1402/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قاعده سیاق/جنس دلالت قاعده سیاق /
بسم الله الرحمن الرحیم
و الْحَمْدُ لِلَّهِ و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعن الدائم علی أعدائِهم أعداءِ اللهِ إلی یومِ لقاءِ الله
إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسِکَ بمُحمدٍ وَ أهلِ بَیتهِ صَلّی اللهُ عَلَیهم أجْمَعین
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
نمایه ای از درس
جنس دلالت در قاعده ی سیاق
قاعده ی سیاق قاعده ای است که مراد گوینده یا نویسنده را بر ما آشکار می کند و این نیست مگر به یاری اسالیب و ساختار و بافتار سخن چرا که کتب لغت و واژه نامه ها گرچه برخی از معانی واژه را بر ما آشکار می کنند ولی ما به یاری ساختار و بافتار و اسلوب سخن مراد متکلم را از یک واژه در می یابیم و می فهمیم که او از این واژه چه معنایی را اراده کرده است. سیاق گرچه دلالتی است لفظی ولی از آنجا که از ذات لفظ بر نمی خیزد و از اسلوبها و ساختار و بافتار آن دریافت می شود آن را دلالت منطوقی نمی نامیم و بدان سبب که از وراء نفس متکلم یعنی از ظروف القول و امور بیرونی و پیرامونی به دست نمی آید مقامیه و فرا نفسی هم نیست بلکه مقالیه است.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
یکی از بحث های پر مایه در جستار قاعده ی سیاق جنس این قاعده ی گرانسنگ است که آیا دلالت آن عقلیه است یا منطوقیه و یا مفهومیه و یا دلالت دیگری مستقل و جداسر از انواع دلالت های پیشین دارد. بحث دیگری نیز در علم اصول هست به نام دلالات سه گانه ی سیاقیه که قاعده سیاق هیچ نسبتی با آن بحث و آن سه دلالت ندارد. دانستیم که قاعده ی سیاق قاعده ای است که مراد گوینده یا نویسنده را بر ما آشکار می کند و این نیست مگر به یاری اسالیب و ساختار و بافتار سخن چرا که کتب لغت و واژه نامه ها گرچه برخی از معانی واژه را بر ما آشکار می کنند ولی ما به یاری ساختار و بافتار و اسلوب سخن مراد متکلم را از یک واژه در می یابیم و می فهمیم که او از این واژه چه معنایی را اراده کرده است. در میان تعاریفی که از قاعده ی سیاق به دست داده اند سرآمد ترین تعریف از آن شهید صدر و در میان کارکردهایی که برای این قاعده برشمرده اند رساترین سخن از آن زرکشی است. گرچه شهید صدر در تعریف خویش قرائن مقامیه و حالیه که در بیرون و در پیرامون و کرانه های لفظ هستند را نیز سیاق دانسته اند که به نگره ی ما قرائن مقامیه ظروف القول هستند و نمی توان آنها را به میان سیاق که جستاری است لفظی در آورد بلکه سیاق به نظر ما نه از خود لفظ بلکه از بافتار و ساختار و اسلوب لفظ فراچنگ می آید. به هر روی از آنجا که ما سیاق را نه از منطوق لفظ بلکه از اسلوب و بافتار و ساختار آن در می یابیم دلالت آن منطوقی نیست ولی از آنجا که دلالت سیاق بر معنای مراد متکلم فراتر از قرینه و رمز و علامت است بر وارون دیگران ما آن را نه در میان قرائن بلکه در میان قواعد به شمار می آوریم. سیاق نه یک قرینه و رمز یا علامت بلکه یک دستگاه و چهارچوب فهم است و در حقیقت قاعده ی سیاق در یک مستوای بالاتر از قرائن و نتیجه ی آنها است و برآیند این قاعده نیز فهم معنای مراد گوینده است. سیاق یک مبنی و ضابطه و رویه است که از آن به قاعده تعبیر می کنیم. از سوی دیگر از آنجا که سیاق گونه ای دلالت و ظهور است و در جای خود استوانش و اثبات شده است که ظهور دارای حجیت است بنابراین سیاق دارای حجیت شرعی است. این نکته در اینجا شایان ذکر است که شاید در موردی فهم ما از مراد متکلم که از سیاق به کف آمده است نادرست باشد و بر این خرده ای وارد نیست چرا که به هر روی سیاق از قواعد زبان است و خردمندان اهل زبان پذیرفته اند که می توان از سیاق به معنای مراد متکلم پی برد. همچنین دلالت سیاق بر مراد گوینده از جنس دلالت مفهومی هم نیست چرا که از گونه ی مفهوم شرط، وصف، لقب و مانند آنها نیست.
سیاق اصلی است کلی که بر مصادیق فراوانی منطبق است لذا آن را اصل نامیده ایم و سیاق گرچه دلالتی است لفظی ولی از آنجا که از ذات لفظ بر نمی خیزد و از اسلوبها و ساختار و بافتار آن دریافت می شود آن را دلالت منطوقی نمی نامیم و بدان سبب که از وراء نفس متکلم یعنی از ظروف القول و امور بیرونی و پیرامونی به دست نمی آید مقامیه و فرا نفسی هم نیست بلکه مقالیه است. بنا بر نظریه ی ابتناء شش عنصر در فهم کلام الهی نقش پرداز هستند نخست مبدأ که خداوند است، دوم محتوی و ماده که شریعت است، سوم واسطه ی انتقال این پیام و ماده از مبدأ به مخاطب است، چهارم وسائل انتقال پیام الهی که لفظ است، پنجم ظروف القول است که به محیط اشاره دارد و ششم شرایط اجرا و تطبیق است و شارع هر شش را در صدور حکم در نظر گرفته است. اگر ما این عناصر و ارکان را در فهم شریعت در نظر نگیریم و آنها را به قاعده تبدیل نکنیم و آن قواعد را در فهم متن دین به کار نبندیم دین را به درستی فهم نخواهیم کرد. پس در نظریه ی ابتناء یک عنصر متنی حضور دارد که همان وسیله ی انتقال پیام یا همان لفظ است و باقی عناصر همگی فرامتنی یعنی بیرون از متن هستند و سیاق فرامتنی نیست چرا که هیچ یک از آن پنج عنصر نیست بنابراین سیاق منطوق و مفهوم نیست پس لفظی است ولی در ذات لفظ جا ندارد بلکه از اسالیب و بافتار و ساختار لفظ فراچنگ می آید. پس سیاق خود گونه ی خودایستا و مستقل از دلالت است که در پهنا و کنار گونه های دیگر دلالت جای دارد.