درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

89/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسيمروش علم از زوايا و از نقطه‌نظرهاي گوناگون

 

بحث گذشته

بحث درباب روش علم اصول بود كه به جهت ضرورت زمينه‌سازي براي ورود به اصل مبحث، پاره‌اي بحث‌ها را بايد مقدمتاً مطرح كنيم. يكي تعريف روش و تركيب روش بود. ماهيت و مؤلفه‌هاي روش علم. ديگر اين‌كه روش علم با عناصر مرتبط و مترتب، هم‌وند و همگن چه نسبت و مناسباتي دارد.

به هرحال روش با پاره‌اي از واژگان، مشابه يا مرتبط‌اند. رويكرد، رهيافت، اسلوب، اصل، مبنا، دليل، قاعده، ضابطه و امثال اينها.

مبحث ديگر اين است كه چه روش‌هايي در علوم به كار مي‌روند. اين هم مورد اشاره قرار گرفت، ولي به تفصيل وارد نشديم. ده نوع تقسيم اينجا پيشنهاد شده است. چون حالت استقرايي دارد، اين تقسيمات هم مي‌تواند تكثير شود و بيش از اين از اقسام و انواع روش‌ها سخن گفته شود و هم پاره‌اي از اينها با بعض ديگر قابل ادغام هستند و احياناً با هم مرتبط‌اند.

تقسيمروش علم از زوايا و از نقطه‌نظرهاي گوناگون

روش علم از زوايا و از نقطه‌نظرهاي گوناگوني قابل تقسيم به اقسام گوناگون هستند. از جمله از جهت پيشيني يا پسيني بودن روش. آيا روش پيشيني به اين معنا كه قبل از فرض تحقق يك روش مطلوب را پيشنهاد مي‌دهيد، و گويي كه الان روشي رايج نيست و با پيشنهاد شما بناست كه روش يك علم تعيين شوند. به اين پيشيني مي‌گويند.

 

تقسیم اول

و يا با نگاه پسيني، به اين معنا كه به روش علم، همان‌سان كه هم‌اكنون هست نگاه مي‌كنيم. براساس اين زاوية نگاه روش به دو قسم تجويزي يا دستوري، و توصيفي يا گزارشي تقسيم مي‌شود. روش دستوري روش مطلوب است، مانند اين‌كه دربارة روش علم اصول، اكنون بعضي پيشنهاد مي‌كنند كه روش اصول هرچه عقلاني‌تر و رفته‌رفته برهاني بشود. و يا برخي پيشنهاد مي‌كنند كه روش علم اصول روشي اجتماعي ـ عرفي باشد. چراكه اينجا مقام اعتبار است و دانش اصول درصدد بيان شيوه‌هاي اعتبار معتبِر و تقنين مقنن است و قانون يك امر اجتماعي است. درحقيقت الان دو روش تجويزي و دستوري كه كمابيش مقابل هم هستند مطرح‌اند. البته تنها روش‌هاي مطرح يا پيشنهادي همين دو نيستند و اينجا مثال مي‌زنيم. پيشنهاد مبني بر عقلي ـ برهاني‌سازي روش علم اصول، يا اجتماعي ـ عرفي‌سازي دانش اصول. اين تجويزي مي‌شود. اين روش را براي اصول دستور و تجويز مي‌كنند. در مقابل روش يا روش‌هاي توصيفي ـ گزارشي است كه روش محقق موجود را مورد بحث قرار مي‌دهد.

تقسیم دوم

حيث ديگري كه مي‌شود روش دانش را تقسيم و تفصيل كرد اين است كه روش را با لحاظ خصلت‌هاي نوع دانش متعلَق روش، نوع علمي كه به وسيلة اين روش مورد مطالعه است، تقسيم كنيم. علوم يا اعتباري‌اند يا حقيقي، نقلي‌اند يا غيرنقلي، نظري‌اند يا عملي، طبيعي‌اند يا انساني و امثال اين تقسيمات. روش‌هاي اينها را هم تفاوت مي‌كند و هريك روشي را برمي‌تابد و اقتضاء مي‌كند. حتي در درون يك علم ممكن است گاهي حوزه‌هاي تشكيل‌دهندة يك علم آنچنان با هم متفاوت باشند كه روش‌هايشان فرق كند، مانند علم اصول. علم اصول دانشي چندروشي است. دانشي است كه به اقتضاء تفاوت حوزه‌هاي مختلفي كه اين دانش را تشكيل داده. در بحث از قلمروي هندسي اصول هم گفتيم كه علم اصول چندضلعي است. هر ضلعي از آن معرفت خاصي است و خصوصياتي دارد و روش مطلوب و متناسب خود را هم مي‌طلبد.

تقسیم سوم

بخشي از علم اصول مباحث الفاظ و دلالات است. بحث لفظي روش متناسب همين نوع مطلب و محتوا را مي‌طلبد. بخش ديگر آن امارات و طرق وصول به حجج است. آيا خبر واحد حجت است يا نيست، اجماع حجت است يا نيست و امثال اينها كه روش‌هايي هستند كه ما پي به منبع تشريع الهي ببريم. طبعاً بحث از اين بخش از اصول، يعني امارات روش‌هاي مناسب خود را مي‌طلبد. كما اينكه بخش ديگر مستقلات عقليه است، آن دسته از قضايايي كه دادة عقل قلمداد مي‌شوند و در فقه كاربرد دارند.

تقسیم چهارم

بخش چهارم عبارت است از اصول عمليه كه آنها هم روش خاص خويش را دارند. يعني گاهي ممكن است در درون يك علم تفاوت‌هايي درخصوص حوزه‌هاي مختلف هندسة يك علم وجود داشته باشد كه سبب شود ما به تناسب اضلاع هندسة معرفتي يك علم روش‌هايي را به كار ببريم. هر روشي متناسب با هر بخشي در همان بخش مورد استفاده قرار گيرد. درنتيجه يك دانش چندروشگاني بشود. بنابراين هم مي‌تواند علوم متعلَق و مصب و محل كاربرد روش مبناي تنويع روش‌ها باشد، هر نوع علمي يك نوع روش طلب كند و هم تنوع مسائل در درون يك علم اقتضا كند كه در آن علم چند روش به كار برود.

از اين جهت بسته به علم متعلَق روش و علمي كه روش در آن به كار مي‌رود ممكن است روش‌هاي مختلفي را داشته باشيم. روش‌هاي استنباطي كه عمدتاً در مقام فهم كه تعلق پيدا مي‌كند به لفظ، به متن به كار مي‌رود. اكتشافي مي‌تواند در حوزة علوم به معناي امروزين آن يعني Science به كار برود. استقرايي از ديرباز بوده، با همة اختلافاتي كه در تقرير آن وجود دارد. استنتاجي و قياسي كه بايد متكي به دليل عقل باشد.

تقسیم پنجم

به اعتبار منابع و ابزارهاي به كار رفته هم، روش‌ها به اقسام مختلف تقسيم مي‌شوند. اين‌كه منبع يك دانش چه چيزي باشد، دانش از كجا جوشيده باشد، از عقل يا از تجربه يا از شهود يا از نقل، طبعاً روش هم فرق مي‌كند. ابزارهايي كه براي دسترسي به منابع علوم به كار مي‌رود و طبعاً مجموعه‌اي از ابزارها يك روش را پديد مي‌آورد، از چه جنس و سنخي باشند تا بگوييم روش در اين علم چيست. چون از سويي روش يكي از عناصر ركني علم است، پس در پيوند است و در يك فرايند نسبت و مناسبات مشخصي با ديگر عناصر ركني قرار دارد. و از ديگرسو شايد به جهت اهميت تأثير ممكن است با بعضي از عناصر خاص از عناصر ركني، مثل منابع و ابزارها، ارتباط خاص‌تري داشته باشد. درنتيجه تابع اين‌كه شما مسائل يك علم را از چه منبعي دريافت مي‌كنيد و با چه ابزاري بايد اثبات و احراز كنيد، آنگاه روش مناسب خود را بايد انتخاب كند.

اگر منبع شما عقل است و ابزار دستيابي به اين منابع هم عقلاني‌ است، شما جز از روش تعقلي نمي‌توانيد استفاده كنيد. اينجا نمي‌شود از روش تجربي بهره برد. لهذا بسته به اين‌كه منابع و ابزارهايي كه به كار مي‌رود براي توليد گزاره يا توليد كل علم چه جنسي باشند و از چه سنخي، روش متناسب با همان مي‌شود. يا تعقلي مي‌شود يا تجربي مي‌شود، يا شهودي مي‌شود، يا نقلي مي‌شود و امثال اينها.

تقسيم و فرض چهارم براي انواع روش‌ها در علوم اين است كه گاه روش عام است، يعني معطوف به كل علم است و توليد كل علم را برعهده دارد و مي‌خواهد روش و شيوه‌اي را كه كل علم در جايي به كار مي‌برد كشف كند. اين روش يك روش عام است. اما در مقابل ممكن است گاهي روش خاص باشد، به جهت اين‌كه موضوع آن خاص است. مثلاً معطوف به يكي از مسائل علم است و بس. در ديگر مسائل به كار نمي‌رود. و هرچند كه برخي از بزرگان از معاصرين، بعضي قيدها را آورده‌اند كه بگويند قواعد اصوليه به بابي، دون بابي اختصاص ندارد، ولي اين منافات ندارد كه ما در مقام اجراي قواعد اصولي، لا به شرط يا به شرط لا باشيم و هيچ قيدي را نپذيريم، اما در روش‌شناسي فرض كنيم كه كل اين مسائل روش مشتركي دارند كه همان روش عام خواهد بود، معطوف به كل علم. و در عين حال كه ما نگاه كلان داريم و روش عامي داريم براي كاربست كل علم در جايي كه بايد به آن تعلق پيدا كند و به رغم وجود چنين روشگان فراگيري كه همة علم را مي‌تواند به كار و خدمت بياورد، اما در عين حال هر مسئله‌اي روش خاص خود را دارد و ذيل هر مسئله از روش آن مسئله مي‌توان بحث كرد. اين درحقيقت به اين معناست كه ما به جهت عام بودن روش و به جهت خاص بودن روش، اين‌كه عام است و فراگير كل علم است يا خاص است و معطوف به مسئله‌هاي خاصي كاربرد دارد، به اين اعتبار به كلان و خُرد تقسيم مي‌شود. روش معطوف به كل علم طبعاً يك روش كلاني است و روش‌هاي مسئله‌محور كه مصب آنها مسئله‌ها هستند روش خُرد هستند.

دانش چون تحقيق داراي فرايندي است، اول پژوهش و گردآوري اطلاعات است، بعد پردازش اطلاعات است، بعد بازگفت آن اطلاعات است و انتقال آن به غير، ارزيابي آن اطلاعات به لحاظ اين‌كه چه مايه مفيد و يا غيرمفيد است و چه كاربردي دارد و عيب و ايرادهاي آن كدام است، اين همه مرحله‌اي از مراحل تحقيق است كه به صحت و سقم پي ببرد تا بتواند براساس آنها داوري كند. و روشي كه به داوري اطلاعات مي‌پردازد و عهده‌دار تحكيم و داوري دربارة يك اطلاعات مشخص و اطلاعات فراهم‌آمده است.

به تبع اين پنج مرحله‌اي كه در فرايند تحقيق طي مي‌شود مي‌توانيم بگوييم روش بالمعني الاعم را به اين اقسام تقسيم مي‌كنيم. كه البته هر قسمي از اين فنون پنجگانه مثلاً فن تحكيم، فن تنقيد يا فن توصيف، فن تحليل، كه روش بالمعني الاعم را ايجاد مي‌كنند، درحالي‌كه من الاخص هريك از اينها براي خود روش هستند، براساس اين فرايند مي‌شود روش را تقسيم كرد. به اين معنا كه مقسَم، روش و منهج بالمعني‌الاعم است، كه شامل انواع فنون و روش‌ها بشود، اما راجع به هركدام كه بحث مي‌كنيم، روش پردازش اطلاعات كه اسم آن فن تحليل است، اينجا درواقع ناظر به همين مورد و جمله هستيم و نه كل علم. به اين ترتيب يك تقسيم ديگري هم مطرح مي‌شود و آن تقسيم براساس فرايند عمومي يك تحقيق است. پس در اينجا طبعاً روشي و اصولي را كه ما نياز داريم بايد با همين شيوه و موضوع تناسب داشته باشد و ناظر به مقام ثبوت باشد و نه ناظر به مقام اثبات.

تقسیم ششم

شيوه‌هايي كه ذيل چنين روشي گرد مي‌آيند، مجموعاً روش ماهوي مي‌گويند چون با ماهيت و مقام ثبوت سروكار دارند كه روش‌هاي توصيفي ـ گزارشي، تعليلي ـ علل‌پژوهانه، تحليلي و اكتشاف پي‌رنگ‌ها و پيامدها و ريشه‌ها و شاخه‌ها و روش استدلالي كه البته در همة روش‌هايي كه تا اينجا گفتيم كاربرد دارد.

اينها شيوه‌هايي هستند كه روشي مطرح است و اينها زير چتر روشي هستند كه آن روش بناست كه مقام ثبوت و نفس‌الامر و ماهيت شيء را تبيين كند. اما در مقابل بعضي روش‌ها در مقام معرفت و تفهيم و تفهم كاربرد دارند و كاري به واقع و نفس‌الامر ندارند. بسا معتقد باشند كه اصلاً نفس‌الامر دست‌يافتني نيست. ما همواره با نمود و پديدار طرف هستيم، نه بود و آنچه كه در نفس‌الامر موجود است و شيوه‌هاي هرمنوتيكي، پديدارشناختي، ساختارگرايانه، گفتماني، شيوه‌هايي هستند كه در زماني كه كسي در مقام فعاليت معرفتي و غرض او معطوف به تفهيم و تفهم است و نه معطوف به كشف ماهيت كه در آن قسم اول بود.

تقسيم هفتم

شيوة هفتم، تقسيم روش است به معياري كه گاه روش اطلاق مي‌شود به فرايند و گاهي اطلاق مي‌شود به سازكار. در تعاريفي كه آمده و بعضي را ديده‌ايم، بدون توجه به اين‌كه اين دو تا با هم فرق مي‌كند، شما يك وقت روش را به يك فرايند تشبيه و تنظير مي‌كنيد و يك وقت به مثابه فرايند نمي‌بينيد، بلكه روش را سازكار فهم قلمداد مي‌كنيد. به اين صورت دو قسم به وجود مي‌آيد و نوعاً تعاريفي كه شده از كلمة فرايند يا سازكار استفاده شده است.

تقسیم هشتم

هشت، در روش‌شناسي علوم مي‌شود در دو افق بحث كرد، يكي در افق تكون خود دانش، وقتي مي‌گوييم روش اين علم چيست، يعني روش پيدايش خود علم چيست، چه روش‌هايي به كار رفته است تا علم اصول به وجود بيايد، فقط روش‌هاي عقلي، فقط روش‌هاي لفظي، روش‌هاي عرفي و يا طرز ديگر. لهذا ما در اينجا بايد روش را به دو بخش ماهوي و معرفتي تقسيم كنيم. آنجا كه روشي به كار مي‌رود براي كشف نفس‌الامر دين و خصوصاً زماني كه قضايا و گزاره‌هاي مورد مطالعه آنچنان باشند كه به واقع اشاره داشته باشند يا به معرفت. به اين ترتيب درواقع ما در روش‌شناسي علم اصول بايد در دو لايه بحث كنيم، يك لايه درخصوص اين‌كه چه فرايندي و چه روش‌هايي به كار رفته و سازكارهايي استخدام شده تا دانشي به نام اصول توليد شود كه مراد از آن، روشگانِ مولد علم اصول به مثابه يك دستگاه معرفتي است. به تعبير ديگر، روش يا روش‌هايي كه مسائل اصول را توليد كرده‌اند. اما گاهي روش عمومي اراده مي‌شود كه ما از دستگاه روشگاني دانش اصول سخن مي‌گوييم كه مي‌خواهيم بگوييم روش خود اين دستگاه در حل مسائل فقهي چيست كه اين دستگاه براي اين منظور تأسيس شده است. به اين روش‌شناسي عمومي علم اصول مي‌گوييم و مراد از آن دستگاه روشگاني دانش اصول و ؟؟؟؟؟ منطق اكتشاف و استظهار شريعت در حل مسئلة فقهي و ساير حوزه‌هاي معرفتي دين است. هرآنچه كه در قلمروي دانش اصول بگنجد.

بحث ديگري كه در ذيل انواع روش‌ها مي‌توان بحث كرد، لايه‌ها و سطوح مباحث مرتبط با اصول است. چون ما در اصول گاهي سخن از اين داريم كه خود اصول چگونه توليد شده است. يك وقت مي‌گوييم مسائل اصول هريك با توجه به تنوعي كه دارند از چه روشي براي حل مسائل خود استفاده مي‌كنند. يك وقت هم هست كه مي‌گوييم پاره‌اي اظهار نظرها راجع به مسائل علم اصول شده، حالا ما اين اظهار نظرها را ارزيابي و نقادي كنيم و ببينيم كدام صحيح است و كدام سقيم. درخصوص صحت و سقم مسئله‌ها وقتي بحث مي‌شود، به روش احتياج پيدا مي‌كنيم. اين هم مي‌تواند ذيل عنوان روش‌شناسي اصول مطرح شود. كما اين‌كه همين مطالب را راجع به مسائل فلسفة اصول هم مي‌توان گفت. ممكن است كسي بگوييد روش اصول و مراد او روش‌هايي باشد كه علم اصول در آن توليد شده، و يا مراد او روش‌هايي باشد كه مسائل علم اصولي توليد مي‌شود و آن روش‌هايي كه علم اصول با آنها مسائل را حل مي‌كند و ممكن است تحت عنوان روش علم اصول از روش‌هايي سخن بگوييم كه مي‌گويد چگونه صحت و سقم و كارايي و ناكارايي مسائل اصولي را بايد سنجيد. علاوه بر اينها ذيل همين عنوان از روش‌هايي مي‌شود بحث كرد كه معطوف به فلسفة اصول است. بگوييم روش فلسفة اصول چيست، روش مسائل فلسفة اصولي چيست.

كما اين‌كه مي‌شود ذيل همين عنوان در يك لاية ديگر هم بحث كرد و آن‌ اين‌كه ديگران دربارة مبادي و مسائل علم اصول سخن گفته‌اند، مي‌خواهيم حرف آنها را ارزيابي كنيم و به روش احتياج داريم. مطالعة روي اصول لايه‌هاي مختلف دارد، يكي از مسائلي كه ممكن است قابل طرح باشد اين است كه در خلال علم اصول، آراء و انظاري مطرح مي‌شود، ما ارزش اين آراء و انظار را ارزيابي كنيم و علاوه بر اين ببينيم كه روش تصحيح چيست. علاوه بر اين‌ها ببينيم چگونه مي‌توانيم آراء و انظار را كشف كنيم. مي‌خواهم عرض كنم كه ذيل عنوان روش‌شناسي علوم و از جمله اصول مي‌شود از انواع روش‌ها بحث كرد كه پاره‌اي از آنها معطوف به كليت اصول است، پاره‌اي از آنها معطوف به مسائل اصولي است، پاره‌اي از آنها معطوف به تلقي‌ها و فهم ديگران دربارة مسائل است. پاره‌اي از آنها مربوط به اين است كه ما بتوانيم به نحوي از انحاء با كاربست يك روش مسائل اصول را به دست بياوريم و پي ببريم كه چگونه تولد و تكون پيدا كرده است.

هر فعل و انفعالي و هر رفتاري چون داراي روش است و بي‌رويه و بي‌روش نيست، مي‌توان راجع به هر چيزي از روش آن سخن گفت. در حوزة علوم اسلامي و از جمله دانش اصول هم همين مطلب صدق مي‌كند و مي‌توان انواع روش‌ها را پيرامون آن مطرح كرد.

تقسیم نهم

آخرين تقسيمي كه عرض كرديم، تقسيم روش‌ها براساس مكتب‌هاست. مكاتب گوناگوني در دانش اصول وجود دارد. آنچه كه معروف و شناخته شده است مكتب و مدرسة سامرّا است، كه در دورة ميرزاي شيرازي بزرگ رونق بيشتري پيدا كرده و مكتبي كه به نجف منسوب است و هم‌اكنون مكتب زنده‌اي است، و مكتبي كه به قم مربوط مي‌شود و هم‌اكنون مكتب فعالي است.

به تبع مدارس و مكاتب موجود در يك علم و ازجمله علم اصول تقسيم را انجام بدهيم و بگوييم چند روش داريم. سامرّايي يك روشي دارد، نجف روشي دارد، قم روشي دارد. كما اين‌كه در ادوار هم همين است. احياناً طي دوره‌هاي تاريخ اصول، اصول روش‌هاي مختلفي را تجربه كرده است، بنابراين مي‌توان به تاريخ اصول مراجعه كرد و روش‌هاي گوناگوني را تشخيص داد و جداگانه تبيين كرد. در مجموع تقسيمات دانش اصول، ولو استقرايي، حدود ده نوع تقسيم را برمي‌تابد.

فص بعدي، فص چهارم از فصوص اين فرع است كه شرايط و ضوابط روش مطلوب براي هر علم است. بهترين روش براي هر علمي كدام است. هرگز نمي‌توان از روش مطلق سخن گفت. هر روشي در ظرف علمي مشخصي معني پيدا مي‌كند و هر علمي هر روشي را برنمي‌تابد. نظرية تناسب همين را مي‌گويد كه عناصر ركني هر علمي با هم سازوار هستند. هر روشي، هر علمي را توليد نمي‌كند، هر علمي هر روشي را نمي‌پسندد. اما اين‌كه بين روش‌هاي علم كداميك را برگزيند تابع اين است كه عناصر ركني ديگر چه اقتضاء بكنند و براساس اقتضائات عناصر ركني ديگر مي‌توان روش يك علم را كشف كرد. اين‌كه روش عقلي باشد، يا نقلي، علي باشد يا تجربي، بايد برگشت به مباني يك علم، مباني يك علم طوري هست كه روش تجربي را بربتابد؟ به مباني و مبادي مربوط مي‌شود.

به موضوع؛ هر موضوعي كه هر روشي را برنمي‌تابد و با هر روشي از هر موضوعي نمي‌توان سخن گفت. نوع موضوع روش متناسب خود را اقتضاء مي‌كند. كما اين‌كه غايت هم همين‌طور است. مگر با هر روشي مي‌توان به غايت دست يافت؟ مگر هر روشي هر چيزي را توليد مي‌كند؟ هم هر علمي هر روشي را برنمي‌تابد و هم هر روشي در كار هر علمي كاربرد ندارد. لهذا اگر بخواهيم روش مطلوب يك علم را مشخص كنيم، چون در تقسيم اول گفتيم كه روش يا پيشيني است يا پسيني، روش پيشيني يعني روش مطلوب و روش پسيني يعني روش محققِ موجود. با لحاظ روش پيشيني بايد ببينيم چه نسبتي برقرار است بين روش و اين عناصر. لهذا از شروط و ضوابط اساسي طراحي و تأسيس يا گزينش روش مطلوب براي هر علمي، يكي لزوم تلائم و تناسق روش برگزيده با ديگر عناصر ركني هر علم است. اگر ما از روشي استفاده مي‌كنيم كه با عناصر ركني سازگار نيست، حتماً جواب نمي‌دهد.

نكتة ديگري كه در ذيل شرايط و ضوابط روش مطلوب مي‌توان گفت اين است كه ما بايد به نوع علوم توجه كنيم. نه‌تنها به نوع اركان به عنوان اجزاء يا مقومات علم. خود يك علم هم گاهي حقيقي است، گاهي اعتباري است، گاهي استدلالي است و گاهي آلي است و يا نظري يا عملي است. همين تقسيم دوگانه كه راجع هر مطلب علمي مي‌توان كرد، آيا هر دو شق منشعب روش واحدي دارند؟ طبعاً اين‌گونه نيست. بايد لحاظ شود كه مجموعاً روشي كه در يك علم به كار مي‌رود هم با عناصر ركني داخلي تلائم دروني داشته باشد و هم با هويت و كليت خود دانش تناسب داشته باشد.

نتیجه

درنتيجه اگر دانشي از نوع علوم حقيقي است، روش آن با دانشي كه از نوع علوم اعتباري است فرق مي‌كند. لهذا اولاً در طراحي و تعيين روش مطلوب براي هر علمي شروط و شرايطي بايد لحاظ كرد و از جمله آنهاست لزوم تلائم و تناسق روش برگزيده با ديگر عناصر ركني هر علم. اين روش برگزيده بايد با موضوع سازگار باشد، با غايت آن علم سازگار باشد، با قلمروي آن علم سازگار باشد. همچنين به لحاظ دسته‌بندي علوم، علم را در جايگاه خود بنشانيم و بعد روش متناسب آن را برگزينيم. ولذا بين روشگان‌هاي علوم مختلف تفاوت‌هايي هست كه بايد در روش رعايت شود و انواع تفاوت‌ها موجب مي‌شود كه انواع روش‌ها هم به وجود بيايد.

در جلسه بعد راجع به استنباط و چگونگي تحقق استنباط و گزاره‌هايي كه در مقام استنباط به كار مي‌آيد بحث مي‌كنيم. اگر برسيم بحث فرايندها را هم مطرح مي‌كنيم. وقتي يك مسئله در توضيح‌المسائل به عنوان يك فرع مي‌نشيند چه فعل و انفعالات عملي و عمليات علمي گسترده‌اي پشت آن قرار گرفته تا مجتهد به يك فتوا رسيده و اين را به كار مي‌برد. خود اين فرايندها بحث بسيار مهمي هستند كه درحقيقت نمود روش هستند و يا در حقيقت، خود، روش هستند، ضمن اين‌كه فرايند عمومي دارد، فرايند خُرد و خاص هم دارد.