نظر دانشمندان را در دنيا و خارج از جهان اسلام به خود جلب كرده است كه همين شيوه را گاهي در مسائل فقهي هم وارد مي‌كند.

يا بعضي مسائل ديگر مثل حساب احتمالات را هم گاهي وارد بحث‌هاي اصولي ـ فقهي مي‌كند و در بحث‌هاي كلامي از آن خيلي استفاده مي‌كند. يا در مباحث وقتي وارد مي‌شود ذهن بسيار فعالي در تشقيق شقوق و تقسيمات ابداعي زياد دارد و بعد نشان دادن اضلاع و اقسام مختلف و بعد وارد شدن به بحث در يك نقطة‌ معيني.

چينش‌دهي

در زمينة چينش‌دهي به مباحث ابتكارات و ابداعات بسيار زيادي آن بزرگوار داشته. راجع به كل اصول و كل فقه ايشان ساختار جديدي پيشنهاد داده. در اصول سازماندهي بديعي را ايشان ارائه كرده و سازماندهي‌هاي گذشته را و آخرين پيشنهادي كه در سازماندهي مباحث اصول بوده و از آن آيت‌الله خويي است، ايشان باقي را نقد مي‌كند و مطلب آقاي خويي را في‌الجمله نقد مي‌كند و مي‌توان گفت صورت كامل‌شدة تقسيم آقاي خويي را مي‌پسندد. در فقه هم سازماندهي جديدي را پيشنهاد داده. به هر حال نفس اين رويكردهاي اينچنين كه در چيدمان و منظر‌سازي بسيار تواناست و اين مناظر و اين ساختاردهي‌ها نقش خود را در محتوا هم ايفا مي‌كند و يك كار صوري محض نيست.

در جعل اصطلاح، پردازش ادبيات نوي علمي ابتكارات بسياري در قلمروي روش‌شناسي و اجتهاد دارد، كه بعضي را در خلال بحث‌ها مطرح كرده‌ايم و ذهن دوستان آشنا است. در تعريف اصول به جاي همة تعابيري كه در طول تاريخ هزار سالة اصول مدون ما شنيديم و معروف است ايشان از كلمة عناصر مشتركه استفاده كرده بود. ما در آن موقع ايراد گرفتيم كه يكي از ده اشكالي كه بر ايشان در تعريف اصول داشتيم آخرين تعريفي كه مورد نقد قرار داديم تعريف ايشان بود. ايشان موضوع اصول را عناصر مشتركه‌اي كه فقيه آنها را چونان ادله‌اي براي استنباط به كار مي‌برد، تعبير كرده بودند. و توضيح داده‌ بودند كه عناصر مشتركه آن دسته از قواعدي هستند كه اختصاص به بابي دون بابي ندارند و در همة ابواب كاربرد دارند، در مقابل عناصر خاصه كه قواعدي هستند كه در ابواب خاص به كار مي‌روند.

در هر حال اصل اين‌كه تعبير و تركيب جديدي ارائه كنيم ابداع است، يعني عناصر مشتركه، ولو اين‌كه در آن موقع ما ايراد گرفتيم و گفتيم اولين ايرادي كه بر تعريف ايشان وارد است همين است كه ايشان از تركيبي استفاده كرده كه هيچ چيز را نمي‌رساند، عناصر مشتركه يعني چه، وقتي مي‌گوييم قاعده، ضابطه و اصل اينها همه معني‌دار هستند ولي اشكال گرفتيم و گفتيم تعبير عناصر مشتركه هرچند جعل اصطلاح نويي است و از اين جهت ارزشمند اما از نظر اين‌كه نارساست و گوياي چيزي نيست، اين تعريف ايشان را دچار چالش مي‌كند.

يا ايشان اصطلاح ادلة محرزه را مطرح مي‌كند و مي‌گويد مجموعة ادله‌اي كه در اصول در اختيار داريم به دو دستة ادلة محرزه و غيرمحرزه تقسيم مي‌شوند، ادله‌اي را كه به نحوي و در حدي از حدود كاشفيت دارند محرزه مي‌گويند، حالا كاشفيت قطعي داشته باشند يا كاشفيت غيرقطعيه‌اي و ظنيه داشته باشند. به هر حال واقع را احراز مي‌كنند ولو نسبي. در مقابل اصول عمليه كه خاصيت احرازي و اكتشافي ندارد.

در حوزة مبحث تزاحم اصطلاحي را جعل مي‌كند به عنوان تزاحم حفظي در مقابل تزاحم ملاكي، امتثالي مطرح مي‌كند. يا تعبير قرن اكيد اصطلاح كاملاً جديدي است. خود اصطلاح حق‌الطاعه همين‌طور است. اصطلاح منطقهًْ‌الفراغ هم يك اصطلاح جديد است. امثال اين اصطلاحات را ايشان وضع مي‌كند كه تنها نام‌گذاري نيست بلكه بار فرهنگي و معرفتي و محتوايي خاص دارد كه در مقام استنباط نقش‌آفرين هستند و صرفاً يك قلم زدن و يك كار ادبي نكرده‌اند، بلكه جعل اصطلاح است. ايشان اول كسي است كه ادلة كاشف را چه آنهايي كه از كشف قطعيه برخوردارند و چه ظني، هر دو را در يك طرف قرار مي‌دهد و اصول عمليه را يك طرف و بر همين تقسيم آثاري را مترتب مي‌داند و درواقع يك مبنا مي‌شود براي پاره‌اي از آراء ايشان. اين اصطلاح‌سازي‌ و ادبيات‌پردازي‌هايي كه ايشان انجام مي‌دهند يك كار ادبي نيست بلكه يك كار علمي، محتوايي و روش‌شناختي است.

درخصوص فرايندهاي استنباطي چيز خاصي پيدا نكردم و نوعاً روال متعارف فقها را طي مي‌كنند.

در مجموع ما اين مثال‌هايي كه در ذيل اين شش محور عرض كرديم، خواستيم بگوييم كه نوآورده‌هاي روش‌شناختي مرحوم صدر از بين معاصرين قابل توجه است، هرچند كه بزرگان ديگر هم نوآوري‌هاي بسياري داشته‌اند و اخيراً متعارف و متداول مي‌شود و سنت خوبي است كه به ابتكارات و ابداعات علمي افراد توجه مي‌شود و گاهي كتاب‌ها يا مقالاتي نوشته مي‌شود كه بسيار ارزشمند است و نشان مي‌دهد سهم هر كسي در توليد علم و بسط مرزهاي معرفت چه ميزان است و كجاست و يك نوع بسامدي معرفتي و نظري پديد مي‌آورد كه تا چه مقطعي، چه مطالبي نبوده و پس از آن پديد آمده و به همين اين ترتيب به همراه تاريخ پيش مي‌رويم. والسلام.