1402/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث مقاصد الشریعه
نمایه ای از درس
فقه سرآمد بايد چهار حوزه ی مناسبات انسان با خداوند، مناسبات انسان با خلق، مناسبات انسان با خود و مناسبات انسان با دنیا را سامان دهد.
قلمرو مقاصد الشریعه
از حيث قلمرو، این روش و اسلوب یعنی روش اصولی و اجتهادی گستره ی وسیعی را پوشش می دهد. در واقع دانش اصول در حوزه فقه همه گستره ی فقه را در بر گرفته و شامل می.شود گرچه بیرون از دایره فقه و در عرصه علوم دیگر دانش اصول این ظرفیت گسترده را ندارد چرا که از اساس علم اصول برای استنباط در بیرون از قلمرو شریعت طراحی نشده است. ولی باید دانست که در نگاه درون دینی، علم اصول در حوزه های مختلف دین، کاربرد و مستوای متفاوتی دارد. برای نمونه روش اصولی و اجتهادی آن اندازه که در حوزه معاملات کارایی دارد در حوزه عبادیات کارایی ندارد چرا که حوزه معاملات به مناسبات و روابط انسانی با یکدیگر و با جهان هستی باز می گردد لذا به نگره ما ساختار فعلی فقه که پایه گذار آن مرحوم محقق حلی است و پس از ایشان تقریباً همه گیر شده است جای بازنگری دارد. این ساختار معطوف به زمانه ایشان بوده و امروزه بسیاری از ساحات در میان هستند که در آن زمان نبوده اند. در یک نگاه کلان و بر اساس روایتی معروف از امام صادق علیه السلام فقه سرآمد بايد چهار حوزه ی مناسبات انسان با خداوند مناسبات انسان با خلق، مناسبات انسان با خود و مناسبات انسان با دنیا را سامان دهد. در بخش عبادیات نه تنها اصول فقه بلکه چه بسا روشها و اسلوبهای دیگر هم برای کشف مقاصد عبادیات چندان توانا نباشند ولی در معاملات راحت تر می توان به مقاصد شارع و احکام شرعی پی برد. در اصول تنها از قواعد بحث نمی شود از این رو قواعد اصولیه برابر با مسائل اصولیه نیستند. مسائل اصولیه بسی گستره تر هستند چرا که بسیاری از آنها برای نقد و رد شدن در علم اصول طرح می شوند. برای نمونه قیاس از مسایل اصولیه است ولی شما در علم اصول از قیاس گفتگو می کنید تا حجیت آن را رد کنید یا مثلاً گاهی در علم اصول نه از قواعد اصولیه بلکه از ضوابط کاربست آن قواعد گفتگو می شود قواعد اصولیه آن وحدات منهجيه و واحدهای روش شناختی هستند که در مقام استنباط مورد استفاده قرار میگیرند. یک نمونه ی آن تقسیم امر در علم اصول به امر مولوی و امر ارشادی است. امر مولوی امری است که از ساحت شارع صادر شده است و اگر شارع به زبان نقل به آن امر نفرموده بود عقل ما به آن پی نمی برد. ولی امر ارشادی امری است که اگر ابزار نقل هم از سوی شارع به کار نمی رفت عقل ما مستقل و خودایستا آن را درک می کرد. برآیند این بازجست آن است که امر ارشادی در مقام تاسیس و تشریع حکم نیست. در امر مولوی عقل خود کشف کرده است که در یک فعل مصلحتی هست و جا دارد که این مصلحت جلب شود و در یک فعل دیگر مفسدتی نهفته است و باید که دفع شود و شارع نیز این کشف عقل را تایید و گواهی کرده است. از این رو برخی امر ارشادی را از اساس امر نمی دانند بلکه آن را از روی نصح و شفقت می دانند، برخی دیگر می گویند امر است ولی الزام آور نیست، بعضی دیگر می گویند ثواب و عقاب بر امر ارشادی مترتب نیست و برخی قایل هستند که ثواب مترتب است ولی عقاب مترتب نیست یا اینکه در امر مولوی بعث حقیقی بر فعل هست ولی در امر ارشادی بعث حقیقی بر فعل نیست یا اینکه امر ارشادی مانند دستورات پزشک است که به نفع بیمار دستوراتی می دهد. ولی به نگره ما هیچ کدام از این نظرات درست نیستند. به نگره ما امر ارشادی نیز گونه ای امر مولوی است چرا که امر مولوی بر دو نوع است مولوی مقسمی و مولوی قسمی مولوی قسمی همان است که در برابر امر ارشادی است و امر مولوی مقسمی همه احكام هستند. چون عقل ما جعل و اعتبار حکم نمی کند بلکه تنها کاشف حکم است. عقل آمر و ناهی نیست بلکه تنها کاشف امر و نهی است. جاعل حكم خداوند متعال است و عقل مانند وحی تنها ابزار کشف مشیت تشریعیه الهیه است. به نگره ما نقطه افتراق امر مولوی و امر ارشادی تفاوت معرفت شناسانه یعنی در تعرف حکم است. تفاوت آنها در این است که ما با چه ابزاری به حکم پی می بریم یعنی مدارک معرفت به حکم گاه نقل است و گاه عقل. اگر ابزار تعرف و شناخت حکم عقل باشد و نقل هم از آن معرفت عقلی پشتیبانی کند این نقل ارشاد به آن عقل کرده است. ولی عقل خود جاعل و واضع حکم نیست بلکه کاشف مشیت الهیه است خداوند فیاض و رحمن است و آنچه که خیر بندگان در آن است را امر می فرماید و از آنچه که شر آنها در آن است نهی میکند و این خیر و شر را گاه به نقل و گاه به عقل به انسان الهام می فرماید. لذا امر شارع همیشه مولوی است ولی گاه مولوی مقسمی است و گاه مولوی قسمی است. اگر انسان به حکمی که با عقل کشف کرده است بی اعتنایی کند عقاب می شود همانگونه که اگر به حکمی که از راه نقل دریافته است بی اعتنایی کند نیز عقاب می شود خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید که اصحاب دوزخ می گویند:
﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِيأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾
سوره ملک آیه ۱۰
یعنی ما نه به یافته های سمع و نقل که وحی است توجه کردیم و نه به یافته های عقل توجه کردیم از این رو اهل دوزخ شدیم. ارتباط این بحث به مقاصد الشريعة آن است که در اوامر مولوی ما نمی توانیم با عقل خویش مصالح و مفاسد امر و نهی خدا را دریابیم ولی در اوامر ارشادی عقل پیش از این اوامر، مصالح و مفاسد دستورات الهی را که مقاصد و غایات آنها هستند کشف کرده است و نقل تنها به آنها ارشاد می کند. پس می توان با برخی از قواعد اصولیه مقاصد شریعت را کشف نمود.