1403/02/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث مقاصد الشریعه
نمایه ای از درس
افراط برخی از روشنفکران و نواندیشان درباره جایگاه مقاصد الشریعة موجب واکنش اصولیون شیعه و رد کردن مطلق این جستار شده باشد. از این رو با مداقه و ضابطه مند کردن این مبحث می توان موجبات پذیرش آن و بهره مندی بیشتر از آن در اصول شیعه را فراهم آورد
تعادل و تراجیح مقاصد
یک بحث مهم در اینجا آن است که مقاصد شریعت چه کاربردی در فهم و اجرای شریعت دارند. بحث مهم دیگر گفتگو درباره تعادل و تراجیح مقاصد است. همچنین باید سنجشی میاد مقاصد الشریعة با برخی از قواعد و مسایل اصولی پذیرفته شده در میان عامه و شیعه انجام دهیم. مقاومت برخی از فضلای شیعه و نپذیرفتن مقاصد الشریعة به سبب برداشتی است که ایشان تحت تاثیر نظرات اهل سنت از مقاصد الشریعة دارند. این فضلا اشکالاتی که در تعاریف اهل سنت از مقاصد شریعت وجود دارد را ذاتی مقاصد الشریعة تلقی کرده و در نتیجه مبحث مقاصد الشریعة را قابل ضبط و ساماندهی نمی دانند. به نگره ایشان به سبب اشکالاتی که در جستار مقاصد الشریعة هست غایتمندی شریعت و امکان کشف این غایات و مقاصد و کاربست آنها در مقام اجتهاد را یکسره باید کنار بگذاریم. چه بسا افراط برخی از روشنفکران و نواندیشان درباره جایگاه مقاصد الشریعة موجب واکنش اصولیون شیعه و رد کردن مطلق این جستار شده باشد. از این رو با مداقه و ضابطه مند کردن این مبحث می توان موجبات پذیرش آن و بهره مندی بیشتر از آن در اصول شیعه را فراهم آورد. تعبیر مقاصد الشریعة از آن عامه است ولی بزرگانی از شیعه چون صاحب جواهر و صاحب ریاض با همین تعبیر یا با تعابیر دیگر از مقاصد الشریعة پشتیبانی کرده اند. صدها سال است که مبحث مقاصد الشریعة در اصول ما مطرح است ولی این مبحث هم مانند جستار مذاق شارع و سیاق با وجود اینکه در اصول، طرح و بدانها تمسک می شود ولی مضبوط نشده است. گرچه پیوسته بر اهمیت این مباحث افزوده شده است تا آنجا که گفته می شود کتاب المیزان بر اساس سیاق نوشته شده است ولی هماره اشکالات و خرده هایی از سوی برخی دیگر از بزرگان به این جستار وارد می شده است
اشکالات جستار مقاصد الشریعة
خرده ی نخست که به مقاصد الشریعة گرفته اند آن است که گرچه در واقع و در نفس الأمر اوامر و نواهی الهی از مصالح و مفاسد واقعیه تبعیت می کنند ولی این مصالح و مفاسد یا اصلاً قابل کشف نیستند و یا همه ابعاد آنها به طور کامل در دسترس عقل بشری نمی باشند. چرا که عقل ما تنها کلیات را درک می کند و توان درک جزییات را ندارد چرا که از اساس جزئی میدان کارکرد عقل نیست. درست است که همه دستورات دین مطابق عقل است ولی این بدان معنی نیست که عقل می تواند به غایات و مقاصد و مصالح و مفاسد همه دستورات دین پی ببرد. بلکه بدین معنی است که در واقع و نفس الأمر همه آنها موافق عقل هستند. اینکه عقل توان درک همه احکام و مقاصد آنها را ندارد امر روشنی است و همین که اوامر شارع را به مولوی و ارشادی بخش می کنند یعنی برخی از احکام یعنی اوامر مولوی بدون امر و هدایت شارع و مستقلاً توسط عقل قابل دریافت نیستند و این تقسیم در درون خود به ناتوانی عقل اذعان دارد. هنگامی که عقل به تنهایی توان درک خود حکم را ندارد و محتاج بیان شارع است چگونه می تواند به غایات و مقاصد آن به تنهایی دست یابد؟
اشکال دوم آن است که حکم شرعی به فعل مکلف تعلق می گیرد نه به ملاک و مناط و مقصد فعل او. این غایات و مقاصد را شارع از ما نخواسته است و نمی توانسته هم بخواهد چون این امور در دسترس و اختیار ما نیستند و نمی توانیم درباره آنها به قطع و یقین سخنی بگوییم. همچنین ما به اسباب تحقق این مقاصد هم دسترسی نداریم.