1403/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقاصد الشریعه/ نقش مقاصد الشریعه در تولید علوم انسانی اسلامی / نیاز عقاید و اخلاق دینی به اصول استنباط مستقل
برای آنکه بتوان با یک دستگاه روشگانی منسجم و یکپارچه این گزاره های کلامی، اخلاقی و فقهی را از این آیات و از ادله و منابع دیگر به گستردگی و به درستی استنباط کرد یا باید علم اصول فقه گسترش پیدا کرده و آن حوزه ها را نیز در بر گیرد که در آن صورت دیگر اصول فقه نخواهد بود و دستگاهی برای استنباط همه ی حوزه ها و اضلاع هندسه ی دین خواهد بود و یا باید برای حوزه های دیگر مانند کلام، اخلاق، عرفان و علم دینی نیز دستگاه های روشگانی خاص و دانش های روش استنباط طراحی نماییم. برخی بر آن هستند که نباید جستار مقاصد الشریعة را وارد علم اصول بلکه اساسأ وارد جریان فهم دین نماییم و اگر وارد می نماییم نباید جز کشف حکم فقهی چشمداشت دیگری از آن داشته باشیم ولی به نگره ی ما مقاصد شریعت در همه ی اضلاع هندسه ی دین کاربرد دارد. از این رو باید مانند فقه تاثیر مقاصد الشریعة را در مبادی و مولفه های رکنی دیگر اخلاق و عرفان و کلام و علم دینی هم بررسی کنیم.
نباید از نظر دور داشت که علم اصول فقه اساسأ برای تولید فقه طراحی و تأسیس شده است گرچه به یک معنی اصول فقه خود زاده ی فقه است و مسلمین در میان مسائل علم فقه به اصول فقه پی برده اند. ولی از سوی دیگر بخش هایی از علم اصول کنونی در استنباط دیگر اضلاع هندسه ی معرفتی دین به کار می آیند از این رو چه بسا بتوان اصول فقه را بسط داد و آن را به دستگاه جامع استنباطی تبدیل کرد تا به موازات اضلاع پنجگانه ی هندسه ی معرفتی دین علم اصول نیز کارکرد پیدا کند. ما بر اساس قواعد و ضوابط و رویه هایی که علم کلام نامیده می شوند عقاید را استنباط می کنیم و با قواعد و ضوابط دیگری ارتکازات معارف عرفانی و معنوی را اصطیاد کرده و عرفان نظری و عملی را تولید می کنیم. همچنین ارتکازاتی هستند که علم اخلاق و اخلاق اسلامی را برساخته اند. حوزه ی علم دینی نیز همینگونه است. ولی این چهار حوزه با حوزه ی فقه متفاوت اند. در فقه ما از یک دستگاه روشگانی پیچیده به نام اصول فقه بهره می بریم و در آن از علوم گوناگونی برای استنتاج احکام استفاده می کنیم. ما در حوزه های چهارگانه ی دیگر، دانش خودایستا، یکپارچه و پیراسته ای مانند اصول فقه در اختیار نداریم و عمدتا بر اساس ارتکازات استنباط انجام می شود. طبعا اگر غیر از این بود استنباطات ما در آن چهار حوزه نیز بسیار بیشتر و بسیار پیراسته تر می بود. این دستگاه روشگانی فهم شریعت است که مایه ی نوشتن کتاب های چهل جلدی بلکه صد جلدی فقه شده است. ادبیات اخلاقی و عرفانی و کلامی ما بسیار نسبت به فقه فقیر و اندک است. گرچه نیاز ما به فقه روزمره و فراوان است ولی در عقاید نیز هجمه های عقیدتی به ما کم نیست و کلام جایگاه بلندتری از فقه دارد. آثار اخلاقی ما نیز همچون آثار فقهی ما درخور و جامع نیستند. شمار کسانی که در اخلاق به واقع مجتهد باشند بسیار اندک است. با وجود انحرافات عقیدتی و کژی های اخلاقی پرداختن به فروع فقهی مایه ی سعادت انسان نخواهد شد. خداوند متعال می فرماید
﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ ۚ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا﴾[1]
این آیه دو حکم را در بر دارد یکی حرمت قتل که فقهی است و دیگر ترس از املاق که عقیدتی است چرا که ایشان باور به خداوند نداشته اند. در ادامه می فرماید
﴿وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ۖ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا﴾[2]
که شامل حرمت فقهی زناست. و در آیه ی بعد می فرماید
﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۗ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ ۖ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾[3]
که شامل حکم حرمت فقهی قتل است و ادامه می دهد
﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّىٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ ۚ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ ۖ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾[4]
که هم جنبه ی فقهی و هم جنبه ی اخلاقی دارد. وفای به عهد هم یک ارزش اخلاقی و هم یک حکم فقهی است. و در ادامه می فرماید
﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[5]
که ایفاء کیل یک حکم فقهی است. و همچنین ادامه می دهد
﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾[6]
این آیه هم جنبه ی فقهی و هم جنبه ی معرفت شناختی دارد. و در دنباله می فرماید
﴿وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا﴾[7]
که یک دستور اخلاقی است.
﴿كُلُّ ذَٰلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا﴾[8]
که یک گزاره ی اخلاقی است.
﴿ذَٰلِكَ مِمَّا أَوْحَىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ ۗ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتُلْقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا﴾[9]
این آیه هم جنبه ی کلامی و هم جنبه ی فقهی دارد.
برای آنکه بتوان با یک دستگاه روشگانی منسجم و یکپارچه این گزاره های کلامی، اخلاقی و فقهی را از این آیات و از ادله و منابع دیگر به گستردگی و به درستی استنباط کرد یا باید علم اصول فقه گسترش پیدا کرده و آن حوزه ها را نیز در بر گیرد که در آن صورت دیگر اصول فقه نخواهد بود و دستگاهی برای استنباط همه ی حوزه ها و اضلاع هندسه ی دین خواهد بود و یا باید برای حوزه های دیگر مانند کلام، اخلاق، عرفان و علم دینی نیز دستگاه های روشگانی خاص و دانش های روش استنباط طراحی نماییم. برخی بر آن هستند که نباید جستار مقاصد الشریعة را وارد علم اصول بلکه اساسأ وارد جریان فهم دین نماییم و اگر وارد می نماییم نباید جز کشف حکم فقهی چشمداشت دیگری از آن داشته باشیم ولی به نگره ی ما مقاصد شریعت در همه ی اضلاع هندسه ی دین کاربرد دارد. از این رو باید مانند فقه تاثیر مقاصد الشریعة را در مبادی و مولفه های رکنی دیگر اخلاق و عرفان و کلام و علم دینی هم بررسی کنیم. بسیاری از غایات کلان شریعت که پیش از این از آنها یاد کردیم با مولفه های رکنی حوزه ها و اضلاع مختلف هندسه ی دین اعم از کلام دینی، اخلاق دینی، معنویت دینی و علم دینی در پیوند هستند. جامعه ای اخلاقی است که تقرب به خداوند و حیات طیبه و کرامت انسانی را تجربه کند. تا کرامت انسانی نابود نشود انسان تن به رذایل اخلاقی نمی دهد. بدین ترتیب بحث از مقاصد به نحوی بحث از مبادی اخلاق نیز به شمار می رود.
نکته ی دیگر مسائل علم اخلاق است چه به عنوان دانشی که عهداددار تشخیص و تبیین فضایل و رذایل است و راهکارهای لازم در کسب فضایل و دفع رذائل می دهد و چه به مثابه ی گفتمان و مقوله یعنی مجموعه ی آموزه های مربوط به فضایل و رذائل. طبعا در اخلاق نیز ما با انبوهه ای از مسایل روبرو هستیم و اگر به مبادی بپردازیم نیز آن مبادی تولید کننده مسائل هستند کما اینکه مقاصد شریعت که از مبادی آن است برخی مسائل را تولید می کند. غایات و مقاصد در مسائل فقه و اخلاق و غیر آنها اقتضائاتی دارند.