درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

89/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول فقه كارافزار مجتهدان

 

بحث گذشته

درخصوص ادوار اصول و تحول در روش‌شناسي اصول هفت دوره را تصوير كرديم. بعضي سه، بعضي چهار، بعضي تا نه دوره به تبع تحول در فقه تصوير كرده‌اند. ما درواقع شش دوره را تصوير كرديم و به نظر ما دورة هفتم آغاز شده است و همين دوره‌اي است كه ما درگير آن هستيم. عرض كرديم دورة هفتم را يك مقدار بيشتر مي‌خواهيم توضيح بدهيم كه عنوان آن را گذاشته‌ايم آغاز دورة تحول در هندسة معرفتي دانش اصول و بسط و بالندگي روش‌شناسي فهم دين. هرچند سخن گفتن دربارة يك دورة در حال تكون كه نسل ما خود پديد‌آورندة آن است چندان سهل نيست، اما قرائن و نشانه‌هاي آغاز يك دورة بسيار متفاوت با همة ادوار پيشين به اندازه‌اي فراوان و آشكار است كه جايي براي ترديد در تحقق قريب‌الوقوع آن باقي نمي‌ماند. و نيز آنچه در شرف وقوع است به حدي با گذشته متفاوت است كه مي‌توان از مؤلفه‌ها و مختصات آن در حد قابل ملاحظه‌اي بحث كرد. اين مطلب حاجتمند بحث و بررسي بسيار است كه بايد در مجالي درخور و فراخور به آن پرداخته شود. ما اينجا به اشارت و در حد ضرورت بسنده كرده و مي‌گذاريم.

با تأملاتي كه من داشتم به نظر مي‌رسد آنچه كه در حال وقوع است جاي بحث بسياري دارد و بايد در فرصتي به تفصيل به آن پرداخت. ولي به اجمال در حد يك جلسه بحث به اطراف و جوانب اين مسئله اشاره مي‌كنيم.

مسائل زيادي را مي‌توان دربارة اين دوره گفت، اول مطلبي كه قابل طرح است دشواري‌هاي هميشگي و هم‌اكنوني تحول در علوم انساني است. به جهت ديرينگي و صلابت دانش‌هاي ديني و درآميختگي آراء و نظرات با ايمان و آرمان‌هاي ديني و قداست‌نموني آن و پاره‌اي موانع فرهنگي مزمن در محيط حوزه‌هاي علميه كه ميدان فكر و معرفت ديني است، تغيير و تحول در علوم و آراء مربوط با ساحات دين بسي دشوار و مخاطره‌آميز است. اصولاً آنچه به عنوان معرفت ديني كه مي‌تواند صددرصد مطابق با نفس‌الامر دين و تشريع باشد و مي‌تواند در مواردي به خطا رفته و متهافت با واقع دين باشد، به هر حال بر جاي دين و به مثابه متعلَق ايمان و آرمان‌هاي ديني پذيرفته شده و از اين رهگذر معرفت ديني و علوم ديني يك وجه قداست‌آميزي پيدا كرده است و همين موجب مي‌شود كه تحول در آن به سادگي پذيرفته نشود و اگر حرف متفاوتي از آنچه رايج است گفته مي‌شود، گويي عليه دين و عليه ايمان و آرمان ديني زده مي‌شود و اين البته از سويي يك آفت فرهنگي است و راه را بر نوآوري در حوزة فهم دين مي‌بندد، از ديگرسو احتياط عاقلانه و حكيمانه‌اي است چراكه اگر بي‌دقتي را در حوزة علوم و آراء ديني روا بدانيم با توجه به اين‌كه مطمئناً بخش قابل توجهي از آنچه به عنوان علوم و آراء ديني مطرح شده صائب و صحيح است و مطابق با نفس‌الامر دين است، بي‌دقتي در تصرف و تحول در آن مساوي است با تصرف و تحول در خود دين و چه بسا انحراف و تحريف در دين و رفتار ديني منتهي شود. از اين جهت اين احتياط كاملاً حكيمانه و مسئولانه است، اما در هر صورت اين تأثير را دارد كه تغيير و تحول معرفتي در قلمروي علوم ديني و آراء معطوف به ساحات دين را دشوار كرده است.

از ديگرسو و به همين دليل ميزان دشواري و شدت و ضعف سخت و سهل بودن تحول در حوزه‌هاي معرفتي مربوط به دين بستگي تام به ميزان پيوستگي و تنيدگي معرفت يا مسئلة در معرض تحول با عقايد ديني كه نظام معرفتي مؤمنين را تشكيل مي‌دهد و فقه ديني كه نظام معيشتي آنها را تشكيل مي‌دهد دارد. و اصولاً بسته به اين‌كه چه مايه آنچه محل بحث است براي تحول و احياناً اصلاح و ارتقاء، با عقايد سروكار دارد، با شريعت سروكار دارد كه در صورت فقه در اختيار ماست و به مقياس شدت و ضعف وابستگي و پيوستگي مسئله با عقايد و احكام، مسئله حساس و خطير مي‌شود و دقت و مداقّه در پيرامون آن بيش‌تر مي‌شود.

اصول فقه كارافزار مجتهدان

اصول فقه كارافزار مجتهدان است كه آنها حصن شريعت‌اند و حافظ دين، لهذا تغيير در اصول فقه نقش مستقيمي دارد در تغيير در فقه و با توجه به اين‌كه فقه همان چيزي است كه ما از شريعت فراچنگ داريم، تغيير در فقه نيز مي‌تواند به معناي تغيير در شريعت باشد، لهذا دست بردن در اصول كار آساني نيست. يك عرف ديگر در نظام حوزه وجود دارد كه محل توجه است و آن‌ اين‌كه در حوزه‌ها معمولاً كسي كه به حد مرجعيت مي‌رسد و صاحب رساله مي‌شود و محل مراجعة امت مي‌شود، گويي يك نوع مصونيت علمي پيدا مي‌كند و آراء و نظرات چنين كسي كمتر با مخالفت مواجه مي‌شود و به او حق مي‌دهند كه اظهار نظر كند، يعني عرفاً او را مستحق و ذي‌حق مي‌دانند در ابراز نظرات متفاوت. لهذا تا كسي به اين حد نمي‌رسد، اگر آراء و نظرات جديدي مطرح كند كمتر شانس قبول و شانس دوام و قوام دارد. اين‌كه معروف است كه گفته‌اند مرحوم سيد يزدي صاحب عروه مي‌فرمودند تا مرجع نشده بوديم هرچه مي‌گفتيم كسي توجه نمي‌كرد، اما بعد از مرجعيت وقتي مطلبي را مي‌گوييم هرچند مطلب جزئي و احياناً بسا سست و ضعيف، مي‌گويند آقا فرمودند و اين وجاهت جايگاه مرجعيت موجب مي‌شود كسي مخالفت نكند و احياناً قبول عام پيدا كند. به هر حال اين يك فرهنگ است و مزايا و مضراتي دارد. مزاياي آن برمي‌گردد به همان نكتة اصلي كه به هر حال هر كسي جرأت نمي‌كند كه در معارف ديني دخل و تصرف كند و مضرات آن هم در اين است كه كساني كه به چنين جايگاهي دست پيدا نمي‌كنند و احياناً بسا خودخواسته وارد گردونة مرجعيت نمي‌شوند آرائشان چندان جا باز نمي‌كند و مورد استقبال قرار نمي‌گيرد و از اين ناحيه متضرر مي‌شويم و بسا آراء و افكاري كه ممكن است قرباني يك چنين نقطة ضعفي بشود و در آوارهاي گذشت زمان و تاريخ دفن شود.

نكتة دوم

نكتة دوم كه مي‌توان پيرامون دورة هفتم كه دورة جاري است گفت، اجتناب‌ناپذيري تحول در دانش اصول و روش‌شناسي اكتشاف دين در ظروف تاريخي حاضر است. اصولاً شرايط زمانه واقعيت‌هايي را بر ما تحميل مي‌كند و امروز ظروف تاريخي معاصر كه به بعضي از آنها در آينده اشاره خواهيم كرد، ايجاد و پذيرش تحول را ملزم مي‌دارد. اصولاً شرايط معرفتي و معيشتي در روزگار ما پديد آمده كه تحول در اصول فقه را واجب و لازم مي‌كند. نظرات نو و جديدي كه در ساحت روش فهم دين در دنيا بوده و وارد جهان اسلام و به ويژه ايران شده است و از سوي ديگر تأسيس حكومت ديني در ايران كه دين را در معرفت مطالبات بسياري قرار داده و ملزم مي‌كند كه دين در جايگاه پاسخگويي به آنها قرار گيرد، اينها تحول و اصلاح و ارتقاء اصول را اجتناب‌ناپذير مي‌كند. ما بدون تحول در اصول پاسخگوي نظراتي كه جديداً در روش فهم دين وارد جهان اسلام و ايران شده است و پاسخگويي مطالباتي كه با تأسيس حكومت ديني ادعاي آنها را مطرح كرده‌ايم نخواهيم بود.

مسئلة سوم ظرفيت‌هاي موجود براي ايجاد تحول

مسئلة سوم ظرفيت‌هاي موجود براي ايجاد تحول در زمينة اصول و روش‌شناسي اكتشاف دين است و اين هم نكتة مهمي است كه ما استعداد و استطاعت‌هاي چشمگير و قابل ملاحظه‌اي را امروز در چنگ داريم كه به ما امكان تحول اصول فقه را مي‌دهد و در گذشته در بعضي از ادوار چنين امكاني وجود نداشت. مثلاً در دورة معروف به دورة ركون و ركود، يعني حدود يك قرن و نيم بعد از شيخ طوسي اصولاً ظروف تاريخي، سياسي، فرهنگي امكان تحول را به كسي نمي‌داده و ابن‌ادريس جوان، صاحب سرائر هم وقتي به مواجهه انتقادي با آراء شيخ مي‌پردازد به شدت مورد ملامت و نكوهش قرار مي‌گيرد و هرچند كه در دورة خودش با او چندان برخورد مثبتي نمي‌شود ولي اثر خود را بعدها مي‌گذارد. شكست سطوت شيخ راه را براي نوآوري و نظريه‌پردازي در آن دوران باز مي‌كند.

امروز شرايط ديگر است. اولاً رونق و نشاط علميي كه در حوزه‌هاي علميه شيعه امروز به وجود آمده در هيچ نقطه و مقطعي از تاريخ شيعه نبوده. اين مايه رونق بحث علمي و رواج نوآوري، امكاناتي كه در روزگار ما براي تحقيق و تدريس و توسعة معرفت به وجود آمده بي‌سابقه و بي‌نظير است كه به بعضي از آنها مي‌توان بعداً اشاره كرد، گرچه در اينجا دنبال كار ميداني و آماري نيستيم ولي زماني بود كه تنها يك مجله در كل حوزة علميه منتشر مي‌شد، به نام «مكتب تشيع» و انقلابيون و روشنفكران حوزه حول آن مجله جمع شده بودند و آن را منتشر مي‌كردند و اوساط از طلاب هم آن را مطالعه مي‌كردند. تنها چيزي كه طلاب را تغذيه مي‌كرد اين مجله بود كه من از زبان بعضي ازجمله مقام معظم رهبري شنيدم كه ايشان مي‌گفتند وقتي يك شماره اين مجله درمي‌آمد يك هفته در انتظار بوديم كه شمارة بعدي دربيايد. درحالي‌كه آن مجله در ظرف تاريخي خود بسيار ارزشمند بوده ولي الان حرفي براي گفتن ندارد و پس از آن مكتب اسلام پديد آمد كه باز هم تك‌مجله بود، اما امروز ده‌ها مجلة علمي و تخصصي در حوزه منتشر مي‌كنيم كه در حوزه‌هاي خاص و محدودي منتشر مي‌شوند كه اين بستر فراواني را فراهم مي‌كند. در گذشته شايد بيش از دو يا سه مؤسسه در حوزه وجود نداشت. مؤسسات ضعيف و شخص‌محور، ولي امروز ده‌ها مؤسسه بزرگ و صدها مؤسسه كوچك‌تر در حوزه‌هاي علميه فعال‌اند كه به توليد علم اشتغال دارند. در گذشته روزي بود كه نويسندگاني كه قلم مي‌زدند محدود و انگشت‌شمار بودند، اما امروز در فاصله كمتر از دو دهه اخير صدها محقق برجسته و نوآور و كارآمد تربيت شده و مشغول به كار علمي هستند كه اين نشاط علمي در تاريخ شيعه بي‌سابقه است و امكانات مادي و معنوي كه امروز براي كار علمي در حوزه‌ها فراهم است باز در تاريخ شيعه و حتي در دورة صفويه نبوده است و اين هم ظرفيت‌هايي است كه امروزه از آن برخورداريم.

 

مطلب چهارم

مطلب چهارمي كه قابل طرح است مختصات ماهوي و هويتي تحولات در شرف وقوع است. اين دوره از مميزات بسياري برخوردار است. اين‌كه من عرض مي‌كنم به رغم اين‌كه هنوز در آغاز راه هستيم و چندان تحول عملي و تحولي در حد تأثيرگذار و نتيجه‌بخش كه امروزه از نتايج آن در مقام استنباط برخوردار باشيم، در حوزة روش‌شناسي واقع نشده، اما قرائن و علائم بسي زياد و تفاوت با گذشته در آنچه كه واقع مي‌شود بسي بسيار است كه مسئله كاملاً به صورت يك مطلب واقع‌شدني يا واقع‌شده قلمداد شود و مورد بررسي قرار گيرد. چيزي نظير قيامت كه قرآن هميشه به لسان حال راجع به قيامت سخن مي‌گويد، اينقدر قطعي و آشكار است.

اولاً تحول اصول در دورة كنوني جامع‌الاطراف است. ما اين حدس را مي‌زنيم كه اگر اصول متحول شود كه لاجرم خواهد شد، يك تحول جامع‌الاطراف در انتظار اصول است و احتمال مي‌رود عمدة زواياي تحول كه قبلاً برشمرديم در اين دوره راجع به اصول اتفاق بيافتد و البته بعضي از انواع تحول‌ها مانند تحول در موضوع و غايت دشوار است. مبادي اصول در حال گسترش كمي و كيفي است. با تأسيس دانش فلسفة اصول فقه كه در جريان است اين گسترش عملي خواهد شد. با توجه به پاره‌اي پيشنهادها مانند طرحوارة آيت‌الله سيستاني مبني بر اعتبارِ اعتبار به مثابه گرانيگاه اين علم، بسا محور آن دچار دگرگوني گردد. محور مي‌گوييم و موضوع نمي‌گوييم، هرچند كه آقاي سيستاني موضوع اصول را به همان محور تعريف مي‌كند و از آن تعريف سنتي كه موضوع علم آن چيزي است كه از عوارض ذاتيه آن در آن علم بحث مي‌شود، عدول كرده و اگر اعتبار را گرانيگاه سازماندهي علم اصول قرار بدهيم، كلاً علم اصول دگرگون خواهد شد.

بعضي پيشنهادهايي كه درباب افزودن يا كاستن پاره‌اي از مباحث از اصول بين بعضي فضلاي جوان مطرح است، اگر اتفاق بيافتد قلمروي هندسي اين علم دستخوش تغيير خواهد شد. مي‌گويند پاره‌اي از بخش‌هاي اصول را بايد از اصول خارج كنيم و يكي از فضلاي امروز قم يك دوره اصول نوشته‌اند كه نشان بدهد چه مسائلي در اصول زائد است و چه مسائلي بايد بر اصول افزوده شود. طبعاً اگر آنچه او گفته است حذف شود و خصوصاً آنچه او پيشنهاد مي‌كند، اضافه شود، كه البته هيچكدام از نكاتي كه گفته است ابداعي او نيست، ولي در افواه و ارباب علم و مخصوصاً فضلاي جوان مطرح است و ايشان جمع‌بندي خوبي كرده‌اند، با اين اوصاف اصول دستخوش تغيير اساسي خواهد شد. با توجه به اين‌كه گفتيم اين تغييرات اجتناب‌ناپذير است و در حال وقوع است و چندان تحول در دانش‌ها در اختيار افراد نيست.

تحول در موضوع و يا غايت اصول چون مي‌تواند منجر به تبدل ذاتي علم شود، البته ممكن است در اصول رخ ندهد و همين‌طور تحول در روش مي‌تواند همين خاصيت را داشته باشد. ولي تطورات ديگري از قبيل تحول در چيدمان اصول كه سهل‌ترين و آسان‌ترين تحول در يك دانش است واقع خواهد شد و درخصوص سازماندهي دانش اصول پيشنهادهاي خوبي مطرح مي‌شود. هرچند كه بعد از محقق(ره) به اين‌سو دست‌كم حدود ده ساختار پيشنهادي شناخته مي‌شود كه از ناحية اصحاب اصول تا معاصرين مطرح شده و اصوليون متأخر بيشترين پيشنهادها را در اين زمينه داده‌اند.

در مجموع سابقاً گفته بوديم كه تحول در يك علم مي‌تواند كيفي و مي‌تواند كمي باشد و آنچه كه در اصول در شرف وقوع است به تحول كمي و كيفي اصول خواهد انجاميد، چراكه آنچه پيشنهاد حذف آن مطرح است خيلي كم است اما افزودني‌ها بيشتر پيشنهاد مي‌شود، طبعاً اصول كمّاً توسعه پيدا خواهد كرد، به لحاظ كيفي هم چون پيشنهادهاي زيرساختي و بنياديني براي تحول در اصول مطرح است بيشتر به تغيير كيفيت اصول و ارتقاء كيفيت آن خواهد انجاميد.

نكتة دومي كه درخصوص ويژگي‌ها و مختصات تحول در شرف وقوع مي‌توان گفت اين است كه تحولات معرفتي در جهان رو به معرفت‌شناسي دارد و رويكرد معرفت‌شناختي در حوزة معرفت غلبه داشته، از زمان كانت و با ظهور فلسفة كانت معرفت‌شناسي عملاً جاي هستي‌شناسي را پر كرد و فلسفه را از غلبة مباحث هستي‌شناختي به غلبة مباحث معرفت‌شناختي سوق داد. اين سير در ديگر حوزه‌هاي معرفتي هم آشكار شد و در مجموع عمدة دانش‌ها را به اين سو سوق داد و هرچند كه اخيراً مباحث علوم شناختي و فلسفة ذهن و امثال اين مباحث رواج بيشتري پيدا مي‌كند ولي تا موج اين مطالب و مباحث به ايران و جهان اسلام برسد زماني خواهد برد. ما هنوز تحت تأثير امواج تحول و سوگيري به سوي معرفت‌شناسي قرار داريم، درنتيجه تحولات علوم در ايران و جهان اسلام بيشتر رنگ و روي معرفت‌شناسانه خواهد داشت، گرچه وصول امواجه تحولات علمي در جهان مثل گذشته كند و خيلي زمان‌بر نيست، در قياس با گذشته تاريخ اين امواجه به سرعت مي‌رسد و تأثير مي‌گذارد، درنتيجه اين تحول اخير كه فرامعرفت‌شناسي و مابعد معرفت‌شناسي است، زودتر به جهان اسلام رسيده است و در ايران بروز و ظهور آشكارتري دارد اما باز همچنان رويكرد مطالعاتي، معرفت‌شناسانه است، لهذا تحول در اصول كمابيش رنگ و روي معرفت‌شناختي هم خواهد داشت و لااقل با تفكيك مباحث فلسفة اصول از مسائل اصول اين نمود در بخش فلسفة اصول برجسته‌تر خواهد شد. ولو آنجا خودش را نشان خواهد داد ولي به هرحال در حوزة مطالعات اصولي اين اتفاق مي‌افتد.

جهت سوم

جهت سوم و يا ويژگي سومي كه مي‌توان براي تحول در علم اصول مطرح كرد اين‌كه جهت‌گيري تحول در اصول گو اين‌كه گاه رنگ انتزاعي دارد و يك مقدار وقتي مباحث معرفت‌شناختي و زبان‌شناختي و فلسفة تحليلي وارد اصول مي‌شود وجه انتزاعي اصول را تقويت مي‌كند، اما در پيش‌قراولان دغدغة عملگرايي و كاركردگرايي بيشتر است ولذا يكي از مختصات آن تحولي كه در شرف وقوع است و در علم اصول واقع خواهد شد به نظر ما اين است كه اصول را كاربردي‌تر مي‌كند و اندكي از وجه انتزاعي و نظري اصول كاسته و توان اصول را در مقام حل مسائل فقهي افزايش خواهد داد و طبعاً از اين رهگذر اصول مي‌تواند در حل مسائل و موضوعات مبتلابه امروز انسان مسلمان نقش پررنگ‌تر و برجسته‌تري را برعهده بگيرد.

از اين طريق به نحوي مي‌شود گفت مشخصة ديگري كه شايد آن بشود مشخصة چهارم به وجود مي‌آيد و آن اين‌كه اصول معطوف به مسائل روزآمد و كارآمد مسلمانان رو به تحول است و اين تحولي كه در اصول رخ مي‌دهد جهت‌گيري روزآمد و كارآمد دارد و مي‌خواهد فقه روزآمد و فقه كارآمد كه در عمل پاسخگوي نياز مسلمانان باشد و مسائل جديد و به روز مسلمانان را حل كند، پديد بياورد، درنتيجه اصول رويكرد روزآمد و كارآمدي پيدا خواهد كرد. اگر اين دو نكته را دو نكتة مستقل قلمداد كنيم ثالثاً ما مي‌شود خامساً و آن اين است كه به رغم استقلال دانش اصول و بومي‌بودگي دانش اصول كه يكي از امتيازات اين دانش قلمداد مي‌شود، بايد بگوييم كه در اين دوره اصول مقدار زيادي معطوف به معارف بشري و دانش‌هاي فرارسيده از آن سوي مرزها خواهد شد و به مقداري متأثر مي‌شود از علوم و آراء غيراسلامي و غير جهان اسلامي و مقداري از آراء غيراسلامي، غيرديني و غيربومي متأثر خواهد شد، چراكه مباحث فلسفة ديني، فلسفة زبان، زبان‌شناختي و هرمنوتيكي گرچه در علوم ما و خصوصاً در همين اصول فراوان وجود دارد اما به هرحال آراء و آورده‌هاي غربي‌ها در اين حوزه امروز جدي‌تر است و بيشتر مطرح است و خودبه‌خود اينها توسط فضلا و اصوليون جوان وارد اصول مي‌شود و از اين جهت كمابيش اصول را، البته در سطح بسيار كمي از حالت بومي خود خارج مي‌كند و يك مقدار از علوم و آراء ديگر ملل متأثر مي‌كند. اين مي‌تواند حسن قلمداد شود، مي‌تواند حسن قلمداد نشود. از آن جهت كه استقلال و بومي‌بودن آن را مخدوش كند حسن نيست، اما از اين حيث كه زبان اصول جهاني مي‌شود و ديگران مي‌توانند با دانش اصول ما ارتباط برقرار كنند حسن است، يعني ما با دنيا هم‌زبان مي‌شويم، اصول هم‌زباني مي‌كند با ديگراني كه در قلمروي روش‌شناسي علم و روش‌شناسي معرفت و فهم دين در جهان كار مي‌كنند.

مطلب پنجم

مطلب پنجمي كه مي‌توان گفت ابعاد تحولات محتمل‌الوقوع در دانش اصول است. در اصول همان‌طور كه اشاره شد يك تحول جامع‌الاطراف در شرف وقوع است. ما فكر مي‌كنيم از جهات مختلف دانش اصول بسته به شرايط و ظروف و عوامل تأثيرگذار متحول مي‌شود، بايد ديد كه در كدام جهت تحول عميق‌تر و وسيع‌تر است. آيا در حوزة روش؟ آيا در حوزة مسائل؟ آيا در حوزة رويكرد اصول به سمت كاربردي‌تر يا نظري‌تر شدن؟ و لاجرم و نهايتاً در حوزة هندسة معرفتي اصول، آيا در قلمروي كاركردي اصول؟ در كجا اين تحول برجستگي بيشتري خواهد داشت. اين را بايد منتظر آينده بود كه ببينيم چه اتفاقي خواهد افتاد. آنچه مسلم است اين است كه ابعاد مختلي از اين دانش در معرض تحول و تطور قرار دارد.

مطلب ششم

مطلب ششمي كه درخصوص دورة هفتم مي‌توان گفت، علل و زمينه‌هاي معرفتي و غيرمعرفتي تحولات جاري در علم اصول است. چه علل و عواملي سبب تحول در علم اصول مي‌شود و شده است؟ پيش‌تر گفتيم كه علل را درخصوص تحول علم به اشكال مختلف مي‌توان دسته‌بندي كرد، جديدترين دسته‌بندي دسته‌بندي به عوامل معرفتي و عوامل غيرمعرفتي است. دسته‌بندي خود ما طبقه‌بندي علل به علل آفاقي و انفسي است. آنچه از درون اصحاب يك معرفت برمي‌خيزد و تأثير مي‌گذارد، آنچه بيرون از وجود اصحاب آن معرفت. آن تقسيمي كه ما انجام داديم اين است، ولي تقسيم علل تحول معرفت و علوم به زمينه‌ها و عوامل معرفتي و غيرمعرفتي امروزه رايج‌تر است.

مجموعة عوامل معرفتي و غيرمعرفتي بر تحول اصول تأثير مي‌گذارند. البته دو محور مهم يعني علل تحول و نقش بزرگاني مثل شهيد صدر و امام(ره) در اين تحول و مسئلة پيامدهاي اين تحول باقي مانده است كه با توجه به پايان وقت در جلسه آينده مطرح خواهد شد. والسلام.