درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1403/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقاصدالشریعه/نقش مقاصد الشریعه در علم اخلاق / نقش مقاصد الشریعة در تعادل و تراجیح میان گزاره های اخلاقی

 

ورود مقاصد الشریعة به علم اخلاق پاسخ این پرسش کهن را هم می دهد که آیا گزاره های اخلاقی مطلق اند یا نسبی و نتیجه می دهد که قبح رذایل اخلاقی مطلق است گرچه گاه امری مانند دروغ با وجود قبحی که دارد بر سخن راست رجحان دارد. اما مقاصد شریعت چه کارکردی در تولید ابزارهای نقد و ارزیابی علم اخلاق دارند تا مانند مبحث تعادل و تراجیح سنجه های در دست داشته باشیم که با آنها هنگام ضرورت گزاره های ارزشی را سنجیده و برخی را بر برخی دیگر ترجیح دهیم. پیش از این دانستیم که جستار تعادل و تراجیح شایسته ی گسترش است و نباید آنها را در سنجش دو خبر با یکدیگر مرزبسته و محدود کنیم بلکه ادله ی گزاره های اخلاقی از جمله مقاصد شریعت نیز می توانند موضوع تعادل و تراجیح در علم اخلاق باشند. یعنی دلیلی که گزاره ای را تولید می کند و آن گزاره به مقاصد شریعت نزدیک تر است بر غیر آن ترجیح دارد. حتی می توان میان دو دلالت از یک لفظ واحد و دو دستگاه فکری مانند اشعریت و معتزله سنجش انجام داد و هر کدام که به مقاصد شریعت نزدیک تر بود آن را بر دیگری رجحان داد.

 

در بحث از تاثیر مقاصد الشریعة بر اخلاق باید میان مقوله ی اخلاق و علم اخلاق فرق گذاشت و ما بیشتر به تاثیر مقاصد الشریعة بر علم اخلاق خواهیم پرداخت گرچه برخی از مباحث میان هر دو مشترک اند. یکی از حوزه های تاثیر مقاصد الشریعة بر علم اخلاق حوزه ی هویت معرفتی علم اخلاق است. هویت معرفتی در علوم به معنی جنبه ی وجود شناختی و معرفت شناختی علم است و اینکه در طبقه بندی علوم جایگاه یک علم کجاست. آیا از علوم عقلی یا نقلی یا آمیخته ای از هر دو است؟ آیا از علوم قدسی است یا سکولار است و حیث ارزشی ندارد. آیا از حیث وجود شناختی در زمره ی علوم حقیقی است یا اعتباری؟ آیا از حیث معرفت شناختی مولد معرفت است یا نه؟ حال باید دید ورود مقاصد الشریعة به چنین علمی که عهده دار بررسی فضایل و رذایل اخلاقی آدمی بوده و در پی آسیب شناسی و اصلاح منش انسان هاست چه تأثیری بر علم اخلاق خواهد گذاشت. چون بیشتر مقاصد شریعت افزون بر اینکه به آیات و روایات مستند هستند از سوی عقل نیز پشتیبانی می شوند، وارد کردن آنها به علم اخلاق غایت علم اخلاق را تا اندازه ی عقلی می گرداند و با توجه به نظریه تناسق که مولفه های رکنی علم را سازوار می داند و دلالت دارد بر اینکه دگرگونی در هر مولفه ی رکنی علم، دیگر مولفه ها را نیز دگرگون می کند با عقلی شدن غایت اخلاق دیگر ارکان علم نیز عقلی می شوند تا اندازه ای که این علم را در شمار علوم عقلی قرار می دهد. می دانیم که در اخلاق مکاتب چندی هست و یکی از آنها مکتب اخلاق عقلانی است که تحت تاثیر حکمت یونانی به ما رسیده است چرا که در فلسفه ی یونان اخلاق را یکی از سه قسم حکمت عملی قلمداد کرده اند. ولی عقلی شدن اخلاق بوسیله مقاصد الشریعة غیر از اخلاق عقلی فلسفی است چرا که در اینجا ما عقلی بودن اخلاق را از مقاصد شریعت که حیث قدسی دارند و از سوی شرع پشتیبانی می شوند اخذ کرده ایم. از این رو اخلاق عقلانی ما بی کم و کاست همان نمی شود که از حکمت یونانی فرآچنگ آمده است. اخلاق می تواند عقلی باشد و در عین حال تحت تاثیر حکمت عملی یونان نباشد. از سوی دیگر هنگامی که بپذیریم مقاصد الشریعة غایت اخلاق اند اخلاق یک پدیده ی شرعی خواهد بود و وارد قلمرو شریعت خواهد شد. امروزه درباره ی نسبت دین و اخلاق فراوان گفت و شنود می شود و برخی اینگونه گمان می کنند که اخلاق امری جدا از دین بوده و لزوماً بخشی از دین نیست در نتیجه تدین مستلزم متخلق بودن نیست و اینها اموری هستند که امروزه در فلسفه ی اخلاق و فلسفه ی علم طرح می شوند. ولی هنگامی که ما ملاک دینی بودن یک علم را دینی بودن مولفه های پنجگانه ی آن بدانیم که یکی از آن مولفه ها غایت است و هنگامی که مقاصد شریعت غایت علم اخلاق بشوند دیگر مولفه های آن علم هم دینی خواهند شد. این مقتضای نظریه تناسق و همچنین مقتضای نظریه ای است که ملاک وحدت و تمایز علوم را به غایت آنها می داند. از این رو اخلاق های غیر دینی مانند اخلاق فلسفی و اخلاق کاربردی بیشتر آداب هستند و از باب اشتراک لفظی یا مجاز اخلاق نامیده می شوند. برآیند این سخن آن است که علم اخلاق به شکل دوگانه از سویی در میان علوم عقلی و از سوی دیگر در میان علوم دینی قرار می گیرد. ورود مقاصد الشریعة به علم اخلاق پاسخ این پرسش کهن را هم می دهد که آیا گزاره های اخلاقی مطلق اند یا نسبی و نتیجه می دهد که قبح رذایل اخلاقی مطلق است گرچه گاه امری مانند دروغ با وجود قبحی که دارد بر سخن راست رجحان دارد. اما مقاصد شریعت چه کارکردی در تولید ابزارهای نقد و ارزیابی علم اخلاق دارند تا مانند مبحث تعادل و تراجیح سنجه های در دست داشته باشیم که با آنها هنگام ضرورت گزاره های ارزشی را سنجیده و برخی را بر برخی دیگر ترجیح دهیم. پیش از این دانستیم که جستار تعادل و تراجیح شایسته ی گسترش است و نباید آنها را در سنجش دو خبر با یکدیگر مرزبسته و محدود کنیم بلکه ادله ی گزاره های اخلاقی از جمله مقاصد شریعت نیز می توانند موضوع تعادل و تراجیح در علم اخلاق باشند. یعنی دلیلی که گزاره ای را تولید می کند و آن گزاره به مقاصد شریعت نزدیک تر است بر غیر آن ترجیح دارد. حتی می توان میان دو دلالت از یک لفظ واحد و دو دستگاه فکری مانند اشعریت و معتزله سنجش انجام داد و هر کدام که به مقاصد شریعت نزدیک تر بود آن را بر دیگری رجحان داد. در مقام تطبیق و اجرای و الگوها و دوایر و روش های تطبیق نیز هنگام تقابل باید یکی را بر دیگری ترجیح داد و در همه ی این حوزه ها می توان از مقصد الشریعة به مثابه ی ابزاری برای تعادل و تراجیح بهره برد.