89/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تعریف و اطلاقات قلمرو علـم
فرع سوم) تعریف و اطلاقات قلمرو علـم
فص یک: تعریف قلمرو علم:
بحث ما در باب قلمروشناسي علم اصول بود. در جلسهی پیش به بررسی بایستگی و کارکردهای قلمروپژوهی علم پرداختیم، اکنون وارد بحث از تعریف و اطلاقات عنوان «قلمرو علوم» میشویم. هرچند در خصوص اطلاقات سهگانهی این مسئله (قلمرو ساختاري يعني: مسئلهی اجزاء علوم، قلمرو هندسی اصول، و قلمرو کاربردی آن) میان اصحاب علوم مختلف از جمله علم اصول، مباحث ارزشمندی صورت بسته است. تعریف قلمرو با همین عنوان، دارای پیشینهی علمی معتنابهی نیست، دستکم بنده سراغ ندارم که کسی صریحاً به تعریف اصطلاح قلمرو علم پرداخته باشد، لهذا لاجرم خود باید تعریفی برای آن بپردازیم و ارائه کنیم؛ ما قلمرو علم یا علوم را به «حوزهی معرفتی و حدود کاربردی که عناصر رکنی هویتساز هر علمی، نظیر مبادی، موضوع، مسائل، روش، غایت و کارکردهای ذاتی و متوقع آن، ثبوتاً یا اثباتاً آن را اقتضا میکنند» اطلاق میکنیم.
توضیح اینکه: هر علمي داراي عناصر ركنيای است (مانند موضوع علم، روش علم، غایت وكاركردهاي ذاتي علم) که تكونبخش و هويتساز آن علماند. مجموع این متغیرها و عناصر ركني نسبت به هريك از آحاد خود از جمله حوزهی معرفتي و حدود کارکرد و کارایی دانش، اقتضائاتي دارند، از مقتضای این متغیرها در باب حدود و ثغور معرفتی (ساختاري ـ هندسي) و کارکردی و کارآمدی دانش، به قلمرو آن تعبیر میكنيم.
راجع به اينكه متغیرها و عناصر ركني علم کداماند؟ و چه كاركردهايي دارند؟ تعاملات میان آنها از چه سنخیاند؟ چگونه صورت میبندد؟ قبلاً هم کما بیش بحث كردهايم، اما با توجه به اهمیت فوقالعادهای که این بحث در تحلیل و حل مسائل مبادیپژوهی و فلسفهی اصول بویژه قلمروشناسی دارد، بحث مفصل و مشبعي را در ذیل مبحث «نسبت و مناسبات قلمروشناسی با عناصر رکنی دیگر» تحت عنوان تبیین «نظریهی تناسق» (تلائم و تعامل عناصر رکنی علم) و کارکردهای آن، مطرح خواهیم کرد. این مطلب بحث تازهای است و در تحلیل و حل بسياري از مباحث آتی مورد حاجت خواهد بود.
فص دو) اطلاقات قلمرو علم:
با توجه به تعریفی که ارائه کردیم، در ذيل تعريف قلمرو علم ـ البته با عطف توجه به علم موضوع بحث ما که اصول است ـ دستكم میتوان سه یا چهار بحث یا وجـه را مطرح کرد:
1. قلمرو ساختاری علوم: مراد از این اطلاق بررسی کبروی مسالهی« اجزاء علوم » و پاسخ به این پرسش است که «آیا مبادی علم از اجزاء علم به شمار میروند؟» در این مسئله دو نظر مشهور وجود دارد: انکـار و اثبـات؛ با توجه به طبقهبندیای که در مباحث مبادیپژوهی ارائه کردهایم، در قبال دو نظر مطلقگرای مشهور، ما قول به تفصیل بین مبادی ممتزجـه و مبادی غیرممتزجـه را پیشنهاد میکنیم، به نظر ما هيچيك از دو پاسخ مشهور دقيق نيست و پاسخ صحیح آن است كه فقط مبادي قريبهی ممتزجهی علم جزء اجزاء علماند، اما مبادي غيرممتزجه جزء علم بشمار نميروند.
این معنا از قلمرو، بحثی كبروي است، زیرا پرسش از اجزاء علوم اختصاص به علم خاصی ندارد، بلکه دربارهی همهی علوم مطرح میشود .
2. قلمرو هندسی علوم: منظور از این اطلاق ابعاد هندسي دانش است، اینکه آيا یک دانش تكضلعي است و همهي بخشهاي آن از سنخ مباحث عقلي است؟ يا اينكه آن دانش مشتمل بر مباحث عقلايي و عرفي نيز ميشود؟ و يا اينكه علاوه بر اين ابعاد، داراي بعد نقلي هم هست؟ و همچنين از ميان مباحثي كه در كتب تأليف شده در يك دانش مطرح ميشوند، كداميك از مباحث، ذاتي آن قلمداد ميشوند و كداميك از آنها استطراداً در آن مطرح ميشدهاند؟ مثلاً در علم اصول این مسأله بررسی ميشود که آیا علاوه بر «مباحث الفاظ» و «مستقلات و غیرمستقلات عقلیه» که قطعاً از مباحث این دانشند، این علم شامل «اصول عملیه» و همچنین مبحث «اجتهاد و تقلید»، و احیاناً «قواعد عامهی فقهیه» ـ که گاه از سوي اصحاب اصول در کتب اصولی مطرح میگردد نیز، میشود؟ کما اینکه در ذیل تعاریف اصول، برخی اصحاب بعضی عبارات را افزودهاند تا شمول این دانش بر این مباحث را تأمین کنند.( )، و در میان اصولیان در مقام ارزیابی بعضی تعاریف، همواره نزاعهایی نیز ناشی از همین نقطهنظر در جریان بوده است( ).
3. قلمرو کاركردی علوم : مراد از این اطلاق این است که گسترهی کاربرد هرعلمی کجاست؟ مثلاً دربارهی علم اصول، ارزیابی طیف نظرات حداکثریگرا تا حداقلیگرا (از دیدگاههای فرا افزایانهی افراطی تا دیدگاههای فروکاهندهی تفریطی) در مورد گسترهی کاربرد استنباطی و اکتشافی این دانش. این اطلاق در مورد علم اصول در دو افق قابل طرح است:
یک) آیا اصول دانش روشگانی استنباط تنها حوزهی شریعت و احکام تکلیفی و حقوقی دین است که از فراوردهی آن به فقه تعبیر میکنیم، یا علاوه بر این، علم اصول عهدهدار اکتشاف سایر حوزههای معرفتی یعنی «عقاید» و «علم دینی» (اعم از علوم پایه و علوم انسانی و فنی و...) و «احکام تهذیبی و ارزشی»، و یا دستکم متصدی استخراج همهی آموزههای رفتاری اعم از تکلیفی (در همهی گسترهی نظامهای رفتاری (برای ملاحظهی سامانهی جامع نظامهای رفتاری دین مراجعه فرمایید به كتا منطق فهم دین)) و تهذیبی و تربیتی دینی است؟
دو) در صورت حصر کاربرد اصول به قلمرو شریعت، آیا این دانش برای استنباط در انواع ابواب فقه، اعم از قضا و حدود، سیاسیات، اقتصادیات، اجتماعیات، عبادیات و ...، کفایت میکند، یا حوزهی کاربرد اصول فقه محدود به بخش خاصی از احکام مثلاً عبادات و احوال شخصیه است؟
در ذیل افق دوم ـ هرچند استطراداً و به مناسبت ـ میتوان از کارآمدی کیفی اصول فقه در مقام استنباط نیز پرسید؛ مثلاً پرسشهایی نظیر موارد زیر را مطرح کرد: «آیا علم اصول موجود، از کفایت لازم برای استنباط نظاموارهی آموزه های تکلیفی ـ حقوقی برخوردار است، یا اصول کنونی محصولی فراتر از فقه استفتایی و احیاناً مسئلهمحور نمیتواند به دست دهـد؟» آیا به موازات تحول شتابناک و شگفت حیات انسان معاصر، اصول رایج از عهدهی استنباط روزآمد و کارآمد احکام دینی برمیآید؟ این دست سؤالها میتواند پرسش از قلمرو کیفی ـ و نه کمی ـ این دانش قلمداد شود.
توضيح بحث اينكه: آيا علم اصول دانش عهدهدار توليد قواعد و ابزارهاي استنباط و اكتشاف تمام حوزههاي معرفتي هندسهی دين است؟ هندسهی دين دستكم شامل چهار حوزهی معرفتي است:
1. گزارههاي واقعمند و واقعنماي قدسي كه متعلَق ايمانند و از آنها به عقايد دینی تعبير ميكنيم،
2. گزارههاي واقعمند و واقعنمايي كه بالاصاله و بالذات متعلَق ايمان نيستند و از آنها به علم ديني تعبير ميكنيم،
3. آموزههاي الزامي و تكليفي كه عقاب و ثواب بر فعل و ترك آنها مترتب است كه از آنها به شريعت تعبير ميكنيم،
4. آموزههاي ارزشي و تهذيبي كه احياناً ممكن است تكليفي نباشد، يعني عقاب و عذاب بر فعل و ترك آنها مترتب نباشد و از آنها به اخلاق تعبیر میکنیم.
اين چهار دسته قضایا را مجموعاً هندسهی معرفتي دين ميناميم. اکنون پرسش اين است كه آيا علم اصول ميتواند یا میباید دانش منطق فهم همهی گزارهها و آموزههاي ديني قلمداد شود؟
پرسش از قلمرو كاركردي ميتواند راجع به هر علمي ـ البته معطوف به شأن متناسب و متوقع آن ـ مطرح گردد، و در باب گسترهی كاركردي و كارايي بیشتر علوم اختلاف نظر وجود دارد، فعلاً محل بحث ما دانش اصول است، و دربارهی اصول، از دیرباز چنين نزاعي جریان داشته است. برخی برآنند که علم اصول علم منطق فهم كل دين است و ميتوان به مدد اصول همهی گزارهها و همهی آموزههاي ديني را استنباط و اكتشاف كرد،( ) برخی دیگر معتقدند: دايره و گسترهی کارکرد علم اصول محدود به استنباط شريعت و فروع فقهي است، نظر مشهور هم همين است،( ) و برخي ديگر حداقليتر از اين ميانديشند و ميگويند: علم اصول از تأمین همهی نياز ما در زمينهي حتا استنباط شريعت عاجز است( ).
این نزاع فقط در میان اجتهادگرایان و اصحاب اصول جاری است، اخباريون اصولاً با اصول و اجتهاد مخالفاند و ميگويند: ما نيازي به اجتهاد نداريم، مگر دين ناقص و نارس است كه با اجتهاد آن را تکمیل و ترمیم كنيم؟ همين كه به اخبار وارد از اهل بيت(س) مراجعه كنيم پاسخ همهی سئوالها در همهي زمينهها و زمانهها را در خلال آنها مییابیم، و اجتهاد مایهی انحراف از متن شریعت میشود!( ) هرچند آنان در مقام نظر چنین سخنانی را به زبان میرانند، ولي در عمل آنها نیز نوعي علم اصول دارند كه مستند به اخبار است و در اين زمينه بزرگان آنها كتابهاي متعددی نوشتهاند( )، لهذا نظراً منكر اصول و اجتهاداند اما عملاً دست به اجتهاد ميزنند، كتب فقهي بازمانده از بزرگان اخباريون گواه صدق و صحت اين مدعاست( ).
كاركردهاي علم، از جهتي فراتر و فراگيرتر از غايت علم است، اينكه غايت وغرض از تدوين دانش اصول دستيابي به قواعد استنباط شريعت بوده است، يك مسئله است و در آينده بدان خواهيم پرداخت، اما اينكه كاركردهاي اين دانش آيا فراتر از استنباط شريعت است اين علم ميتواند به مثابه روششناسي استنباط قضاياي همهي حوزههاي هندسهي معرفتي دين به كار برود يا نه؟ يك مطلب ديگر است. و نيز آيا اصول ميتواند علاوه بر استنباط شريعت، عهدهدار آسيبشناسي فقه نيز باشد تا با تمسك به اين دانش و كاربست قواعد آن، به سنجش صحت و كمال آنچه استنباط شده است پرداخت، يا اينكه سنجش و بازشناخت و تدارك رخنهها و رخنهگاههاي فقه برعهدهي دانش ديگري است؟
فرع چهارم) هویت و جایگاه مسئلهی قلمروپژوهی علوم
مجموعهی مسائل فلسفهی اصول را (مانند دیگر فلسفههای مضاف به علمها) به دو دستهی بزرگ مسائل فرادانشي، يعني مسائلي كه از جنس علمشناسیاند و مسائل فرامسئلهاي، يعني مسائلي كه معطوف به مطالعهی فرانگرعقلانی مسائل هستند، تقسيم كرديم. قلمروشناسي از زمرهی دستهی نخست، يعني مباحث علمشناختي و فرادانشي است.
باید توجه داشت که وقتي از قلمروشناسي علم سخن ميگوييم، مراد ما قلمروي برآمده از هويت جمعيِ مسائلِ علم و فارغ از قلمرو يكيك مسئلههاست، چون بعضي از مسئلهها در چند علم مطرح ميشوند و قهراً ميتوانند در جغرافياي مباحث هر علمی حیثیتی متفاوت با حیثیتی که در جغرافياي مباحث علم دیگر دارند داشته باشند، و بدینجهت یک مسئله میتواند در هر علمي هویت و جایگاهی متفاوت با هویت و جایگاهش در علم دیگر پيدا كند. پس مبحث قلمروشناسي از مسائل فلسفهی علم اصول و از حيث هويت معرفتی از سنخ مباحث علمشناختي قلمداد ميشود و جایگاه آن نیز در چیدمان مسائل دانش فلسفهی اصول، مقدم بر مسائل فرامسئلهای آن است. همچنين جایگاه آن در میان مسائل فرامسئلهای نیز متأخر از موضوعشناسی، غایتشناسی، مسائلپژوهی، و مبحث تمایز علم با علوم دیگر است.