89/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روششناسي محدث فقيهان در حوزة منابع
بحث گذشته
درخصوص روششناسيهاي رايج عرض كرديم، دورههاي مختلفي را مطرح كردهاند و الگوهاي گوناگوني را براي تقسيمبندي گفتهاند. تا نُه دوره را هم بيان كردهاند، اما ما ده نكته را مقدمتاً عرض كرديم، يكي از آنها اين بود كه بين ادوار اجتهاد و فقه و اصول خلط ميشود، درحاليكه اينها بايد در طول هم شمرده شوند و هركدام بر ديگري دستكم يك دوره مقدم هستند و از ديگر سو نقاط جهش و جوش اين ادوار چندان قابل تفكيك و تعيين نيست. آنچنان كه بسا بشود گفت كه ما يك دوره و يك روش محدث ـ فقيهان را داريم كه با نيمة دوم حيات علمي شيخ طوسي پايان پيدا ميكند و در مقابل اينها روش متكلم ـ فقيهان كه گرايش كلامي دارند و هم متكلماند و هم به همان شيوهاي كه در كلام ما از همة منابع و ابزارها براي تبيين و احياناً دفاع از عقايد استفاده ميكنيم، در فقه هم همين توسعه رخ ميهد. اين دو شيوه كاملاً با هم متمايز هستند كه شيوة محدث ـ فقيهان به نحوي با ظهور اخباريگري احياء شد و در حدود دو قرن از نشاط و رونق و رواج برخوردار بود. بعد از ظهور استادالكل وحيد بهبهاني درواقع به نحوي آن روش دوم يعني روش متكلم ـ فقيهان احياء شد و بر اخباريگري غلبه كرد.
اين دو دوره كاملاً قابل تمايز و تفكيكاند، درحاليكه فاصلة بين آغاز و سرآغاز روش متكلم ـ فقيهان با كنونة اين روش و روزگار ما، آنچنان تفاوت و فاصلهاي دارد كه ميشود گفت كه فاصلة بين آغاز اين روش و دوره و اكنون اين روش و دوره، فاصلة فاحش و تفاوت بيّني دارد، در حد تفاوت و فاصلة دو روش. در طول اين مدت حدود نهصدسال بزرگاني آمدند و ابتكاراتي به كار بستند، در مقام رجوع به منابع، در مقام ساير عناصر ركني روش كه ما گفتيم روش رجوع به منابع را ميطلبد و مبتني بر اصولي است، قواعد و ضوابطي را به كار ميبندد، از اسلوبهايي استفاده ميكند و داراي رويكردهايي است، اين عناصر در مجموع يك روش را تشكيل ميدهند. در اينجور عناصر آنچنان تحولات و تغييراتي رخ داده است كه ميتوان گفت كه اين دو نقطة از روش يا يك دوره به تعبيري فاصله مثل فاصلة دو روش شده است.
از انباشت ابتكارات و تجارب اين ادوار، از نيمة دوم حيات شيخ طوسي تا معاصرين ما، آنقدر ابتكارات و ابداعات در حوزة روششناسي زياد شده كه گويي اصلاً روش كنوني اجتهاد كه رايج است، يك روش است و روش تأسيسي شيخ طوسي كه البته پيشتر از ايشان به يك معنا بنياد اين روش نهاده شده بوده با شيخ مفيد، سيد مرتضي و بعضي از معاصرين اين دو بزرگوار، فاصله اينقدر زياد است بين اين مقطع كه ما در آن زيست ميكنيم و مقطعي كه شيخ طوسي اين روش و شيوه را بنا نهاد. با اينهمه اين ادوار مطرح شده است.
ما اگر بخواهيم مجموعة اين دوره را يا جريان اين روش را در اين دورة تاريخي كه از اواخر نيمة دوم قرن پنجم آغاز ميشود الي يومنا هذا، كل اينها را بررسي كنيم خيلي زمان خواهد برد. من امروز به طور فشرده بعضي مختصات كار شيخ طوسي را عرض ميكنم و سعي ميكنيم طي يك جلسه و حداكثر دو جلسه ابتكارات ديگر اصوليان را هم در حوزة روششناسي عرض كنيم و از اين مبحث عبور كنيم.
عرض كردم كه مبحث روششناسي در فلسفة اصول استطاعت بحث در حد يك جلد كتاب را دارد، چون آنقدر بزرگان ما بعد از شيخ طوسي آمدند و ابتكاراتي به كار بستهاند و تمايزي با پيش از خويش و پس از خود برجاي گذاشتهاند كه به تنهايي جاي بحث مستقل دارد ولي اگر بخواهيم همة بزرگان صاحب ابتكار و مؤسسان را در اين سلسله بحثها مرور كنيم خيلي طول خواهد كشيد.
روششناسي محدث ـ فقيهان در حوزة منابع
در روششناسي محدث ـ فقيهان در حوزة منابع حصر ادله در اخبار و نتيجتاً توليد فقه مأثور غالب بود و در عين حال شيخ مفيد و سيد مرتضي حجيت خبر واحد را هم زير سئوال برده بودند. از اين جهت البته كمابيش دست فقيهان از كاربرد افراطي اخبار كوتاه شده بود، چون خبر واحد حجت قلمداد نميشد. يكي از كارهاي اساسي كه شيخ طوسي انجام داد اثبات حجيت خبر واحد موثق بود و اين كار بسيار در بسط فقه شيعه تأثيرگذار بود. چنانكه اجماع هم، هرچند باطناً و ماهيتاً يك طريق است و خود منبع نيست و راهي است براي كشف سنت، از اين دوره بسط پيدا كرد. گفتيم در كتاب الخلاف شيخ اين امكان و احياناً كمابيش مثل منبع و با لحن منبعانگاري، اجماع به كار رفت و در كمتر فرع فقهي در الخلاف با اين عبارت روبرو ميشويم كه «دليلنا اجماع الفرقه» و از آن زمان با مبنايي كه شيخ طوسي براي اجماع تبيين كرد كه عبارت از اين بود كه اجماع را مبتني كرد بر قاعدة لطف كلان كه اگر همة فقيهان به خطا بروند، بر معصوم و يا از معصوم واجب است كه جلوي اين خطا را بگيرد و نتيجتاً به نحوي خرق اجماع بكند و اجماع بر خطا را معصوم رضا ندهد و اين درواقع قاعدة لطف است.
بر اين اساس اجماع يك مبناي جدي كلاميِ شيعي يافت و عملاً در مقام كاربرد هم شيخ با اشرافي كه بر آراء فقهاي شيعه تا آن زمان داشت و با اطلاعي كه از آراء فقهاي عامي تا آن موقع در كف آن بزرگوار بود، هرجا كه مسئله و يك فرعي بود، ادعاي اجماع را به عنوان يك دليل و چيزي در حد يك منبع در عرض كتاب و سنت به كار بست. رويآوري و تمسك به آيات و كتاب هم از شيوههاي شيخ بود. ايشان اولين تفسيرِ فنيِ علميِ شيعه را نگاشت و بيان شيخ درواقع تنها نگارش يك تفسير نبود بلكه به نحوي قاعدهمندسازي تمسك به آيات بود كه در فقه هم وارد شد و به كار برده شد، در عرض اخبار كه بعدها آرامآرام كتاب صدرنشين شد و در مقام تمسك، فقها ابتدا از استدلالات قرآني استفاده كردند و سپس سراغ سنت و اخبار رفتند، پس از گاه به سراغ اجماع و در پايان به عقل تمسك ميكردند.
توسعة كابرد عقل در استنباط هم باز به نحوي در همين مقطع صورت بست. نتيجة مطلب اين شد كه در دور قبل و يا به نحوي حاصل روش پيشين يعني محدث ـ فقيهان فقه نقلي بود كه شيخ فقه را از حالت نقلي به نقلي ـ عقلي بدل كرد. رفتهرفته، البته در يك مقطعي عرض كرديم در يك دورة حدود دويست ساله بعد از محقق اردبيلي، فقه قريب شد به عقلي ـ عقلي و در تمسك به روايات بسيار سختگيري و احتياط ميشد. در همين دوره بود كه نزاع علمي جدي بين فقهاي و اصوليون امامي و عامي بر سر حجيت بعضي از ادله يا حتي احياناً منابع كه كاربرد آنها در فقه عامي رايج بود، بالا گرفت و اصوليون شيعه در اين نزاع علمي پيروز و فاتح از آب درآمدند. مباحثي پيرامون قياس و استحسان و سد ذرايع و امثال اينها كه ابزارهاي استنباط يا حتي چونان منابع استنباط در فقه اهل سنت به كار ميرفت و در وهلة اول شيخ مفيد، سپس سيد مرتضي و پس از آن دو بزرگوار، شيخ طوسي به مقابلة عالمانه و استدلالي با اين ديدگاههاي رايج در بين اهل سنت پرداختند و قياس و استحصال و سد ذرايع را ابطال كردند.
درخصوص اصول استنباط توجه جدي و خاصي به مباحث كلامي رايج شد. اين بخش را سابقاً مورد اشاره قرار داديم و از آن عبور ميكنيم.
ابزارها كه ما ابزارها را به قواعد و ضوابط استنباط اطلاق
درباب ابزارها كه ما ابزارها را به قواعد و ضوابط استنباط اطلاق كرديم، قواعد را عبارت دانستيم از قضايايي كه چونان اصول در مقام استنباط به كار ميروند و ضوابط را عبارت از آن چارچوبهايي دانستيم كه شروط و شرايط كاربرد قواعد را تأمين ميكنند. پارهاي قواعد اصوليه و گاه قواعد فقهيه، بعضي قواعد درائي در اين دوره بسط و توسعه يافت و در كتب اصولي مستقل نگارش شد و ضوابطي كه ميبايست رعايت ميشد و خصوصاً در حوزة مربوط به سند اخبار كه به شدت نياز به رجال بود در همين دوره كارهاي اساسي انجام گرفت. شيخ طوسي از بزرگترين رجاليون تاريخ شيعه قلمداد ميشود و كتابهاي رجالي و درايهاي ايشان عمدتاً تأسيسي است، چون تا آن زمان نزاع بر سر حجيت و عدم حجيت خبر واحد بود، اما طبقهبندي روايات كمتر رايج بود و در كتب دور اول حيات علمي پربركت شيخ هم كتابهايي مثل تهذيبالاحكام را كه ملاحظه ميكنيم، همواره در سرآغاز باب يك بياني از شيخ مفيد نقل ميكند، در حد يك سطر و گاه اگر بيان شيخ مفصلتر است ميگويد «الي آخر الباب» بعد زير آن به ترتيب احاديث ميآيد كه «يدل عليه ما نقل، ما روا» و همينطور احاديث پشت هم قرار ميگيرد و اين طبقهبندي بين اخبار كه اخبار به معتبر و غيرمعتبر تقسيم شود و بعد از شيخ، اخبار به چهار قسم تقسيم شود و گاهي حتي ريزتر از اين، به تدريج پيدا شد و توسعه پيدا كرد. ابزارهايي از اين قبيل در دورة شيخ، توليد يا تعريف و يا تنقيح شد ولي در ادوار بعدي دقيق و دقيقتر شد و بعضي قواعد توسط بعضي بزرگان وضع شد و حتي معاصرين و امثال محقق بروجردي كه در حوزة رجال و درايه آراء خاص و بديعي را مطرح كرد و يا بعضي آراء شاذ را تقويت كرد و به كار بست.
يكي از رفتارهاي علمي شيخ طوسي اين است كه اكتفاء به بيان انتزاعي قواعد و ضوابط نكرد. هرآنچه را آن بزرگوار در مقام نظر اثبات ميكرد، در مقام علم به كار ميبرد. و لذا كتابهايي مثل موسوعة ارزشمند مبسوط را، شيخ براي آزمودن و به كار بستن قواعد و ضوابطي كه وضع ميكرد يا تقويت ميكرد نوشت. علاوه بر اينكه غرض او از نگارش مبسوط پاسخ به اين شبهة فقهاي عامه بود كه شيعه فقه استدلالي ندارد و فقه شيعه فقير است و فروع فقه شيعي محدود است و مبسوط را نوشت كه يك دورة فقهي بسيار گسترده است تا نشان بدهد كه فقه تفريعي و استدلالي و پرفروع شيعه چگونه است و قدرت روش استنباطي و فقه شيعه را در اين كتاب نشان داد.
شيخ بر همين نكته، مسئلة مطالعات تطبيقي را اضافه كرد كه فقه را بينامذاهبي كرد. امثال شيخ مفيد و سيد مرتضي، البته با نگارش الاعلام و الانتصار و الناصريات، اين رويكرد در مطالعة فقه بنا كرده بودند و شيخ با نگارش الخلاف كه در روزگار خود كار بسيار برجسته و سرآمدي بود و هنوز همچنان حكايت از قوت فكري و قدرت فقهي و تسلط شيخ، هم بر آراء خودي و هم بر آراء عامه دارد، چراكه اينهمه ادعاي اجماع، هرچند در موارد نادري احياناً اين اجماعها وقتي دقت ميشود ممكن است به نحوي نقض و خلطي بر اجماعات ادعايي شيخ پيدا شود، اما اين آنقدر قابل توجه و اعتنا نيست كه بگوييم اجماعات شيخ مخدوش است و در علميت و تسلط و قدرت شيخ رخنهاي ايجاد نميكند. اينكه بر همة آراء در آن زمان اينقدر مسلط باشد، كه اينهمه ادعاي اجماع كند و اينجور تطبيقي سراسر ابواب فقه را بحث كند، بسيار فوقالعاده است.
در اسلوبها هم شيخ كارهاي خوبي را انجام داد. يكي از برجستهترين كارهاي ايشان گذر از دلالت تطابقي نصوص به دلالت تضمني و التزامي است. در دورة دوم حيات شيخ اين اتفاق افتاد. در كتب فقهي محدث ـ فقيهان غالباً بر همان ظواهر نصوص روائي و به حد تمسك به دلالت تطابقي و مطابقي روايات بسنده ميشد، اما دلالات تضمني و دلالات التزامي چندان مورد توجه نبود. مداقّههايي كه بتوان دلالت تضمني و التزامي را بيرون كشيد.
تمسك به نص و ظاهر در حد استفاده از دلالت تطابقي كار چندان دشواري نيست و در بعضي از مواقع شايد مصداق اجتهاد هم قلمداد نشود، اما اينكه ما به دلالات تضامي و التزامي رويآور شويم و تمسك كنيم و اتكاء كنيم اين مسئلة بسيار مهمي است كه شيخ بر آن اصرار ورزيد و بعدها تدريجاً توسعه پيدا كرد.
دقتهايي كه در فهم روايات در طول تاريخ تجربه شد و امروزه رايج است و بعضي از بزرگان با اين شيوه به استنباط ميپردازند، همه ارث شيخ طوسي است.
درخصوص فرايندهاي استنباط هم كمابيش ميتوان گفت كه آن مجموعة شش فرايندي را كه در يك مقطعي بحث كرديم در آثار شيخ وجود داشته و رايج بوده است. هيچيك از آن فرايندها از نظر ايشان مورد غفلت نبوده است.
اين اجمالي از تبيين ابعاد و اضلاع روش شيخ طوسي در مقام اجتهاد و احياناً مباني اصولي ايشان در نظر و عمل بود.
بعضي از مباحث را در جلسات گذشته عرض كرديم كه حدود ده مقدمه و ده بند در سرآغاز همين بحث روششناسي بود كه به اجمال عرض شد. بعضي از اينها را بازنگري ميكردم و ميديدم كه حق اين است كه پارهاي از اينها را خيلي مبسوطتر وارد شويم. مثل همين نكتهاي كه عرض شد كه نقطة جوش و سكوي جهش و پرش و جدا شدن يا فاصله گرفتن از يك دوره و ورود در يك دورة ديگري و روش ديگري كجاست؟ ما يك معياري داديم، چون وقتي روش را تعريف كرديم، گفتيم روش از مؤلفهها و عناصري تشكيل ميشود. عرض شد كه نوعاً روش تحقيق متشكل است از مجموعهاي از اصول، ابزارها كه همان قواعد و ضوابطاند، رويكردها، اينكه به نحو تطبيقي مطالعه كنيم و يا به نحو تاريخي و پيشينهكاوانه وارد شويم، اسلوبها، اينكه ما همان قواعد و ضوابط موجود را ميتوانيم به اشكال و اساليب مختلف به كار ببنديم و فرايندها، يعني آن سير و مسيري كه در مقام استدلال طي ميكنيم و مراحل و حلقاتي كه در مقام استدلال سپري ميكنيم. اين مجموعه با هم يك روش را تشكيل ميدهد. ابزارها را هم به دو نوع تقسيم كرديم، قضايايي كه به مثابه مقدمات قياس علمي رهنمون به مقصود است كه در فرايند به كار ميرود كه به اينها قواعد ميگوييم. شروط و شرايط و بايد و نبايدهايي كه لازمالرعايه است و التزام به آنها مقتضاي منتِج شدن قياسات استدلالي است و عملاً اگر ما اين ضوابط و شروط و شرايط را محقق كنيم، موانع فهم و آفات فهم درست از ميان برداشته ميشود.
اين بحث خيلي مهم است. يكي از مشكلاتي كه پيش روي تقسيمات و روششناسيها هست، و در بحث دورهبندي فقه، اجتهاد و اصول مطرح ميشود، خلط بين عناوين اجتهاد، فقه و اصول است كه گفتيم اينها با هم تفاوت دارند و يا خلط بين روش، سبك و رويكرد است. اگر اين بحثي كه عرض ميكنيم كه يك ملاك داريم، اولاً تعريف و اجزاء آن را مشخص كرديم و تحول را عبارت دانستيم از اتفاق چشمگير و تفاوت فاحشي كه درخصوص عناصر ششگانة روش اتفاق ميافتد و با اين ملاك بگوييم دوره عوض شد و روش ديگر شد، بحث بسيار مهمي است و ممكن است اين بحث را يك مقدار توسعه بدهيم. ولي سعي ما بر اين خواهد بود كه بناهايي كه شيخ بنا كرده است را كه بعد از او بيشتر به مرور عناصر برجستهاي كه درخصوص روش در دورههاي مختلف مطرح شده، بزرگاني يا مكاتبي آنها را ابداع يا اعمال كردهاند، با بيان اينها و در خصوص پيشنهادهاي معاصرين كه فيالجمله ما ده پيشنهاد را ثبت كرديم، يكي دو مورد برجسته است و منتهي به پيدايش روش مستقل ميشود را ممكن است بررسي كنيم و سرانجام آن روشي را كه خود ما براساس نظرية ابتناء پيشنهاد ميكنيم را توضيح بدهيم و به اين ترتيب مبحث روششناسي را جمع كنيم. اگرنه بحث خيلي طولاني ميشود و حداقل يك سال ميتوان راجع به روش اصول بحث كرد. مطلبي كه در آغاز ما تصور ميكرديم چون كم كار شده است و يا به حدي در مقولة روش به صورت علمي و روشمند كار كم شده كه گويي كار نشده، به رغم اين تأملاتي كه خود بنده داشتم و با مراجعاتي كه به برخي از منابع داشتم كه به نحو جانبي و تلويحي به اين مسائل پرداختهاند، ديدم خيلي جاي بحث دارد و بحث بسيار مهمي هم هست ولي اقتضاي بحث ما بيش از اين نيست و ممكن است به همين مقدار اكتفا كنيم تا بتوانيم قبل از عيد هم يك بحث ديگر را آغاز كنيم. بنا بر اين است كه تا پايان امسال بعد از بحث روششناسي دو مبحث ديگر را هم جلو ببريم كه درواقع بحث هشتم و نهم را هم طي كنيم كه بلكه سال آتي، گرچه دو مبحث ديگر هم از مجموعة مباحث فراعلمي باقي ميماند، بتوانيم وارد مباحث فرامسئلهاي بشويم كه يك مقدار به متن اصول نزديك ميشويم و درگير ميشويم. والسلام.