1402/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث مقاصد الشریعه
نمایه ای از درس
شیعه با همان سامانه و دستگاه استنباطی که عقاید دینی، اخلاق دینی، علم دینی و معنویت دینی را کشف کرده است، می تواند مقاصد شریعت را نیز کشف کند
فلسفه مضاف مقاصد شریعت
مقاصد شریعت هم مانند مقاصد عقاید دینی، اخلاق دینی، علم دینی و معنویت دینی برای خود دارای فلسفه مضاف است و این فلسفه ها جملگی از فروع فلسفه دین هستند. همانگونه که پیش از این نیز بدان اشاره شد گرچه برخی مقاصد شریعت را به علل احکام فرو می کاهند ولی واقع امر آن است که مقاصد شریعت اعم از علل، حِکَم و غایات دستورات الهی هستند. این غایات اگر غایات فقه یعنی احکام مستنبطه ی فقیه باشند در فلسفه فقه که یک معرفت درجه دو یعنی معرفت به معرفت است از آنها گفتگو می شود. چرا که معرفت اگر به یک امری تعلق بگیرد آن را معرفت درجه یک و اگر به یک معرفت دیگر تعلق بگیرد آن را معرفت درجه دو می نامند. و این جدا از جستار مناطات و ملاکات احکام است که علل برخی از احکام شرعی را بررسی می کند. در مقام نظر، مقاصد شریعت بر سه گونه اند. یا علل دستورات شرعی هستند یا حِکَم آنها هستند و یا غایات آنها و تنها اگر علل احکام شرعی باشند حکم شرعی منوط و متوقف بر آنها خواهد بود. گرچه در مقام عمل شاید نتوان کشف کرد که مقصد کدام حکم شرعی از نوع علل است و مقصد کدامیک از نوع حکمت یا غایت است.
چگونگی کشف مقاصد الشریعة
در اینجا این پرسش به ذهن می رسد که آیا مقاصد شریعت قابل کشف هستند؟ ما به دنبال کشف غایت کل دین یا غایت دانش فقه نیستیم. به دنبال کشف مناطات مفردات احکام هم نیستیم چرا که اینها هر کدام بر عهده علم جدایی هستند. در این میان بحث و گفتگو از مقاصد شریعت بر عهده فلسفه شریعت است. پاسخ پرسش بالا آن است که بله اجمالاً کشف مقاصد شریعت شدنی است. به نظر می رسد که راه های گوناگونی برای کشف مقاصد شریعت قابل فرض است.
روش نخست
کشف مقاصد شریعت تجربه است. مثلاً برخی از دستورات الهی را انجام داده و به یک نتیجه متعالی دست می یابیم و از اینجا در می یابیم که چه بسا مقصد و غایت این دستور الهی این نتیجه باشد.
روش دوم
کشف مقاصد شریعت، رجوع به ظواهر متن دینی است. مثل رجوع به این آیه شریفه قرآن که
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾
سوره حدید آیه ۲۵
حتی یک عرب بادیه نشین نیز بدون نیاز به اجتهاد می تواند از این آیه دریابد که برپایی عدل و داد از مقاصد کلان شریعت است.
روش سوم
کشف مقاصد شریعت رجوع اجتهادی و استنباطی به متن دینی است. همانگونه که با بهره بردن از سامانه و دستگاه استنباطی خود عقائد، احکام ، اخلاق، معنویت و علم دینی را استنباط کرده ایم مقاصد شریعت را نیز از کتاب و سنت کشف می کنیم. البته این سامانه و دستگاه تنها منحصر به علم اصول نیست بلکه ما برای استنباط به دانش ها و ابزارهای دیگری نیز نیاز داریم. مرحوم امام گذشته از علم اصول از نه علم دیگر نیز نام می برند که مجتهد برای استنباط باید آنها را بداند. ایشان تاریخ را مثال می زنند چرا که بسیاری از احکام اسلام در بستر تاریخ هستی یافته اند و فهم تاریخی به ما در کشف و فهم حکم الهی یاری می رساند. همچنین وی فرمایند که مجتهد باید در علوم ادبی مانند صرف و نحو و دانش های بلاغی چیره باشد. مجموعه این دانش ها و ابزارها دستگاه استنباط را تشکیل می دهند. از این رو اینکه مرحوم شهید صدر دانش اصول را به تنهایی منطق استنباط می نامند درست نیست بلکه دانش اصول تنها یکی از بخش های منطق استنباط و البته مهمترین رکن آن است. ما همانگونه که با بهره بردن از علم اصول، احکام فقهیه را استنباط می کنیم مبانی شریعت که اولاً و بالذات مبانی شریعت و ثانیاً و بالعرض مبانی فقهی هستند را نیز استنباط می کنیم. همانگونه که ما با این سامانه ی استنباطی، احکام شرعی و اجزاء و شرائط آنها را استنباط می کنیم می توانیم با همان دستگاه و سامانه مقاصد احکام شرعی را نیز استنباط نماییم گرچه هنوز چنین چیزی در علم اصول انجام نشده است و این نقص و کاستی علم اصول است. همچنین پاره ای مباحث مقاصد الشریعة از مسائل علم کلام هستند لذا یا باید دامنه ی علم اصول را اندکی گسترش دهیم و یا باید بپذیریم که علم اصول بدون یاری علم کلام کارایی بسنده و کافی را ندارد و پاره ای از مبادی علم اصول مبادی کلامیه هستند. مرحوم سید مرتضی در کتاب الذریعه و مرحوم شیخ طوسی در کتاب العدة می فرمایند که اساساً سبب تفاوت اصول شیعه با اصول اهل سنت، تفاوت کلام آنهاست به سبب آنکه علم کلام در تمام بخش های علم اصول تاثیر دارد. در نتیجه علم کلام بخشی از دستگاه استنباطی ماست. چرا که همه مباحث علم اصول قواعد نیستند. پاره ای از آنها قواعد هستند، پاره ای دیگر ضوابط قواعد اند که روش کاربست قواعد را نشان می دهند و پاره ای دیگر مبانی اصول یعنی مبانی آن قواعد و ضوابط بوده و از جنس فلسفه اصول هستند.