درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

89/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش‌شناسي علم اصول

 

از امروز مبحث روش‌شناسي علم اصول را آغاز مي‌كنيم. درخصوص روش‌شناسي اصول به مطلب و نوشته‌اي برنخوردم كه صريحاً به اين مسئله پرداخته باشد. اصولاً نگاه درجة دو به علوم ديني در بين اصحاب علم و ارباب معرفت در جهان اسلام رواج ندارد. به همين جهت درباب آنچه كه ما از آنها به عناصر ركني تعبير مي‌كنيم كمتر سخن به ميان آمده و راجع به بعضي از عناصر و عناوين اصولاً بحثي آشكار به چشم نمي‌خورد.

نگاه درجة دو اصولاً‌ روشي كمابيش جديد قلمداد مي‌شود و انتظار نمي‌رفته كه گذشتگان از چنين زاويه‌اي به علوم ديني نگاه كنند. مسئلة روش‌شناسي در اين بين از ساير عناصر مهم‌تر و احياناً ممكن است بگوييم جديدتر است. آن مايه كه اكنون به روش‌شناسي اهتمام مي‌شود در گذشته مورد اهتمام نبوده و الان روش‌شناسي به مثابه علم و بلكه يك رشته قلمداد مي‌شود و در آن آراء و انظار متعدد و فراواني پديد آمده است.

در گذشته آنچه رائج بوده منطق بوده، آن هم منطق صوري، منطق صورت و ساختار. اما در روزگار ما انواع منطق‌هاي جديد رواج پيدا كرده و فراتر از منطق خود روش‌شناسي علي‌الاطلاق، بسياربسيار مورد توجه و اهتمام است و علاوه بر روش‌شناسي، رويكردشناسي و اهتمام به رويكرد مطالعاتي و نيز رهيافت مطالعاتي بسيار مورد توجه است. اين‌كه ما با چه روشي تتبع و تفحص كنيم، با چه روشي اطلاعات فراهم‌آمده را پردازش كنيم، با چه روشي آراء و انظار مورد تفحص را مورد ارزيابي و نقد قرار بدهيم و با چه روشي راجع به اطلاعات، داوري كنيم. چگونه پس از جمع‌بندي آنچرا كه دست پيدا كرديم به مخاطب منعكس كنيم. اينها همه مراحل كاري يك تحقيق است. روش‌هاي بسياري پيشنهاد شده كما اين‌كه به رويكرد مطالعاتي و به اصطلاح امروزي‌ها Approch هم اهتمام و اعتناي خاصي مي‌شود. اين‌كه شما از كدام جهان فكري و جهان‌زيست انديشه‌اي و از چه زاوية ديدي به مسئله نگاه كنيد و آن را مطالعه كنيد، مثلاً در عالم اسلام، در قلمروي فلسفه از زاوية ديد شما و به تعبير بومي آن مشرب شما مشايي باشد يا اشراقي، ممكن است مسائل مورد مطالعه و نتايج به دست آمده از مطالعه كاملاً متفاوت باشد.

همين‌طور به رهيافت توجه خاص مي‌شود. اين‌كه ما از پايگاه چه معرفتي (نه مشرب) مثلاً مطالعه كنيم. وقتي دين را مورد مطالعه قرار مي‌دهيم از پايگاه مثلاً فلسفه به نحو عقلاني به آن بنگريم، يا از پايگاه جامعه‌شناسي و با رهيافت جامعه‌شناختي؟ طبعاً ممكن است مسائلي كه مورد علاقة ما در اين مطالعه خواهد بود بسته به اين‌كه از پايگاه چه معرفتي و مبدأ عزيمت ما براي مطالعه كدام معرفت و دانش باشد، متفاوت مي‌شود، نتيجه‌گيري‌ها هم تفاوت مي‌كند. البته اين همه به اين معنا نيست كه لزوماً اين تفاوت‌ها در حد تعارض باشد و نتايج متعارض به دست بيايد، بلكه به اين معناست كه وقتي كسي تفسير قرآن مي‌نويسد، مثل مرحوم ميرزا نورالله اراكي با عنوان العقل و القرآن و يك دوره تفسير مي‌نويسد با رويكرد عقلي و اين هم گفتني است كه ايشان اين تفسير را در جبهه مي‌نويسد، بدون اين‌كه منابعي در اختيار داشته باشد. طبعاً مسائلي در منظر او عمده مي‌شوند و قابل مطالعه كه با اين رويكرد مطالعاتي تناسب دارد. كس ديگري مثلاً مثل صاحب المنار تفسير مي‌نويسد با رويكرد اجتماعي و علم‌گرايانه. طبعاً مسائلي براي او عمده مي‌شود كه در نگاه اجتماعي و احياناً علمي قابل توجه و فراخور و درخور هستند. ديگري با نگاه ادبي به متن مراجعه مي‌كند.

به هرحال هم روش‌شناسي، هم رويكردشناسي و هم رهيافت‌شناسي هرسه امروز بسيار مورد توجه‌اند و علوم و آراء بسياري به وجود آمده كه در مقام مطالعه معطوف به اين سه مسئله قلمداد مي‌شوند و هر سه هم پل و مبدأ‌ عزيمت هستند براي مطالعه.

امروز ما از هرمنوتيك مي‌شنويم. هرمنوتيك در آغاز ظهور خود رنگ روش‌شناختي داشته است. گفته مي‌شود كه مثل بسياري از مسائل فلسفي كه تاريخ آن به ارسطو برمي‌گردد، ارسطو براي اولين‌بار از اين ماده و از اين لفظ استفاده كرده است. باري ارميناس، دربارة روش را ارسطو به كار برده است. در ادوار مختلف و دوره‌هاي بسيار پرفتوري احياناً اين تعبير و كلمه به كار نرفته، ولي رفته‌رفته در يك دوره‌اي به مثابه روش‌شناسي تفسير متون مقدس به كار رفته است و اصطلاحاً به آن هرمنوتيك مقدس مي‌گويند ولي روش‌شناسي بوده است. بعدها بعضي آن را توسعه دادند به فراتر از روش فهم متون مقدس، به حوزة علوم انساني بسط دادند. بعدها باز بسط يافته به درك و فهم همه چيز و هرچيز، ولو يك تابلوي نقاشي، ولو مطالعة يك جامعه، اين‌كه يك جامعه چگونه رفتار مي‌كند. رفته‌رفته پيش آمده و هرمنوتيك امروز به مثابه فلسفه مطرح است و هرمنوتيك فلسفي است و نه روش‌شناختي و موضوع آن تحليل فهم است، ماهيت فهم چيست، فهم چگونه واقع مي‌شود و فرايند رخ دادن تفسير چگونه است. كسي كه چيزي را مي‌فهمد، چگونه مي‌فهمد؟ مبدأ‌ و منتها و مسير فهم و تفسير چيست؟ چه عناصر و عواملي فهم آدمي را از يك پديده مي‌سازند. و كمابيش از حيثي در نگاه‌هاي متأخرتر جزئي از علوم شناختي قلمداد شده است.

اين تطور طي يكي دو قرن اخير اتفاق افتاده و بيشتر ظرف اين چند دهة معاصر اين تطور در معنا و كاربرد هرمنوتيكي كه شش مرحله داشته پديد آمده است. اين نشان مي‌دهد كه چقدر به اين مسئله اهتمام است. آنچه كه تا اخير بيشتر چالشگاه و ميدان بحث و فحص بوده، نگاه گادامر و هيدگر، اين استاد و شاگرد هستند كه هر دو اگزيستانسياليست هستند و نگاه هر دو هرمنوتيكي است، و نظرات جديدي را در اين زمينه‌ها داده‌اند كه ضمن پراشكال بودن، بعضي بومي‌هاي ما هم كه فهم كافي از نگاه آنها نداشتند، با يك تفسير غلط‌تري از منظر گادامر و هايدگر در كشور ما اينها را ترويج مي‌كنند، بي‌آنكه بفهمند آنها چه مي‌گفتند و چه مايه گفتمان آنها ارزش معرفتي دارد، در كشور ما يافته‌هاي خودشان و فهميده‌هاي خودشان را ترويج مي‌كنند.

در حوزه‌هاي ديگر هم به همين ترتيب است. من الان در مقام اين نيستم كه بخواهم بگويم در روش‌شناسي چه مكاتب و مناظري وجود دارد و چه دستاورد معرفتي عظيم و گسترده‌اي در جهان پديد آمده، نه در حوزة رويكرد و نه در حوزة رهيافت. صرفاً خواستم عرض كنم كه مسئلة روش‌شناسي در روزگار ما بسيار پراهميت شده و اصولاً گاه گفته مي‌شود كه اينها با هم آميخته هم مي‌شوند. مثلاً هرمنوتيك از منظري روش‌شناختي بوده، بعد فلسفي شده، فقطي فلسفي شده بيشتر در بستر رويكرد معني پيدا كرده، يعني وقتي مي‌گوييم دانسته‌ها و پيش‌انگاشته‌ها و علايق و سلايق و احساسات و اغراض بر فهم آدمي تأثير مي‌گذارند، به اين معناست كه اين عناصر رويكرد آدم را مي‌سازند و بسته به اين‌كه با چه رويكردي وارد مسئله بشويد، مسئله خود را آنگونه به شماي مفسر مي‌نماياند و نتيجه هم از رويكردي كه شما در مطالعه داريد تبعيت مي‌كند و نگاه و زاويه ديد اصل است. همان دو سه كلمة كوتاه سهراب سپهري كه: «ما هيچ، ما نگاه»، اصلاً بشر فقط رويكرد و نگاه است. البته اينها همه افراط است و غلط است ولي نشان مي‌دهد كه مسئلة رويكرد چقدر در فلسفة جديد جايگاه دارد.

باز تأكيد مي‌كنيم، در بين متفكرين ما نگاه درجه دو چندان مورد اهتمام نبوده، بين نگاه‌ها و مسائل كه بايد به آن نگاه درجه دو مي‌شد، موضوع روش كمتر از ديگر مسائل محل توجه بوده. در اصول دست‌كم من روبرو نشدم و سراغ ندارم كسي، ولو به اشارتي به روش‌شناسي اصول پرداخته باشد. به همين جهت، اين بحث، بسيار مفيد و بديع مي‌تواند باشد و در عين حال هم كشف ديدگاه‌هاي ارباب اصول در اين موضوع بسيار دشوار خواهد بود.

مسائلي كه ذيل عنوان روش‌شناسي اصول بايد مطرح شود ده مسئله است:

1. چيستي و اطلاقات روش علم، اصلاً روش به چه مي‌گويند، روش يعني چه؟ و معلوم شود كه روش غير از رويكرد و رهيافت است. يكي از صحنه‌هاي بي‌دقتي در آثار محققين و كاتبان ديني كاربست غيرمنقح و غيرشفاف واژه‌هايي است كه شايد بتوان گفت در نگاه درجه دو به كار مي‌روند. كتاب مي‌نويسند با عنوان مباني و روش‌هاي تفسير قرآن. بعد شما مراجعه مي‌كنيد به كتاب، مي‌بينيد چيزي از مباني گفته نشده. مباني را با روش‌ها كمابيش معادل گرفته‌اند. يا مي‌بينيد كه بين روش و رويكرد خلط مي‌شود. در تقسيم تفسير، انواع تفاسير گاهي مي‌گويند روش عقلي و جاي ديگر هم كلمة رويكرد را به كار نمي‌برند ولي به عنوان مشرب به كار مي‌برند، و خلط بين اين اصطلاحات در ادبيات علمي ما خيلي زياد است. گاهي راجع به فروع فقهي تعبير به منابع يا مباني فقهي مي‌شود. فقه كه اصلاً مبنا نيست، خودش از بناهاست و فروع است، ولي هيچ توجه نمي‌شود كه كلمة مباني و يا منابع بايد كجا به كار برود، روش بايد كجا به كار برود، شيوه‌ها كجا بايد به كار برود. عطف‌هاي بي‌جا و احياناً ناهمگون و ناهمسنخي در تعابير و نام‌گذاري كتاب‌ها فراوان ديده مي‌شود.

ما بايد بدانيم اصولاً روش چيست و تفاوت روش با ديگر تعابير و عناصري كه كمابيش مشابهت و مقارنتي با روش دارند كدام است.

2. ضرورت و فائده‌مندي روش‌شناسي علوم، از جمله دانش اصول. اصلاً لازم است كه راجع به روش‌شناسي اصول بحث كنيم؟ قطعاً. به همان دليل كه راجع به روش‌شناسي فقه كار مي‌كنيم. يكي از نكات بي‌مايه و غيردقيقي كه در افواه طي سال‌هاي اخير مطرح است اين است كه مي‌گويند حوزه به روش‌شناسي اهتمام ندارد. من قبول دارم كه به حد كفايت و آن‌سان كه بايد به روش‌شناسي اهتمام نمي‌شود، اما در قياس با دانشگاه، حوزه اهتمام بيشتري به روش‌شناسي دارد. در حوزه، طلبه از مقدمات همراه دروس ديگر خود به عنوان سلسله دروس ثابت، به روش‌شناسي مي‌پردازد تا پايان عمر. در دانشگاه‌ها در هر مقطعي دو تا شش واحد روش تحقيق هست، اما در حوزه از مقدمات، چند دور منطق خوانده مي‌شود، هم‌زمان اصول آغاز مي‌شود و تا هنگامي كه فرد به درس و علم و بحث و فحص مشغول است اصول مي‌خواند و درس مي‌دهد و اصول يك دانش روش‌شناختي و يك علم هرمنوتيكي است.

ولي در عين حال بايد قبول كرد كه در حوزة روش‌شناسي هم اصول ما نيازمند ارتقاء و تحول است و هم براي ساير علوم بايد مطالعة روش‌شناختي بكنيم و روش طراحي كنيم و هم دربارة روش‌شناسي، نه در روش كه دربارة روش‌شناسي هم بايد كار كنيم كه كار نمي‌كنيم.

3. بايستگي روش‌مندي علوم. يكي از نزاع‌هاي رايج طي دو قرن اخير مسئلة ضرورت روش‌مندي فهم است. اصلاً فهم روش‌مند هست يا بايد روش‌مند باشد؟ و بحث‌هاي فراواني كه بين فلاسفة غربي در اين زمينه درگير است كه عده‌اي روش‌گريزند و امروز مخصوصاً كه يك نوع گريز از ساختارگرايي و قالب‌گرايي هست، و بيشتر به شالوده‌شكني و قالب‌گريزي اهتمام مي‌شود، در نگاه‌هاي پسامدرن بحث روش‌گريزي هم يكي از وجوه دورة پسامدرن است، هرچند كه در مدرنيته هم اين بحث مطرح بوده و كتاب معروف روش و حقيقت، كه از اسم آن تصور مي‌شود كه با روش مي‌توان به حقيقت رسيد، ولي مي‌خواهند بگويند نه، لازم نيست لزوماً دستيابي به حقيقت را در گرو روش‌مندي بدانيم. به هرحال هستند كساني به شدت مخالف روش‌اند و مي‌گويند مطالعه نمي‌تواند روش‌مند باشد.

4. نسبت و مناسبات روش علم با ديگر عناصر ركني آن. روش با موضوع، روش با غايت، روش با قلمرو، روش با مسائل، چه نسبتي دارد و اينجا طبعاً مثل مباحث ديگر در چارچوب نظريه تناسق مي‌خواهيم بحث را تعقيب كنيم.

5. هويت و جايگاه روش‌شناسي اصول فقه در هندسة فلسفة اصول.

6. روش‌هاي شناسايي روش علوم از جمله دانش اصول. اصلاً مي‌گوييم روش علم اصول چيست و چگونه بايد به روش علم اصول پي ببريم كه اين كار بسيار دشواري است.

7. طبقه‌بندي و نقد تلقي‌هاي مختلف دربارة روش علم اصول. هرچند كه تلقي‌هاي چندان شناخته‌اي را سراغ نداريم و گفتيم به اين مسئله نپرداخته‌اند ولي تفحص مي‌كنيم، طبعاً بايد به اين مسئله بپردازيم.

8. نظر مختار دربارة روش اصول و مولفه‌ها و مزاياي آن. به هر حال ما ديدگاهي را درخصوص روش اصول مطرح خواهيم كرد. قبلاً هم اشاره كرديم، درواقع منهج اصول همان منهج و رويّة عقلائيه در تقنين و اكتشاف قوانين از مدارك و احياناً اجرا و تطبيق قوانين بر مجاري آن است. اين را ما روش علم اصول مي‌دانيم. روش علم اصول را مي‌شود كشف كرد، آراء را مي‌شود اصطياد كرد اما كسي آشكارا مطرح نكرده است. اين شيوه‌اي را هم كه عرض مي‌كنيم چندان اختصاصي نيست و ما در آن متفرد نيستيم، بزرگان ما گاهي به يك چنين تعابيري تفوه فرموده‌اند. حضرت امام گاهي در جايي يك چنين تعبيري را مطرح مي‌كنند. در خلال مطالب اصحاب مي‌توان به بعضي شواهد برخورد كرد كه مؤيد اين طرز تلقي از روش علم اصول است.

9. انواع تطورات احتمالي در روش يا روش‌هاي علم اصول و علل و آثار آن. البته وقتي مي‌گوييم روش علم اصول مي‌دانيم كه روش را به يك معناي عام و كلاني به كار مي‌بريم. چون علم اصول قلمروي هندسي چندضلعي داشت، هر ضلعي از اضلاع معرفتي علم اصول روش خاص خود را مي‌طلبد. به تعبيري علم اصول چندروشي است، منتها مجموعة اين روش‌هاي خُرد يك كلان‌روش را كه مي‌گوييم: «منهج العلمي و رويّهًْ العقلائيه في التقنين و في اكشتاف القوانين عن مداركها و تطبيقها علي مجاريها» است. يعني اين تعبير عامي كه از روش اصول مي‌كنيم كلان‌روش است كه در درون خود خُرده‌روش‌هايي را دارد. و خطاي غالب اصوليون و مخصوصاً متأخرين و معاصرين كه مختصر عطف توجهي به روش‌شناسي اصول كرده‌اند در اين است ك تصور كرده‌اند علم اصول روش واحدي دارد و سعي كرده‌اند و تعبير ايشان گاهي نكاتي هست كه موهم آن است كه به روش بسيط و واحدي قائل باشند يا دست‌كم رويكرد را به جاي روش نشانده‌اند. گاهي اشاره كرديم آقاي عبدالهادي الفضلي كه از شاگردان شهيد صدر است كتابي دارد با عنوان «دروس في اصول الشيعهًْ الاثني عشريه» دو جلدي است، كتاب خوبي است و نگاه نويي به علم اصول دارد. علم اصول را مي‌گويد يك دانش با منهج و روش اجتماعي است، بيشتر وجه اجتماعي دارد، طبع و خصلت اجتماعي دارد و قواعد خود را بيشتر از اجتماع مي‌گيرد. اگر مراد اين باشد كه بر همان شيوة عقلائيه اصول عمل مي‌كند، حرف صحيح است، والا ممكن است اينجا بگوييم رويكرد با روش خلط شده است.

تطوراتي كه در روش يا روش‌هاي علم اصول رخ داده و سبب اين تطورات و آثاري كه بر اين تطورات بار مي‌شود، مبحث مهمي است. همانطور كه هر ركني ديگر علم اگر تطور پيدا كند علم را متأثر مي‌كند، اين قابل مطالعه است كه تغيير روش چه مايه در تحول علم اثر مي‌گذارد. اگر تحول فاحش در روش دانش رخ داد آيا علم ديگر مي‌شود و بسا تبدّل در علم رخ مي‌دهد يا نه.

10. آسيب‌شناسي اصول موجود از زاويه روش‌شناسي كه ببينيم روش علم اصول اكنون چه وضعي دارد.

اولين مبحثي كه مي‌توان مطرح كرد، چيستي و اطلاقات روش علم است. روش علم را ما اينجور تعريف مي‌كنيم، «فرايندي كه تكون معرفت يا حل مسئله را ممكن مي‌سازد.» به اين روش علم مي‌گوييم. روش را به اشكال مختلف تعريف كرده‌اند، به خصوص غربي‌ها در اين زمينه اهتمام داشته‌اند و غالباً به ابزار تعريف كرده‌اند، ابزاري كه يافتن پاسخ پرسشي را يا حل مسئله‌اي را ميسر مي‌كند و از اين‌گونه تعابير.

از روش و دست‌كم از روش علم دو مطلب مهم به دست مي‌آيد، تكون معرفت و حل مسئله. اين‌كه چگونه يك معرفت سامان پيدا مي‌كند كه در ما در مقام خودآگاهي اراده كنيم و آن فرايند به خدمت بگيريم كه معرفتي را توليد كنيم، يا مسئله چگونه حل مي‌شود؟ در يك علم چه فرايندي را بايد طي كنيم تا مسئله‌هاي آن علم را حل كنيم.

درخصوص علم اصول هم ما وقتي مي‌گوييم روش علم اصول چيست، ممكن است دو چيز را بخواهيم اراده كنيم، يك، اين‌كه علم اصول به مثابه يك مجموعة معرفت، بلكه يك دستگاه معرفتي چگونه تكون پيدا كرده و خود علم اصول چگونه توليد شده است و روش و فرايند توليد علم اصول چگونه بوده است كه بحث بسيار مهمي است. دوم اين‌كه خود علم مسئله‌هاي خود را چگونه حل مي‌كند؟ علم اصول چه روش و فرايندي را به ما پيشنهاد مي‌كند كه با طي آن فرايند و كاربست آن روش مسئله‌ها را حل كنيم. فعلاً كه قلمروي اصلي علم اصول فقه است، اصول به ما مي‌گويد فروع فقهيه را چگونه حل كنيم، چون هر فرعي از فروع فقهيه يك مسئله است. روش حل مسئله توسط اصول چيست و چگونه است. دو مطلب را تحت عنوان روش علم اصول مي‌توان بحث كرد. علت اين‌كه دو مسئله را بحث مي‌كنيم اين است كه ما داريم نگاه درجه دو به خود اصول مي‌كنيم، بنابراين به مثابه يك مسئلة فلسفة اصولي بايد بگوييم اين اصول كه يك علم است و يك دستگاه معرفتي است چگونه تكون پيدا كرده، سپس انتظار مي‌رود چون بحث فلسفة اصولي مي‌كنيم روشن كنيم كه دانش اصول از چه شيوه و منهجي براي حل مسائل و توليد فقه استفاده مي‌كند. اين دو مطلب را بايد بحث كنيم.

لهذا مي‌توان در ذيل عنوان روش علم به تحقيق در دو مطلب پرداخت، روش تكون دانش و شيوه يا شيوه‌هاي علم در حل مسائل. به اين ترتيب در روش‌شناسي اصول بايد دو بحث اساسي مورد رسيدگي قرار گيرد:

1. فرايند معرفتي تكون علم اصول چگونه است؟ مراد از اين روشگان مولد علم اصول به مثابه يك دستگاه معرفتي است. به تعبير ديگر، روش يا روش‌هاي توليد مسائل اصولي در اين مرحله محل بحث.

2. مطلب دوم روش‌شناسي عمومي علم اصول است و مراد از آن دستگاه روشگاني دانش اصول است به مثابه منطق اكتشاف و استظهار شريعت در حل مسائل فقهي و احياناً ساير حوزه‌هاي معرفتي دين كه مشمول قلمروي كاركردي اين دانش‌اند.

فرايند عمومي كاربست قواعد اصولي و انواع الگوهاي اكتشافي و استنباطي و توليد گزاره توسط اصول با توجه به تنوع موارد.

يعني در اولي ما مي‌گوييم چه روشگاني مسائل اصولي را توليد كرده كه از انباشت و انسجام آن مسائل علم اصول به وجود آمده، در بحث دوم مي‌گوييم با چه روش يا روش‌هاي مسائل فقهي توسط علم اصول حل مي‌شود.

با توجه به اين‌كه مسائل فقهيه بسيار متفاوت‌اند و فقه بخش‌ها و ابواب مختلفي دارد، بخش معاملات دارد، بخش عبادات دارد، بخش اجتماعيات دارد، مباحث اقتصاديات و سياسيات و مسائل ديگر و بخش‌هاي فردي دارد، بخش‌هايي كه احياناً شيوه‌هاي عقلائيه بر آن غلبه دارد، مثل معاملات، بخش‌هايي كه چنين نيست و تعبد در آن غالب است. اين تفاوت‌ها در حوزه‌ها و بخش‌هاي مختلف فقه كه تفاوت‌هاي گاه كمابيش ماهوي است، اقتضا مي‌كند روش‌هاي متفاوت در استنباط آن به كار برود. لهذا علم اصول يك روش را به كار نمي‌بندد و طبعاً از روش‌هاي مختلف استفاده مي‌كند. به تعبير ديگر چون منابع علم اصول متنوع است و مثل فلسفه نيست كه فقط عقل منبع آن باشد كه طبعاً يك روش هم بخواهد، چون ابزارهايي كه براي توليد معرفت به كار مي‌گيرد متنوع است، چون حوزه‌هايي كه در آنها دانش فقه كار دارد و معرفت مي‌كند و طبعاً علم اصول با آنها سروكار دارد متنوع است، طبعاً علم اصول روش‌ها و شيوه‌هاي متنوعي را در مقام توليد و حل مسئله به كار مي‌گيرد. در دو مرحله و دو فاز مي‌بايست ذيل عنوان روش‌شناسي علم اصول بحث كرد، مرحله و لاية كاوش از شيوه‌هاي حل مسئله و توليد مسئله، اما مراد مسائل اصوليه‌اند كه منتهي شده است به تكون دانش اصول و لاية دوم شيوه‌ها و مناهج حل مسئله، اما توسط علم اصول است كه نتيجتاً اينجا مسئله، مسئلة فقهي است، و مراد توليد مسائل فقهي است. اولي فراعلمي و به خود علم نگاه مي‌كنيم، در دومي هم فراعلمي نگاه مي‌كنيم و نگاه مي‌كنيم كه علم اصول چگونه حل مسئله مي‌كند و باز هم از بالاي علم اصول به اصول داريم نگاه مي‌كنيم و مسئلة روش‌شناسي در هر دو معنا از جمله مباحث فراعلمي اصول به حساب مي‌آيد، اما در يكي روشگان مولد اصول كه اصول به مثابه يك دستگاه معرفتي قلمداد شده، فارغ از اين‌كه نوع معرفت روش‌شناختي است يا طور ديگر است، در دومي علم اصول به مثابه دستگاه منطقي و روش‌شناختي ديده مي‌شود و مورد مطالعه قرار مي‌گيرد و احياناً به شيوه‌هاي گوناگوني كه در آن به كار مي‌رود، از نوع اكتشافي، استنباطي و طرز ديگري كه منجر به توليد گزاره مي‌شود مي‌پردازد.

اجمالاً چون ما دست‌كم در علم اصول و در غالب علوم، بناست كه هم نگاه به روشگان مولد خود معرفت اصولي داشته باشيم، كه مشتمل بر خُرده‌روش‌ها و مناهج مختلف است كه در حل مسئله توسط علم اصول به كار مي‌رود، ما تعريف را اينجور كرديم، صرف اينكه تعريف ما دو فازي و دو مرحله‌اي و دو موضوعي است جهت آن اين است كه مي‌گوييم فرايندي تكون معرفت، حل مسئله را ممكن مي‌سازد و خواستيم جوري تعريف شده باشد كه هر دو تلقي و هر دو لايه از بحث روش‌شناسي اصول و يا هر علم ديگري را شامل بشود. انشاءالله اينها را تفصيل خواهيم داد، چون هم در چارچوب و در افق روش علوم با عناصري مثل رويكرد، مثل رهيافت و حتي به ذهن مي‌رسد مباحثي مثل مباني كه چون گاهي اطلاق مي‌شود، و تعابير ديگر بايد بررسی شود و انواع روش‌ها كه شايد حدود هشت تقسيم را راجع به روش مطرح مي‌كنيم كه من تصور مي‌كنم چون مسئلة روش‌شناسي در علوم ما مطرح نيست اين مبحث را بايد خوب باز كنيم. والسلام.